قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

میر نامدار از مشکوة کشمیری‏

افتاد، تا که از تن آن جان نثار، دست 

بگشود خصم او، زیمین و یسار، دست  

 

ناچار، شد دچار اجل، تن بمرگ داد 

بی دست چون جدال کند با هزار دست؟ 

 

آن میر نامدار بدندان گرفت، مشک 

دندان دهد مدد چو بیفتد زکار، دست  

 

دشمن کمان گشود بسویش، ز چار سوی 

بر مشک آب تیر، بگل یافت خار، دست  

 

جسم شریف او هدف تیر و نیزه شد 

باد سموم یافت بر آن لاله زار دست  

 

از ضربت عمود، رخش گشت غرقه خون 

بر چهر ماه یافت خسوف غبار، دست  

 

افتاد روی خاک و ندا زد که یا اخا 

دریاب از وفا و بیاری برآر، دست  

 

جانا بیا که جان کنم ایثار مقدمت 

آنسان که در ره تو نمودم، نثار، دست  


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه