ساعتی بیش تا خلق بزرگترین جنایت تاریخ باقی نمانده. امام حسین(علیه السلام) به لشکر کوفه نزدیک میشوند تا برای آخرین بار حجّت را بر ایشان تمام کنند و شاید آخرین لحظات را برای هدایت و نجات ایشان از دست ندهند.
کوفیان که متوجه حضور امام میشوند، عربده کشان و فریادزنان مانع خطبه خواندن امام میشوند. امام رو به آنان میفرماید: وای بر شما! چه زیان میبرید اگر سخن مرا بشنوید؟ من شما را به راه راست میخوانم. هر کس فرمان برد بر راه صواب باشد و هر که نافرمانی کند هلاک شود. شما از فرامین من سرباز میزنید و سخن مرا گوش نمیدهید؛ چرا که شکمهایتان از مال حرام پر شده و بر دلهاتان مهر شقاوت نهاده. وای بر شما! آیا خاموش نمیشوید و گوش نمیدهید؟
لشکر کوفه خجالت زده ساکت شدند و امام سخن آغاز نمودند. امام (علیه السلام) با دلی مطمئن وبدون واهمه از انبوه لشکریان دشمن و در خطبهای حماسی آنان را لعن نمودند و از پیمان شکنی و خیانت کوفیان گفتند. از دعوتشان و پذیرایی با شمشیر. سپس آنها را به بندگان کنیز و بازماندگان احزاب و فراموش کنندگان سنت پیامبر وکشندگان فرزندان انبیاء و زنازادگانی که برای خود نسب اختیار میکنند و رهبران کفر که قرآن را پاره کردند، متهم نمودند و با شعار هیهات منّا الذلّه آنان را به مبارزه طلبیدند[۱]. امام در خطبهای صریح و بیپرده به آنان میفهماند که مشکل کار لقمههای حرامی است که خوردهاند و حکومت ظالمانی که زنازادهاند و رهبران کفر و دشمنان دین خدا.
از این روی ما بر آن شدیم تا با ورق زدن تاریخ سخن امام را دریابیم و ادعای حق او را ثابت کنیم.
تأسیس شهر کوفه
شهر کوفه در سال ۱۷ هجری و در زمان حکومت عمر بن خطاب توسط سعد بن ابی وقاص به منظور برپایی یک پادگان نظامی برای پیگیری فتوحات در داخل ایران ساخته شد[۲].
کوفه پس از تاسیس به علت آب و هواى خوش و نزدیکى به فرات و قرب به ایران و وضعیت اقتصادى نیکویى که از راه غنایم و خراج سرزمینهاى فتح شده کسب نموده بود، پذیراى سیل مهاجرت اقوام و گروههاى مختلف از سرتاسر مملکت وسیع اسلامى آن روز گردید.
برای بررسی اوضاع کوفه و نتیجهگیری از بحث، لازم و ضروری است که با والیان و امرای کوفه از زمان تأسیس تا زمان واقعه کربلا و عاشورا آشنا شویم. از این رو در دو بخش ـ که یکی قبل از ورود امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام) به کوفه است و بخش دیگر پس از بازگشت امام حسن(علیه السلام) به مدینه میباشد ـ و به اختصار زندگی والیان کوفه را مورد بررسی و پژوهش قرار میدهیم:
۱ـ سعد بن ابی وقاص:
پدرش مالک بن وهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب و مادرش حمنه دختر سفیان بن امیه، دختر عموی ابوسفیان میباشد.
سعد فرمانده لشکر عمر برای فتح عراق و قادسیه و نهاوند بود که پس از تأسیس شهر کوفه از جانب عمر به ولایت آن منصوب شد. در مورد اسلام آوردنش خود او مدعی است که هیچ مردی قبل از او مسلمان نشده است؛ مگر اینکه در همان روزی که سعد مسلمان شده او نیز اسلام اورده است. از این ادعای او بر میآید که قبل از امیرالمؤمنین مسلمان شده است چون میگوید: لقد أتى علی یوم وانی لثلث الاسلام[۳]. پس اگر دو ثلث اسلام را پیامبر و حضرت خدیجه (علیها السلام) بدانیم (چون مدعی است هیچ مردی قبل از او مسلمان نشده است مگر در همان روز) او ثلث سوم است و قبل از علی بن ابیطالب (علیه السلام) مسلمان شده است که طبق اجماع خاصه و عامه ، این حرف درست نیست و یک ادعای دروغین میباشد.
سعد یکی از اعضای شش نفره عمر برای تعیین خلیفه بود که به دلیل کینه دیرینهای که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سینه داشت و خلاف میل باطنیاش، به عثمان رأی داد.( قطب راوندی معتقد است که مالک ـ پدر سعد ـ در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین به قتل رسیده است[۴].)
سعد تا سال ۲۶ هجری ولایت کوفه را بر عهده داشت تا اینکه از جانب عثمان عزل شد و به جای او ولید بن عقبه به ولایت کوفه منصوب شد[۵].
تاریخ طبری علت عزل سعد از ولایت کوفه را این گونه بیان میکند: سعد که طلب قرض از بیت المال را دارد با مخالفت عبد الله بن مسعود خزانهدار کوفه مواجه میشود و درگیری بین آن دو رخ میدهد و همین قضیه سبب میشود که عثمان او را عزل نماید[۶].
در مورد دارایی و اموال سعد، عایشه دختر او میگوید:ارسل سعد بن أبی وقاص الى مروان بن الحکم بزکاه عین ماله خمسه آلاف درهم و ترک سعد یوم مات مأتی الف وخمسین ألف درهم[۷].
یعنی هنگام مرگش ۲۵۰ هزار درهم از خود باقی گذاشته است.
اینک جای سؤال است که سعد این همه مال و اموال را از کجا آورده است؟
۲ـ ولید بن عقبه بن أبان بن ذکوان بن أمیه:
نام مادرش أروی بنت کریز است که به این وسیله از طرف مادر برادر عثمان بن عفان میباشد. و پدرش عقبه بن ابی معیط همان کسی است که پیامبر را بسیار آزار میداد، زباله بر در خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) میریخت و بر صورتشان آب دهان میانداخت[۸].ودر نهایت در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و به دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قتل رسید. با اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره اسیران توصیههای بسیار مینمودند، ولی چون عقبه دشمن قسم خورده اسلام بود و در صورت آزادی، دوباره به شرارتهای خود ادامه میداد، پیامبر با درنظر گرفتن مصلحت اسلام فرمان قتل او را صادر نمودند.
ولید بن عقبه کسی است که آیه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ)[۹]
(ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر فاسقی برای شما خبری آورد آنرا مورد تحقیق و بررسی قرار دهید.)
در موردش نازل شد و به این ترتیب خداوند در قرآن او را از فاسقین بر میشمارد[۱۰].
پس از عزل سعد بن ابی وقاص در سال ۲۶ هجری از سوی برادر خود (عثمان بن عفان) به ولایت کوفه منصوب شد و چهره درخشانی در فساد مالی، شرابخواری و زنا از خود بجا گذارد و لکه ننگی است بر تاریخ شهر کوفه و خلافت عثمان بن عفان[۱۱].
برای بهتر شناختن ولید به ذکر۲ نکته اکتفا مینماییم:
فساد مالی:
ولید مبلغ یکصد هزار درهم از بیت المال برمیدارد و زمانیکه خزانهدار شهر (عبد الله بن مسعود) مبلغ را از او مطالبه میکند، طی نامهای به عثمان از او شکایت میکند. عثمان که طاقت ناراحتی برادر را ندارد، خطاب به عبدالله بن مسعود مینویسد:
تو خزانهدار ما هستی، پس بر ولید بخاطر آنچه از بیت المال برداشته است سختگیری مکن. پس از این ماجرا عبدالله از مقام خود استعفا میدهد و میگوید: من فکر میکردم خزانهدار مسلمین هستم[۱۲].
شرابخواری:
ابن حجری مینویسد او که از اشراف قریش بود روزی نماز صبح را، در حال مستی، چهار رکعت خواند[۱۳].
مردم که از فساد او به خشم آمده بودند، بارها و بارها شکایت او را به عثمان بردند، ولی او ترتیب اثری نمیداد. تا اینکه شکایت خود را به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بردند و ایشان غضبناک نزد عثمان رفتند و خواهان اجرای حد بر ولید شدند و با دست خود حد را بر وی جاری نمودند. پس از این ماجرا ولید از حکومت کوفه عزل شد و به جای او سعید بن عاص به حکومت رسید[۱۴].
سعید بن عاص بن سعید بن اُحیحه بن العاص بن امیه:
نام مادرش ام کلثوم دختر عمر و بن عبد الله بود.و پدرش عاص بن سعید که از مخالفین سر سخت اسلام بود[۱۵]، در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قتل رسید[۱۶].
پس از برملا شدن کثافتکاریها و بیشرمیهای ولید، نوبت به حکومت سعید جوان رسید و چه گزینهای بهتر از او میتواند برای حکومت کوفه باشد؟ چون او پسر عموی عثمان است و از همه بر این مقام سزاوارتر.
حکومت سعید آغاز شد ولی تفاوتی در اوضاع دین و دنیای مردم رخ نداد و او هم مانند بستگانش مشغول ریاست بازی و عیاشی شد. در این راستا اتفاقات جالبی هم رخ داده است که توجه شما را به یکی از آنها جلب میکنیم:
روز آخر ماه رمضان برای دیدن هلال و ثابت شدن ماه شوال بین او و هاشم بن عقبه ابن ابی وقاص (پسر برادر سعد بن ابی وقاص) درگیری رخ میدهد. فردای آن روز در حالیکه هاشم اعلام عید فطر نمود و مشغول خوردن صبحانه بود، گروهی که از طرف سعید مأموریت داشتند، به خانهاش ریختند و او را کتک زدند و خانهاش را به آتش کشیدند. خبر این ماجرا به سعد بن ابی وقاص رسید و او خشمگین سراغ عثمان رفت و او را مجبور کرد که همان بلا را بر سر سعید در آورد و عمر پسر سعد هم ـ که پسر بچهای بود ـ خانه سعید را به آتش کشید[۱۷] (شاید از کودکی تمرین آتشبازی میکرده تا ظهر عاشورا به مشکلی بر نخورد و خیمههای بیدفاع را به آسانی به آتش کشد).
البته او بسیار کریم و دست و دل باز بود و این از بزرگترین محاسن او به شمار میآید. روزی زبیر به کوفه آمد وسعید به عنوان هدیه، هفتصد هزار درهم به او داد و گفت: اگر در بیت المال بیشتر از این بود تمام آنرا به تو می بخشیدم[۱۸].
سعید که راه والیان قبلی را در پیشگرفته بود و مانند ولید مشغول فسق و فساد بود فریاد اعتراض مردم را بلند کرد وکار به آنجا رسید که ـ هنگامی که سعید کوفه را به قصد دیدار عثمان ترک نموده بود ودر بازگشت ـ مردم او را به شهر راه ندادند و با اصرار عزل او را از عثمان خواستار شدند و عثمان علىرغم میل باطنیاش مجبور به عزل او شد[۱۹].
او در مدت کوتاه حکومت خود بر کوفه ، مبلغ یکصد هزار درهم از بیت المال به سرقت برد و در مورد دارایی او همین بس که پس از مرگ او، پسرش عمرو ،قصر او را به یک میلیون درهم فروخت[۲۰].
با عزل سعید بن عاص از ولایت کوفه، حکومت فامیلی و اموی در زمان عثمان به پایان رسید. چون دیگر اجل و دست تقدیر به او امان نداد و تاراج بیت المال مسلمین به دست عثمان و پسران امیه توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) به پایان رسید.
نکته مهمی که در مورد والیان کوفه از زمان تأسیس تا عزل سعید به چشم میخورد این است که همه از نسل بنی امیه بودند و همگی پدرانشان در جنگ بدر توسط امیرالمؤمنین به هلاکت رسیده بود و البته همگی در تاراج بیت المال همت گمارده بودند و در زمان خلافت ظاهری امیرالمؤمنین(علیه السلام) با او بیعت نکردند و حتى ولید در جنگ جمل علیه امیرالمؤمنین شرکت نمود. پس کلام پیامبر که میفرمایند: «من مات ولیس له امام مات میته الجاهلیه» در مورد آنها صادق است[۲۱].
سخن در مورد حکومت دوازده ساله عثمان و البته به ستوه آمدن مردم و به قتل رساندن او، بسیار است و مجال کوتاه؛ ولی خالی از لطف نیست که به چند نکته کوتاه توجه کنیم:
در مجلسی که عثمان ترتیب داده و بزرگان و اشراف بنی امیه را دعوت نموده بود ابوسفیان (صخر بن حرب بن امیه) که عاشق ریاست بود[۲۲]، میگوید: خلافت را مانند گوی به یکدیگر رد کنید تا دست دیگری نیافتد و این خلافت همان زمامداری و حکومت بشری است. نه حسابی هست و نه کتاب، نه بهشت و نه جهنم و نه قیام و نه قیامت[۲۳] .
ابوسفیان رئیس قریش و بزرگترین و سرسختترین مخالفان پیامبر اسلام است که در تمام جنگهای ضد مسلمین شرکت نموده و آنها را رهبری کرده است و در نهایت بعد از فتح مکه و از روی ناچاری مسلمان شد. همان کسی که به پیامبر میگوید: حتى لحظهای به رسالت تو ایمان نیاوردم[۲۴].عمر بن خطاب در مورد او میگوید: ابوسفیان از پیشگامان ظلم است و ظلم او تازگی ندارد[۲۵].
