چکیده
در این پژوهش اصل عدالت در حرکت انقلابی امام از مکه تا کربلا مورد کنکاش قرار می گیرد. سخنان امام در مدینه با دوست و دشمن نشان میدهد که امام در گفتار هیچگاه مروت را فرو ننهاد و از مرز اخلاق عبور نکرد. عدالت در گفتار امام به این دلیل است که عقل او بر احساس و غضب تسلط دارد و اجازه افراط و تفریط به آنان نمی دهد.
هجرت امام از مدینه به مکه اثر یک رفتار عادلانه و عاقلانه است. چون در مدینه امنیت جانی برای امام وجود ندارد.
مکه حرم امن الهی است و ماههای حرام به این حرمت میافزاید اما حاکم مکه حفظ مقام خویش را برتر از حفظ حرمت زمان و مکان میداند. با در نظر گرفتن شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امام به این نتیجه میرسیم که همان خطری که امام را در مدینه تهدید میکند در مکه نیز وجود دارد. و امام به ناچار میبایست از مدینه هجرت کند. آنگاه که امام به این موضوع اطلاع مییابد قصد سفر می کند و به دعوت مردم عراق پاسخ میگوید.
به فرض اگر امام در مدینه میماند و به شهادت میرسید یا زندانی میشد هیچگاه تأثیر عاشورا برجای نمیماند. انقلاب عاشورا با عدل سازگار است و پاسخ به ندای عقل و قلب است.
مقدمه
بررسی شیوه زندگی و سلوک رفتار فردی و اجتماعی شخصیتهای مهم و تأثیرگذار یکی از موضوعات پژوهش برای محققین بوده و هست. این کار همیشه در انحصار پژوهشگران تاریخ نبوده است. جامعهشناسان، روانشناسان، فقیهان و نواندیشان دین نیز گاهی دست به چنین کاری زدهاند. بدیهی است که هرطیف عینک خاص خود را به چشم میزند و برای یافتن پرسش-های خویش چنین میکند. این تنوع در نگاه عامل شناخت عمیق و همه جانبه یک جریان تاریخی و یا یک شخصیت تأثیرگذار است.
آنگاه که تحلیلهای گوناگون و متفاوت و گاهی متناقض را میبینیم به این نتیجه میرسیم که باید تاریخ حادثه کربلا را از نو بخوانیم و بسنجیم. کربلا برای هرکس متناسب با ظرفیت و شخصیتش پیامی جداگانه دارد. وقتی میخواهیم کربلا را از زاویه دیگری بررسی کنیم به نوعی خانه تکانی تاریخی محتاجیم. به نظر میرسد که فرضیات وگمانها و جزمیات پیشین را وا باید گذاشت و شناخت هر برش تاریخی انقلاب عاشورا را از نو با پیروی از روش پیشنهادی دکارت بیاغازیم. او میگفت در جستجوی روش علمی، لازم دانستم که همهی فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم، و در همه چیز شک کنم جز در وجود ذهنی شکاک. ما نیز در ارزیابی حرکت و قیام امام بهتر است، به گمانم، با این فرض شروع کنیم که از آن هیچ چیز نمیدانیم و تنها با ذهنی پالوده از گذشته برای دستیابی به حقیقت حرکت کنیم شاید توانستیم ابعاد تازهتری را کشف کنیم.
انقلاب عاشورا و نقش ممتاز امام حسین (ع) در رهبری و هدایت آن از پدیدههای شگفت و اثرگذار است. گرچه از واقعه عاشورا نزدیک به 14 قرن میگذرد اما زمان از آن به سادگی نتوانسته عبور کند و تأثیرات آن تاکنون باقی مانده و ساعتها و سالها زمان و انرژی پژوهشگران را به خود اختصاص داده است. در این واقعه امام خورشید است و همراهان او ستارگانیاند که از خورشید نور می گیرند. محور حرکت امام است. او برای کاروان برنامهریزی میکند و رهروان با افتخار تبعیت می کنند.
شناخت بیش از پیش این پدیده سترگ تاریخی می تواند خدمت بزرگی به جامعه مسلمانان باشد تا آنان هویت خویش را بازیابند و برای رسیدن به قلّه کمال تلاش کنند و خود را در برابر فرهنگهای بیگانه زبون و خوار نبینند.
پیشینه تحقیق
کتابها و مقالات بسیاری پیرامون امام حسین (ع) و حرکت او به رشته تحریر کشیده شده، در بین آنان برخی به شیوه زندگانی امام نظر افکندهاند و برخی دیگر قسمت پایانی زندگی او را برگزیدهاند و رفتار و گفتار امام در واقعه کربلا را مورد کنکاش قرار دادهاند. آنان برای پژوهش از دوروش بهره گرفتهاند تا تحقیق را سامان دهند. در روش نخست به صرف گزارش-های تاریخی بسنده شده و در روش دیگر علاوه بر نقل گزارشهای تاریخی، تحلیل آنان را نیز مشاهده میکنیم. به جرأت میتوان گفت شیوه پژوهشگران نیم قرن پیش تا کنون تحلیلی تاریخی بوده است. آنان به صرف گزارشهای تاریخی بسنده نکردهاند و تحلیل خود را نیز بیان کردهاند. نگاه به تحقیقات پژوهشگرانی مانند: مرتضی مطهری، سیدجعفر شهیدی، محمدتقی مصباح یزدی، نعمت الله صالحی، علی شریعتی، اصغر طاهرزاده و سیدعطاءالله مهاجرانی این نکته را به خوبی اثبات میکند.
روش تحقیق
در این پژوهش سبک تحقیق متداول در عصر کنونی تبعیت میشود و تاریخی تحلیلی است. این تحقیق می کوشد با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی و کلامی پاسخ پرسشهای خود را بیابد. و گوهر عدالت در سیره اجتماعی امام حسین(ع) را مورد کنکاش قرار دهد.
پرسشهای تحقیق
آنچه محور اصلی این تحقیق است، بررسی عدالت در سیره اجتماعی امام حسین است. دیدگاه امام به جایگاه عدالت چگونه است؟ در چه مواردی عدالت در گفتار و رفتار امام تجلی یافته است؟ آیا در سرتاسر زندگی امام مواردی وجود دارد که عدالت نادیده گرفته شود و استثنا شده باشد؟
در این تحقیق پرسش دوم به علت گسترش و اهمیت موضوع بیش از پرسشهای دیگر مجال بروز دارد.
تعریف عدالت
مفهوم عدالت چنان گسترده و عمیق است که هرکس برای آن تعریف مستقلی دارد. بی تردید این واژه دارای مفهوم بدیهی نیست و باید تعریفی کاربردی، جهانشمول و واحد از آن ارائه داد تا بتوان موضوع تحقیق را براساس آن بنیاد نهاد.
