عشاق چون بدرگه معشوق رو کنند
از آب دیدگان تن خود شستشو کنند
از تیغ دوست بر تنشان زخمی ار رسد
آن زخم را به سوزن مژگان رفو کنند
هر تیر آبدار که آید ز شست دوست
آن تیر را به سینه ی سوزان فروکنند
قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق
در روز حشر رتبه او آرزو کنند
عباس نامدار که شاهان روزگار
از خاک کوی او طلب آبرو کنند
میراب آب بود و لب تشنه جان سپرد
می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند
بی دست ماند و داد خدا دست خود به او
«آنان که منکرند بگو روبرو کنند»
گر دست او نه دست خدائی است پس چرا
از شاه تا گدا همه رو سوی او کنند
درگاه او چو قبله ی ارباب حاجت است
باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند
«ذاکر» برای آنکه مسمی به اسم اوست
امید آنکه عاقبتش را نکو کنند
منبع : راسخون