قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عباس علمدار از اسدالله غالب‏

همت نکشد ننگ نکونامی احسان 

برخیز و ببازیچه ی خود گیر درم را 

 

رو همت از آن تشنه جگر جوی که از مهر 

بر تشنگی شاه، فدا ساخته دم را 

 

عباس علمدار که فرجام شکوهش 

بازیچه ی طفلان شمرد شوکت جم را 

 

آن راد، که رد ساخته بر خاک نشینان 

آورده ی کان را، و برون داده ی یم را 

 

حاجت به قسم نیز نماندست، وگرنه 

هر دم بعطایش خورد انصاف قسم را 

 

از بسکه بنام آوری شیوه ی انصاف 

پرداخته از نام ستم حرف و رقم را 

 

هر شب فلک از دور، به انجم بنماید 

کاین خوابگه آن خانه برانداز ستم را 

 

خوابش به شبستان حسین ابن علی بین 

دریاب به پهلوی هم آرامش هم را 

 

این هر دو گهر را ز دو سو یک گهر آمد 

چون نیست جدائی ز صدف، گوهر و یم را 

 

نساب  نیارد که کند منع ز عباس 

فرزندی شاهنشه بطحا و حرام را 

 

ای هم گهر ختم رسل، گرد تو گردم 

چندانکه کنم حلقه تن ظل علم را 

 

شد تازه دم بندگیم جلوه گری هاست 

عنوان نمایش ز حدوث است قدم را 

 

از کودکیم درس ولای تو روانست 

دانی خود ازین بیش که گفتم بتو کم را 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه