قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

گلوی عطش از ضیاء الدین ترابی‏

ظهر است 

ظهر شرقی عاشورا 

و آفتاب 

رخ در نقاب کشیده 

و ایستاده محو تماشای آب 

آبی که مثل آینه جاری است 

گاهی که خیمه ها 

از تشنگی و 

تابش خورشید 

می سوزد

می سوزد 

می سوزد 

و بانگ العطش 

از هفت توی آینه 

تا آسمان سرخ 

سر می کشد به هیأت فریاد 

ظهر است 

ظهر شرقی عاشورا 

و جلاد 

حیران و مات مانده 

که خنجر 

باری چرا گلوی عطش را نمی برد 

و آفتاب 

که می داند 

رخ در نقاب کشیده است 

تا در پناه ابر بگرید


منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه