قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

نقش خواص در حادثه عاشورا

دوران لغزیدن خواص طرفدار حق، از حدود شش، هفت‏سال . . . بعد از رحلت پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم شروع شد(به مسئله خلافت کار نداریم). این، جریان بسیار خطرناکی است. اولش هم از این جا شروع شد که گفتند: نمی‏شود که سابقه دارهای اسلام با مردم دیگر یکسان باشند; این‏ها باید یک امتیازاتی داشته باشند. امتیازات مالی از بیت المال، خشت اول بود.

بیانات گهربار رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله العالی)، در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله( صلی الله علیه وآله وسلم) - که در سال 1375 ش. انجام شد - به موضوع «رسالت خواص » اختصاص داشت. در این سخنرانی، ایشان در چهار بخش (تحلیل عاشورا، تاریخ عاشورا، نمونه تاریخی و نکته پایانی) کوشیدند اهمیت نقش خواص در سرانجام جامعه اسلامی را به تصویر بکشند آنچه می خوانید، برگزیده ای از بیانات معظم له است.


الف) تحلیل عاشورا

1. فرهنگ جهاد

از شاخصه های فرهنگ اسلامی، فرهنگ دفاع و جهاد است. هر چیزی که هم تلاش باشد، هم در مقابله با دشمن، جهاد است. یک وقت این جهاد، رزمی است یا سیاسی، فرهنگی، سازندگی، فکری و... امروز هم از وقتی که ندای مقابله با رژیم منحوس پهلوی از حلقوم امام - رضوان الله علیه - و همکاران ایشان در سال 1341 ه. ش. بیرون آمد، این جهاد شروع شد.(قبل از آن هم بود ولی پراکنده و کم اهمیت) تا امروز در این کشور جهاد بوده است، چون ما دشمنان جدی و قوی داریم. پس در ایران اسلامی هرکسی که به نحوی در مقابل این دشمن تلاشی کند، «جهاد فی سبیل الله » کرده است. البته یکی از این جهادها، «جهاد فکری » است. یعنی چون ممکن است دشمن ما را غافل کند و فکر ما را منحرف کند، هرکسی که در راه روشنگری فکر مردم تلاش کند، جهاد می کند. شاید امروز جهاد مهمی هم محسوب می شود. مسئولیت اصلی من جلوگیری از فروکش کردن شعله جهاد است و از وجود جهاد در وضع کنونی نگران نیستم.


2. سفارشی از قرآن; درسی از تاریخ

قرآن به ما می گوید از گذشته تاریخ درس بگیرید. عبرت گرفتن از تاریخ یعنی همین نگرانی که عرض می کنم: اتفاقی که افتاده است در صدر اسلام است. من یک وقتی گفتم که جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان از وزیرشان، امیرشان و... در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه همین پیغمبر را با آن وضع به خاک و خون بکشند؟ آمدند پسر پیغمبر، پسر فاطمه و امیرالمؤمنین را به عنوان خروج کننده بر امام عادل - که آن امام عادل، یزید بن معاویه است - معرفی کردند. دلشان هرچه می خواهد، می گویند. چرا مردم باور می کنند و ساکت می مانند؟ ! این جای قضیه است که من را دچار دغدغه می کند. چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه واضحی این قدر دچار غفلت شد؟ این مسئله، انسان را نگران می کند. مگر ما از جامعه زمان پیامبر و امیرالمؤمنین محکم تریم؟ چه کار کنیم که آن طوری نشود؟ اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم، ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، جامعه اسلامی ما هم کارش به آنجا برسد، مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند و راه را نشان دهد.


3. خواص و عوام

مردم با یک دید، به دو قسم تقسیم می شوند; کسانی که از روی فکر و آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند - خوب و بدش را کار نداریم - اسم این ها را «خواص » می گذاریم. یک قسم هم می بینند که جو این طوری است (فارغ از تشخیص حرکت صحیح و تحلیل و سنجش و درک) دنبال آن حرکت می کنند، اسم این را «عوام » می گذاریم. در بین خواص آدم های بی سواد هم هست; می فهمد که چه کار می کند. از روی تشخیص تصمیم می گیرد و عمل می کند و لو درس نخوانده و مدرک ندارد.(اما در باره عوام می توان موضوع ورود مسلم بن عقیل به کوفه را مثال زد). می گویند پسر عموی امام حسین آمد، تحریک می شود و می رود دور و بر حضرت مسلم. هجده هزار بیعت کننده با حضرت مسلم می شوند، بعد از پنج، شش ساعت سربازهای ابن زیاد دور خانه طوعه را می گیرند، همین افراد علیه مسلم می جنگند.
عوام تصمیم گیری ندارند، به شانس آنها بستگی دارد [. شخص عامی] اگر تصادفا در زمانی قرار گرفت که امامی سر کار است - مثل امام امیرالمؤمنین علیه السلام یا مثل امام راحل ما این ها را به سمت بهشت می برد و اگر در زمان ائمه ای که (به آتش دعوت می کنند، قرار گرفت) به سمت جهنم خواهد رفت. پس باید مواظب باشیم که جزو عوام نباشیم. اگر سعی کنید، قدرت تحلیل و تشخیص پیدا کنید، از گروه عوام به سرعت خارج می شوید.


4. خواص در حق و باطل

خواص دو جبهه هستند; خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل. عده ای اهل فکر و فرهنگ و معرفت اند، برای حق کار می کنند. فهمیده اند که حق با این طرف است. دسته مقابل ضد حق اند. یک عده اصحاب امیرالمؤمنین و عده ای اصحاب معاویه اند و در بین آنها هم خواص بودند; آدم های با فکر، عاقل، زرنگ طرفدار بنی امیه.
از خواص طرفدار باطل چه توقعی دارید؟ جز اینکه بنشیند علیه حق برنامه ریزی کند. باید با او بجنگید. خواص جامعه ما، جزو خواص طرفدار حق اند. آمدیم سراغ خواص طرفدار حق. همه مشکلات از این جا به بعد است.


5. خوب ها و بدها در خواص حق

خواص طرفدار حق، دو دسته اند; کسانی که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهرت و... موفق اند، و دسته ای که موفق نیستند.
متاع دنیا را خدا برای شما آفریده است، منتها اگر شما آن قدر مجذوب شدید که آن جایی که پای تکلیف سخت به میان آمد، نتوانستید از این ها دست بردارید، این می شود یک طور. و اگر نه، آن جایی که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از این ها به راحتی دست بردارید، این می شود یک طور دیگر.
در هر جامعه دو قسم طرفدار حق وجود دارد. اگر آن قسم خوب خواص طرفدار حق بیش تر باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی دچار حالت دوران امام حسین علیه السلام نخواهد شد; تاابد بیمه بیمه است. اما اگر آن دسته دیگر خواص طرفدار حق زیاد شود، واویلاست. آن وقت حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت، یزیدها سرکار می آیند و بنی امیه هزار ماه به کشور پیغمبر حکومت می کند و امامت تبدیل به سلطنت می شود.(مردم از روی ایمان و دل از امام تبعیت می کنند اما از سلطان به خاطر قهر و غلبه، نه دوست داشتن) بنای کجی که گذاشته شد، چنان بود که بنی عباس هم شش صد سال حکومت کردند. خلفایی که اهل شرب خمر و فساد و هزار فسق و فجور بودند، مثل بقیه سلاطین مسجد هم می رفتند، برای مردم نماز هم می خواندند.
وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه با اکثریت قاطعشان، آن چنان می شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می کند، اولش با شهادت حسین بن علی علیهما السلام با آن وضع آغاز می شود; آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی و بنی عباس و بعد از بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد. لذا در زیارت عاشورا می گویید: «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد.» در درجه اول، گذارندگان خشت اول را لعنت می کنیم; حق هم، همین است.

 

ب) تاریخ عاشورا


1. امتیازطلبی; آغاز انحراف خواص حق

دوران لغزیدن خواص طرفدار حق، از حدود شش، هفت سال... بعد از رحلت پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم شروع شد (به مسئله خلافت کار نداریم). این، جریان بسیار خطرناکی است. اولش هم از این جا شروع شد که گفتند: نمی شود که سابقه دارهای اسلام با مردم دیگر یکسان باشند; این ها باید یک امتیازاتی داشته باشند. امتیازات مالی از بیت المال، خشت اول بود.


2. تعمیق دنیاگرایی

حرکت های انحرافی از درجه کمی آغاز می شود. اواسط دوران عثمان، در دوران خلیفه سوم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابه پیغمبر جزو بزرگ ترین سرمایه دارهای زمان خودشان شدند. وقتی یکی از آن ها مرد، می خواستند طلاهایی که از او مانده بود، بین ورثه تقسیم کنند، این طلاها را آب کرده و شمش کرده بودند، با تبر بنا کردند به شکستن، در صورتی که طلا را با سنگ مثقال می کشند!


3. تاثیر دنیاگرایان در حکومت علوی

مقدار درهم و دیناری که از این ها به جا می ماند، افسانه وار بود. همین وضعیت، مسائل دوران امیرالمؤمنین علیه السلام را به بار آورد. یعنی در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام چون برای یک عده، مقام اهمیت پیدا کرد، با علی علیه السلام در افتادند. امیرالمؤمنین با چنین جامعه ای رو به رو شد، «فیتخذوا مال الله دولا و عبادالله خولا و دین الله دخلا بینهم ». جامعه ایی که ارزش ها در آن تحت الشعاع دنیا داری قرار گرفته است، اکثر خواص دوران امیر المؤمنین علیه السلام کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می دادند. نتیجه این شد که امیرالمؤمنین علیه السلام مجبور شد سه جنگ راه بیندازد، آخرش هم به دست یکی از همین آدم های خبیث به شهادت برسد.


4. خواص دنیاگرا و صلح امام حسن علیه السلام

امام حسن علیه السلام نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد. دید اگر با همین عده کم برود با معاویه بجنگد و شهید شود، آن قدر انحطاط اخلاقی در میان جامعه اسلامی در میان همین خواص زیاد است که حتی دنبال خون او را هم نخواهند گرفت. تبلیغات معاویه همه را تصرف خواهد کرد و یکی دو سال بعد، خواهند گفت اصلا امام حسن بی جا کرد قد علم کرد. امام حسن علیه السلام دید خونش هدر خواهد رفت، لذا خودش را به میدان شهادت نینداخت. می دانید گاهی شهید شدن آسان تراز زنده ماندن است. امام حسن علیه السلام این راه مشکل را انتخاب کرد. وضع آن زمان این بوده است; خواص تسلیم بودند، حاضر نبودند کاری بکنند.


5. موضع خواص در برابر قیام امام حسین علیه السلام

وقتی امام حسین علیه السلام قیام کرد، خیلی از همین خواص پیش امام حسین علیه السلام نیامدند تا کمک کنند. ببینید به وسیله این خواص در یک جامعه، چقدر وضعیت خراب می شود; به وسیله خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی برسرنوشت دنیای اسلام در قرن های آینده ترجیح بدهند. اگر اسامی کسانی را که از کوفه به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، نگاه کنید، همه جزو طبقه خواص اند. و چون کسانی که حاضرند دینشان را قربانی دنیا بکنند، بیشترند، در نتیجه آن، در کوفه شهادت مسلم بن عقیل رخ می دهد; بعد 20 یا 30 هزار نفر یا بیشتر بلند می شوند و به جنگ امام حسین علیه السلام در کربلا می آیند. یعنی حرکت خواص به دنبال خود، حرکت عوام را می آورد. نمی دانم عظمت این حقیقت که گریبان انسان های هوشمند را می گیرد، برای ما درست روشن می شود یا نه؟

ج) نمونه تاریخی

1. نامه خواص جبهه باطل

مسلم بن عقیل به کوفه تشریف برد، نامه حضرت را خواند. همه اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه «نعمان بن بشیر» آدم بسیار ضعیف و ملایمی بود، با مسلم مقابله نکرد. مردم دیدند میدان «باز است »، آمدند و با حضرت بیعت کردند.
دو سه نفر از خواص باطل - طرفداران بنی امیه - به یزید نامه نوشتند که: اگر می خواهی کوفه را داشته باشی، یک آدم حسابی به این جا بفرست. او هم عبیدالله بن زیاد را فرستاد.


2. عوام در برابر تهدید

عوام کوفه که قادر به تحلیل نبودند، تا دیدند یک نفری صورتش را بسته و با اسب و تجهیزات آمد، خیال کردند امام حسین است! راحت رفتند گفتند: السلام علیک یابن رسول الله! همه می گویند امام حسین... او هم اعتنایی به مردم نکرد و به دارالاماره رفت. اساس کار او، عبارت بود از این که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشد فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد. چهار هزار نفر از مردم فقط اطراف خانه مسلم با شمشیر به نفع مسلم بن عقیل ایستاده بودند.
ابن زیاد یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند. مردم همه متفرق شدند و وقت نماز عشا هیچ کس همراه او نماند; ولی تاریخ می نویسد: برای نماز عشا پشت سر ابن زیاد، مسجد کوفه پر از جمعیت شد!


3. نقش خواص دنیاگرا

من می بینم خواص، مقصرند; بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند، مثل شریح قاضی. وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و مجروح کردند، ابن زیاد ترسید، به شریح گفت: برو ببین هانی زنده است؟ برو به این ها بگو زنده است. شریح آمد، دید مجروح است. هانی گفت: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ شریح گفت: می خواستم بروم و این حرف ها را به همین کسانی که اطراف دار الاماره را گرفته بودند، بگویم; اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا ایستاده بود; جرات نکردم. یعنی همین که ما می گوییم ترجیح دنیا بر آخرت. اگر شریح همین یک کار را می کرد، شاید تاریخ عوض می شد، آن ها می ریختند و هانی را نجات می دادند، روحیه پیدا می کردند، عبیدالله را می گرفتند یا می کشتند یا می فرستادند می رفت.
یک وقت یک حرکت به جا تاریخ را نجات می دهد. گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می غلتاند. نقش خواص، خواص ترجیح دهنده دنیا بر دین، این است.

د) نکته پایانی: نقش کلیدی خواص; نجات تاریخ

ببینید از هر طرف حرکت می کنید، به خواص می رسید. تصمیم گیری و تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا و اقدام آنان برای خدا در وقت لازم،... اینهاست که تاریخ و ارزش ها را نجات می دهد. باید در لحظه لازم، حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند و با هم اختلاف کردند، در تاریخ، «کربلا» ها تکرار خواهد شد.
خدای متعال وعده داده است که اگر کسی خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت خواهد کرد. نه این که به هریک نفر پیروزی می دهند، بلکه وقتی مجموعه ای حرکت می کند، البته شهادت ها هم هست، پیروزی هم هست. این، سنت الهی است.
وقتی از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم... به خاطر این جور چیزها حرکت نکردیم، معلوم است ده نفر مثل امام حسین هم که بیایند و سر راه بیایند، همه شهید خواهند شد; کما این که امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد، امام حسین علیه السلام شهید شد.
خواص، خواص، طبقه خواص! عزیزان من! ببینید شما کجایید؟
روی این مطلبی که ما گفتیم، دو کار باید بشود; یکی بخش تاریخی و دیگری تطبیق با وضع هر زمان است نه فقط زمان ما. در هر زمان طبقه خواص چگونه باید عمل کنند؟ این که گفتیم اسیر دنیا نشوند، چگونه اسیر نشوند؟ مثال ها و مصداق هایش چیست...؟


منبع : فصلنامه کوثر
  • کربلا
  • عاشورا
  • اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب


    بیشترین بازدید این مجموعه