قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دشت شقایق‏ از محسن حافظی

ساقی تشنه لبان رو سوی دریا می کرد 

ساغر وصل ز معشوق تمنا می کرد 

 

شد دل شط فرات از عطش او بی تاب 

تا تماشا لب خشکیده ی سقا می کرد 

 

کفی از آب چو آورد به نزدیک لبان 

عکس شش ماهه در آن آب تماشا می کرد 

 

آب را ریخت روی آب و نخورد آب ولی

شرمگین پیش لبش آب روان را می کرد 

 

مشک آبی به سوی خیمه چو می برد ز مهر 

یاد از تشنگی عترت طاها می کرد 

 

ماه چون خفت به خون چشمه ی خورشید گریست 

آسمان از غم او غلغله برپا می کرد 

 

با دو بازوی قلم گشته اش از تیغ ستم 

لوح ایثار و وفا و شرف امضا می کرد 

 

گشت در دشت شقایق گل سرخی پرپر 

که فغان بلبل شوریده دل، آنجا می کرد 

 

دید چون پیکر صد چاک ابوالفضل، حسین 

یاد از سوز دل زینب کبری می کرد 

 

بهر سقا که شده دیده ی او قلزم خون 

چشم خود را ز سرشک مژه سقا می کرد 

 

تا گل بوسه نشاند به رخ گلگونش 

پاک خون از رخ او زاده ی زهرا می کرد 

 

فاطمه اشک فشان بود در آن وادی غم 

چونکه جان دادن عباس تماشا می کرد 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه