قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

علمدار از محمد هاشمی فرد «ساجد»

فریادی ز غوغای تو در بام افتاد 

کز پا توان سرکشان شام افتاد 

 

در خون سرخت عاشقی مدهوش رقصید 

در کار عشقت عقل بی فرجام افتاد 

 

تا از رگانت جوهری مستانه جوشید 

شوری در آهنگ غریب جام افتاد 

 

صد کهکشان خورشید از چشم تو سوزد 

تا گیتی از چشمان تو خون فام افتاد 

 

شوقی دوباره از دمن خونین نبضت 

در متن سرخ سینه ی اسلام افتاد 

 

با گردش شام تو در اندیشه ی چرخ 

آوازه ی گمگشتگان نام افتاد 

 

خشکیده لبهای افق را کرد سیراب 

مشک علمدارت اگر ناکام افتاد 

 

با یاد تو از هیبت بانوی پیغام 

خشم نجیب حیدری در شام افتاد 

 

چون از طواف کعبه تا مقصود رفتی 

از قامت افلاکیان احرام افتاد 


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه