قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

لوای نصرت‏ از وفائی شوشتری‏

طبعم بهر ترانه نوای دگر زند 

عشاق وار بر صف خوف و خطر زند 

 

گاهی هوای ملک عراقش گهی حجاز 

گاهی قدم بخاور و گه باختر زند 

 

با هر مخالفست موالف براستی 

مانند آفتاب که بر خشک و تر زند 

 

از کوچک و بزرگ بگیرد سراغ یار 

باشد مگر که چتر سعادت بسر زند 

 

شاید ز فیض بخت همایون به نشأتین 

یک نشوه ای ز جام محبت اثر زند 

 

آری کسی که اهل نظر نیست در جهان 

باید که حلقه بر در اهل نظر زند 

 

لا سیما   بدرگه شاهی که از کرم 

چون ذره ای ز مهر رخش بر حجر زند 

 

گردد بسان لعل درخشنده تابناک 

و از آب و تاب طعنه بشمس و قمر زند 

 

بوالفضل و بوالکمال ابو سیف آنکه او 

در فوق عرش گوی سعادت اثر زند 

 

شاه حجاز، ماه بنی هاشمی لقب 

آن کاو لوای نصرت و فتح و ظفر زند 

 

از بهر سیر رفعت او طایر قیاس 

با شهپر خیال، اگر بال و پر زند 

 

مشکل رسد به حلقه ی دربار رفعتش 

صد بار اگر به حلقه ی امکان بدر زند 

 

حکمش چنان که نقشه ز نقشش برد قضا 

امرش چنان که کرده ز رویش قدر، زند 

 

در صولت و صلابت مردی و مردمی 

 

سازد دو نیم پیکر او بی زیاد و کم 

از خشم هر که را بسر و پا کمر زند 

 

گر یک شرر ز شعله تیغش رسد بخصم 

تا روز حشر ناله ی هذاالسقر زند 

 

شاها مرا بمدح تو شد لطف تو دلیل 

ورنه چگونه مور ز دریا گذر زند 

 

تا شد بمدحت تو «وفائی» سخن سرای 

نطقش هزار طعنه بقند و شکر زند 

 

سقا ندیدم و نشنیدم بروزگار 

از سوز تشنگی شررش بر جگر زند 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه