قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود اززهرا بشری موحد

این بار طوفانی به سوی دشت، عازم بود
سهم حسن از کربلا، غوغای  قاسم بود

عطر مدینه لا به لای گیسوانش داشت
از بچه های کوچه های آل هاشم بود

از روز تشییع پدر تا کربلا بارید
باران تیر عشق یک ریز و مداوم بود

پیراهن اش غارت شد اما این که چیزی نیست
وقتی که انگشت عمو هم از غنائم بود

سر را جدا کردند اما عمه می پرسید
آیا برای بردن سر، نیزه لازم بود؟


زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است...


منبع : زهرا بشری موحد
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه