قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حيات عاشورا

شکستن حصار

فرهنگ شيعى و خط اهل بيت، که بارزترين نماد آن در «حماسه عاشورا» تجلى يافت، پيوسته از سوى امويان و عباسيان مورد هجوم بود، تا از صحنه تأثيرگذارى در انديشهها و عملها دور باشد. «انزواى تحميلى»، سياست رايج خط خلافت در برابر خط امامت بود.

امامان شيعه نيز براى شکستن اين حصر، بر فرهنگ «ياد» تکيه داشتند و بهره گيرى از زيارت و مرثيه و شعر و «احياى امر ائمه» تا سياست بايکوت اموى و عباسى را ناکام بگذارند.

نقاب بر چهره حق افکندن و پوشاندن تابش و جلوه خورشيد، سابقهاى بس طولانى دارد. آفتاب حق هم پشت ابر نمىماند و روشنگر جهان مي شود. اين تمثيل، در تقابل خط امامان و خط خلفا به وضوح ديده مي شود.

از سويى، به شهادت اسناد تاريخى، هتک و قتل و تبعيد و زندانى ساختن ائمه و فرزندان زهرا(عليها السلام) و حتى ممنوعيت تصريح به نام آنان، تا چه رسد به زيارت حضورى و ديدار چهره به چهره، سياستى رايج از طرف قدرتهاى حاکم بود و اين شايد براى ناآشنايان به بازىهاى تاريخ، باور کردنى نباشد، ولى گواهى اسناد را چه مىتوان کرد؟!

از سوى ديگر، ترويج فرهنگ ذکر و شعر و زيارت و مدح و مرثيه، به خصوص احياى ياد عاشورا و مظلوميت ابا عبدالله الحسين(عليه السلام) به عنوان يک خط مشى دراز مدت و حصارشکن و خنثى کننده توطئه به انزوا کشاندن «مکتب اهل بيت»، به روشنى ديده مي شود و ماندگارى جلوههاى شيعى و جاودانگى نام و ياد کربلا و عاشورا، در سايه همين فرهنگ است.

در عصر حضور

نوشتن و گفتن و نشر فکر و سرودن حماسه و مرثيه، از اسلوبهاى موفق تبليغى در مورد يک انديشه و مرام و حادثه است. وقتى اهل باطل از اين شيوه بهره مي گيرند، چرا پيروان حق چنين نکنند؟

در مقابل دروغپردازىها و جعل حديث و پخش فضايل ساختگى نسبت به امويان و وابستگان حاکمان جور که کار «بازرگانان حديث» بود،[1] تأکيد امامان بر نقل فضايل اهل بيت عصمت و تشويق شاعران به سرودن شعر درباره خاندان پيامبر و بهرهگيرى از آن در تبيين و افشاى مظلوميت آل الله، هم مقابله با آن «جوّ دروغ» بود، هم انجام رسالتِ «دفاع از حق».

ذکر مناقب و بيان احاديث اهل بيت، در آن جو آلوده به تزوير و دغل، ارزشى گران داشت و نوعى مبارزه به شمار مي آمد، حتى در فرصتِ بالاى دار هم فضايل عترت را بيان مىکردند; همچو ميثم تمار.

در آن عصر خشن و روزگار خفقانزده نسبت به «راه راست»، احياى فرهنگ اهل بيت، تلاشى مثبت و سازنده محسوب مي شد و شاعران متعهد شيعه، ضمن افشاگرى عليه مظالم جباران، به نشر مناقب علوى و مصائب عاشورا و خط فکرى ائمه معصوم وطرح هدايتى شيعه مىپرداختند، تا مردم حقطلب، در آشفته بازار آن همه خطوط گوناگون و جريانهاى فکرى و سياسى ساخته و پرداخته دستگاه حاکم يا منحرفانِ شهرتطلب، «عروة الوثقى» و «حبل المتينِ» استوار و اطمينانبخش و «صراط مستقيم» را بشناسند و به بي راهه نروند.[2]

برگزارى جلسات و ديدارهاى حضورى و نقل احاديث ائمه و آشنا ساختن تودههاى هوادار اهل بيت با سخنان معصومان، در زمان حيات ائمه و عصر حضور هم جريان داشت و مورد تشويق امامان بود و از آن به عنوان «احياى امر» ياد مي شد.

امام صادق(عليه السلام) از فضيل مىپرسد: آيا مي نشينيد و با هم حرف ميزنيد و حديث مي گوييد؟ مي گويد: آرى! جانم به فدايت. حضرت فرمودند:

«اِنَّ تِلْکَ المجالِسَ اُحِبُّها، فَاَحيوا اَمْرَنا يا فُضَيل، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحيى اَمْرَنا ... .»[3]

«اين گونه مجالس را من دوست مي دارم، پس اى فضيل! امر ما را زنده بداريد، رحمت خدا بر کسى که امر ما را احيا کند.»

در حديث ديگرى چنين توصيه فرمودند:

«تَزاوَرُوا وَ تَلاقُوا وَ تَذاکروا و اَحْيوا اَمْرَنا.»[4]

«همديگر را ديدار و ملاقات کنيد، با هم مذاکره و گفت و گو کنيد و امر ما را زنده نگاه داريد.»

اين تعبير «اَمْر» همان چيزى است که مقوم، ريشه و مبناى «فرهنگ اهل بيت» و «خطِّ امامت» است، يعنى عقيده به جايگاه و علم و عصمت و امامت آنان و اطاعت امرشان و حجت دانستن آنان در امور دين و دنيا. علامه مجلسى در تفسير اين کلمه نوشته است:

«مراد از "امر ائمه"، امامت و دلايل امامت ائمه و فضيلتها و صفات آنان است و نيز نقل اخبار و نشر آثارشان و بحث و يادآورى علومشان و احياى دانشهايشان از طريق عنايت و توجه و نوشتن و نقل کردن، به شکلى که مانع از کهنه شدن و فراموش گشتن و فرسودگى معارف آنان گردد و به نحوى باشد که مايه حفظ آن شود.»[5]

روى اين اصل، تشکيل جلسات ذکر و حديثخوانى و منقبتخوانى و نقل معارف اهل بيت، موجب زنده شدن و زنده ماندن فکر و فرهنگ سازنده شيعى بوده و علي رغم سياست خلفا در جهت بستنِ درِ خانه ائمه و منزوى ساختن آنان و به فراموشى سپردن اين جريان حق، خورشيد فروزان فضايل و جلوههاى مرامشان دلها و انديشهها را در تسخير خود داشت و امامان، حاکمانِ بلامنازع و فرماندهان بي ساز و برگِ دلها و جانها بودند.

ذکرها و يادها نيز نوعى مبارزه بود و جلسات انس و ديدار، يافتن محور وحدت به شمار مي آمد و حلقههاى نقل احاديث، مايه انسجام فکرى و پيوندهاى عقيدتى شيعه محسوب مي شد. امامان نيز مشوق اين گونه برنامه هاى فرهنگى در عصر خودشان بودند.

اهرم شعر (مدايح و مراثى)

ارزش شعر خوب و متعهد و مکتبى، وقتى روشنتر مي شود که به تباهگرى سرودههاى منفى و شعرهاى تخريبى و قالبهاى ادبى استخدام شده در خدمت کفر و ظلم و فساد توجه شود. در هر صورت، هر دو سلاح است، يکى «با حق»، يکى «برحق». شعر منفى و ضدارزش را جز با شعر خوب و پرمحتوا و آرمانگرا نمىتوان پاسخ گفت. اگر شعر مبتذل و فاسد، «سيئه» باشد، شعر ارزشى «حسنه» است و به مقتضاى آيه (اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ السّيئةَ)،[6] بايد «سيئات شعرى» را با «حسنات شعرى و هنرى» دفع کرد و از ميدان به در برد.

دربارهاى خلفا، هم براى توجيه حکومت ظالمانه خويش، هم براى به انزوا کشاندن يا لجن مال کردن رقيبان و دشمنان، از شاعران و اهرم شعر بهره مي گرفتند.

در مقابل، شاعران مکتبى و پروردگان دامن اسلام و دلباختگان اهل بيت، با شمشير شعر به ميدان مي رفتند و در حوزه ادب و کلام و بلاغت و شعر، به تمجيد خوبىهاى خاندان رسالت و بيان مفاسد خلفا و ماندگار ساختن ياد مظلوميت شهداى کربلا مىپرداختند.

کسانى همچون فرزدق، کميت، دعبل، عوف بن عبدالله، عبدالله بن کثير، عبدى کوفى و ... با زيباترين و مؤثرترين وجهى، مفاخر و فضايل ائمه را در قالب شعر بيان مىکردند و با جانسوزترين تعبيرات، مظلوميت «آل على» و شهيدان راه حق و کشتگان وادى عشق در کربلا را ترسيم مىکردند.

در آن روزگار، شاعران متعهد شيعه، سنگرداران پرشور و مبارزان نستوه ميدان بيان بودند و جهادشان مورد توجه ائمه بود و شاعران مکتبى، در دل حقطلبان و باطلستيزان جا داشتند و از همين رو اغلب تحت تعقيب بودند.

به بيان مقام معظم رهبرى:

«با توجه به پايگاه بلند "شعر مسلکى" در قرنهاى اول و دوم هجرى و يادآورى اين نکته که شاعر متعهد به مسلک، برجستهترين و مؤثرترين نقش را در ترويج گرايشهاى مسلک خود و تبيين هدفها و شعارهاى آن به کار مىبرده است، طبيعى مي نمايد که حساب ويژهاى براى اظهارات و سرودههاى شاعران وابسته به جناحهاى سياسى در نظر گرفته آيد ... شاعران هواخواه علويان در قصايد خود که غالباً سرشار از نوعى عاطفه شورانگيز ناشى از احساس مظلوميت است، اين استدلالها را رد کرده، استدلالهاى ديگرى و گاه از نوع همانها بر حقانيت ادعاى ائمه شيعه ارائه مي نمودند ... .»[7]

به تعبير استاد محمدرضا حکيمى:

«در شعر مذهبى، نظر کلى بر نشر مبادى دين بود و احياى حقايق ايمان و زنده کردن دلها و جانها و جارى ساختن خون حماسه و تعهد در رگها و پىها. از اين رو شاعران بزرگ شيعه، هميشه براى حکومتهاى فاسد، خطرى بزرگ محسوب مي شدند; زيرا آنان در خلال مدح آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)، حقايق دين و صفات لازم حاکم دينى را ياد مىکردند و با ذکر صفات اسلامى امامان و مقايسه و تحقير زمامداران، دلها را به حق و حکومت حق توجه مي دادند.»[8]

حمايت امامان از شاعران متعهد

امامان شيعه، با صراحت و کنايه، با گفتار و عمل، مدافع شاعرانى بودند که سلاح شعرى خويش را در اين جبهه به کار مي گرفتند و مديحهسراى اهل بيت و مرثيهسراى مظلومانِ آل على بودند. وعده پاداشهاى عظيم الهى، براى شاعرانى که مدح آل محمد کنند و درباره امامان شعر بسرايند، در اين رابطه است. اين فرموده امام صادق(عليه السلام) که:

«مَنْ قالَ فينا بيتَ شِعر بَنى اللّهُ لَهُ بَيتاً فى الجَنَّةِ.»[9]

«هر که درباره ما يک بيت شعر بسرايد، خداوند برايش خانهاى در بهشت بنا کند.»

يکى از احاديث فراوان در اين مورد است. عالمان راستين نيز در پيروى از همين خط ولايى، نظرات روشن و مثبت خويش را ابراز کردهاند.[10]

علامه امينى در تحليل موضع حق شاعران شيعى و حمايت آنان از خاندان رسالت، درباره «سيد حميرى» که يکى از اين وارسته مردان مخلص اهل بيت بود و از يادآوران بزرگ عاشورا و از محبوبان و مقربان در نگاه و دل امام صادق(عليه السلام) به شمار مي رفت، نوشته است:

«... از بسيارى از شاعران در جديت و دعوت به بنياد استوار، پيشى گرفت و در ستايش عترت پاک پيامبر، فراوان شعر گفت و با ايثار جان و هستى در راه تقويت روح ايمان در جامعه و احياى دلهاى مرده، با پراکندن و نشر فضايل "آل اللّه" وگسترش فضايل اين خاندان و نکوهش و انتقاد از دشمنانشان، از ديگر شاعران، برتر و بالاتر گشت ... و به گفته ابوالفرج اصفهانى، شعرهايش يا آميخته با مدح بنى هاشم، يا بدگويى و انتقاد از دشمنان و مخالفانشان بود.»[11]

اين شيوه، بخشى از تولى و تبرى به شمار مي رفت که شاعران ولايى ديگر نيز در اين عرصه فعال بودند. دِعبل هم يکى از چهرههاى فعال درا ين مورد بود و در مدح اميرالمؤمنين و مرثيه ابا عبدالله الحسين و ستايش از خط ائمه، شعرهاى فراوانى سرود. روشن است که داشتن چنين خط و موضعى براى شاعران دار بر دوش گران تمام مي شد. زندگى سراسر سختى و فشار و آکنده از هراس اين گونه فرزانگان شيردل، نشان اين حقيقت است.

مثلاً وقتى کميت، قصيده بلندى در مدح بنى هاشم و سوگنامه زيد بن على و پسرش يحيى بن زيد سرود، گزارش اين قصيده به هشام بن عبدالملک رسيد، به والى آن روز کوفه نوشت وسوگندش داد که دست و زبان کميت را قطع کند. ناگهان کميت، خانه خود را در محاصره نيروهاى سواره والى ديد. آنان کميت را دستگير و زندانى کردند.[12] اين نشانگر آن است که شعرهاى موضعدار چنين شاعران، تنها به ائمه معصوم منحصر نمي شد و حساسيت حاکمان جبار هم تنها به سوگ سرودههاى مخصوص امام حسين(عليه السلام) و عاشورا نبود.

اشک و عزا، سلاح شيعه

در راستاى احياى «امر ائمه» و فضايل و مظلوميت و مکتب آنان، جز شعر و ادب، اشک و عزا هم به صحنه آمد و به توصيه امامان، به عظيمترين عاملِ ماندگارى خط اهل بيت، به ويژه حادثه برانگيزنده عاشورا تبديل شد.

در همين مورد نيز، «عزادارى» نقش خود را در «حصارشکنى» ايفا کرد و نوحهسرايى و گريه و برپايى مجالس عزا و به کارگيرى سلاح اشک، اهداف ائمه را پيش برد و دشمنان ظالم را رسوا ساخت.

اگرچه سوگوارى و اشک ريختن بر مظلوميت اهل بيت عصمت، در مورد همه امامان مظلوم و شهداى آل على و اولاد فاطمه، مطرح بوده است، اما مسأله سيدالشهداء(عليه السلام) در اين ميان، ويژگى چشمگيرترى داشته و از اثرگذارى و تحولآفرينى بالاترى برخوردار بوده است. از اين رو، بيشترين تأکيد نيز از سوى امامان نسبت به گريه وعزا و زيارت و تربت و تجليل از سيدالشهدا صورت گرفته است.

جعفر بن عفان يکى از مرثيهسرايان امام حسين(عليه السلام) است. امام صادق(عليه السلام) به او فرمود:

«شنيدهام درباره حسين بن على شعر مي گويى و خوب هم شعر مي گويى! گفت: آرى اى پسر پيامبر. آن گاه از سرودههاى خود در محضر امام خواند. حضرت و حاضران به شدت گريستند، آن چنان که اشک بر صورت و محاسن امام جارى شد. سپس امام فرمود: اى جعفر! به خدا قسم در لحظهاى که سوگنامه حسين(عليه السلام) را مىخواندى، فرشتگان مقرب پروردگار، شاهد و شنواى سخنت بودند و همچون ما و بيش از ما گريستند. خداوند بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزيد. آن گاه امام فرمود: هيچ کس درباره حسين(عليه السلام) شعرى نگفت که بگريد و بگرياند، جز آن که خداوند او را بخشود و بهشت را بر او واجب ساخت.»[13]

اين برنامه دينى، به عنوان سنتى شيعى که از سوى پيامبر و امامان و بزرگان دين مورد قبول بود، در قلمرو وسيعى اجرا مي شد. عالمان دين و محققان نيز، تحقيقات ارزندهاى در ثبت اين حوادث و نگارش تاريخچه عزادارى و گريه و نوحه بر امام حسين(عليه السلام) و ديگر مظلومان آل على(عليه السلام) داشته و آنها را در اختيار اهل مطالعه قرار دادهاند. سنتهاى عزادارى مسلمانان بر سيدالشهداء(عليه السلام) و آيينهاى مذهبى ايام محرم و مناسبتهاى سوگوارى در کوفه، کربلا، مدينه، شام، مصر و ... همچنين موضع و عملکرد دشمنان اهل بيت پيامبر در قبال اين مسأله، در حافظه تاريخ و تأليفات عالمان باقى مانده است.[14]

اين گونه مراسم و آميختن حس دينى به عاطفه بشرى در قالب عزادارى به ياد کربلا و عاشورا، مايه بقاى مکتب و گسترش و تبليغ معارف دين و فرهنگ اهل بيت بوده است. به فرموده امام خمينى(قدس سره):

«... اين مجالسى که در طول تاريخ برپا بوده است و با دستور ائمه(عليهم السلام) اين مجالس بوده است، خيال نکنند بعضى از اين جوانهاى ما که اين مجالس، مجالسى بوده که گريه در آن بوده است، حالا ما بايد گريه ديگر نکنيم. اين يک اشتباهى است که مىکنند ... ائمه اين قدر اصرار کردند به اين که مجمع داشته باشيد، گريه بکنيد، چه بکنيد، براى اين که اين حفظ مىکند اين کيان مذهب ما را.»[15]

در حديثى طولانى نقل شده است که امام صادق(عليه السلام) به عبدالله بن حماد فرمود: به من خبر رسيده است که جمعيتى از اطراف کوفه و جاهاى ديگر از زن و مرد، در نيمه شعبان به زيارت حسين(عليه السلام) مي آيند و سخنها و داستانها و ندبهها و سوگوارى و مرثيهخوانى دارند. وى گفت: آرى چنين است، خود من نيز برخى از اين صحنهها را ديدهام. حضرت فرمود:

«سپاس خدايى را که در ميان مردم، کسانى را قرار داده است که به سوى ما مي آيند و ما را مي ستايند و براى ما مرثيه مي سرايند، و خداوند کسانى را دشمن ما قرار داده که بر آنان طعنه زده و ملامت مىکنند و تهديدشان کرده و کارشان را تقبيح مىکنند.»[16]

اين گونه گزارشهاى تاريخى، گوياى آن است که اين فرهنگ، در آن دوران بوده و تأثير احياگرانه خود را هم داشته است.

انتقال فرهنگ شهادت به آيندگان

در عصر خفقان عباسى، رساندن صداى مظلوميت آل على(عليه السلام) به گوش مسلمانان، رسالتى عظيم بود و بيان رنجهاى جانکاه پيشوايان حق و خون دل خوردنهاى ائمه عدل، تعهدى بزرگ به شمار مي آمد. فاش کردن ناله مظلوميت خاندان عصمت که در آن هياهوى پرفريب اغواگران گم مي شد، جهادى در راه حق و عدل بود.

به اين تأکيد، که همچون منشورى از سوى امام باقر(عليه السلام) خطاب به شيعيان صادر شده است دقت کنيد:

«بر حسين، ندبه و گريه کنيد و به اهل خانه، به آنان که پروا و تقيهاى از آنان نيست، دستور داده شود که بر حسين بگريند. در خانهها، مراسم گريه و عزادارى، ناله سر دادن در غم حسين باشد، اهل خانه و شيعيان به يکديگر تعزيت و تسليت گويند. اگر چنين کنند، من از سوى خدا براى آنان ضامن پاداش حج و عمره و جهاد مي شوم.

راوى مىپرسد: چگونه به يکديگر تسليت بگوييم؟ امام فرمودند:

به يکديگر بگوييد: خداوند، پاداش ما را در مصيبت حسين(عليه السلام) عظيم بدارد و ما و شما را از خونخواهان او، در رکاب ولى خود مهدى آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) قرار دهد:

"عَظّم اللّهُ اُجورنا بِمُصابنا بالحسين(عليه السلام) و جَعَلَنا و اياکم مِنَ الطّالبينَ بِثارِهِ مَعَ وِليه و الامام المهدى من آل محمد ...".»[17]

اين تسليت گويىها و برنامههاى خانگى و سوگوارى براى شهيد کربلا، علاوه بر ريشهدارتر ساختن باورهاى ظلمستيزانه و حمايت از مظلوم، صداى اعتراضى ضد دشمنان حق و استغاثه مظلومان عليه ستمگران است و هر خانه علوى و فاطمى که داغدار يک شهيد يا مبتلابه فراق و حبس يکى از اولاد پيامبر است، وقتى در سوگ سالار شهيدان اشک مي ريزد، حس عدالتخواهى و انتقامجويى از ستمگران و تلاش جهت برپايى حکومت دين و اجراى حکم خدا در جانش شعله مىکشد.