ابی الفرج اصفهانی در مورد اوضاع خلافت در زمان عثمان مینویسد: همیشه در خانههای والیان و شخصیات، جشنها و میهمانیهای گناه آلود همراه با غنا و شراب برگزار میشد[۲۶]. و ابن سعد در طبقات الکبری یادآور میشود: عثمان بیشتر از عمر، قریش را دوست میداشت؛ زیرا عمر با شدت با آنها برخورد میکرد ولی پس از خلافت عثمان و بخاطر خویشاوندیش با آنها مدارا میکرد و خویشاوندان و اهل بیتش را بر سر کار آورد. همچنین خمس کشور مصر را برای مروان حکم قرار داد و أموال بسیاری به بستگان و فامیلش از بیتالمال میداد و تفسیر او از این کار این بود که این همان صله رحمی است که خداوند امر به آن فرموده است و میگفت: أبابکر و عمر آنچه از بیت المال برای آنها بود و باید به این امر اختصاص میدادند (یعنی صله برای فامیل) ترک کردند ولی من آنرا برداشتم و بین خویشانم تقسیم نمودم. مردم نیز او را از این کار نهی میکردند[۲۷].
با توجه به نکاتی که ذکر شد به وضوح و روشنی میفهمیم که در زمان عثمان بیت المال مسلمین به تاراج رفت[۲۸]. و صرف خوشگذرانی و شرابخواری و عیش و نوش بستگان خلیفه شد و آل بنی امیه بیشترین بهره را برای بازگرداندن اوضاع جاهلی بردند و قطار اسلام را که توسط خلفای سلف او از ریل خارج شده بود با سرعت هر چه بیشتر به سوی پرتگاه جاهلیت هدایت نمودند.
ابوموسی اشعری (عبد الله بن قیس بن سلیم):
اسم او عبد الله و پدرش قیس و مادرش طیبه نام داشت و ابوموسی کنیه اوست که در تاریخ به همین نام مشهور شده است. او اهل یمن است و در مکه مسلمان شد و با سعید بن عاص پیمان بست و سعید سوگند خورد که از مال و جان او حمایت کند. پس از آن به یمن بازگشت و تا سال ۷ هجری در یمن ماند.
در آن سال همراه گروهی از بستگانش از راه دریا راهی مدینه شد. رسیدن ابوموسی مصادف با پهلو گرفتن کشتی مهاجران حبشه به سرپرستی جعفر طیار شد و این ورود همزمان بهانه ای بود تا ابوموسی بعدها مدعی شود که او نیز همراه مسلمانان به حبشه هجرت نموده است ؛ ولی خلاف این ادعا در کتب تاریخی به اثبات رسیده است[۲۹].
ابوموسی در زمان خلافت عمر به ولایت بصره منصوب شد ولی در زمان عثمان- شاید چون نسبتی با بنی امیه نداشت- از سمت خود عزل شد. پس از آن به سمت کوفه آمد تا در کنار یار قسم خوردهاش (سعید بن عاص) دوران خوبی را در خدمت اسلام و مسلمین باشد.
او بسیار با حیا و عفیف بود و در مورد حیا و عفت او میتوان به این نکته اشاره کرد که خود او میگوید: من در خانهای تاریک و در حالیکه خم شدهام استحمام میکنم و تا زمانیکه لباسهایم را بر ندارم نمیایستم و این بخاطر حیا و خجالتی است که از پروردگارم دارم[۳۰]. از این سخن او پیداست است که در ایمان به خداوند بسیار راسخ و ثابت عقیده است چون خاموشی خانه و خم شدنش را مانع از دیدن خداوند میداند. و شاید به همین خاطر است که در نهان و مخفیگاه، او و همپیمانش هر کاری میکنند، چون از نظر خداوند دور میماند.
بله؛ داستان حکمیت نیز چنین آدم ساده لوحی را میطلبد تا به سادگی فریفته نیرنگ عمروعاص شود و به ظاهر امیرالمؤمنین را از خلافت عزل نماید. و عمروعاص چه زیبا به او گفت: وضع تو همانند خری است که تعدادی کتاب بارش کردهاند[۳۱].
ابوموسی تا زمان خلافت امیرالمؤمنین به کار خود در کوفه ادامه داد؛ ولی با وقوع فتنه جمل ، از همکاری با امیرالمؤمنین(علیه السلام) سرباز زد و مردم را به سکوت وعدم همکاری دعوت نمود و در نهایت با خفت و خواری توسط مالک اشتر از کوفه اخراج شد.
تا اینجا با وضعیت اجمالی حکام و والیان کوفه از زمان تأسیس تا حضور امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این شهر آشنا شدیم. نکته ای که به وضوح روشن است ولخرجیهای عثمان و اموال بیوجه و غیر شرعی که از بیت المال مسلمانان در شهر کوفه تقسیم مینمود و این سببی بود بر انعقاد نطفههای حرامی که در حقیقت پایه و اساس شکل گیری واقعه عاشورا را تشکیل داد و نطفههای حرام تبدیل به فرماندهان لشکر یزید شدند و فاجعهای آفریدند که تاریخ به خود ندیده و نخواهد دید.
در مورد حال کوفه و کوفیان میتوان به کلام خداوند در قرآن مجید اشاره نمود که میفرماید: (وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)[۳۲].اموال خود را در بین خود به باطل نخورید و برای خوردن مال مردم قسمتی از آن را ه طرف حکام به رشوه و گناه سرازیر منمایید با اینکه میدانید که این عمل حرام است.
ابی بصیر میگوید: در مورد معنای این آیه از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردم, فرمودند: ای ابا بصیر، خدای عزوجل میداند که در امت حکامی جائر پدید خواهند آمد و خطاب در این آیه متوجه آنهاست، نه حکام عدل. ای ابا محمد اگر حقی بر کسی داشته باشی و او را دعوت کنی تا به یکی از حکام اهل ایمان مراجعه کنید و او نپذیرد و جز به مراجعه به حکام اهل جور رضایت ندهد از کسانی خواهد بود که محاکمه به طاغوت میبرد و قرآن کریم در مورد آنها میفرماید: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ)[۳۳].هیچ میبینی کسانی را که میپندارند به آنچه به تو و انبیای قبل از تو نازل شده ایمان دارند و در عین حال میخواهند محاکمه نزد طاغوت ببرند[۳۴].
همانطور که گذشت و بررسی شد و فسق و فجور و سرقت بیت المال مسلمین توسط والیان کوفه آشکار گردید؛ میتوان به قطع ادعا کرد که نمونه بارز حکام جور که در آیه شریفه امده است، همین والیان و صحابه فاسق پیامبرند وشگفتا که عدهای معتقدند تمام صحابه عادلند و اینکه نام صحابی بر کسی صدق کند عدالت او تضمین شده است و از هر گناهی مبرّا و حدیث و کلام او حجت است.
اری حکام جور کوفه اموال بیت المال را صرف عیاشی و شرابخواری نمودند و خود که از طرف حاکمان غاصب دیگری مأمور بودند، به ناحق بین مردم حکم کردند و اموال را غیر عادلانه و بر اساس نظر شخصی و سلیقه خود بین مردم تقسیم نمودند[۳۵].اموالی که به ناحق تقسیم و بدون اجازه شرعی تصرف شد، نطفههایی همچون عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد و ... را تشکیل داد. اینان مصداق بارز (وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ)[۳۶] هستند که شیطان در اموالشان شریک است و خود، سربازان پا به رکاب شیطانند.
محمد بن مسلم میگوید: از امام باقر(علیه السلام) در مورد شراکت شیطان در آیه (وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ) پرسیدم: فرمودند: هر آنچه از مال حرام که در اختیار انسان باشد شیطان را در آن مشارکت است و این مشارکت همراه او میماند تا اینکه مجامعت کند و این جماع از نطفه شیطان و نطفه اوست. و گاهی بچه از نطفه یکی از آنها ساخته میشود و گاهی از نطفه هر دو (یعنی شیطان و مرد) [۳۷].
امام صادق(علیه السلام) در مورد تأثیر لقمه حرام در نطفه انسان میفرمایند: درآمد حرام در فرزندان اثر (نامطلوب) میگذارد و هدایت آنها را دچار مشکل میکند[۳۸].
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد کسی که لقمهای حرام بخورد، میفرمایند: تا چهل شب نمازش قبول نمیشود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمیشود و هر گوشتی که در بدن او از حرام روییده شده آتش به آن سزاوارتر است و جز این نیست که یک لقمه هم گوشت را در بدن میرویاند[۳۹].
به فرموده پیامبر، این حال کسی است که یک لقمه حرام میخورد پس چگونه است حال کسی که وجود و نشو و نموش همه از حرام باشد؟
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهما السلام)
پس از به قتل رسیدن عثمان دوران طلائی حکومت عدل و عدالت آغاز شد. بیت المال مسلمین به حق و انصاف و یکسان بین مسلمانان تقسیم و درهمی به کسی اضافه داده نشد[۴۰]. والیان فاسد ومنحرف عزل شدند و به جای آنها، اصحاب صالح و درستکار پیامبر و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) جایگزین شدند. اما عدل و عدالت برای همه مردم خوشایند نیست، زیرا همانگونه که ابن عباس در حضور معاویه امام را معرفی مینماید: لا یخاف الضعیف من جوره ولا یطمع القوی فی میله[۴۱] «مستضعفان و مستمندان ترس آن ندارند که از ناحیه او به آنها ظلمی شود و زورمندان در نیل به اهداف باطل خود در او راه ندارند», اشراف و رؤسای قبایل و کسانیکه تا آن زمان سر در آخور بیت المال کرده بودند، دستشان کوتاه میشد و آرزوهای امارت و ولایت بر دل آنها میماند. از این روی برای نابودی عدل علوی دست به هر کاری میزدند و شاید بتوان این امر را عامل اصلی وقوع جنگ نهروان ذکر کرد.
امام حسن مجتبی(علیه السلام) سبط اکبر پیامبر(صلی الله علیه وآله):
با شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بخش جدیدی از تاریخ کوفه ورق میخورد. زمان کوتاهی از جانشینی امام حسن(علیه السلام) نمیگذشت که معاویه که مردم دنیا طلب و دین فروش کوفه را به خوبی میشناخت، لشکر عظیم شام را به قصد کوفه روانه نمود؛ اما این لشکر عظیم احتیاج به شمشیر و نیزه نداشت، چون سکههای طلا و نقره معاویه کار را آسان مینمود.
معاویه درد این نامردان را خوب میدانست. با کمی ولخرجی، فرماندهان لشکر امام را یکی پس از دیگری به سوی خود کشید و کار به آنجایی رسید که یاران امام به خیمه اش حمله بردند، جانماز حضرت را غارت نمودند، عبا از شانه او کشیدند و امام را مجروح ساختند و حتى طی نامهای به معاویه نوشتند: اگر فرمان دهی حسن بن علی(علیه السلام) را دست بسته برایت میآوریم.
امام حسن(علیه السلام) در مورد منافقان کوفی می فرماید: «در نظر من ـ به خدا سوگند ـ که معاویه بهتر از این یاران است. اینها میپندارند شیعه من هستند ولی در طلب قتل من بوده و اموال و لباس و فرش زیر پای مرا غارت میکنند[۴۲].
برق سکههای شام آسمان کوفه را روشن نموده بود و چشمان کوفیان را کور. سفرههای کوفیان پر شد از بذل و بخششهای معاویه و لقمههای چرب و نرم حرام، شکمهایشان را فربه نمود تا یک گام دیگر به حادثه آفرینی عاشورا نزدیک شوند.
امام حسن(علیه السلام) که از کوفیان ناامید شده بود، کوفه را به قصد مدینه ترک نمود و کوفه را به اهلش سپرد.
پس از امام حسن(علیه السلام) تا واقعه عاشورا، کوفه شش والی به خود دید که در این بخش به بررسی احوال آنان میپردازیم:
مغیره بن شعبه بن ابی عامر بن مسعود ثقفی:
نام مادرش أسماء، دختر انقم بود و در شهر طائف به دنیا آمد. او مردی زشت روی، یک چشم و از بردگان ثقیف بود[۴۳].
جابر بن عبد الله انصاری میگوید: شیطان به ۴۰ چهره ظاهر میشد که زمان وفات پیامبر به صورت مغیره ظاهر شد[۴۴].
او که همراه سیزده نفر از قوم خود برای زیارت پادشاه مصر رفته بود: در راه، آنها را به قتل رسانید و اموال آنها را به سرقت برد. و سپس در سال ۵ هجری نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد تا مسلمان شود. پیامبر به او فرمود: اسلام تو را قبول میکنیم ولی چیزی از اموال آنان نمیگیریم. این فریب است و در فریب خیری نیست[۴۵].
از او در عصر پیامبر(صلی الله علیه و اله) تحرک خاصی به چشم نمیآید، ولی پس از رحلت حضرت در بسیاری از صحنههای سیاسی حضور فعال داشت. وی از گردانندگان کلیدی اصحاب سقیفه بنی ساعده بود و از جمله کسانی که به خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) هجوم برد و با غلاف شمشیر بر بازوی حضرت زهرا(علیها السلام) دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله) زد[۴۶]؛ که امام حسن مجتبی(علیه السلام) خطاب به او فرمود: «انت ضربت فاطمه بنت رسول الله(صلی الله علیه وآله) حتى ادیتها والقت ما فی بطنها» وی در عصر خلفا در جنگ یمامه، شام و ایران حضور داشت و در همان زمان، مدتی به ولایت کوفه و بصره مشغول بود و در این مدت جنایتهای زیادی مرتکب شد که از آنها میتوان به فساد اخلاقی و جنسی او و زنا با ام جمیل اشاره نمود[۴۷]. پس از آشکار شدن کثافت کاریهایش، از حکومت بصره عزل شد و جای خود را به ابوموسی اشعری داد. او که هنگام جنگ صفین از قاعدین بود، در ایام حج مردم را به یاری معاویه دعوت میکرد[۴۸]. امیرالمؤمنین در مورد او میفرماید: او مردی است که حق را با باطل مخلوط میکند و اسلام آوردن او بخاطر فجور و خدعهای بود که با گروهی از قوم خود انجام داد. پس آنان را کشت و فرار کرد[۴۹]. او بسیار مکار و حیلهگر بود که با مطالعه تاریخ به کَرّات، با چربزبانیها و نقشهکشیهای او، برای تصدی امور و حکومت برخورد میکنیم . زهری در این مورد میگوید: «کان دهاه الناس فی الفتنه خمسه: معاویه و عمرو بن العاص وقیس بن سعد و مغیره بن شعبه و عبد الله بن بدیل»[۵۰]یعنی: این پنج نفر زیرکترین مردم در برپایی فتنه بودند.
مغیره در سال ۴۱ هجری از طرف معاویه به حکومت کوفه منصوب شد و به فساد خود در این شهر ادامه داد و کار را به جایی رساند که بر روی منبر، به امیرالمؤمنین ناسزا و دشنام میداد و مردم را به این کار ترغیب مینمود[۵۱] و در نهایت در سال ۴۹ هجری از دنیا رفت.
زیاد بن أبیه (زیاد بن سمیه):
زیاد که پدرش معلوم نبود به زیاد بن ابیه معروف شد و اولین بار عائشه او را به این لقب صدا کرد[۵۲]. مادرش سمیه کنیز حارث بن کلده و زنی زناکار بود و مشهور است که زیاد را از بستر مردی به نام عبید الثقفی به دنیا آورده؛ ولی ابوسفیان مدعی شد که زیاد در اثر زنای او با سمیه به دنیا آمده است و بعدها معاویه نیز بر منبر او را برادر خود خواند. زیاد نیز که از این امر ناراضی نبود، این نسبت را پذیرفت و مدعی شد که ابوسفیان پدر اوست و لعنت پیامبر خدا را شامل خود نمود[۵۳]. سعد بن ابی وقاص میگوید: از پیامبر شنیدم که میفرمود: هر که مدعی پدری غیر از پدر خود شود بهشت بر او حرام است[۵۴].
زیاد در زمان امیرالمؤمنین یکی از فرماندهان سپاه امام در جنگ صفین علیه معاویه بود و در جایی معاویه را به ابن آکله الاکباد و رأس النفاق میخواند[۵۵].
پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) معاویه،زیاد را به خود نزدیک نمود . او که در زمان امام علی (علیه السلام) دشمن سرسخت معاویه بود , پس از به قدرت رسیدن معاویه و به طمع ریاست, دشمنی ها را فراموش کرد و به ولایت بصره منصوب شد و پس از مردن مغیره بن شعبه، کوفه نیز به قلمرو حکومت او اضافه شد. وی از جانب معاویه مأموریت داشت که شیعیان امیرالمؤمنین را قلع و قمع نماید و او نیز که با شیعیان آشنایی کامل داشت, دستور معاویه را عملی نمود و برای خوش خدمتی و به پاس محبتهای او در این راه شیعیان را به فجیعترین شکل از دم تیغ گذراند.دستها و پاهایشان را قطع نمود و بر درختان خرما به صلیب کشاند و عدهای را به زندان انداخت و گروهی از شیعیان نیز برای حفظ جان بصره و کوفه را ترک نمودند[۵۶]. از جنایتهای او میتوان به دستگیری حجر بن عدی و عمرو بن حمق اشاره نمود. این دو از اصحاب پیامبر و حافظان حدیث او بودند. عمرو بن حمق مردی پارسا بود که بر اثر عبادت جسمش لاغر و رنگش زرد شده بود[۵۷]. او تنها به این خاطر که به امیرالمؤمنین دشنام نمیدادند و امام را لعن نمیکردند ایشان را به بند کشید و عمرو بن حمق را در حالیکه به او امان داده بود به شهادت رسانید و سرش را به شام فرستاد. تاریخ نگاران معتقدند نخستین سری که در اسلام از سرزمینی به سرزمین دیگر برده شد سر عمرو بود[۵۸]. (و این مقدمه ای بود برای به نیزه کشیدن سرهای ...).
حجر بن عدی را نیز به همران تعدادی از یاران وفادارش به دمشق فرستاد که به دستور معاویه در قریه مرج عذراء، آنها را به شهادت رساندند[۵۹].
در مورد شهادت حجر بن عدی، عایشه به معاویه میگوید: چرا حجر و یارانش را کشتی؟ آگاه باش که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که میفرمود: در « مرج عذراء» جماعتی کشته میشوند که فرشتگان آسمان از کشته شدن آنها در خشم خواهند شد[۶۰].
در حقیقت هدف اصلی معاویه از نصب زیاد بن ابیه در منطقه استراتزیک بصره وکوفه – که مرکز اصلی شیعیان به حساب می امد – کنترل اوضاع و جلوگیری از شورش احتمالی کوفیان بر ضد حکومت معاویه بود ، که زیاد با کشتار وسیع بزرگان و رهبران کوفه و بصره و تشکیل حکومت نظامی اوضاع را به دست گرفت و اجتماع شیعیان را از بین برد.
در نهایت در سال ۵۳ هجری مبتلا به طاعون شد و بر اثر همان بیماری به هلاکت رسید.
عبد الله بن خالد بن أسید بن ابی العیص بن اُمیه:
مادرش ریظه دختر عبد الله بن خزاعی بود. ابن اثیر میگوید:او اموی است و شکی در
آن نیست. پس از مرگ زیاد بن ابیه والی کوفه شد[۶۱]. حکومت او بر کوفه بسیار کوتاه مدت بود و بیش از هشت ماه به طول نکشید. نسبت او با عثمان کافی بود تا کیسه او نیز از طلا و نقرههای خزانه خالی نماند. اینکه چقدر از بیت المال بهره برده نمیتوان مبلغی را معین نمود ولی آنچه مشخص است او دائماً به خزانه متصل بوده و الطاف خلیفه شامل حالش میشد.
یعقوبی مینویسد: عثمان با دختر او ازدواج کرد و حواله ۶۰۰ هزار درهمی از خزانه بصره به او داد[۶۲] و در عقد الفرید میخوانیم: عبدالله بن خالد به همراه چند نفر نزد عثمان رفت و عثمان مبلغ ۳۰۰ هزار درهم به او و یکصد هزار دهم به هر کدام از همراهانش داد[۶۳].
(بله، باز هم شاهد دست و دلبازیهای عثمان هستیم که نزدیکان خود را هرگز فراموش نمیکند.)
ضحاک بن قیس بن خالد بن وهب الفهری:
مادر او اًََََُمیمه دختر ربیعه از قبیله کنانه بود. او که یکی از فرماندهان لشکر معاویه و رییس پلیس شام بود در سال ۵۳ به جای عبد الله بن خالد به ولایت کوفه منصوب شد و تا سال ۵۷ در این شهر حکومت کرد. وظیفه او در کوفه سرکوبی بزرگان شیعه و کسانی که احتمالاً برای خلافت یزید مشکل ساز بودند و امکان داشت که مردم را علیه یزید بشورانند، بود. سپس به شام بازگشت و تا زمان مرگ معاویه در خدمت او بود و پس از مرگ معاویه بر او نماز خواند و برای یزید از مردم بیعت گرفت. پس از مرگ یزید و کنارهگیری معاویه پسر او به ابن زبیر تمایل پیدا کرد و در نهایت در منطقه مرج راهط، در جنگی که بین او و مروان در گرفته بود به قتل رسید[۶۴].
عبد الرحمن بن ام حکم:
پدرش عبد الله بن عثمان بن عبد الله بن ربیعه و مادر او ام حکم دختر ابوسفیان میباشد که بنا بر این معاویه دایی اوست. عبد الرحمن در سال ۵۸ هجری به حکومت کوفه منصوب شد و پس از مدت کوتاهی به علت بدرفتاری و شیوه بد و زشت او در حکومت، مردم کوفه او را اخراج نمودند.
پس از کوفه به امارت مصر منصوب شد که مصریان او را راه ندادند و گفتند: همان روش و شیوهای که در کوفه و برای برادرانمان پیاده کردی بر ما پیاده مکن. سپس معاویه که نمیخواهد شرمسار خواهرش باشد او را به حکومت الجزیره منصور کرد که تا هنگام مرگ معاویه در همانجا ماند. سرانجام در ابتدای حکومت عبدالملک از دنیا رفت[۶۵].
نعمان بن بشیر بن سعد انصاری:
نعمان در سال اول هجری به دنیا آمد و مادرش عمره دختر رواحه از بنی حارث بود. پدر نعمان، بشیر بن سعد، همان کسی است که به خاطر رقابت یا بهتر بگویم حسادت از پسر عمویش سعد بن عباده, در سقیفه بنی ساعده با او بیعت نکرد و اولین نفر از انصار بود که دست بیعت به سوی ابوبکر دراز کرد[۶۶]. بشیر در حالی با ابوبکر بیعت نمودکه هیچ یک از انصار غیر از امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) ,کس دیگری را شایسته خلافت نمیدانستند و میگفتند: ما فقط با علی بیعت میکنیم[۶۷]. همین کار بشیر ـ که از قبیله خزرج بود ـ باعث شد قبیله اوس از ترس جا ماندن از قافله حکومت و ریاست با ابوبکر بیعت کنند[۶۸].
نعمان پس از کشته شدن عثمان و به خونخواهی او به شام رفت و در رکاب معاویه قرار گرفت[۶۹]. او تنها شخص از انصار بود که در جنگ صفین مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار گرفت[۷۰] و راه پدر را ادامه داد. پس از اخراج عبد الرحمن بن اُم حکم از کوفه، نعمان بن بشیر از جانب معاویه به ولایت کوفه منصوب شد و حکومت او مصادف با مرگ معاویه بن ابی سفیان و جانشینی یزید و ورود حضرت مسلم بن عقیل سفیر امام حسین(علیه السلام) به کوفه بود.
با روی کار آمدن یزید نعمان در سمت خود ابقاء شد. البته معاویه قبل از مرگ با دستخط خود، حکم بصره و کوفه را برای عبیدالله بن زیاد نوشته بود و به دست مشاورش سرجون مسیحی سپرده بود[۷۱].
نعمان که دوران کهولت را سپری میکرد نسبت به اوضاع بسیار بیتفاوت و سهلگیر بود، تا آنجا که مردم که تا آن زمان و پس از کشتار وحشیانه زیاد بن ابیه در خفقان به سر میبردند، به راحتی اظهار تشیع مینمودند و از جانب نعمان خطری آنها را تهدید نمیکرد. او در قصر تنها مانده بود و دیگر کسی در نماز جمعه شرکت نمیکرد و بوی سرنگونی حکومت اموی در کوفه به مشام میرسید. کار به آنجا کشید که دوستداران بنیامیه که احساس خطر می نمودند، اوضاع را به یزید گزارش دادند و درخواست حاکمی مقتدر و خشنتر نمودند[۷۲].
در نهایت، یزید به توصیه سرجون مسیحی (و بر خلاف میل باطنیاش)، عبید الله بن زیاد را به جای نعمان قرار داد و نعمان پس از نه ماه سرپرستی کوفه بار سفر به سوی شام و ولایت حمص بست. پس از مرگ یزید، او که به مخالفت مروان حکم زیر پرچم ابن زبیر رفته بود، توسط مردم حمص در سال ۶۵ هجری و در سن ۶۴ سالگی به قتل رسید[۷۳].
عبید الله بن زیاد:
در مورد پدرش زیاد بن ابیه به صورت اجمالی بحث نمودیم. مادر او مرجانه، کنیزی زنا کار و مجوسی بود. از این روی امام حسین(علیه السلام) ظهر عاشورا او را با لقب زنا زاده پسر زنازاده یاد میکند[۷۴] و حضرت زینب در کوفه و پس از اسارت، برای تحقیر و اشاره به ناپاکی نسبش، او را به نام مادرش ابن مرجانه میخواند. حتى یزید پس از اینکه در میان مردم بیآبرو شد و به اشتباه کار خود پی برد و برای اینکه این گناه بزرگ را از خود دور کند و بر گردن دیگری بیاندازد بارها و بارها عبید الله را لعن کرد و او را با نام مادرش (ابن مرجانه) نام برد.[۷۵]
عبید الله که در سال ۵۴ هجری و در سن ۲۵ سالگی از طرف معاویه به حکومت خراسان منصوب شده بود، دو سال بعد (سال ۵۶ هجری) به دستور معاویه به سوی ولایت بصره نقل مکان نمود[۷۶]. در بصره با شورش خوارج روبرو شد و آنها را به شدت و خشونت سرکوب نمود و عده زیادی را به قتل رسانید[۷۷].
زمانی که کار از دست نعمان بن بشیر درکوفه خارج شده بود و سفیر امام حسین(علیه السلام) ـ مسلم بن عقیل ـ مردم را گرد خود جمع نموده و آماده براندازی حکومت اموی در کوفه و استقبال از ورود امام حسین بود، یزید به توصیه سرجون مسیحی مشاور خود حکم حکومت کوفه را طی نامهای به عبید الله بن زیاد ابلاغ نمود[۷۸]. و به او فرمان داد: در عزیمت به کوفه شتاب کن و مسلم بن عقیل را پس از دستگیری به قتل برسان[۷۹].
عبید الله با شتاب فراوان خود را به کوفه رسانید و پس از به دست گرفتن حکومت , حضرت مسلم و هانی بن عروه و عدهای از بزرگان کوفه را دستگیر نمود و به شهادت رساند.
عبید الله با ورود خود، رعب و وحشت را حاکم نمود و با خطبههای خود مردم را به قتل و غارت تهدید نمود. اقدام دیگر او، دستگیری یاران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که در کوفه بودند وامکان داشت که تبدیل به پایگاه امام در کوفه شوند.در میان این بزرگان با شخصیتهایی مثل سلیمان بن صرد خزاعی، ابراهیم بن مالک اشتر، ابن صفوان، یحیی بن عوف، صعصعه بن صوحان عبدی و ... برمیخوریم که تا پس از مرگ یزید در زندان بودند و در نهایت به دست مردم آزاد شدند و قیام خونخواهانه خود را آغاز نمودند[۸۰].با زندانی شدن بزرگان کوفه اتحاد مردم از بین رفت و قیام مسلم شکست خورد.
اوضاع و احوال شهر کوفه تا روز عاشورا در کتب تاریخی به تفصیل آمده است که در صورت تمایل میتوانید به آنها رجوع نمایید.
عبید الله پس از یزید بزرگترین شخصیت در خلق روز عاشورا بود. او سپاهی سی هزار نفری به فرماندهی عمر سعد روانه کربلا نمود و دستور قتل و غارت کاروان اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را صادر نمود. وی پس از مرگ یزید ادعای خلافت نمود و گروهی را برای بیعت گرفتن از مردم ,روانه کوفه نمود. ولی کوفیان سفیران او را اخراج نمودند و عبید الله از ترس جان به سوی شام گریخت و در نهایت او که مأمور سرکوبی نهضت توابین شده بود در سال ۶۷ در یکی از درگیریها با سپاه مختار به قتل رسید[۸۱].
با نگاه اجمالی به تاریخ شهر کوفه از زمان تأسیس تا روز عاشورا و حادثه کربلا، کلام امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا ـ که لشکر کوفیان را خطاب قرار میدهند و آنان را به شدت توبیخ و متهم به حرام خواری میکنند و عامل اصلی آن را حکومت رهبران مستبد و ستمگر و حرامزاده برمیشمارند ـ به روشنی آشکار میشود و به اثبات میرسد. شهر هزار و یک ملت که در خلافت غاصبانه عمر و به دستور او تأسیس میشود و سرقت و دزدی همیشگی والیان آن عادتی ترک ناشدنی است. حاکمانی که نمونه بارز حکام جور هستند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) وعده آنرا داده بودند. والیان ظالمی که مردم به ظلمشان عادت کرده بودند و مالهای حرامی که سالیان سال با تبعیض تقسیم شد، شکم اشراف و بزرگان کوفه را چاق نمود و نطفههای حرامی شد که در قساوت و بیرحمی، بیمانند و نظیر شد. فرزندان پدرانی که سران کفر بودند و شدیدترین و معاندترین افراد در راه رسالت پیامبر. کینههای قدیمی و کهنهای که از کشتهشدن پدران و اجدادشان از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیتش(علیهم السلام) در دل داشتند، همه و همگی جمع شد تا در بزرگترین تراژدی تاریخ، گردهم آیند و نام خبیث خود را در اوراق پاره پارهی تاریخ اسلام جاودانه کنند. و البته درس عبرت و زنگ خطری باشد برای ما که به دقت آن را مورد بررسی قرار دهیم و تنها به چشم داستان اندوهباری که هر سال با شنیدنش اشک میریزیم، به آن نگاه نکنیم که شیطان در کمین است تا بار دیگر شمر و یزید و عمرسعد بسازد.
نویسنده:سید علاءالدین موسوی
______________________________________________
[۱] ـ تحف العقول: ص ۱۷۴، احتجاج ـ طبرسی: ۲/۹۹.
[۲] ـ تاریخ طبری: ۳/۱۴۵.
[۳] ـ طبقات الکبرى، ابن سعد: طبقات البدریین بن المهاجرین: ۳/۱۳۹.
[۴] ـ منهاج البراعه: ۱/۱۲۷.
[۵] ـ البدایه والنهایه ـ ابن کثیر: ۷/۱۷۰.
[۶] ـ تاریخ طبری: ۳/۳۱۱.
[۷] ـ الطبقات الکبرى: ۳/۱۴۹.
[۸] ـ آیههای ۳۰ تا ۳۳ سوره فرقان نیز در مورد او نازل شده است).
[۹] ـ حجرات: ۶.
[۱۰] ـ صحیح بخاری، کتاب الشهادات: ۴/۳۴۷، الاصابه ـ ابن حجر عسقلانی ـ حرف الواو ـ الولید: ۶/۴۸۱.
[۱۱] ـ اغانی: ابوالفرج اصفهانی: ۴/۱۷۸.
[۱۲] ـ انساب الاشراف ـ بلاذری: ۵/۳۰ ـ عقد الفرید: ۲/۲۷۲ ـ بحارالانوار: ۳۱/۲۲۰.
[۱۳] ـ الاصابه ـ ابن حجر عسقلانی: حرف الواو ـ ولید بن عقبه، اغانی ـ ابوالفرج اصفهانی: ۴/۱۷۸.
[۱۴] ـ الاصابه ـ ابن حجر: ۶/۴۸۱.
[۱۵] ـ اعلام ـ زرکلی: ۳/۲۴۹.
[۱۶] ـ الاصابه ـ ابن حجر: ۳/۹۰.
[۱۷] ـ طبقات کبرى - ابن سعد: ۵/۳۳.
[۱۸] ـ سیر أعلام النبلاء ـ ذهبی: ۸/۲۹۰.
[۱۹] ـ طبقات کبری ـ ابن سعد: ۵/۳۳.
[۲۰] ـ سیر أعلام النبلاء ـ ذهبی: ۳/۴۴۸.
[۲۱] ـ مسند احمد: ۴/۹۶، صحیح مسلم: ۶/۲۲، سنن کبری بیهقی : ۸/۱۵۶.
[۲۲] ـ سیر أعلام النبلاء ـ ذهبی: ۲/۱۰۷.
[۲۳] ـ تاریخ طبری: ۸/۱۵۸، سقیفه و فدک جوهری: ص ۸۷ ، مروج الذهب: ۱/۴۴۰، بحارالانوار: ۳۱/۱۹۷، اغانی : ۶/۳۵۶، استیعاب: ص ۶۸۹.
[۲۴] ـ الاصابه ـ ابن حجر: ۳/۳۳۳.
[۲۵] ـ الاصابه ـ ابن حجر: ۳/۳۳۵.
[۲۶] ـ الاغانی: ۷/۱۷۹.
[۲۷] ـ طبقات الکبرى ابن سعد : ۲/۸۶.
[۲۸] ـ ر ک: بحارالانوار: ۳۱/۳۱۰ به بعد.
[۲۹] ـ الطبقات الکبری: ۴/۱۰۵ و الاصابه: ۴/۱۸۰.
[۳۰] ـ الطبقات الکبری، ابن سعد: ۴/۱۱۳.
[۳۱] ـ تاریخ طبری: ۳/۱۱۳.
[۳۲] ـ بقره: ۱۸۸.
[۳۳] ـ نساء : ۶۰.
[۳۴] ـ فروع کافی: ۷/۴۱.
[۳۵] ـ فتوح البلدان: ۴۳۸ و تاریخ طبری: ۳/۱۰۸.
[۳۶] ـ اسراء : ۶۴.
[۳۷] ـ تفسیر عیاشی: ۲/۳۲۳.
[۳۸] ـ کافی: ۵/۱۲۵.
[۳۹] ـ بحارالانوار: ۶۳/۳۱۴.
[۴۰] ـ نهج البلاغه: فیض الاسلام: خطبه ۱۲۶.
[۴۱] ـ سفینه البحار: ۲/۷۲.
[۴۲] ـ احتجاج طبرسی: ۲/۱۲.
[۴۳] ـ تاریخ مدینه منوره: ۱/۵۰۲.
[۴۴] ـ امالی- طوسی: ۱/۱۸۰.
[۴۵] ـ الطبقات الکبرى، ذیل مغیره بن شعبه و السیره حلبیه: ۳/۱۵.
[۴۶] ـ احتجاج: ۱/۴۱۳.
[۴۷] ـ تاریخ طبری: ۴/۲۰۷، بدایه ونهایه : ۷/۸۱، اسد الغابه: ۵/۳۸.
[۴۸] ـ تاریخ دمشق: ۶/۴۳.
[۴۹] ـ شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید: ۴/۸۰.
[۵۰] ـ التاریخ الکبیر- بخاری: ۷/۳۱۶.
[۵۱] ـ بحارالانوار: ۳/۶۵۳.
[۵۲] ـ مقدمه فتح الباری، ابن حجر: ص ۳۳۵، بحارالانوار: ۴۴/۳۰۹.
[۵۳] ـ میزان الاعتدال، ذهبی: ۲/۸۶ ـ فتح الباری- ابن حجر: ۳/۴۳۵ ـ الاصابه- ابن حجر: ۲/۵۲۷.
[۵۴] ـ شرح مسلم، النووی: ۲/۵۲.
[۵۵] ـ اسد الغابه- ابن اثیر: ۲/۲۱۶، تاریخ یعقوبی: ۲/۲۱۸، تاریخ طبری: ۴/۱۲۹.
[۵۶] ـ احتجاج- طبرسی: ۲/۱۷، الامامه والسیاسه- ابن قتیبه: ص ۱۵۷.
[۵۷] ـ احتجاج -طبرسی: ۲/۱۹.
[۵۸] ـ الطبقات الکبری- ابن سعد:۶/۴۲۵، التاریخ الصغیر- بخاری: ص ۱۳۱.
[۵۹] ـ تاریخ یعقوبی: ۲/۲۳۰، کامل- ابن اثیر: ۳/۴۷۲.
[۶۰] ـ تاریخ یعقوبی: ۲/۲۳۱.
[۶۱] ـ الاصابه- ابن حجر، ۳/۳۸۹.
[۶۲] ـ تاریخ یعقوبی: ۲/۱۶۸.
[۶۳] ـ عقد الفرید ابن عبد البر: ۲/۲۶۱.
[۶۴] ـ الاصابه- ابن حجر: ۳/۳۸۷.
[۶۵] ـ اسد الغابه ـ ابن اثیر: ۳/۲۸۷، اعلام ـ خیرالدین زرکلی: ۳/۳۱۲، تاریخ طبری: ۴/۲۳۱.
[۶۶] ـ أسد الغابه ـ ابن اثیر: ۱/۱۹۵.
[۶۷] ـ تاریخ طبری: ۲/۴۴۳، کامل فی التاریخ ـ ابن اثیر: ۲/۱۰.
[۶۸] ـ تاریخ طبری: ۲/۴۸۵.
[۶۹] ـ اعلام زرکلی: ۸/۳۶.
[۷۰] ـ بحارالانوار: ۳۲/۵۱۷.
[۷۱] ـ کامل ـ ابن اثیر: ۴/۲۲.
[۷۲] ـ الاخبار الطوال: ۲۳۱، البدایه والنهایه: ۸/۱۵۲، الاصابه ـ ابن حجر: ۲/۶۹.
[۷۳] ـ طبقات ـ ابن سعد: ۶/۵۳، اسد الغابه، ابن اثیر: ۵/۲۳، اعلام ـ زرکلی: ۸/۳۶.
[۷۴] ـ تاریخ ـ ابن عساکر ح ۶۷۰، مقتل خوارزمی: ۲/۷، تهذیب ـ ابن عساکر: ۲/۳۳۴.
[۷۵] ـ تاریخ طبری: ۴/۳۵۳، البدایه والنهایه ـ ابن کثیر: ۸/۲۵۴، سیر أعلام النبلاء ـ ذهبی: ۳/۵۴۷
[۷۶] ـ تاریخ طبری: ۷/۱۷۲.
[۷۷] ـ تاریخ طبری: ۷/۱۸۵ـ۱۸۷.
[۷۸] ـ کامل ـ ابن اثیر: ۴/۲۲.
[۷۹] ـ مقتل الحسین مقرم: ص ۱۴۸.
[۸۰] ـ تنقیح المقال: ۲/۶۲.
[۸۱] ـ اعلام ـ زرکلی: ۴/۱۹۳.