عدالت در لغت به مفهوم داوری مطابق قانون یا حق و انصاف، اجرای کاری و یا حفظ وضعیتی معنا شده است.(1) البته عدالت در لغت به مفهوم گذاردن شیء در موضعش و از مفردات مشترک در علوم اسلامی، که دانشمندان مسلمان در هریک از آنها پیرامون آن سخن گفتهاند و از واژههای مشتمل بر مفاهیم گسترده است. عدالت یا متعلق به اخلاق و افعال است، یا به تقسیم اموال، یا به معاملات و داد و ستدها، یا به احکام و سیاستها مربوط میشود.(2)
بین حکمای شیعی ملامهدی نراقی، عدالت را به سه گونه تقسیم کرده:
1) آنچه میان بندگان و خدای سبحان جاری است. زیرا عدالت عبارت از عمل به مساوات به قدر امکان؛ و چون خداوند بخشنده حیات و کمالات و نعمتها است، برای او بر عهدة انسان، حقی ثابت است که باید حتیالمقدور آن را ادا کند تا عدالت فی الجمله، حاصل شود. زیرا هر که نیکی دیگری را به نحوی تلافی و جبران نکند، ستمکار است؛
2) عدالت میان مردم، از قبیل ادای حقوق و برگرداندن امانات و رعایت انصاف در معادلات و مبادلات و بزرگداشت بزرگان و دادرسی مظلومان و ضعیفان. این عدالت، اقتضاء میکند که هر کس به حق خود راضی باشد و به دیگری ستم نکند و هر یک از همنوعان را به قدر امکان بر حق خود وادارد تا به یکدیگر ظلم و جور نکنند و هر کس حقوق مؤمنین را به حسب توانایی، ادا کند؛
3) عدالت میان زندگان و مردگان صاحب حق، از قبیل ادای دیون آنها و عمل به وصیتشان و طلب رحمت برای آنها به وسیلة صدقه دادن و دعا کردن. «شریفترین عدالت و مهمترین عدالتها، عدالت حاکم و زمامدار است و دیگر وجوه عدالت به آن بستگی دارد. رسول اکرم (ص) فرمود: «نزدیکترین مردم در قیامت به خدای متعال، زمامدار و حاکم عادل است و دورترین آنان از او، پادشاه ستمکار است.»(3)
براساس تعریفی که از عدالت شد و تقسیمی که ملامهدی نراقی از آن به عمل آورد، میتوان سیره حضرت را مورد کنکاش قرار داد تا بررسی شود حضرت چگونه با رفتار و گفتار خود اشیاء را در موضع خود قرار میدهد و بر اساس عدالت رفتار می-نمایید و چگونه با بیعدالتی مبارزه میکند.
انقلاب عاشورا حرکتی عادلانه
برای شناخت عمیقتر پدیدههای تاریخی و کشف حقیقت میتوان از پرسشهای جدید و طرح فرضیههای تاریخی استفاده کرد. یکی از پرسشهای کلیدی که در شناخت واقعه عاشورا به ما یاری میرساند این است که اگر امام حسین با یزید بیعت می کرد باز شاهد شهادت امام و یاران باوفای او بودیم؟ و اگر امام اهل سازش بود چه جایگاهی در جامعه داشت؟
نقطه آغازین حرکت امام را روز عاشورا نپذیرفتن بیعت یزید است. این مسأله تا آنجا اهمیت دارد که با پذیرش بیعت کار به تهدید و قتل نمیکشید. برای اینکه علت بیعت نکردن امام آشکار شود میبایست بررسی کنیم با بیعت چه چیزی مورد تأیید امام قرار میگرفت که او از این کار خودداری کرده است.
یزید زمامدار حکومت اسلامی است. زاویه انحراف او از عدالت و حق به قدری زیاد است که به سادگی نمی توان از کنار آن گذشت. اگر صاحبان قدرت در زمان سکوت علی (ع) و بیعت امام حسن (ع) را با یزید مقایسه کنیم به عمق شکاف پی می-بریم.
در زمان خلافت عمر روزی حضرت علی (ع) از او به این جهت رنجیده بود که چرا آنگاه که برای قضاوت به نزد او رفته بودند با علی (ع) محترمانه سخن گفته شده و با طرف دیگر مخاصمه عادی برخورد شده است. عمر میپرسد: آیا از اینکه در کنار دشمن قرار گرفتهای ناراحتی؟ و حضرت در پاسخ میفرماید: نه از اینکه میبینم میان من و او به برابری سخن نمیگویی و مرا محترم میشمری و با کنیه خطاب میکنی و او را بدون کنیه خطاب می کنی، اندوهگینم.(4) اما در روزگار یزید جان و مال و آبروی مردم برای حاکم ارزشی ندارد و هرکه را بخواهد میکشد و هرکه را بخواهد رها میکند.
ابوالاعلی مودودی در کتاب خلافت و ملوکیت به برخی از این موارد اشاره میکند و مینویسد: زیاد هنگامی که به عنوان والی بصره و کوفه معین شد، بالای منبر مسجد جامع کوفه خطبه خواند. چند نفر به سویش سنگ پرتاب کردند. او دستور داد درهای مسجد را ببندند و افرادی که مظنون به پرتاب سنگ بودند، بازداشت کنند و بدون محکمه دستان آنان را قطع کردند. (5) او در جای دیگر کتاب به تشریح اوضاع سیاسی آن زمان میپردازد و مینویسد: در عهد پادشاهی، وجدانها زندان گردیدند و زبانها حبس شدند. رسم بر این شد که لب بگشای اما فقط برای تعریف و ستایش و در غیر این صورت، مهر سکوت بر لب بزن واگر وجدانتان چنان نیرومند است که شما نمیتوانید از حقگویی برحذر باشید پس برای بستن و کشتن، تعذیب و شکنجه آماده باشید.(6)
در چنین جامعهای که به نام قرآن و اسلام مردم سرکوب میشوند و استبداد با تمام هیبت و ماهیتش بروز کرده امام میبیند بیعت یعنی پایان اسلام. به همین دلیل است که از آن خودداری میکند. امام بیعت با یزید را ناعادلانه میداند چون به نام اسلام و قرآن رفتاری ضد قرآن صورت میپذیرد.
تاریخ کربلا از اینجا آغاز می شود که یزید برای ولید دو نامه فرستاد. در نامه نخست آمده که معاویه در گذشته است و در نامه دوم از او میخواهد که امام حسین (ع) و عبدالله زبیر را بگیرد و از آنان بیعت بگیرد.(7)
یعقوبی متن نامه یزید را اینگونه نوشته است: هنگامی که نامه به دستت رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و آن دو را به بیعت بگیر. پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هر که سرباز زد همان حکم را درباره او و حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اجرا کن.(8)
پس از اینکه از امام خواسته شد به فرمانداری برود او عدهای از جوانان پیرو خود را جمع کرد. نگاه و حالات او به گونهای بود که گویی به سوی شهادت میرود. جوانان سلاح برداشتند. امام به آنان گفت: شما جلو در به انتظار باشید. اگر شما را فراخواندم و یا صدایی شنیدید، داخل شوید.(9)
امام از آنجا که آنان را به خوبی میشناسد و میداند برای رسیدن به اهداف پلیدشان حاضرند دست به هر کاری بزنند عدهای را به عنوان محافظ با خود همراه میکند تا جان مبارک خویش را حفظ کند و آنان نیز حضرت را بیدفاع نبینند. شهادت گرچه امتیازی بزرگ است اما نباید با کارهای ناشیانه آن را طلب کرد و بی جهت خود را به کشتن داد. امام برای هر قدمی که برمیدارد برنامه دارد و پدیدهها را مدیریت میکند. احمد عابدینی در تحلیل این اقدام امام مینویسد: همین قطعه از تاریخ، ظرافت، زیرکی و تیزبینی امام حسین (ع) را نشان می دهد. امام ضمن دلداری ابن زبیر، تحلیل واقعی از امور حکمتی بیان مینماید و میفرماید که معاویه مرده و ما را برای بیعت احضار کردهاند. در بعد عملی نیز بیمهابا به فرمانداری نمیرود بلکه سی تن از اصحاب و خویشان را به همراه میبرد تا از ترور مصون بماند و یا به زور از او بیعت گرفته نشود. از سوی دیگر از حرکتهای داغ احساسی زودگذر نظیر اشغال فرمانداری، اخراج فرماندار و یا امثال این امور اجتناب میورزد. برای امام روشن است که نه جوّ مدینه آمادة اینگونه کارهاست و نه با مردن یک نفر حکومت متزلزل میشود و نه این کارهای ارهابی مفید است.(10)
زیرکی امام در پاسخ به ولید بن عقبه نیز قابل تأمل است. آنگاه که ولید خبر مرگ معاویه را میدهد و نامه یزید را میخواند و از امام حسین خواست تا بیعت کند. امام فرمود: «کسی مثل من که پنهانی بیعت نمیکند. وقتی همه مردم را برای بیعت دعوت کردی، ما را هم دعوت کن.» پاسخ امام به درخواست ولید به گونهای نیست که او را تحریک کند تا سریعاً از امام بیعت بگیرد و به هر شکل ممکن بکوشد این کار را انجام دهد. در این قطعه از تاریخ حکمت و عدالت امام را مشاهده میکنیم که هر دو به هم آمیختهاند. امام بیعت را عادلانه نمیبیند و از طرفی هم با رفتار و گفتار حکیمانه جان خویش را به خطر نمی-اندازد.
پس از این جلسه، ولید وضعیت را برای یزید مینویسد و میگوید حسین از بیعت امتناع میکند. یزید در پاسخ سر امام را طلب میکند.(11) امام نیز که اوضاع را به نفع خویش نمیبیند دو شب به پایان ماه رجب مانده خانواده و یاران خود را برای هجرت آماده میکند.(12)
امام پیش از اینکه از مدینه به مکه هجرت کند کنار قبر پیامبر رفت و دو رکعت نماز گزارد. چون از نماز فارغ شد گفت: «خدایا! این قبر پیامبر تو محمد (ص) است و من فرزند دخت محمد (ص). تو خود میدانی که برایم چه پیش آمده است. خدایا! من نیکیها را دوست داشته و بدیها را دشمن میدارم. ای خداوند با شکوه و بزرگوار – به حق این قبر و به حق صاحب این قبر – از تو میخواهم که آن راه را برایم پیشآوری که خشنودی تو در ان است. (13)
از این سخن امام با خدا و گفتگوهای دیگر امام که پیش از هجرت به مکه در تاریخ ثبت شده، برمیآید که حضرت قصد بیعت با یزید را ندارد و میکوشد راهی را برگزیند که موجب خشنودی خدا باشد. به همین دلیل است که پیش از هجرت وقتی مروان بن حکم با حضرت برخورد میکند و میگوید: اباعبدالله من تو را نصیحتی می کنم از من پیروی کن تا راه یابی و به مقصد خود بررسی. امام فرمود: چیست؟ بگو تا بشنوم. او میگوید: دستور میدهم با امیر مؤمنان! یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیای تو در آن است. امام در پاسخ میفرماید: «انّا لله و انا الیه راجعون، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار آمده است. سپس به مروان رو کرده و فرمود: «وای بر تو! آیا فرمانم میدهی با یزید که مردی فاسق است بیعت کنم؟ ای پرگناه! زیادهروی کردی، در برابر این گفتار سرزنشت نمیکنم، زیرا تو آن نفرین شده هستی که مورد لعن رسول خدا (ص) قرار گرفتی با اینکه هنوز در صلب پدر خود حکم بن ابیالعاص بودی. برای کسی که رسول خدا (ص) نفرینش کرده باشد چیزی جز اینکه به بیعت یزید فراخواند ممکن نیست. (14)
امام حسین (ع) پیش از رفتن به مکه دوات و کاغذ خواست و این وصیّت را به محمّد بن حنفیه نوشت: به نام خداوند بخشندة مهربان. این وصیّت حسین بن علی بن ابی طالب به برادر خود محمّد مشهور به ابن حنفیه است. حسین براستی شهادت میدهد که هیچ معبود به حقّی جز خدای یگانه بیانباز نیست و محمّد (ص) بنده و پیامبر اوست که حقّ را از جانب حقّ آورده است. بهشت و دوزخ حقّ است و قیامت – بی هیچ تردیدی- خواهد آمد و خدا هر که را در قبرهاست برانگیزد.
من از روی هوس و سرکشی و تبهکاری و ستمگری قیام نکردم، تنها به انگیزة سامان بخشی در امّت جدّم برخواستم، می خواهم به نیکیها فرمان دهم و از بدیها باز دارم و روش جدّ خود و پدرم علی بن ابی طالب (ص) را دنبال کنم.
هر کس دعوت مرا از آن رو که حقّ است پذیرفت خدا به حقّ نزدیکتر است (و پاداش با اوست) و و هر کس دعوت مرا نپذیرفت صبر میکنم تا خدا میان من و این مردم بحقّ داوری کند که او بهترین داوران است.
برادرم! این وصیّتم به توست و توفیق من جز از خدا نیست بر او توکّل دارم و بازگشتم به سوی اوست.(15)
از کنار هم قرار دادن این سخنان پی به گفتار و رفتار عادلانه امام میبریم.
دانشمندان علم اخلاق برای تعریف عدالت در انسان میگویند: عدالت ملکه یا حالتی در انسان است که غضب و شهوت و عواطف او را در سیطرة عقل قرار می دهد. این حالت در انسان عامل تعادل در قوای اوست. آنگاه که فرد خشمگین می شود، خشم او مرز مشخصی دارد که از آن عبور نمیکند. و این چنین نیست که غضب، او را به دشنامگویی و کارهای خلاف عدالت و مروّت وا دارد. هرگاه عواطف و احساسات انسان بروز میکند مرز مشخصی دارد و اینگونه نیست که همه چیز فدای احساس شود و فرد تصمیمهای هیجانی و غیر عاقلانه بگیرد. انسانی که ملکه عدالت در او رسوخ نموده غضب، شهوت و عاطفه او تعطیل نمیشود بلکه همة این قوا در میدان خود عمل میکنند و از حیطهشان بیرون نمیروند. خارج شدن این قوا از میدان و مدارشان عامل فساد و تباهی است و کنترل آنها توسط عقل موجب رشد و شکوفایی است.
اگر به سخنان امام به افراد گوناگون پیش از هجرت به مکه دقت کنیم، به عدالت امام پی خواهیم برد. امام آنگاه که در کنار قبر پیامبر با خدا سخن میگوید و از او یاری میطلبد نسبت به زمانی که با ام سلّمه سخن میگوید و او را دلداری میدهد و یا آنجا که به محمد حنفیه وصیت میکند و فلسفه حرکت خود را تبیین مینماید و یا حتی آنجا که با مروان روبهرو میشود و از سخنان او میرنجد، سیمای یک شخصیت عادل و حیکم از او به نمایش در میآید. شخصیتی که تعادل سر تا سر وجود او را فرا گرفته است. او وقتی با مروان رو به رو میشود عنان زبان را به دست دارد و هر سخنی را نثار خصم نمیکند. گرچه سخنان امام ابهت خاص خود را دارد و نشان میدهد که از او رنجیده است اما با گفتاری حکیمانه حقیقت را برای او بیان می-کند. نقطه مقابل این دیدار ملاقات حضرت با ام سلّمه است. امام چون خواست از مدینه بیرون رود آن زن فداکار نزد او آمد و گفت: فرزندم با رفتن به عراق مرا محزون نکن. از جدّ تو رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: فرزندم حسین در دیار عراق در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهد شد.(16) این سخنان به سادگی میتواند عواطف یک انسان معمولی را تحریک کند و او را به گریه انداز. چنانکه اهل منبر در ذکر مصیبت امام، آن را میخوانند. سخن ام سلّمه قطعاً در عواطف انساندوستانه و لطیف امام تأثیر گذار بوده و امام با دیدن صورت غمگین و سخن حزنآلود آن پیرزن با محبت، رنجیده خاطر گشته است. اما عواطف امام، او را از تکلیف و ظیفهای که در پیش دارد منصرف نمیسازد و برای کسب رضایت او، وعدههای بیاساس نمیدهد بلکه با لحنی پر از شفقت و مهربانی او را مادر صدا میزند و میگوید: مادرجان! به خدا سوگند من نیز این را میدانم من به ناچار کشته خواهم شد گریزی نیست. به خدا سوگند آن روز که در آن کشته شوم و نیز کسی که مرا میکشد و مکانی که در آن دفن میشوم همه را میشناسم و نیز کسانی که از خاندان و نزدیکان و پیروانم کشته میشوند می شناسم. مادرجان! اگر مایل باشی قبر و مرقد خود را به تو بنمایانم.(17)
هجرت به مکه نماد عقل و عدالت
امام حسین (ع) آنگاه که فشارهای سیاسی را برخود احساس میکند و میفهمد که با نپذیرفتن بیعت جان خود و اطرافیانش در معرض خطر است، قصد هجرت به مکه را می کند و در شب یکشنبه 28 رجب، سال شصت هجری قمری همراه فرزندان و برادر و خواهران و برادرزادگان و همة خاندان خود - جز محمّد حنفیه- از مدینه به سوی مکه رهسپار میشود. (18)
مهاجرانی در کتاب پیامآور عاشورا هجرت را اینگونه توصیف می کند: یک جامعه کوچک حرکت میکند. زنان و کودکان همراه کاروان هستند. از کودک شیرخوار چند روزه یا چند ماهه، تا کودکانی که باید دست آنها را گرفت و در دل تاریکی از کوره راههای بیابانها گذر کرد؛ از مدینه تا مکه. این راه - راه اصلی مدینه به مکه- را خانواده پیامبر بخوبی میشناختند. بارها، دهها بار، به حج آمده بودند. در بسیاری مواقع برای به جای آوردن مراسم حج، این مسیر را پیاده میآمدند. اما این بار شرایط دیگری است.(19)
امام هنگام حرکت آیه 21 سوره قصص را می خواند: « فخََرَجَ مِنهَْا خَائفًا يَترََقَّبُ قَالَ رَبّ ِ نجَِّنىِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين .» « موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى ] گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش .» در ارتباط با این آیه در تفسیر قمی آمده: موسى هم چنان نزد فرعون با ناز و نعمت زندگى مى كرد، تا به حد بلوغ و مردى رسيد، و موسى (ع) در اين مدت با فرعون گفتگو از توحيد مى كرد، و فرعون سخت او را از اين سخنها بازمى داشت، تا آنكه تصميم گرفت او را از بين ببرد، موسى ناگزير از كاخ او بيرون گشته، و وارد شهر شد، در شهر دو نفر را ديد كه يكديگر را كتك مى زدند، يكى در دين موسى بود، و ديگرى در دين فرعون، آن مردى كه در دين موسى بود موسى را به كمك طلبيد، موسى (ع) او را كمك كرد، و دشمنش را سيلى زد، ولى همين سيلى به زندگى او خاتمه داد، ناگزير موسى در شهر متوارى شد.(20)
مرحومه علامه طباطبایی در تفسیر آیه مینویسد: پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده. و در اين تاييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت، براى خويش جرم نمى دانست.(21)
ترس و شجاعت از صفات نفساند و ترس نشانة ضعف و شجاعت نشانة قدرت است. اما حکم به اینکه ترس همیشه ناپسند و نترسیدن همیشه پسندیده است، صحیح نیست. چون این دو صفت هرکدام تعریف و جایگاه خاص خود را دارا میباشد و مانند سایر صفات اخلاقی مرز ویژه خود را دارند. نترس بودن آنگاه برای انسان یک صفت پسندیده است که عقل و منطق و شرع برای انسان راهی را گشوده باشد و انسان بیهیچ دلیلی از آن بترسد ویا پدیدهای که وحشت ندارد بیجهت انسان را به وحشت اندازد. بدیهی است که در این موارد ترس نابجا و ناپسند است؛ مانند ترس از انسان مرده و یا ترس از تاریکی که معمولاً برای کودکان پیش میآید. عقل ترسیدن از این قبیل موارد را نشانة ضعف میداند. چون این پدیدهها نمیتوانند ضرری به انسان بزنند. این موارد در حقیقت افراط در ترس میباشد. اما تفریط در نترسیدن هم ناپسند است. چون از لبة دیگر پشت بام به زمین افتادن است. اگر انسان آنجایی که باید احتیاط کند و برخی پدیدهها دوری کند، نترسد و خود را در معرض خطر قرار دهد عقل چنین کاری را قبیح می شمرد؛ وقتی انسان تیغ را در دست مست ببیند و نترسد، و برای حفظ سلامتی خود نکوشد و بگوید من از هیچ چیز نمیترسم، این رفتار نشانگر نادانی و سفاهت اوست. در این موارد ترسیدن عملی عاقلانه است و نترسیدن غیر عاقلانه.
هجرت شبانه امام به مکه و خواندن این آیه قرآن نشان از ترسی بجا و حرکتی عادلانه دارد. امام وقتی جان خود و خانوادهاش را در معرض خطر میبیند بدیهی است که باید برای حفظ آن بکوشد. امام تهور و بیباکی از خود نشان نمیدهد. این رفتار امام نشانه دیگری از عدالت اوست. امام آنجا که شایسته شجاعت است به شایستگی این صفت را از خود نشان میدهد و آن صحنه پرشکوه روز عاشورا را میآفریند. اما اکنون که کشته شدنش بیاثر و یا کماثر است با زیرکی هجرت میکند. عابدینی در این باره مینویسد: امام (ع) تصمیم گرفت به سوی مکه حرکت کند و دوستان و یارانش نیز با این تصمیم موافق بودند چون اولاً تا ان زمان خبر بیعت نکردن حضرت به نواحی مختلف میرسید و عکس العمل آنان روشن میگشت؛ ثانیاً چون مکه حرم امن الهی بود احتمال ترور حضرت در مکه، کمتر از جاهای دیگر بود؛ ثالثاً چون ماه رجب، ماه حرام بود و ماههای حرام نیز همچون حرم در نزد عربها احترام داشت، چند روز باقیماندة این ماه فرصتی به حضرت میداد که به تهیة لوازم سفر بپردازد. با تمام شدن ماه رجب، حضرت مُحرم شد و در مصونیت احرام قرار گرفت. (22)
کورت فریشلر که در کتاب امام حسین و ایران تحقیق بسیار ارزشمندی را به سامان رسانده، پیرامون شرایط تاریخی حضرت مینویسد: در آن موقع، از افراد خانواده هاشمی گذشته، حسین حتی در مکه طرفدار نداشت چون مردم می ترسیدند که تظاهر به طرفداری از حسین بکنند.
معاویه که اول کسی است که در اسلام سازمان جاسوسی به وجود آورد و آن سازمان را برای پسرش یزید به میراث گذاشت و عمال سازمان مزبور که مبلغ یزید بودند در تمام کشورهای اسلامی علیه حسین تبلیغ میکردند و هر امام جماعت که بعد از نماز برای مردم صحبت میکرد به دستور عمال سازمان مزبور مجبور بود که از حسین بد بگوید. آن قدر بدگویی از حسین در دنیای اسلام شدت و غلظت پیدا کرده بود که در مکه هم ائمه جماعت از حسین بدگویی میکردند و به طور علنی او را مرتد میخواندند.
هرکس که تظاهر به طرفداری از حسین میکرد کشته میشد و هرکس که میخواست دشمن خود را معدوم نماید او را متهم میکرد که طرفدار حسین میباشد و کسی که مورد اتهام قرار گرفته بود از مرگ رهائی نمییافت مگر اینکه با صدای بلند از حسین بدگوئی کند. (23)
تشریح اوضاع و شرایط سیاسی آن زمان مکه توشط فریشلر نشان میدهد که مکه منطقه ایدهآل و مطلوب برای امام نیست اما امنیت امام در مکه نسبت به مدینه بیشتر است. خصوصاً که با نزدیک شدن به ماههای حرام این امنیت تقویت میشود.
مردم مکه و مدینه امام حسین را به خوبی میشناختند و او را فردی کریم میدانستند. این صفت حضرت آنچنان پررنگ است که تاریخپژوهی مانند فریشلر مینویسد: حسین بالفطره کریم بود و سخاوت را برجستهترین صفت نیکوی مرد میدانست و عقیده داشت که سخاوت از شجاعت برتر میباشد و در بین صفات ناپسند آدمی لئامت را از همه بدتر میدانست و در این مورد هم مورخین شیعه و سنی متفقالقول هستند. و روایات زیاد در کتب مورخین شرق از سخاوت حسین هست که ما به ذکر دو واقعه از آنها اکتفا میکنیم. وقتی فرزندش علی بن الحسین، که بعد ملقب به زین العابدین شد، به مدرسه میرفت معلم او سورة الحمد را که اولین سورة قرآن میباشد به طفل آموخت و حسین یکصد سکه زر که یکصد مثقال طلا بود به معلم بخشید و هنگامی که اسامه بن زید یکی از اصحاب پیغمبر اسلام بیمار شد و حسین به عیادتش رفت، بیمار از وضع نامطلوب زندگی مادی خود شکایت کرد و گفت شصت هزار درهم قرض دارد و حسین در همان روز تمام قرض اسامه بن زید را پرداخت و ده هزار درهم نیز به او داد تا اینکه صرف معاش خود کند. (24)
و گشادهدستی و سخاوت حضرت تا به آنجاست که مارسلین میگوید: در آن دوره در مکه و مدینه جز حسین کسی به شاعران صله نمیداد برای اینکه خلافت طولانی معاویه ذوق علاقه به شعر را در مردم ازبین برده بود.(25)
زمانی که ترس درون انسان رخنه کند و رعب و وحشت زبانه کشد جایی برای حقگویی و حقطلبی باقی نمیگذارد. بسیاری از مردم، امام را به نیکی میشناختند. پدر و مادر او را نمیتوانستند فراموش کنند. در درون حکومت حضرت علی (ع)، عدالت و حقمحوری او را دیده بودند. چه کسی در مکه و مدینه بود که نداند فاطمه (س) مادر امام و فرزند رسول خداست. همه میدانستند ریشه امام در نبوت است. اما چرا از او دفاع نمی کردند و زبان و قلبشان همراه او نبود؟ بررسی این پرسش نیاز به شناخت عمیق فرهنگ آن جامعه و روانشناسی مردم آن زمان دارد. اما آنچه از آن شرایط تاریخی قابل برداشت است ضعف و رعب مردم است و ناتوانی آنان در هماهنگی با اُسوه حق و عدالت.
سیدجعفر شهیدی در این باره مینویسد: حجاز از اهمیت معنوی خاص برخوردار بود. و مردم آن در دیدة مسلمانان ارجی مخصوص داشتند. اسلام در شهر مکه آشکار شد. قبلة مسلمانان و زیارتگاه هر سالة ایشان در این شهر قرار داشت مدینه مقر پیامبر و خلفای او بود. سی و پنج سال کارهای حوزة اسلامی در این شهر حل و فصل می شد. قبر پیغمبر و مسجد او که مسلمانان بدان ارج فراوان مینهادند در این شهر بود.
مسلم است که سیاست پیشگان دمشق موقعیت این شهر را بخوبی میدانستند، اما اطمینان داشتند از جانب مکه خطری متوجه آنان نیست. زیرا گروهی بزرگ از خویشاوندان حکومت جدید (بنی امیه) در آن شهر بسر می بردند. این قبیله با دیگر قبیلهها پیوند خویشاوند و یا زناشویی داشت و رعایت سنتهای قبیلهای مانع میشود بیگانه را به خویش ترجیح دهند.
تنها ایالتی که حکومت تازه از آن نگرانی داشت عراق و تنها نامزد خلافت که میترسیدند حسین بن علی(ع) بود. (26)
احمدبن اعثم کوفی گوید: چون امام (ع) به مکه درآمد مردم آنجا بسیار خوشحال شده صبح و شام نزد او رفت و آمد می-کردند او در بلندترین جای مکه فرود آمده خیمة بزرگی افراشته بود. و عبدالله بن زبیر در خانه خود - قیقعان- فرود آمد. سپس عبدالله بن عبّاس امام را به خانه عبّاس منتقل کرد. فرماندار مکه در آن روز عمر بن سعد بن ابی وقّاص بود. امام مؤذنی را گماشت که با صدای بلند اذان میگفت و (چون مردم جمع میشدند) او با مردم نماز میگزارد. ابن سعد چون دید، مردم از هر سو فراوان نزد او رفت و آمد دارند ترسید که حاجیان (در ایّام حج) به او گرایش یابند. پس پنهانی به مدینه رفت و ماجرا را به یزید نوشت. و حضور امام (ع) برای عبدالله بن زبیر بسیار سنگین بود زیرا طمع داشت که اهل مکه از او پیروی کنند چون امام به مکه آمد آنان نزد او رفت و آمد کردند و با او پیوستند، با این حال عبدالله صبح و شام نزد او میرفت و با او نماز میگذارد. (27)
حرکت امام از مکه به سمت کوفه
حرکت امام از مکه به سمت عراق مهمترین و برجستهترین اقدام انقلابی او میباشد. این حرکت امام پرسشهای بسیاری را با خود به همراه دارد و تفسیرهای گوناگونی از آن صورت پذیرفته است. بسیاری از تحلیلها برخواسته از احساس است و در برخی دیگر عقلانیت بیشتری حضور دارد.
این قسمت از قیام امام حسین (ع) به جهت اهمیتی که دارد با دقت بیشتری مورد نگارش قرار گرفته و به جرأت میتوان گفت شفافیت زندگی حضرت از نظر ثبت در تاریخ پس از حرکت به سمت عراق نسبت به سایر عمر شریف حضرت بیشتر است. بیتردید پژوهش پیرامون صفات اخلاقی و معرفتی حضرت در این برش تاریخی با موفقیت بیشتری همراه است.
براساس اعتقادات شیعه، پیشوایان دین معصوماند و رفتار و گفتارشان منطبق بر موازین شرع و عدل است. این اعتقاد در حوزة درون دین کاربرد دارد و مورد پذیرش است اما اگر این مطلب را براساس معیارهای برون دینی بخواهیم اثبات کنیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا امام به همراه خانوادهاش به استقبال جنگی نابرابر رفت و خود را به دم تیغ و خانوادهاش را به اسارت سپرد؟ آیا این حرکت حضرت عادلانه و عاقلانه است؟ امام براساس کدام منطق قصد تشکیل حکومت جدید و براندازی حکومت بنیامیه را دارد؟
برای پاسخ به پرسشهای فوق نیاز به یک جمعبندی از رفتار امام در مدینه و هجرت به مکه داریم. این نکته گذشت که امام در نخستین قدم بیعت با یزید را عادلانه نمیداند؛ چون یزید به نام دین، ظلم میکند. حضرت وقتی جان خود و خانوادهاش را در معرض خطر دید از مدینه به مکه هجرت نمود. تا این قسمت از حرکت امام هیچگونه رفتاری ضدعقل و عدل مشاهده نمیشود. اما اینکه حضرت از مکه به سوی عراق حرکت کرد یک دلیل محکم دارد و آن دعوتنامههایی است که از جانب مردم سرزمین عراق به دست حضرت رسید. شهیدی در تشریح اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم عراق مینویسد: در همین روزها که دمشق نگران بیعت نکردن حجاز بود، در کوفه حوادثی میگذشت که از طوفان سهمگین خبر میداد. شیعیان علی که در مدت بیست سال حکومت معاویه صدها تن کشته داده بودند و همین تعداد و یا بیشتر از آنان در زندان بسر می برد، همین که از مرگ معاویه آگاه شدند، نفسی براحت کشیدند. ماجراجویانی هم که ناجوانمردانه علی را کشتند و گرد پسرش را خالی کردند تا دست معاویه در آنچه میخواهد باز باشد - و به حکم «مَن اَعان ظالماً سَلَّطَه اللهُ علیه. کسی که ستمکاری را یاری کند خدا آن ظالم را بر وی مسلط خواهد کرد.» همین که معاویه به حکومت رسید و خود را از آنان بینیاز دید به آنها اعتنای درستی نکرد؛ از فرصت استفاده کردند و در پی انتقام برآمدند، تا کینهای که از پدر در دل دارند، از پسر بگیرند. دسته بندیها شروع شد. شیعیان علی در خانة سلیمان ابن صرد خزاعی گرد هم آمدند، سخنرانیها آغاز شد. میزبان که سرد و گرم روزگار را چشیده و بارها رنگپذیری همشهریان خود را دیده بود گفت: «مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود میترسید بیهوده این مرد را مفریبید!» از گوشه و کنار فریادها بلند شد که ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!» سرانجام نامه نوشتند: «سپاس خدا را که دشمن ستمکار تو را درهم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سرکار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر نعمان ابن بشیر در کاخ حکومتی بسر میبرد. ما نه با او انجمن میکنیم و نه در نماز او حاضر می شویم.» تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاکدل و یک رنگ حسین برای او فرستادند. شمار نامهها را صدها و بلکه هزارها گفتهاند. اما در همان روزها که پیکی از پس پیکی از کوفه به مکه میرفت و چنانکه نوشتهاند گاه یک پیک چند نامه با خود همراه داشت، نامهبرانی هم میان کوفه و دمشق در رفت و آمد بودند و نامههایی با خود همراه داشتند که در آن به یزید چنین نوشته بود «اگر کوفه را میخواهی باید حاکمی توانا و با کفایت برای این شهر بفرستی چه نعمان ابن بشیر مردی ناتوان است، یا خود را به ناتوانی زده است.» (28)
قیام امام برای کسب قدرت نبود او با این حرکت می خواست دین را حفظ کند. استاد شهیدی در این باره پس از تبیین دیدگاه شیعه خاطره ای نقل می کند که تأمل برانگیز است. او مینویسد: نقطه اختلاف ما با بعضی از مورخان و جامعه شناسان قدیم و امروز - مسلمان یا غیر مسلمان- در همین جاست. آنها به قیام حسین از دیدة سیاست مینگرند در حالیکه او از این قیام دین را میخواست. فراموش نمیکنم شبی را که با استاد سالخورده مصری دکتر عبدالله عنان استاد تاریخ، بر بالکن مهمانخانة شهر تلمسان در الجزایر نشسته بودیم، سخن از کربلا و نهضت حسین به میان آمد، این پیرمرد مسلمان سالخورده که عمر خود را در تاریخ اسلام سپری کرده، چه ناسنجیده سخنی گفت: «چرا به حسین لقب ابوالشهدا داده اند؟ او شهید نیست تا چه رسد که سالار شهیدان باشد. او مردی بلند پرواز بود که خود را به کشتن داد. در پایان دیدم استاد عنان و همفکران او به جنگهای جمل، صفین، و نهروان و کربلا از دیدة کشور گشایی مینگرند نه دین خواهی، به این جنگها خرده میگیرند چون تنها به یک روی کار چشم دوختهاند - حکومت- آن هم به هر صورت که باشد، و انچه بدان نمینگرند دین است. یا به عبارت دیگر میگویند قدرت طبقة فرمانروا به هر صورت که ممکن است باید حفظ شود، بر سر اکثریت محروم چه پیش آید، ابداً مورد اعتنای ایشان نیست. (29)
علامه جعفری نیز پیرامون چنین تحلیل نادرستی سخن ابن خلدون را مینویسد و انتقاد می کند. ابن خلدون در مقدمة تاریخ معروفش می گوید: «حسین در یک موضوع کاملاً واقعیت را در یافته بود آن، این بود که هیچ کس در آن دوران برای خلافت شایستهتر از او نبوده است. بلکه حسین بالاتر از آن بود، اما این که گمان میکرد میتواند در مقابل شوکت یزید قد علم کند، اشتباه کرده بود.» مطالعة کننده محترم در این چند صفحه، اشتباه ابن خلدون را در این قضاوت تصدیق خواهد کرد.
منظرة شگفتانگیز عاشورای حسین، برای «ابن خلدون»ها که میکوشند خدا و خرما را بدون تعدیل و تفسیر خرما، در دل-های آدمیان جای بدهند، مخلوطی از اشتباه قابل اغماض و حق و حقیقت ابدی مینماید! (30)
شهید مطهری نیز حادثه کربلا را تجسّم عملی اسلام میداند و میگوید: این حادثه، حادثهای است شبیهپذیر و نمایشپذیر، دارای سوژههای بسیار زیاد که گویی آن را برای نشان دادن تهیّه کردهاند. این جنبة حادثة کربلا، راز دیگری دارد. آن راز این است که اساساً خود این حادثه، تمام حادثه، تجسّم اسلام است در همة ابعاد و جنبهها. یعنی راز اینکه این حادثه، نمایشپذیر و شبیهپذیر است، این است که تجسّم فکر و ایدة چند جانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است در جریان و در عمل و در مرحلة تحقّق.(31)
برخی در اثر تحلیل نادرست از حرکت امام به سمت عراق، پنداشتهاند امام به پیروزی خود در عراق اطمینان داشت و از همین روی زن و فرزند خویش را همراه خود برد. این تحلیل چون از ابتدا حرکت امام را برای کسب قدرت دانسته به نتیجهای نادرست رسیده است. همان خطری که امام را در مدینه تهدید میکرد در مکه هم وجود داشت. حاکم مکه نیز یا امام را به زندان میافکند و یا او را به شهادت میرساند. حضرت به ناچار میباست از مکه نیز هجرت میکرد. گزینه پیش روی امام عراق است که با ارسال نامههای پی در پی از او دعوت به عمل آورده بودند و حضرت پیش از حرکت نمایندهای به سوی آنان میفرستد تا از نزدیک سخنان مردم را بشنود و اوضاع را بررسی نماید. سپس حضرت به سمت عراق حرکت میکند.
کسانی که حرکت حضرت به سمت عراق را نادرست میدانند باید تکلیف خود را با این پرسش مشخص کنند که اگر حضرت به عراق نمیرفت و گزینه دیگری را برمیگزید در طول تاریخ برای انسانها این پرسش به وجود نمی آمد که چرا حضرت با وجود این همه پیرو و شیفته به عراق نرفت؟ حرکت حضرت به سمت عراق آزمونی بزرگ، برای دعوت کنندگان بود. و چه شکست خفتباری را برای آنان به همراه داشت. آدمهای بزدلی که نوشتند قلب شیر داریم. از طرف دیگر اگر به فرض امام در مکه و یا مدینه میماند و به زندان میافتاد و یا به شهادت میرسید، حرکت او در مسیر عدالتخواهی به زیبایی و شفافیت روز عاشورا بود؟ قطعاً چنین نخواهد بود. اثر و ماندگاری واقعه روز عاشورا چنان پررنگ است که در هیچ دورهای فراموش نخواهد شد. و قبار فراموشی بر آن نخواهد نشست.
استاد علامه محمدتقی مصباح یزدی در مورد زمینههای اجتماعی انحراف و سقوط جامعه که زمینه واقعه عاشورا را به وجود آورد به سه محور اشاره میکند. سطح فرهنگی جامعه و روح زندگی قبیلهای و ضعف ایمان. او مینویسد: اولین زمینه سطح نازل فرهنگی مردم بود. درست است که چند دهه از اسلام و گسترش اسلام گذشته بود، اما ارتقاء فرهنگی چیزی نیست که به این سادگی و سرعت از مدینه تا اقصی نقاط شام گسترش یابد و در اذهان مردم نفوذ پیدا کند.
یکی دیگر از زمینههای مورد استفاده معاویه این بود که روح زندگی قبیلهای در زمینة فرهنگی چنین اقتضا میکرد که اگر رئیس قبیله در کاری پیشقدم میشد، همة افراد قبیله و دستکم اکثّریت به راحتی به دنبال او راه میافتادند. این روحیه هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی نمونههای فراوانی دارد.
زمینه دیگر، ضعف ایمان مردم بود. به خصوص در منطقة شام که مردم فاقد مربیان دینی بودند، این ضعف بیشتر مشهود بود. حتی در خود مدینه مردم زیرنظر پیغمبر اکرم (ص) تربیت شده بودند و هنوز از وفات پیامبر اکرم (ص) نگذشته بود، داستان غدیر را فراموش کردند، چه رسد به مردم شام در آن روزگار که داستانهای عجیبی درباره نادانی و جهالتشان در تاریخ ثبت شده است. اینها زمینههایی بود که معاویه از آن استفاده میکرد: جهالت مردم، نازل بودن سطح فرهنگ مردم، حاکم بودن روح قبیلهای. در اصطلاح به این موارد زمینه میگویند.
سه عامل مهم هم وجود داشت که معاویه از آنها برای کار بر روی این زمینهها استفاده می کرد. تبلیغات، تطمیع و تهدید. (32)
تحلیل مبتنی بر منطق و عدالت از قیام امام حسین (ع) با عقل و فطرت و احساس سازگار است. عاشورا عقل و قلب را تغذیه میکند. حرکتی عاقلانه و عاشقانه است. تحلیلهایی که تک بعدی به آن مینگرند نمیتوانند همه نور را درک کنند.
عاشورا براي شيعه ماهيتي عاشقانه دارد گويي اين دو واژه آنچنان با هم عجين شده كه قابل انفكاك نيست. عاشورا تابلوي عشق است و مجسمه اخلاص و تجليگاه حقيقت. امام حسين شب عاشورا براي نقاشياش بهترين رنگ ها را برميگزيند. تابلويي كه قرار است براي بشريت بماند نبايد نا خالص باشد. عشق و محبت وخلوص. سر تا سر وجود امام محبت است و آنچه محور محبت است عشق.گرچه در ميدان جنگ جهت اتحاد مي تواند نفرت باشد اما در جبهه امام محور عشق است.
حقيقت در عاشورا بر قله است. سپاه حق در برابر سپاه باطل. حقيقت وقتي تمام قد به صحنه مي آيد كه باطل تمام عيار باشد و اما خلوص زمينه اصلي است. سفيد رنگ است. عجب تركيبي دارد اين تابلو. به راستي كه صبغه الله است. رنگ آميزي خدايي. غبار كهنگي بر روي آن ننشسته و نخواهد نشست.
نتیجه گیری
دقت در مجموعه رفتار و گفتارهای امام حسین (ع) در حرکت انقلابی عاشورا نشان میدهد قیام حسینی با معیار عدالت و منطق منطبق است. امام انسانی است که عدالت با شخصیتش عجین شده و چنین شخصیتی آنگاه که با دوست یا دشمن سخن میگوید از مرز عدالت عبور نمیکند و آنگاه که دست به حرکتی اجتماعی میزند به افراط و تفریط گرایش نمییابد. حسین (ع) اُسوة عدالت است و برای شناخت عدالت باید او را شناخت. برای پیروی از عدل نیز باید با او همراه شد. از او استمداد می جوییم تا راهنمایمان باشد.
نویسنده : احمدرضا داودی
پی نوشت ها :
1 - فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382، ج 2، ص1543.
2 - ـ دایره المعارف تشیّع، تهران، نشرشهید شعید محبی، 1383، ج 11، ص 171.
3 - احمد نراقی، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، چاپ هفتم، 1379ش، ص94 تا 92.
4 - جرج جرداق، الامام علی صوت العداله الانسانیه، بیروت، دارصادر، 1399، ج1، ص 71.
5 - ابوالاعلی المودودی، الخلافه و الملک، تعریب احمد ادریس، کویت، دارالقلم، 1987م، ص 175 و 174.
6 - پیشین، ص 196.
7 - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1979م، ج4، ص 14.
8 - ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1366ش، ج2، ص 177.
9 - الکامل فی التاریخ، ج4، ص 15.
10 - احمد عابدینی، زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، قم، عطر عترت، چاپ اول،1384ش، ص30 و 29.
11 - مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1362ش، ج 44، ص 324.
12 - الحنبلی، ابن العماد، شذرات الذهب فی اخبار من بلغ، بیروت، دار احیاء تراث، بی تا، ج1، ص 67.
13 - گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعه کلمات امام حسین، ترجمه علی مؤیّدی، قم، نشر مشرقین، چاپ اول، 1379 ش، ص 325.
14 - پیشین، ص 322.
15 - پیشین، ص 330 و 329.
16 - پیشین، ص 331.
17 - پیشین، ص 335.
18 - ابی مخنف ، وقعه الطف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ابی مخنف، 1367ش، ص 86 و 85.
19- سیدعطاءالله مهاجرانی ، پیام آورعاشورا، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ نهم، 1383ش، ص122.
20 - علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش، 1412، ج2، ص 115و 114.
21 - سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1382ش، ج16، ص 28.
22 - زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، ص34 و 33.
23 - کورت فریشلر، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم، 1380ش، ص27 و 26.
24 - پیشین، 26.
25 - پیشین، 26.
26 - جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و هشتم، 1381ش، ص11و 10.
27 - موسوعه کلمات امام حسین، ص 334 و 333.
28 - پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، ص114و113.
29 - پیشین، ص 121و120.
30 - محمدتقی جعفری، حادثه کربلا در مثنوی، گرآوری محمدرضا جوادی، تهران، انتشارات یارات علوی، چاپ دوم،1383ش، ص 74.
31 - مرتضی مطهری، حماسة حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم، 1376ش، ج 1، ص290.
32 - محمدتقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، 1379ش، ص 57و56.
منابع تحقیق :
ابن اثیر (1979م)، الکامل فی التاریخ، بییروت، دارالصادر.
ابی مخنف (1367ش)، وقعه الطف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
الحنبلی، ابن العماد (بی تا)، شذرات الذهب فی اخبار من بلغ، بیروت، دار احیاء تراث.
المودودی، ابوالاعلی (1978م)، الخلافه و الملک، تعریب احمد ادریس، کویت، دارالقلم.
جرداق، جرج (1399ق)، الامام علی صوت العداله الانسانیه، بیروت، دارصادر.
جعفری، محمدتقی (1383ش)، حادثه کربلا در مثنوی، گرآوری محمدرضا جوادی، تهران، انتشارات یارات علوی، چاپ دوم.
دایرة المعارف تشیّع، تهران، نشرشهید شعید محبی، 1383.
شهیدی، جعفر (1381ش)، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و هشتم.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1382ش)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.
عابدینی، احمد (1384ش)، زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، قم، عطر عترت، چاپ اول.
فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382.
فریشلر، کورت (1380ش)، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم.
قمی، علی بن ابراهیم (1367ش) ، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم.
گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم (1379ش)، موسوعه کلمات امام حسین، ترجمه علی مؤیّدی، قم، نشر مشرقین، چاپ اول.
مجلسی، محمد باقر (1362ش)، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه.
مصباح یزدی، محمدتقی (1379ش)، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم.
مطهری، مرتضی (1376ش)، حماسة حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم.
مهاجرانی، سیدعطاءالله (1383ش)، پیام آورعاشورا، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ نهم.
نراقی، احمد (1379ش)، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، چاپ هفتم.
یعقوبی، ابن واضح (1366ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
/ن
منبع : راسخون