اين، خاصيت هر گريه و عزادارى در عصر خفقان است که تبديل به کانونى براى «افشاگرى»، «الهامگيرى»، «خطدهندگى»، «تجمع نيروها» و شناخت افراد و شناساندن چهرههاى پاک و الگويى است.

اين آثار، نه تنها در گريه بر حسين بن على(عليه السلام) است، و اين انگيزهها نه تنها محصول سوگوارى براى شهداى کربلاست، بلکه هر امام شهيدى که اين پايگاه قلبى و تأثير عاطفى را بر شيعه دارد، چه امام سجاد و امام باقر(عليهما السلام) باشد در بقيع، چه امام هادى و امام عسکرى(عليهما السلام) باشد در سامرا، و چه موسى بن جعفر(عليهما السلام) و چه حضرت رضا(عليه السلام) باشد در غربت طوس.

آرى، عزادارى بر شهيد، انتقال فرهنگ شهادت به نسلهاى آينده است. از زبان شهيد مطهرى بشنويم که خود يکى از ذاکران بزرگ «حماسه حسينى» بود:

«در اصل، فلسفهاش تهييج احساسات عليه يزيدها و ابن زيادها و به سود حسينها وحسينىها بوده، در شرايطى که حسين(عليه السلام) به صورت يک مکتب، در يک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعىِ معين و نفى کننده راه و روش موجود معين ديگرى است، يک قطره اشک برايش ريختن، واقعاً نوعى سربازى است. در شرايط خشن يزيدى، در حزب حسينىها شرکت کردن و تظاهر به گريه کردن بر شهدا، نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه اهل باطل و در حقيقت، نوعى از خود گذشتگى است. اينجاست که عزادارى حسين بن على(عليهما السلام) يک حرکت است، يک موج است، يک مبارزه اجتماعى است.»[18]

مگر اين، چيزى جز برانگيختن روح شهادتطلبى و انتقال اين فرهنگ را به نسلهاى آينده مي رساند؟ و در جريانِ اين «بستر فرهنگى» قرار گرفتن، مگر جز از راه اين «موجآفرينى عاشورايى» ميسر است؟

اين است که ادعا مي شود بقاى دين در سايه نهضت عاشورا و بقاى جريان کربلا و فرهنگ عاشورا در سايه عزادارى و احياگرى نسبت به آن «حماسه» بوده است.

پس، بايد پاس بداريم «ياد»ها را، تا مکتب ما، جاودانه بماند و عاشوراى حسينى همواره درسآموز نسلها و عصرها باشد.

نویسنده: جواد محدثى

 


[1]- در اين زمينه، ر.ک: الغدير، ج 5، 9 و 10 از مرحوم علامه امينى.
[2]- نمونههايى از اين گونه تلاشهاى فرهنگى را در الغدير ج 2 و ادبيات انقلاب در شيعه از صادق آيينهوند مىتوان ديد.
[3]- بحارالانوار، ج 44، ص 282.
[4]- همان، ج 71، ص 352.
[5]- مرآة العقول، ج 9، ص 50.
[6]- سوره مؤمنون (23) آيه 96.
[7]- پيشواى صادق، ص 81.
[8]- ادبيات و تعهد در اسلام، ص 274.
[9]- وسائل الشيعة، ج 10، ص 467.
[10]- از جمله ر.ک: الغدير، ج 2، ص 2 ـ 25.
[11]- الغدير، ج 2، ص 240.
[12]- همان، ص 195.
[13]- وسائل الشيعة، ج 10، ص 464.
[14]- از جمله ر.ک: تاريخ النياحة على الامام الشهيد، سيد صالح شهرستانى، و ترجمه فارسى آن به نام تاريخچه عزادارى حسينى از زمان آدم تا زمان ما در کشورهاى جهان.
[15]- صحيفه نور، ج 10، ص 217.
[16]- وسائل الشيعة، ج 10، ص 468.
[17]- همان، ص 399.
[18]- نهضتهاى اسلامى صد ساله اخير، ص 88.

اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه