قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

روي نيزه ها ازسودابه مهيجي

قرآن نخوان فراز سکوت مناره ها
ديگر اميد نيست به اين استخاره ها!
برنيزه ها اذان خداحافظي نگو
درگوش هاي زخمي بي گوشواره ها
آه اي يقين بي سر و بي دست درسماع
ابروي آفريده براي اشاره ها!
طاقت نمانده ديدن لبخند نيزه را
با کاروان زخمي لبخند پاره ها
بادي که بوي خون تو را در ميان نهاد
يک باره با مشام غمين سواره ها،
لالايي وداع شبانگاه خوانده در
آغوش ساکت و تهي گاهواره ها ...
پشت مسير رفته جا مانده روي خاک
يغماي پيرهن به تن خوش قواره ها
اين نعش هاي سوخته، ققنوس هاي مست
آيا دوباره مي رويند از شراره ها؟
درآسمان ظلمت گم کرده آفتاب
خورشيد را چگونه ببينيم دوباره؟ها؟
اما سرک کشيد زگودال قتلگاه
خورشيد رو به سوسوي تلخ ستاره ها ...


 


منبع : سودابه مهيجي
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه