قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

شباهت ياران امام حسين (عليه‌السلام) و ياران حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)

ياران ابا عبدالله الحسين (عليه‌السلام) و اصحاب حضرت بقيت الله (عليه‌السلام)، فرزند قرآن و پرورش‌يافتة خاندان عصمت و طهارت هستند؛ يعني در يک مکتب و تحت تربيتِ مربي واحدي بوده‌اند. پس طبيعي است که اوصاف و ويژگي‌هاي آن‌ها مشترک و مشابه باشد. لذا شایسته است برای درک و فهم ویژگی‌های شاگردانِ مکتب اهل بيت (عليهم‌السلام) ـ که بهترين الگو، براي نسل جوان هستند ـ به خصوصيات مشترک آن‌ها، توجه کنيم.

1. معرفت حقيقي

اولين گام برای کسب توفیق حضور در حلقة ياران امام زمان و پیوستن به جمع اتباع و اعوان آن حضرت، شناخت امام معصوم است؛ شناختي حقیقی و نورانی.
چنان‌چه امیرالمؤمنین در جواب سلمان و ابوذر که از ایشان خواسته بودند، خود را برای آنان معرفی کند، فرمود: «معرفتي بالنورانية معرفة الله عزوجل و معرفة الله عزوجل معرفتي بالنورانيه و هو الدين الخالص ا لذي قال الله تعالي: و ما امرو الا ليبعدوالله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموال الصلوة و يوتوا الزکاة و ذلک دين القيمة»؛ «شناخت من از روي حقيقت و نورانيت، شناخت خداي عزوجل است و شناخت خداي عزوجل از روي نورانيت و حقیقت، شناخت من است و اين همان دين خالصي است که خداي تعالي مي‌فرمايد: "آنها به چیزی جز پرستش خالصانة خدا، بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات امر نشده‌اند و این دین، دین مستقیم و پایدار است"».
اگر بخواهيم خدا را بشناسيم، باید از کسانی کمک بخواهیم که خدا را شناخته‌اند؛ و آنان، یقیناً، ائمة اطهار (عليهم‌السلام) هستند.همان‌طور که در زیارت جامعة کبیره می‌خوانیم: «السلام علی محال معرفة الله».
خداي تعالي را بايد از روي نشانه‌هايش شناخت و بزرگترين نشانه و آیت پروردگار، امامي است که اشرف مخلوقات و اعظم آيات است؛ چراکه او، بيشترين ظرفيت را براي قبول اوصاف الهي و انعکاس آن، به ما سوي الله دارد. پس اگر کسی توانست ائمه (عليه‌السلام) اطهار را بشناسد، در حقیقت، خدا را شناخته است: «من عرفکم فقد عرف الله». لذا یکی از ادعیه‌ای که برای عصر غیبت، وارد شده، این است: «اللهم عرفنی...حجتک؛ فانک ان لم تعرفني حجتک ظللت عن ديني».
اگر کسی بخواهد در زمرة یاران امام زمانش قرار گيرد، بايد با او سنخيت روحي پيدا کند تا بتواند حقيقتاً و باطناً با او باشد؛ و اين، به دست نمي‌آيد مگر با معرفت و اعتقاد صحيح و پاکيِ نفس.
بنابراين، عارف حقيقي، کسي است که امام خود را بشناسد و به حقّ او آگاه باشد. همان‌طور که در انتهاي زيارت جامعه از خدا مسئلت مي‌نماييم: «اسئلک ان تدخلني في جملة العارفين بهم و بحقهم». با اين عرفان حقيقي است که انسان مي‌تواند به مقام قرب امام (عليه‌السلام) -که قربي روحي است- برسد. زيرا اگر قرب بدني و ظاهري با امام حاصل شود، ولي سنخيت و تناسب روحي و یکسانی عقايد و روحيات محقق نشده باشد، همراهی واقعی با امام، امکان پذیر نخواهد بود؛ کما این‌که بیش از هزار نفر تا شب عاشورا با امام حسین (عليه‌السلام) بودند، ولي چون با او سنخيت روحی نداشتند، نتوانستند همراه او بمانند و رهايش کردند. اما افرادي چون حبيب بن مظاهر و برير که امام خود را شناخته بودند تا آخرين لحظه در کنار او ماندند.
ميزان معرفت آن‌ها را می‌توان از جملاتشان دریافت. در دو منزليِ کوفه، زمانی که اباعبدالله (عليه‌السلام) خطبه‌اي ايراد فرمود و آن را به انتها رساند؛ عده‌اي از ياران برخاستند و ارادت و معرفت خود را به آن حضرت، اين‌گونه ابراز نمودند:
زهير بن قين: «يابن رسول الله! کلام شما را شنيديم و گوش دل به آن سپرديم. اگر اين دنيا براي هميشه باقي باشد و ما هم در آن مخلّد باشيم، با تو بودن را بر زندگي دنيا ترجيح مي‌دهيم؛ معکم معکم و لا مع غيرکم».
هلال بن نافع: «به خدا سوگند؛ ما ملاقات پروردگار را ناخوشايند نمي‌دانيم و بر نيات و بصيرت خود پا برجاييم و با دوستان شما دوست، و با دشمنانتان، دشمن هستیم».
برير بن خضير: «یا بن رسول الله! خدا بر ما منت نهاده که در رکاب تو کشته می‌شويم».
هم‌چنین، زهير در روز عاشورا از روي خيرخواهي به انذار اهل کوفه پرداخت و گفت: «اي مردم! بدانيد که خدا ما و شما را به ذرية پيغمبر، ممتحن و مبتلا فرموده است، تا ببيند که ما با ايشان چه خواهيم کرد. اينک، من، شما را به نصرت ايشان، فرا می‌خوانم. ای بندگان خدا! فرزندان فاطمه (عليهم‌السلام) به مودت و نصرت، احقّ و اولیٰ هستند».
در روز عاشورا، مادر يکي از صحابه ـ که پسر جواني بود ـ او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «فرزندم! برو و در پیش‌گاه فرزند پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) قتال کن» و جوان، برای مبارزه به سمت میدان رفت؛ در حالی که اين رجز را مي‌خواند:
اميري حسين و نعم الامير
سرور فواد البشير النذير
علي و فاطمه والداه
فهل تعلمون له من نظير
«حسين امير من است و چه خوب اميري است. او موجب شادی قلب پیامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) -که بشیر و نذیر است- بود و علي و فاطمه، پدر و مادرش ‌هستند. با این وصف، آيا نظير او را سراغ داريد؟!»
اين جملات، همه، حاکي از معرفتي است که اصحاب حضرت سيد الشهدا (عليه‌السلام)، نسبت به امام زمان خود پیدا کرده بودند.
ياران حضرت بقيت الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نیز، از آن‌جا که خود را تحت تربيت خاندان عصمت قرار داده‌اند، به معرفتی دست یافته‌اند که اميرالمؤمنين در وصف‌شان مي‌فرمايد: «فهم الذين وحدوا الله حق توحيده»؛ «آن‌ها کساني هستند که به حقيقت توحيد، راه يافته-اند».
ياران حجت بن الحسن (عليه‌السلام)، قلوب خود را ظرف علوم اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم‌السلام) قرار داده‌اند و با وجود آن‌که در زمان غيبت امامِ خود به سر مي‌برند و به صورت ظاهر، امامشان را نمي‌بينند، چنان معرفت بالايي نسبت به امام خود کسب نموده‌اند که پيغمبر اکرم، آنان را این‌گونه مدح مي‌فرمايند: «ان اعظم الناس يقيناً قوم يکونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبي و حجب عليهم الحج فامنوا بسوادفي بياض»؛ «و‌ا‌لاترين مردم از نظر يقين، قومي در آخر الزمان هستند که پيامبر را درک نکرده‌اند و حجت خدا نیز از از آنان محجوب است؛ اما به مرکب سياه روي کاغذ سفيد ايمان آورده اند»224.
امام صادق (عليه‌السلام) نيز در اين‌باره مي‌فرمايند: «لا يثبت علي امامته الا من قوي يقينه و صحت معرفته»؛ «بر امامت او [امام زمان (عليه‌السلام)] کسی استوار نمي‌ماند، مگر آن‌که يقينش، بسيار قوي و معرفتش نسبت به او، صحيح باشد».

2. ايمان راسخ

ايمان، ثمرة معرفت صحيح و حقيقي است. امام صادق (عليه‌السلام) مي‌فرمايند: «المعرفة اصل فرعه الايمان»؛ «ایمان، تابع معرفت است». پس هر چه معرفت بيشتر باشد، ايمان نیز قوي‌تر است؛ چنان‌چه رسول الله نیز فرموده‌اند: «افضلکم ايمانا افضلکم عرفة».
طبیعی است قلبي که از رجس و آلودگي پاک شود و ظرف علوم و معارف اهل‌بيت (عليه‌السلام) گردد، اطمنيان و ايمان در آن استقرار مي‌يابد.
در تاریخ آمده است که ياران حضرت سيدالشهدا (عليه‌السلام) در شب عاشورا، نشاط و آرامش عجیبی داشتند. سيد بن طاووس در لهوف نقل می‌کند که در شب عاشورا، بريربن‌خضير با عبدالرحمن‌عبدريه شوخي مي‌کرد و او را مي‌خنداند و می‌گفت: «اطرافيانم مي‌دانند که من، نه در جواني و نه در پيري، این‌گونه نبوده‌ام؛ ولي اين حالت، به جهت شوق و اشتیاقی است که نسبت به جایی که به سوي آن خواهيم رفت، دارم».
ياران حضرت بقيت‌الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نیز، چنان خود را براي امام خود، ساخته و مهيا نموده‌اند و ايمان را در قلب خود، مستقر ساخته‌اند که خداي تعالي در قرآن بر ايمانشان صحه مي‌گذارد و آن‌ها را اهل ايمان و عمل صالح معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِم ...»225.
امام باقر (عليه‌السلام) نیز در شأن یاران امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) مي‌فرمايند: «اين مؤمنان، همان کساني هستند که خداي تعالي در کتابش، اين‌گونه آن‌ها را توصيف نموده است: "الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب ..."»226.
اگر چه امام زمان (عليه‌السلام) غائب است، ولي ياد او در دل‌هاي آکنده از ايمان يارانش، حضور دارد؛ چنان‌چه امام کاظم (عليه‌السلام) مي‌فرمايند: «يغيب عن ابصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المومنين ذکره». ايمان به غيب، ياران حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) را چنان ارزش و مقامي داده است، که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) آن‌ها را برادران خود مي‌خواند و آرزوي ديدارشان را مي‌نمايد: «يا ليتني قد لقيت اخواني... و لکن اخواني الذين ياتون من بعدکم يومنون بي... »

3. اسوه‌هاي استقامت

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون »227.
ياران حسين بن علي (عليه‌السلام) و ياوران حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) که خدا را مربي خود می‌دانند و خویش را تحت تربيت او قرار داده‌اند، نمونه‌های کامل صبر و استقامت هستند. آنان بر راه خود، چنان پابرجا هستند که قلوبي محکم‌تر از کوه پيدا نموده‌اند و مصداق این فرمودة امام علی (عليه‌السلام) شده‌اند: «المؤمن، صلب من الجبل». آنان اراده‌هايي آهنين و قاطعيتي عجيب دارند و به هيچ وجه حاضر نمی‌شوند از راهي که در زير ساية امامشان در پيش گرفته‌اند، برگردند.
سخنانی که یاران امام حسین (عليه‌السلام) در شب عاشورا و در محضر ابا عبدالله (عليه‌السلام) گفته‌اند، بهترین گواه بر این ادعاست. برای مثال، سعيد‌بن‌عبدالله حنفي در آن‌ شب، چنین گفته است: «اگر بدانم که در راه شما کشته مي‌شوم، سپس مرا زنده مي‌کنند و مي‌سوزانند و خاکسترم را بر باد مي‌دهند و تا هفتاد مرتبه با من چنين می‌کنند، باز هم، دست از شما برنخواهم داشت».
زهيربن‌قين نیز در خطاب با امام حسین (عليه‌السلام) این‌ چنین، عرض ارادت کرده است: «يابن رسول الله! به خدا قسم؛ دوست دارم کشته شوم و بعد از آن، دوباره زنده شوم و تا هزار بار، این اتفاق بیفتد؛ اما خداي تعالي کشته شدن را از تو و اهل‌بيتت دفع نمايد».
اين ثبات و استقامت، آن‌ها را چنان صبور ساخته بود که در نظرشان، تمام مصائب و سختي‌هاي جهاد در راه خدا، سهل و آسان مي‌نمود؛ لذا در زيارتشان عرض مي‌کنيم: «السلام عليکم ايها الشهداء الصابرون اشهد انکم جاهدتم في سبيل الله و صبرتم علي الاذي في جنب الله».
در زمان غیبت، استقامت ياران حضرت مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) در عرصة اعتقادات است. يعني در روزگاری که تمسک به دين - به تعبير پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) - مانند گرفتن پارة آتش بر کف دست است، ایشان، بر اعتقادات صحیح خود، ثابت و پابرجا هستند.
امام باقر (عليه‌السلام) در این زمینه فرموده‌اند: «ياتي زمان يغيب عنهم امامهم فياطوبي للثابتين علي امرنا في ذلک الزمان»؛ «روزگاري مي‌رسد که امام از مردم غائب مي‌گردد. پس خوشا به حال کساني که در آن زمان، بر امر ما استوار مي‌مانند».
اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)، نیز اراده‌هاي محکم ياران فرزندش، حجت بن الحسن (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) را اين‌گونه به تصوير مي‌کشد: «کلهم ليوث قد خرجوا من غاباتهم لو انهم همّوا بإزالة الجبال لازالوها من مواضعها»؛ «آن‌ها شيرهاي ژياني هستند که از جنگل‌هاي خود بيرون آمده‌اند و اگر اراده کنند که کوه‌ها را از جاي برکنند، بي‌ترديد چنین می‌کنند».

4. وفاي به عهد

وفاي به عهد، يکي از صفات نیک انسان است که در قبال هر کسي، پسنديده می‌باشد؛ ولي اگر طرف تعهد انسان، خداي تعالي باشد، ارزش و اهميت آن، فزونی می‌یابد.
اصحاب حضرت سيد الشهداء (عليه‌السلام) به تعهدي که با خداي خود- در اطاعت و نصرت امام خویش داشتند- وفا نمودند؛ به طوري‌که ایشان، در خطاب به یارانش مي‌فرمايد: «اني لا اعلم اصحابا او في و لا خيرا من اصحابي...»؛ «همانا من ياراني باوفاتر و بهتر از ياران خود، سراغ ندارم».
ياران با وفاي حضرت بقيت الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نیز، نه تنها در اثر فتنه‌ و فراز و فرودهاي دوران غيبت، تعهد خود را در یاری امام خود، فراموش نمی‌کنند، بلکه هر روز، عهد خود را با مولای خویش تجدید می‌نمایند: «اللهم اني اجدد له في صبيحه يومي هذا عهدا و عقدا و بیعة له فی عنقه».

5. محبت شديد به امام (عليه‌السلام)

يکي از اوصاف مشترک ياران امام حسين (عليه‌السلام) و ياران حضرت بقيت الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) اين است که محبوبشان را خداي تعالي قرار داده‌اند و تمام محبت خود را متمرکز به ذات مقدس او نموده‌اند: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه228 ». لذا در زيارت شهداء کربلا عرض مي‌کنيم: «السلام عليکم يا اولياء الله و أحبائه، السلام عليکم يا أصفياء الله و اودائه، السلام عليکم يا أنصار دين الله».
از آن‌جا که امام صادق (عليه‌السلام) فرموده‌اند: «الدين هو الحب و الحب هو الدين»؛ قطعاً کسي که تمام محبتش را معطوف به خداي تعالي می‌کند، ياري‌کنندة دين او نیز خواهد بود. چنين کسي به تمام متعلقات خداي تعالي و آ‌ثار و نشانه‌هاي او عشق مي‌ورزد (اللهم اني أسئلک حبک و حب من يحبک) و از آن‌جا که امام معصوم، وجه الله، و بزرگترين آيت پروردگار است و محبت به او، عين محبت به خداي تعالي می‌باشد (من احبکم فقد احب الله)، اولیای الهی، بیشترین حب را نسبت به ذوات مقدس معصومین (عليهم‌السلام) داشته و دارند.
آثار اين محبت شديد را در گفتار و رفتار اصحاب ابا عبدالله (عليه‌السلام) -که محبت خويش را براي امام خود، خالص ساخته‌اند (و مودتي خالصه لکم)- می‌توان دید. برای مثال، هلال‌بن‌نافع، در خطاب با مولای خویش عرض مي‌کند: ‌«ما با دوستان شما، دوست، و با دشمنانتان، دشمن هستیم». مسلم‌بن‌عوسجه نیز مي‌گويد: «والله؛ دست از تو بر نمي‌دارم تا خدا بداند که ما حرمت پيامبرش را دربارة تو رعايت نموديم».
از دیگر مصادیق این محبت خالصانه، پیمانی است که یاران و خاندان امام حسین (عليه‌السلام)، در شب عاشورا با یک‌دیگر بستند. در آن شب، حبيب‌بن‌مظاهر، اصحاب را جمع نمود تا به هم تعهد دهند که هنگام جنگ، پيش‌قدم شوند و نگذارند قبل از آن‌ها، کسي از بني‌هاشم به ميدان برود. حضرت عباس (عليه‌السلام) نیز، بنی‌هاشم را جمع نمود تا برای دفاع از مولای خویش، هم‌پیمان شوند.
اين ويژگي، در اصحاب امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نیز دیده می‌شود. امام صادق (عليه‌السلام)، در این‌باره مي‌فرمايند: «اگر همة مردم بميرند، خداوند، ياران او [مهدی موعود (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)] را خواهد آورد؛ آن‌ها کساني هستند که خداوند دربارة آن‌ها فرموده است: "فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه ...229».
کسي که مقصود و محبوب دل او، حجت‌بن‌الحسن (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) است، از ذکر نام محبوبش لذت مي‌برد. دوست دارد نام محبوبش، بلند آوازه باشد و همه، نام او را ببرند‌‌‌ و متوجه او باشند. لذا بي‌توجهي و غفلت مردم از آن حضرت، برايش گران است: «عزيز علي ان أبکيک و يخذلک الوري»؛ «برای من سخت است که بر تو بگريم، در حالی که ديگران، تو را واگذارند».
چنین کسی، در روز جمعه -که همه به خوش‌گذرانی مشغولند- زانوي غم در بغل مي‌گيرد و در فراق محبوبش، حيران و سرگردان می‌شود: «الي متي احار فيک يا مولاي» و غربت محبوبش، تاب و توان او را می‌برد: «عزيز علي ان يجري عليک دونهم ما جري». او، تمام هستي و وجودش را در پاي مولایش ريخته و انتظار روزي را مي‌کشد که جان ناقابلش را فداي قدوم مبارک امام (عليه‌السلام) کند و اين را، کم‌ترين خدمت به محبوبش مي‌داند. همان‌گونه که اميرالمؤمنين، در توصیف یاوران امام مهدی (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) فرمود: «قوم لم يمنوا علي الله بالصبر و لم يستعظموا بذل انفسهم في الحق»؛ «آن‌ها قومي هستند که با صبر و شکيبايي خود، برخدا منت نمي‌گذارند و جانبازي در راه حق را بزرگ نمي‌شمارند».

امتيازات ياران حجة بن الحسن (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)

با وجود تمام مشترکات و تشابهاتی که بين ياران امام حسين (عليه‌السلام) و حضرت بقیت‌الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) وجود دارد؛ ولي اصحاب حضرت حجت‌بن‌الحسن (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) امتيازاتي دارند که هر انسان با بصيرتي را طامع مي‌سازد تا خود را در زمرة آنان قرار دهد.

1. شواهدي از آيات

آيات متعددي از قرآن، به اصحاب حضرت بقیت‌الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) تأویل شده، که از جملة آن‌ها، آيات شريفة ذيل است:
 «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِين الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب 230»
امام باقر (عليه‌السلام) در رابطه با این آیه مي‌فرمايند: «خوشا به حال صابرين در غيبتش؛ خوشا به حال ثابتین در محبت او؛ اين‌ها کساني هستند که خداي تعالي در كتابش، آنان را اين‌گونه وصف فرموده: ذلک الکتاب...»
 «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً»231.
در تفسیر اين آيه از امام صادق (عليه‌السلام) روايت شده است: «کساني که خدا آن‌ها را خليفه مي‌کند، قائم (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و اصحاب اويند».
 «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ»232.
در روايات متعددي از خاندان عصمت (عليهم‌السلام)، اين آيه در شأن امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و اصحاب ايشان، تفسير شده است.
 «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم »233.
امام صادق (عليه‌السلام) در تفسیر این آیه مي‌فرمايند: «اگر همة مردم بميرند، خداوند، ياران او را خواهد آورد؛ آن‌ها کساني هستند که خداوند، در اين آيه، توصیف آن‌ها را فرموده است».
 «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلى أُمَّةٍ مَعْدُودَة»234.
از اميرالمومنين (عليه‌السلام) نقل شده که: «امت معدوده، 313 نفر اصحاب قائمند».
 «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون »235.
در تفسير علي بن ابراهيم، در ذيل اين آيه آمده است: «عبادي الصالحون، قائم (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و اصحاب او هستند».
 «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيل »236
امام باقر (عليه‌السلام)، در مورد اين آيه مي‌فرمايند: «یاری شدگان، قائم (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و اصحاب او هستند؛ پس کسی بر ايشان، تسلط نمی‌یابد».
 «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُور237».
امام باقر (عليه‌السلام) در تفسير اين آيه فرموده‌اند: «خداي تعالي، مشرق و مغرب زمين را تحت سلطة مهدي (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و ياران او قرار مي‌دهد و به وسيلة آن‌ها، دين را غالب و همة بدعت‌ها و باطل‌ها را نابود می‌سازد؛ هم‌چنان که اشقيا، حق را از بين برده بودند. و آن‌ها به معروف، امر، و از منکر، نهي مي‌کنند».

2. شواهدي از روايات

در فضيلت و امتياز ياران حضرت بقية الله (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) همين بس که در روايات متعدد، آن‌ها به عنوان بهترين افراد زمان خود، معرفی شده‌اند.
برای مثال، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) مي‌فرمايند: «والاترين مردم، از نظر يقين، قومي در آخر الزمان هستند که پيامبر را درک نکرده‌اند و حجت خدا از آن‌ها مخفي شده است و آن‌ها به مرکب سياه، روي کاغذ سفيد ايمان آورده‌اند». ایشان در روايتي ديگر مي‌فرمايند: «اولئک رفقائي و اکرم امتي»؛ «ايشان همراهان و گرامي‌ترينِ امت من هستند».
هم‌چنین، امام سجاد (عليه‌السلام) فرموده‌اند: «ان اهل زمان غيبته و القائلين بامامته و المنتظرين لظهوره، افضل من اهل کل زمان»؛ «مردم زمان غیبت که معتقد به امامت امام خود و منتظر ظهور او هستند، از مردم تمام زمان‌ها، برترند». و باز، در روايت ديگری از آن حضرت آمده است: «من ثبت علي مولاتنا في غيبة قائمنا اعطاه الله عزوجل اجر الف شهيد من شهداء بدر و احد»؛ «خداوند به کسی که بر ولایت قائم (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) در دوران غیبتش، پایدار بماند».
منقول است که روزي پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) در جمع اصحابشان فرمودند: «اي کاش برادرانم را ملاقات مي‌کردم». عمر و ابوبکر گفتند: «آيا ما برادران شما نيستيم، در حالي که به شما ايمان آورده‌ايم و همراهتان مهاجرت کرده‌ايم؟» حضرت، مجدداً کلام خود را تكرار کردند و بعد فرمودند: «شما اصحاب من هستيد؛ ولی برادران من، کساني هستند که بعد از شما خواهند آمد. آن‌ها با آن‌که مرا نمی‌بینند، به من ايمان می‌آورند، مرا دوست می‌دارند و ياري و تصديقم مي‌نمايند، فياليتني قد لقيت اخواني».
ياران امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)، کساني هستند که به فرمودة امام صادق (عليه‌السلام)، امامشان اين‌گونه آنان را مورد خطاب قرار مي‌دهد: «يا معاشر نقبائي واهل خاصتي و من ادخر‌هم الله لنصرتي قبل ظهوري علي وجه الارض...»؛ «‌اي فرماندهان! ‌اي نزديکان من! ‌اي کساني که خدا، آن‌ها را براي ياري‌ من در زمين ذخيره کرده بود....».

4. درسي براي منتظران

حاصل کلام، يادآوري درسي براي شيعيان و منتظران ظهور امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) بود که بايد واقعة عاشورا را پيش روي خود قرارداده و با دقت و بصيرت، آن را تحليل کنند و از آن عبرت بگيرند.
در اينجا ذکر چند نکتة اساسي لازم است:
همه ما آرزوي ياري آن وجود مقدس را داريم؛ ولي بايد بدانيم که شرط اساسي در ياري نمودن ايشان، داشتن احساس مسئوليت است. همة ما در قبال امام زمان خود، موظف و مسئوليم (و کان عهد الله مسئولا)؛ پس بايد به صورت جدي تأمل کنيم و به وجدان خود پاسخ دهيم که چرا امام ما غائب است؟
اشکال ما اين است که به دوران غيبت با تمام سختي‌هايش، خو گرفته‌ايم؛ زيرا به قول معروف، «بني آدم، بني عادت است»! در اين زمان به دنيا آمده‌ايم و به شرائط آن عادت کرده‌ایم و گمان مي‌کنيم که سیر زندگی، همیشه همین خواهد بود. اشکال ديگر ما اين است که باور نداريم غيبت امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) و فراق از او، مصيبت است؛ حتی بعضي مي‌گويند: «مصلحت اين است»! آيا عقل سليم باور مي‌کند که غیبت امام معصوم، به صلاح ما باشد؟! اگر به صلاح ماست، چرا امام صادق (عليه‌السلام) در حالي که هنوز غيبتي واقع نشده بود، در عزاي آن، زانوي غم در بغل مي‌گرفت و هم‌چون مادري داغ‌ديده، آشفته و جگر‌سوخته مي‌گريید و مي‌فرمود: «آقاي من! غيبت تو، خواب از ديدگانم ربوده و زمين را بر من تنگ کرده و آسايش دلم را به هم زده است...»
پس، بر ماست که اين مصيبت را درک کنيم و بدانيم که هر لحظة دوران غیبت، خسارت است (ان الانسان لفي خسر) و بی تردید، مسبب آن هم، خود ما هستیم. (الغيبة منا)؛ ما امام خود را به واسطة غفلتمان، در چاه غيبت انداخته‌ايم و چاره‌اش هم به دست خود ماست (ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم).
پس بايد چاره‌جويي کنيم و در اين مسیر، نخست، بايد تصور آن که ظهور، مربوط به آينده‌هاي دور و بعيد است، از سر بيرون کنيم؛ چون اين اعتقاد کافران است: «انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا» و در نتيجة اين تصور غلط، مسئله به خدا واگذار، و از منتظران، سلب مسئولیت می‌شود. در این صورت، همه نسبت به مسئلة ظهور، بي‌تفاوت و بي‌تحرک خواهند شد.
امروز همة ما بايد متوجه باشیم که در چه دوران حسّاس و سرنوشت‌سازي به سر مي‌بريم؛ در زمان امامي که همة انبياء و اوصياء، آرزوي ديدن او را و بلکه آرزوي خدمت به او را داشتند؛ حتي جد بزرگوار او، امام صادق (عليه‌السلام) فرمودند: «به خدا سوگند؛ اگر زمان ظهور را درک مي‌کردم، جانم را فدای صاحب الامر، مي‌نمودم».
باید بدانیم کساني مي‌توانند در رديف ياران آن حضرت، واقع شوند که در راه زمينه‌سازي ظهور او، جهاد و تلاش نمايند؛ چرا که امام صادق (عليه‌السلام) فرموده‌اند: «الا انهم انصار المهدي يوطئون له سلطانه»؛ «آگاه باشيد! ياران مهدي، زمينه‌ساز سلطنت جهاني او هستند» و کيفيت این زمينه‌سازي را هم، در ضمن داستان قوم بنی اسرائیل، این‌گونه به ما تعليم فرموده‌اند: «چون عذاب بر بني‌اسرائيل، طولاني شد، تا چهل روز در پيشگاه الهي ضجه زدند. پس خداي تعالي به حضرت موسي (عليه‌السلام) دستور فرمود که بني‌اسرائيل را از دست فرعون، نجات دهد؛ در نتيجه از صد و هفتاد سالي که به فرج حضرت موسي (عليه‌السلام) باقي مانده بود، صرف نظر شد.اگر شما هم، این چنین عمل کنيد، خدا فرج ما را مي‌رساند؛ ولي اگر دست روي دست بگذاريد و دعا نکنید، زمانی فرج می‌رسد که کار به نهایت خود رسیده باشد».
و اما چارة اصلي و کلیدی که درِ بستة غيبت را به سرعت باز می‌کند، توصيه‌اي است که خود امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)، بيش از هزار سال پيش، در نامه به شيخ مفيد فرمودند: «اگر شيعيان ما-که خداوند، توفیق طاعت خويش را به ایشان دهد- در وفا به عهدي که با ما دارند، يکپارچه مي‌شدند [و ما را ياري مي‌کردند]، هرگز از ميمنت ديدار ما محروم نمي‌گشتند[و ظهور ما به تأخير نمي‌افتاد] و سعادت حضور در محضر ما، با معرفتي حقيقي، به سرعت نصيبشان مي‌شد».
شايد يکي از اشکالات ديگر ما، اين باشد که تصور درستي از ياري نمودن امام عصر (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف) نداريم. در طول تاريخ، عده‌اي در کاشان يا حله و سبزوار بودند که در بامدادِ هر روز با نیت یاری امام زمان (عجل‌الله‌تعالي فرجه‌الشريف)، با اسب‌هاي زين‌کرده و شمشيرهاي برهنه از دروازة شهر، خارج می‌شدند و به این شکل، انتظار خود را نشان می‌دادند. حتي سلاطين صفوي برای آن که آمادگی خود را در همراهی امام زمان (عليه‌السلام) اثبات کنند، همیشه در کاخ‌های خود، دو اسب با زين و افسار مجلل و مجهز داشتند.
امروز هم به اشکال دیگری، در مسئلة آمادگی برای ظهور، قشری برخورد می‌شود. هرچند اين ‌اعمال، حاکي از داشتن روحية انتظار و فی نفسه ارزشمند است؛ ولي معناي صحيح آمادگي و نصرت آن حضرت در زمان غيبت، اين است که مقتضيات ظهور را ايجاد کنيم و موانع را از سر راه برداريم. اين اقتضائات، همان ايجاد يکپارچگي و ارادة عمومي در توجه به آن حضرت و نيازمندی به آن وجود پربرکت و درخواست جدي و دعا براي ظهور آن امام است؛ و این امر با معرفي آن وجود مقدس، به جهانيان و تبليغ و ترويج‌ فرهنگ سازندة انتظار، محقق خواهد شد.
پس، همة ما باید در نهضتی فراگیر، برای ظهور آن امام غریب، تلاش کنیم؛ چرا که امام کاظم (عليه‌السلام) فرمود: «هو الطريد الوريد الغريب الغائب عن اهله».
به راستی آیا وقت آن نرسیده است که محبوب دلمان را از غربت و مظلومیت در آوریم؟ آیا کسی هست که امام طرد شده و تنهای خود را یاری کند؟ آيا مردان غير‌تمندي هستند که از حرم و فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) دفاع کند؟ (هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟) آیا آزادمرد موحدی هست که مانند حرّ، دلش از خوف خدا و قیامت بلرزد و امام مظلوم خود را یای کند؟ (هل من موحد یخاف فینا؟)
اي کاش با داستان بني اسرائيل به خودمان می‌آمدیم. ‌اي کاش از ندامت و شرمندگي برادران يوسف (عليه‌السلام) عبرتي مي‌گرفتيم که: «لقد کان في قصصهم عبرة لاولي الالباب». ای کاش به جهت غفلت از امام عصرمان، توبه مي‌کرديم و به محضر عزيزش عرضه می‌داشتیم: «يا ايها العزيز مسنا واهلنا الضر و جئنا ببضائة مزجاة فاوف لنا الکيل و تصدق علينا ان الله يجزي المتصدقين».



منبع : راسخون
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه