بر اساس برخي از قراين، سوگواري براي امام حسين از دوران آل بويه آغاز شد و به تدريج با نفوذ در عامه ء مردم كوچه و بازار، شاخ و برگ هايي يافت، و در دوران صفويه با حمايت هاي حكومتي هر چه بيشتر بسط يافت.
سوگواري براي از دست رفتگان، به خصوص اشخاصي چنان برجسته كه به اسوه و اسطوره اي در نزد وجدان جمعي يك ملت بدل شده اند، در جوامع و فرهنگ هاي مختلف آمده است و گر چه در برخي از اديان منع شده، اما با اين همه به حيات و بازآفريني اش همراه با فراز و فرودهاي مختلف ادامه داده است؛ به ويژه اگر مرگ آنان با يك تراژدي همراه بوده باشد. قيام و شهادت امام حسين از اين جمله است.
سوگواري براي امام حسين
تعزيه پيش از اسلام در ايران
در برخي مدارك مانوي به نام تعزيه بر مي خوريم. در كتاب الفهرست ابن النديم، بخشي كه از نام رساله هاي ماني سخن رفته است، به رساله «جبرياب در تعزيه » برخورد مي كنيم [8]. اين در حالي است كه از برخي نوشته هاي مانوي به زبان فارسي ميانه ـ با نامِ «اشك هاي مادر» ـ چنين بر مي آيد كه عزاداري پس از مرگ در نزد مانويان، همچون زرتشتيان نهي شده بود[9]، كه خود حكايت از آن دارد كه مراسم تعزيه و سوگواري نزد برخي از مردم آن دوران برگزار مي شده، كه توسط اين اديان منع شده است. با اين همه، مانويان در مراسم و نيايش هاي خود به كرّات از ماني و ترژادي رنج و مرگ او ياد مي كردند.
آنها مزاميري را با آواز مي خواندند، به طوري كه يك سرودخوان، شعري را خوانده و بقيه ء گروه عبارتي را با هم تكرار مي كردند. هر مزمور معمولاً با نيايشي به پايان مي رسيد كه براي خداوند، مسيح، ماني، برگزيدگان و ساير شهداي مانوي دسته جمعي مي خواندند[10]. آنان براي شهادت ماني و پيروان اش به جاي عزاداري، جشني آئيني مي گرفتند. در عيد موسوم به «بمان كه مهمترين جشن شان بود، هدف اصلي يادآوري شهادت ماني بود و چنين تصور مي شد كه ماني به شكلي نامريي در آن ضيافت حضور مي يابد و تختي خالي را كه مظهر حضور سرورِ از دنيا رفته شان بود، بر پا مي كردند[11].
سوگواري و تعزيه در صدر اسلام
در زمان حيات پيامبر اسلام و سه خليفه بعد از او، هيچ گونه مراسمي كه براي تعزيت يا حتي عزاداري جهت مردگان برگزار شود، گزارش نشده است؛ همان گونه كه هم اينك اهل تسنن هيچ گونه مراسم عزاداري اي براي پيامبر، صحابه و شهيدان صدر اسلام برگزار نمي كنند. چنان كه در تاريخ آمده است، تنها پس از كشته شدن خليفه سوم، عثمان بود كه معاويه، هر سال طي نمايشي در بارگاهش در دمشق، آن واقعه را چند سالي تجسم عيني مي بخشيد[12]. احتمال مي رود كه معاويه به سبب نزديكي با روم شرقي برخي از نمايش ها و آئين هاي مسيحي را همچون ميسترها و ميركل هاي مسيحي، الگو قرار داده است [13]. در سرزمين هاي اسلامي تا مدت ها پس از شهادت امام حسين نيز تعزيت و عزاداري برگزار نمي شد و آغاز آن به سال ها بعد بر مي گردد.
تاريخچه تعزيه از امام حسين تا ساير شهدا در ايران
البته تعزيه ابتدا نزد مردم عامي ظهور كرد و توسط اكثر علما و روحانيت باسواد منع شد، چرا كه از يك سوي در ابتدا با بسياري از باورهاي خرافي و حتي رفتارهايي كه در شأن شهداي كربلا و اهل بيت پيامبر نبود، در هم آميخته بود و از سويي ديگر ساختن شمايل از پيامبران و مقدسان در اسلام به شدت منع شده بود و بسياري از روحانيون به درستي عقيده داشتند كه براي انجام كاري صواب نبايد به طريقي ناصواب و حتي بعضاً حرام متوسل شد. اما تعزيه به تدريج در ميان روحانيون پذيرفته شد، زيرا مخالفت ها و نقدهاي روحانيت آگاه منتهي به جرح و تعديل هايي در باورهاي خرافي آميخته با تعزيه شد، كه در نتيجه، آن را با رعايت شرايطي مجاز و مشروع دانسته و به صورت رفتاري ديني در آورد كه مي تواند بر ايمان مومنان بيافزايد و موجب پالايش روح گردد[19]. خلاصه اشخاص تحصيل كرده و هنرمندان نيز با توجه به ابعاد فرهنگي و هنري و به ويژه جنبه هاي نمايشي و دراماتيك آن در ايران زمين پذيراي اش شدند.
تعزيه به تدريج از شبيه خواني محض به نمايشي مفصل و پيچيده بدل شد. تعزيه گاه با آواز و موسيقي نيز همراهي مي شد. آوازهاي مقامي منبع اصلي تغذيه آن بود. گاه آوازها پيوندي خاص با وجه دراماتيك تعزيه مي يافت، به طوري كه هر يك از شخصيت هاي تعزيه، به اقتضاي نقش، آوازها را در مايه و آهنگ خاصي مي خواندند[20]. با تكامل تعزيه، تعزيه گرداني نيز پديد آمد كه هر از گاهي مقام و صداي موسيقي و آواز را به اقتضاي وقايع تغيير مي دادند.
كليه وسايل مورد نياز نمايش تعزيه از طريق موقوفات مردمي تهيه مي شد كه هر كس به قدر وسع خود مشاركت مي كرد. برخي رنگ ها نيز در تعزيه معنايي نمادين دارند؛ به خصوص رنگ لباس ها كه رنگ سبز و سفيد براي شهادت خوان ها و سرخ براي اشقياخوان ها و سياه براي سوگواري بود. به منظور وسعت بخشيدن به تعزيه حاشيه خواني يا گريز ساخته شد. آن ها مبتني بر قصص توراتي و قرآني و افسانه ها و اساطير حماسي و ملي بودند[21]. در كنار تعزيه، نمايش ديگري به نام "گوشه " نيز به وجود آمد كه نشاط آور و سرگرم كننده و ساده و عاميانه بود، كه در ابتدا، پيش درآمد تعزيه به شمار مي رفت، ولي پس از مدتي مستقل از آن تغيير موقعيت داد[22]. در تعزيه تنها بخشي از صحنه هاي دراماتيك كربلا و شهادت امام حسين توسط نمايشگران ارايه داده مي شود و بقيه آن به وسيله تجسم تماشاچيان تكميل مي شود؛ زيرا هدف اين است كه تماشاچيان از طريق درگيري فعالانه ذهني خويش، هر چه بيشتر متأثر و متألم شوند. البته اگر صحنه سازي و پردازش و اجرا مكفي نباشد، بيننده نمي تواند به فضايي دست يابد كه دچار تألم شده و بقيه روايت را در ذهن تكميل كند و بايد تعادلي بين ارايه نمايش با واگذاري وجهي از آن به ذهن بيننده وجود داشته باشد. تعزيه كه در گذشته در شهر و روستا و در بازاچه ها، حياط مساجد و كاروانسرها، به صورت مردمي انجام مي شد، به تدريج با حمايت هاي حكومتي پايش ابتدا به تكيه ها و اينك نمايش هاي خياباني و حتي صحنه تئاتر نيز باز شده است.
مراسم سوگواري امام حسين كه با سينه زدن و زنجير زدن عزاداران در قالب صفوف و حمل علم، بيرق و چهل چراغ و موسيقي سنج و دمام همراه است، در شهرها و روستاها تا پاسي از شب ادامه دارد و بسياري از جوانان و خانواده در بيرون از منزل مي مانند تا نظاره گر آن باشند. اين مراسم در جنوب ايران با چنان حرارتي انجام مي شود كه انگار تراژدي تاريخي هم اينك اتفاق افتاده است. اما آنچه بايد هدف اصلي اين مراسم قرار گيرد و از يادها نرود، همان است كه مسيح بشارت داده بود؛ نمودي از امكان پيروزي بر جباران و دژخيمان در عين مظلمويت است كه معمولاً عكس آن طريقي تحقق مي يابد، كه پنداشته مي شود و نشان از طنين پيروزي عاطفه سخن بر منطق شمشير دارد و ندا مي دهد: چه بسا آن كه بازنده ديروز انگاشته مي شود، برنده ء آينده فردا خواهد بود.
روحي مشترك در صور مختلف يك اسطوره عام
در مانويت، منجي به سه طريق ظهور مي كند؛ نخست از طريق اشخاصي چون مسيح و ماني، دوم پس از مرگ و خروج روح از جسم، هر شخصي منجي خود را مشاهده مي كند و سوم در نبردي بزرگ در آخرين درام آخرت كه پيروزي جميع پرهيزگاران پيشگويي مي شود. برخي از آن ها داراي رستاخيز زميني، بعضي فاقد آن، يكي رستاخيز استعاري (رويش به مثابه گياه پرسياوشان ) و تعدادي رستاخيز آخر زمان را دارا هستند.
اين در حالي است كه گاه تشابهاتي متعدد بين اين شخصيت اساطيريِ مظلوميت با شخصيت هاي اساطيري ديگر وجود دارد، اما آن ها از نفس اسطوره ء مظلوميت نيستند؛ همچون تشابه اي كه بين سياوش با هيپولي توس، يوسف كنعاني و يين كيائو ديده مي شود[23]. در باورهاي پيروان اين اسطوره ها نيز، جايي كه اكثراً براي مصائب و مرگ اسطوره شان عزاداري مي كنند، براي ماني جشن مي گرفتند و عزاداري حتي گناه شمرده مي شد. در مورد حلاج تنها تعزيه اي در دوره اي كوتاه گزارش شده و در خصوص عثمان كه اسوه از خيلي جهات ويژگي هاي نمونه هاي مشابه اش را ندارد، گر چه باور به كشته شدن مظلومانه ء او در نزد اهل تسنن وجود دارد. در حالي كه برخي، يك انسان مومن، ديگري يك اسوه، مواردي تا سطح اسطوره، يك نمونه عارف و صوفي، بعضي در جايگاه منجي و پيامبر و تعدادي تا افق يك افسانه و يكي دو مورد حتي تا مقام الوهيت تجسد يافته رسيده اند!
اسطوره مظلوميت، تقليد و تكرار نيست، چون وقتي سرمشق گم مي شود، باز در زمان و جايي ديگر پديدار مي شود و در اديان و آئين هاي گوناگون بروز مي كند. بازآفريني است، چرا كه مثل هر آفرينشي، با وجود فصل مشترك با نمونه ء آفرينش هاي ديگر، هر يك از خلاقيتي بديع نيز برخوردار است. بازآفريني است به اين دليل كه بخشي از آن توسط اسطوره و بخشي ديگر توسط باورمندان و مخاطبان آفريده مي شود. اسطوره ء عام زندگي و مرگ مظلومانه، نمودي است كه از زندگي و مرگ ميترا، سياوش، مسيح، ماني و امام حسين و... متصاعد شده و در ذهن باورمندان شان مي نشيند تا در قلب شان به ايماني بدل شود، به طوري كه ممكن است آن تراژدي را به گونه اي بازآفريني كنند كه يا به باورمندان بينشي نو بياموزد تا در زندگي معنوي شان سودمند افتد و موجب كمال شان شود و يا به سوي باورهاي خرافي و مرده پرستي كشيده شوند كه بزرگترين ظلم در حق آن اسوه ها و بدترين دستاورد براي باورمندان شان خواهد بود. از اين روست كه ايمان آورندگان شان بيش از آنان به پاسداري از ياد مظلوميت و پيام شان محتاج اند.
جنس قيام عاشورا؛ مبارزه اي منفي عليه ظلم
شايد در طول تاريخ، تصوير جنس مبارزه ء امام حسين براي بسياري از محققان داراي ابهاماتي بوده است. آنان از يك سوي خطبه هاي او را مشاهده مي كنند كه عمدتاً براي پرهيز يزيديان از جنگ قرأت شده است و از سويي ديگر حركت امام به سوي كوفه و كربلا حكايت از قيام وي عليه زورمداران دارد! اتفاقاً در مواجه با همين پارادوكس است كه جنس قيام عاشورا مشخص مي شود. نهضت حسيني را بايد از جنس سوم دانست؛ قيامي كه «مبارزه اي منفي » را عيان مي سازد؛ مبارزه اي بدون خونريزي عليه ظلم. زيرا نبايد فراموش كنيم كه امام با وجود آن كه محرم شده بود، حج تمتّع خود را ناتمام گذارد، در حالي كه پس از شروع مناسك حج اتمام آن واجب است، مگر اين كه ضرورت بسيار مهمي همچون احتمال كشته شدن وجود داشته باشد. چنان كه ايشان به ابوهرّه اَزدي مي گويد: «بني اميه مالم را گرفتند صبر كردم، به آبرويم لطمه زدند صبر كردم و خواستند خونم را بريزند، پس گريختم»[25]. امام اگر قصد جنگيدن و كشته شدن داشت، پس از دست كشيدن از حج به سوي لشكر يزديد مي شتافت و در جنگ و حمله پيش قدم مي شد، در حالي كه او پس از آن كه با حر مواجه مي شود، اعلام انصراف مي دهد و زماني كه زهير در نينوا پيشنهاد داد كه الان با ايشان بجنگيم، امام به صراحت فرمود، «خوش ندارم كه آغزگر جنگ با آن ها باشم» و پس از آن نيز مدام سعي كرد تا دشمنانش را از جنگيدن منصرف سازد، گر چه همچون هر مومن باايماني، ذكر آن را مدام با خود داشت كه هر چه خداوند مصلحت بداند، همان خواهد شد و او تسليم رضاي اوست. از سويي ديگر، او با وجود انصراف از جنگيدن حاضر به بيعت نمي شود و چنان كه خود مي گويد: خواه ناخواه بيعت نخواهم كرد. امام اين مبارزه منفي را وظيفه ديني خود مي ديد و حتي در زمان معاويه نيز در نامه اي كه به او نوشته، متذكر شده بود:
«من مي ترسم در نزد خدا از اين كه عليه تو قيام نمي كنم، مسؤول باشم»[26]. مشخص است كه او اين نگرش مداوم به رفتار زمامداران و متفابلاً وظيفهء خود را در انديشه مي گذراند تا در زمان يزيد احساس كرد كه ديگر سكوت جايز نيست و اينك قيام بر او واجب است. تنها با چنين خوانشي از عاشوراي حسيني است كه هم قيام و هم دعوت به دوري از خونريزي اش معنادار مي نمايد.
گاندي كه خود پرچمدار مبارزه منفي در دوران مدرن است، به صراحت از تأثير قيام امام حسين بر خود سخن گفته بود. از استقامت و روش مقابله ء امام حسين با زورمداري، آن هنگام كه او خطابه و گفتگو را در مقابل ضربه و شمشير دشمن و قيام و مخالفت با يزيديان را به جاي كشتن شان برگزيده بود. در اينجا نكته بسيار ظريفي نهفته است. دقت كنيد، اگر امام حسين جنگ با ستمگران را در پيش مي گرفت، قيام او مبارزه اي بود، همچون بسياري از جنگ ها كه طرف ناحق با زور و زر، طرف حق را كشته است. اما تمايز و برجستگي قيام امام حسين مشخصاً به سبب هويت متفاوت آن است كه با وجود قيام عليه جور، كمر به از دم تيغ گذراندن يزيديان نبسته و با مبارزه اي منفي درصدد است تا نفس منش متفاوت حق و ناحق را عملاً نشان داده و شايد براي آيندگان باقي گذارد.
منش اخلاقي حق
وفاداري به روح قيام امام حسين
مصاديق عاشورا
تأويلي غيرمسؤولانه از شهادت امام
بازتأويل انقلابي عاشورا
از اين روي آن ها برخلاف تفكرات قالب سنتي ديني در دوره پهلوي تنها درصدد نفرت و انزجار از يزيد و شمري كه امام حسين را به شهادت رسانند، نبودند، بلكه علاوه بر آن در جستوجوي يافتن يزيديان و شمرهاي روزِ دورهء خود برآمدند كه حسين هاي جامعه ء آن روز را قرباني مي سازند و آن را به عنوان رسالتي براي مبارزه و رفتار به نسل خود ارائه كردند. دقيقاً آن ها نيز در دوره ء خود توسط اكثريت متدينان سنت پرست مورد انتقاد قرار گرفته و بازتعريف آن ها از الگوهاي ديني حتي طرد شد. هنوز نيز برخي از مذهبيون سنت گرا بازآفريني الگوهاي جديد ديني آن ها را به عنوان بخشي از پيكره ديني قبول ندارند.
در دنياي امروز نيز ما به بازانديشي و بازتعريفي در قالب الگوهاي جديد هويت يابي ديني نياز داريم، تا نسل جديد را در شرايط اجتماعي و فرهنگي جديد دريافته و امكان زايش جديد را در نگرش ها، افكار و رفتارها به او دهد. توجه به اين نكته بسيار ضروري است، زيرا بسياري هنوز بازتعريف دهه هاي گذشته را به عنوان الگوي نسل امروز معرفي مي كنند. اگر بر اين باوريم كه انسان رو به كمال است و هدف از خلقت را در جهان بيني ديني همين رسيدن به كمال مي دانيم، پس اين به معناي آن است كه دنياي امروز، باورها، نگرش ها، رفتارها و الگوهاي نسل امروز و متعاقب آن، بازتعريف ديني امروز را خواهد داشت، كه مشخصاً برخي از وجوه اش در نگرش ها، باورها و الگوها و بازتعريف ديروز يافت نمي شود. مگر اين كه نسبت به معناي واژه كمال، شناخت دقيقي نداشته باشيم. چنين شرايطي تمامي نهادهاي پرورشي (خانه، مدرسه و مراكز ديني و فرهنگي ) را وادار مي سازد تا رسالت شان را بازتعريف و بازانديشي كنند.
هويت يابي ديني در جريان زمان
اگر آرمان انتقال اين باشد كه فرزندان بايد تصاوير كاملي از والدين شان باشند، آشكار است كه هيچ جامعه اي به اين آرمان نايل نمي شود، چون تغيير فرهنگي حتي در جوامعي كه تحت حاكميت سنت قرار دارند، تداوم دارد. پس به اين معنا، هيچ گونه انتقالي خالي از بحران انتقال، موجوديت نخواهد يافت. در گذشته اين انتقال با شكيل و قاعدهمند نمودن ارزش ها، نگرش ها و رفتارها صورت مي گرفت، ولي اكنون ماهيت اين انتقال از اساس دگرگون شده و هر جامعه اي اگر درصدد است تا انتقال را با بينش كافي و به عنوان انتخابي براي نسل جديد ارائه دهد، ناگزير است كه معيارهاي جديد هويت يابي ديني را شناخته و خود را با آن همراه سازد. واقعهء عاشورا يكي از باورهاي ديني است كه مستلزم چنان تكامل تدريجي است.
ساختار، روابط و ابعاد هويتي
فهرست منابع
[1]ـ شهيدي، عنايت الله. پژوهشي در تعزيه و تعزيه خواني، با همكاري و مقدمه علي بلوكباشي، دفتر پژوهش هاي فرهنگي با همكاري كميسيون ملي يونسكو در ايران، تهران: 1380، ص 71.
[2]ـ زرين كوب، عبدالحسين. نه شرقي، نه غربي، انساني، (مجموعه مقالات، تحقيقات، نقدها و نمايشواره ها)، انتشارات اميركبير، تهران: 1356، ص 298.
[3]ـ شريعتي، علي. تشيع علوي و تشيع صفوي، كتابخانه دانشجويي دانشكده ادبيات و علوم انساني، تهران: 1352، صص 206 ـ 207؛ شهيدي، عنايت الله. پژوهشي در تعزيه و تعزيه خواني، صص 61 ـ 70 و 72 ـ 73.
[4]ـ دهخدا، علي اكبر. فرهنگ لغت دهخدا (لغت نامه دهخدا)، روايت دوم، موسسه لغت نامه دهخدا، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران: بر اساس لوح فشرده.
[5]ـ رضواني، مجيد. پيدايش نمايش و رقص در ايران، ترجمه منيژه عراقي زاده، در خاستگاه اجتماعي هنرها، فرهنگسراي نياوران، تهران: 1357، ص 167.
[6]ـ همانجا; محجوب، محمد جعفر. نمايش كهن ايراني و نقالي، جشن هنر، شيراز: 1346، ص 1.
[7]ـ بلوكباشي، علي. تعزيه خواني: حديث قدسي مصائب در نمايش آئيني، انتشارات اميركبير، تهران: 1383، ص 42.
[8]ـ ابن النديم، محمد بن اسحق. ماني به روايت ابن النديم؛ برگزيده الفهرست، ترجمه محسن ابوالقاسمي، انتشارات طهوري، چاپ دوم، تهران: 1381، صص 34 ـ 35.
[9]-ويدن گرن، گئو. ماني و تعاليم او، ترجمه نزهت صفاي اصفهاني، نشر مركز، تهران: 1376، صص 121 ـ 122.
[10]ـ زبور مانوي، ترجمه از متن قبطي سي. آر. سي. آلبري، گزارش فارسي از ابوالقاسم اسماعيل پور، انتشارات فكر روز، تهران: 1375، صص 26 ـ 27.
[11]ـ ويدن گرن، گئو. ماني و تعاليم او، صص 137 ـ 141.
[12]-Benjamin. S.G.W., Persia and the Persians, London, 1887, Chapter 13,pp.375-376.
[13]-Berthold. M., A History of World Theatre, tr. Edith Simmons from German, New York, 1972,pp.218-226; Beeman. W.O., Cultural Dimensions of Performance Convention in Iranian Taziyeh, in Taziyeh:Ritual and Drama in Iran, New York, 1979, University Press.p.30.
[14]ـ بن شنب، رشيد. دايره المعارف پلئياد، تاريخ نمايش در جهان؛ تئاتر در مشرق زمين، كتاب دوم، ترجمه آزاده مستعان، انتشارات نمايش، تهران: 1371، صص 212 ـ 213.
[15]ـ شهيدي، عنايت الله. پژوهشي در تعزيه و تعزيه خواني، ص 74.
[61]ـ ملك پور، جمشيد. تاريخ نمايش در جهان، انتشارات كيهان، تهران: 1364، صص 101 ـ 104.
[17]ـ واعظ كاشفي، ملاحسين. روضه الشهدا، كتابفروشي اسلاميه، تهران: 1341؛ ملك پور، جمشيد. تاريخ نمايش در جهان، صص 101 ـ 104؛ مجالس تعزيه، گرد آورنده حسن صالحي راد، جلد دوم، انتشارات سروش، تهران: 1380، صص 351-406.
[18]ـ همانجا، صص 407-465.
[19]ـ شهيدي، عنايت الله. پژوهشي در تعزيه و تعزيه خواني، صص 24 ـ 27.
[20]ـ شهيدي، عنايت الله «موسيقي و تعزيه » موزه ها، سازمان ميراث فرهنگي، معاونت معرفي و آموزش، شماره 34، صص 14 ـ 16.
[21]ـ چلكووسكي، پيتر جي. تعزيه: نمايش بومي پيشرو ايران، مقاله افتتاحي در سمپوزيوم مجمع بين المللي بحث و سخنراني درباره تعزيه، شيراز: مرداد 1345.
[22]ـ شهيدي، عنايت الله. دگرگوني و تحول در ادبيات و موسيقي تعزيه، مقاله ارائه شده در سمپوزيوم مجمع بين المللي بحث و سخنراني درباره تعزيه، شيراز: مرداد 1345.
[23]ـ فلاح زاده، مجيد. تاريخ اجتماعي ـ سياسي تئاتر در ايران؛ 1ـ تعزيه، نشر پژواك كيوان و مركز بين المللي گفتگوي تمدن ها، تهران: 1383، صص 62 ـ 63.
[24]ـ آيتي، محمد ابراهيم. بررسي تاريخ عاشورا، به كوشش مهدي انصاري، چاپ چهارم، موسسه انتشاراتي امام عصر، قم: 1385، صص 63- 67.
[25]ـ مطهري، مرتضي. حماسه حسيني، جلد دوم، چاپ چهل و دوم، انتشارات صدرا، تهران: 1386، صص 116 _ 117.
[26]ـ همانجا، صص 96، 113 و 120.
منبع : باشگاه انديشه