ثار
خونخواهى،خون،قيام براى خونخواهى،«طلب ثار».امام باقر«ع »ضمن بيان اينكه حسين بن على و ما اهل بيت،همان مظلومى هستيم كه در آيه قرآن آمده است:«و من قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا»(اسراء 33)،فرمود:«القائم منا اذا قام طلب بثارالحسين...».[1] نامگذارى امام عصر«عج »به «منتقم »نيز به خاطر همين قيام براى خونخواهى است.[2] در زيارت عاشورا هم اين آرزو در دعا آمده است:«و ان يرزقنى طلب ثارى(ثاركم)مع امام هدى ظاهر...و ان يرزقنى طلب ثارك مع امام منصور...»و دردعاى ندبه،از اوصاف حضرت مهدى «ع »،خونخواهى سيد الشهدا بيان شده است:«اين الطالب بدم المقتول بكربلا».[3]فرهنگ خونخواهى در ميان همه اقوام از جمله عربها بوده است.نسبت به شهيد كربلاهم كه خون عزيزش بر زمين ريخت، در سالهاى بعد كسانى به خونخواهى برخاستند،ازجمله نهضت توابين به رهبرى سليمان بن صرد خزاعى و نيز قيام مختار در كوفه،به انگيزه «طلب ثار»بوده و شعارشان نيز در اين نهضت «يا لثارات الحسين »بوده است.شعار ياران حضرت مهدى نيز چنين خواهد بود(شعارهم: يا لثارات الحسين).[4] بالاتر از همه آنكه خودخداوند،خونخواه حسين «ع »است.آنگونه كه مى گوييم:«اشهد ان الله تعالى الطالب بثارك ».[5] همه قيام كنندگان بر ضد جباران كه الهام از عاشورا مى گيرند،خونخواهان «ثار الله »اند.
ثار الله
از القاب سيد الشهدا«ع »كه در زيارتنامه خطاب به آن حضرت گفته مى شود.يعنى خون خدا. در زيارت عاشوراست:«السلام عليك يا ثار الله و ابن ثاره »اين تعبير،درزيارتهاى ديگر نيز،از جمله زيارت مخصوص امام حسين «ع »در اول رجب و نيمه رجب و شعبان و زيارت امام حسين «ع »در روز عرفه آمده است.[6] در زياراتى هم كه امام صادق «ع »به عطيه آموخت،آمده است:«و انك ثار الله فى الارض من الدم الذى لا يدرك ثاره من الارض الا باوليائك ».[7]شدت همبستگى و پيوند سيد الشهدا با خدا به نحوى است كه شهادتش همچون ريخته شدن خونى از قبيله خدا مى ماند كه جز با انتقام گيرى وخونخواهى اولياء خدا،تقاص نخواهد شد.القاب ديگرى نيز مانند قتيل الله،و وتر الله درزيارتنامه است كه گوياى همين نكته است.«... بزرگترين لقب آن نجات دهنده آخرين انسان از اين رابطه ثار...«منتقم »است.انتقام چه چيز را مى گيرد؟همه مى گويند انتقام قاتلين سيد الشهدا،نه!انتقام ثارى كه به گردن بنى هابيل است.. .اگر غيرت و آگاهى وجودداشته باشد،تمام فضاى تاريخ ما پر از ضجه و دعوت خونخواهى ثارهاست.اما اين ثارها،ثارهاى قبيله اى نيست،ثار الله است.اينها«ثار الله »هستند كه بايد از قاتلين بنى طاغوت گرفته شوند.حسين،وارث يكى از ورثه است كه خودش بصورت يك ثار در آمدو فرزندش و باباش،اينها همه ثارهاى خدا هستند و پدر ثارهاى خدا و پسر ثارهاى خداست...هدف،انتقام كشيدن از«بنى قابيل »است كه آنهمه دستش به خون ثارهاى عزيزما آغشته است...يا ثار الله و ابن ثاره ».[8]عنوان مقدس «ثار الله »،در ادبيات شعرى و مرثيه، همچنان در زمينه كارهاى خطاطى،نقاشى،طراحى و پوستر هم جاى خاصى داشته و منبع الهام بخش براى هنرمندان مكتبى بوده است.حتى هنرمندان قالى باف هم از آن بهره و فيض برده اند.قالى «ثار الله »،اثربرجسته استاد سيد جعفر رشتيان،نمونه اى از آن است.اين قالى كه به مساحت 18متر مربع،در مدت 8 سال بافته شد،تداعى كننده عاشوراى حسينى است.در حاشيه فرش،نماى هفت شهر مذهبى مسلمانان است و در متن آن،خيام سوخته در ميان شعله ها و درميان فرش،عبارت «ان الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة »نقش بسته و فرياد سرخ مظلوميت،در گره گره اين اثر ارزنده به گوش جان مى رسد.[9] اين نقاش و مينياتوريست درسال 1367 ش از دنيا رفت.
جهاد
از دستاوردها،اهداف،انگيزه ها،درسها و پيامهاى عمده عاشورا،«جهاد»است.جهاد،عامل قدرت و شوكت امت اسلام و نشانه حق باورى و خداجويى و آخرت گرايى مسلمان است.ملتى هم كه از مبارزه در راه باورهاى مقدس و آرمانهاى شكوهمند خويش سر باز زند.گرفتار ذلت و زبونى مى شود.جهاد،يكى از واجبات دينى است و پيشوايان دين،شايسته ترين كسانى اند كه به آن قيام كنند و مردم را هنگام نياز،به جهاد فرا خوانند.
جهاد،گاهى با دشمنان متجاوز و كفار مهاجم است،گاهى با منافقان و گاهى با متجاوزان داخلى كه بر ضد حكومت حق مى شورند،گاهى بر ضد ظالمان،بدعت گذاران، تحريف گران،ترويج كنندگان باطل،تعطيل كنندگان حدود الهى،برهم زنندگان امنيت جامعه اسلامى و غاصبان حكومت مشروع و الهى از شايستگان است.
سيد الشهدا«ع »در عصرى قرار گرفته بود كه امويان،كمر به هدم اسلام و محو شريعت بسته بودند و دين خدا در معرض نابودى بود.جهاد آن حضرت،جانى تازه به اسلام داد وخونى تازه در رگهاى جامعه دوانيد.آن حضرت با استناد به اين كلام پيامبر خدا«ص »كه فرمود:«من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا على الله ان يدخله مدخله ».
اين شرايط را بر گروه حاكم و امويان تطبيق كرده،فرمود:اينان،پيروى از شيطان كرده واطاعت خدا را واگذاشته اند،فساد را آشكار،حدود الهى را تعطيل و بيت المال رامخصوص خود ساخته،حرام خدا را حلال كرده،حلال الهى را حرام كرده اند.سپس خودرا شايسته رهبرى و حكومت دانسته،مردم را به تبعيت از نماينده اش «مسلم بن عقيل »
فرمان مى دهد،تا خودش به كوفه برسد.[10]سكوت نكردن در برابر سلطه ستم و اعتراض به بدعتها و كشتن بى گناهان و هتك نواميس مسلمانان و قطع حقوق حقداران،از مظاهرديگر جهاد است كه حسين بن على «ع »پيشتاز اين جبهه نيز بود.در نامه هايى هم كه پس ازورود به مكه،به مردم بصره و كوفه نوشت،سخن از نابود كردن سنت و احياى بدعت توسط بنى اميه و دعوت كوفيان و بصريان به اطاعت از خويش است تا در مبارزه اى باباطل،آنان را به «راه رشد»هدايت كند.در وصيت نامه اش به محمد بن حنفيه نيز هنگام خروج از مدينه،حركت خود را براى «اصلاح »در امت پيامبر و بر اساس امر به معروف ونهى از منكر مى شمارد(و انى لم اخرج اشرا...)[11] در خطبه اى هم كه در مكه مى خواند،پس از بيان زيبايى شهادت براى انسان و اشتياق خويش به پيوستن به نياكان شهيدش،از مردم دعوت مى كند كه هر كس آماده فدا كردن جان در اين راه است،به او بپيوندند(من كان باذلا فينا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا).[12]جهاد حسين بن على «ع »براى احياء دين بود.در اين راه و با اين انگيزه،هم كشتن وهم كشته شدن حيات و پيروزى است.جهاد و شهادت آزادمردان،هميشه با بذل جان وايثار و نثار خون است و ثمره آن بيدارى مردم و احياى حق است.اين خط و برنامه،معامله با خداست كه مشترى جانها و اموال مؤمنان است و به پيكارگران در راهش،نويدبهشت داده است،چه بكشند،چه كشته شوند،[13] و اين همان فرهنگ «احدى الحسنين »
است كه قرآن آن را تعليم و الهام مى دهد.هم سيد الشهداء،مجاهد در راه خدا بود و هم ياران شهيدش.مبارزه آنان،عمل به وظيفه اسلامى و تكليف خدايى در مقابل ترويج بدعتها و انحرافات و زدودن حقايق دين بود.هر چند دشمنان مى كوشيدند جهادشان راياغيگرى و آن مجاهدان راه خدا را«خارجى »و شورشى معرفى كنند.از اين رو درزيارتنامه هاى امام حسين و يارانش،از جمله اوصاف آن حضرت،نسبت به «جهاد»تاكيدشده است.در زيارتهاى مختلف، نسبت به سيد الشهدا اين تعابير ديده مى شود:«الزاهدالذائد المجاهد،جاهد فيك المنافقين و الكفار،جاهدت فى سبيل الله،جاهدت الملحدين،جاهدت عدوك،جاهدت فى الله حق جهاده »[14].و در باره شهداى كربلا نيز اين كلمات وتعابير به كار رفته است:«نصحتم لله و جاهدتم فى سبيله،اشهد انكم جاهدتم فى سبيل الله،الذابون عن توحيد الله.»[15] و براى خنثى كردن تبليغات دشمن،در زيارتنامه ها همه اين صفات و اعمال،براى سيد الشهدا و يارانش با مطلع «اشهد انك...»آمده است،گواهى زائر بر اينكه اينان مجاهدان راه خدا بودند و مبارزه شان،جهادى مقدس بر ضد باطل بود.
عاشورا،سرمايه الهام بخش مجاهدان در طول تاريخ گشت و خون سيد الشهدا و شهداى كربلا، خون حماسه سازان ظلم ستيز را به جوش آورد.
چاووش خوانى
چاووش،به معناى پيشرو لشكر و قافله است،كسى كه پيشاپيش قافله يا زوار حركت كند و آواز خواند.[16] كسى كه در دربار شاهان يا در نزد امرا و بزرگان وظيفه دار امورتشريفاتى بوده،در روزهاى سلام،اشخاص را به حضور آنان معرفى مى نموده است.[17]در فرهنگ دينى در گذشته رسم بود كه طبق مراسم سنتى،هنگام رفتن اشخاص ازشهرها و روستاها به زيارت نجف، كربلا،خراسان يا سفر حج،اشخاصى به نام «چاووش خوان »اشعارى را با لحنى سوزناك و خاص مى خواندند.هم هنگامه بدرقه زائر،هم وقت استقبال،بصورت تك خوانى يا همخوانى.محتواى اشعار هم اغلب سلام و صلوات برپيامبر و اهل بيت او يا فراخوانى به پيوستن به كاروان زيارت بوده است.چاووش خوانى،حرفه اى معنوى و پر از صفا بود كه صداى خوش و لحنى دلنشين مى خواست و پاكى وديندارى و عشق به اهل بيت.چاووش خوانان،«مناديان راه خدا و قاصدان مرقد مطهراوليا»بودند و«بانگ چاووشان »مردم را به هلهله و غوغا و بى آرامى دل مى رساند». در هرفقره اى،مصرع «كه بر حبيب خدا ختم انبيا صلوات »كه چاووش خوان مى خواند،از مردم صلوات مى گرفت.شعرهايى از اين قبيل:
ز تربت شهدا بوى سيب مى آيد
ز طوس،بوى رضاى غريب مى آيد
هر كه دارد هوس كرب و بلا،بسم الله
هر كه دارد هوس حب خدا،بسم الله
بر مشامم مى رسد هر لحظه بوى كربلا
ترسم آخر جان دهم در آرزوى كربلا[18]
اين مراسم سنتى،در جاهاى مختلف،تشريفات خاص و اشعار متفاوتى دارد.به نوشته دهخدا: «چاووش خوان كسى است كه دعوت رفتن به زيارت عتبات عاليات كند.
در اصطلاح روستاييان خراسان،كسى باشد كه در فصل مناسب زيارت در دهات وروستاها سواره يا پياده به راه افتد و روستاييان را به وسيله جار زدن يا خواندن اشعار مهيج و مناسب،به زيارت اعتاب مقدسه تشويق و تهييج نمايد.»[19]
خطبه كربلا
خطبه شب شكن عابد و زينب در شام
به گلستان خزان ديده حق سامان داد
خطبه،خطابه و سخنانى است آشكار كه خطيب در برابر ديگران ايراد مى كند.مانندخطبه جمعه،خطبه عيد،خطبه نماز باران و خطبه هنگام كسوف.معمولا مشتمل بر حمدو ثناى الهى و توصيه به تقوا و مواعظ ديگر است.خطبه هايى كه اميران و خلفا و واعظان مى خواندند، از اين قبيل است.به آن،خطابه هم گفته مى شود.
در نهضت عاشورا،يك سرى خطابه ها و سخنرانيها توسط سيد الشهدا،امام سجاد،حضرت زينب و ياران امام انجام گرفته كه در كتب تاريخى و روايى ثبت است و اغلب تعيين كننده بوده است،چه آنها كه پيش از عاشورا و در طول راه و در خود مكه بوده،چه خطبه هايى كه روز عاشورا ايراد شده و چه آنچه از زبان اسيران آزاده در كوفه و شام صادرشده است.خطبه هاى سيد الشهدا و نيز خطبه امام سجاد«ع »در مجلس يزيد،همچنين خطابه زينب كبرى در كوفه و دمشق،معروفترين آنهاست.خطبه هاى امام،اغلب درمجموعه هايى كه سخنان آن حضرت را گرد آورده،آمده است.[15] برخى از خطبه هاى سيد الشهدا«ع »كه در طول نهضت عاشورا بيان شده است،چنين مطلعهايى دارد:
هنگام خروج از مكه به سوى عراق:«خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة...»[20] پس از برخورد با سپاه حر در«ذو حسم »:«ايها الناس!...انى لم اقدم على هذا البلدحتى اتتنى كتبكم و قدمت على رسلكم ان اقدم الينا انه ليس علينا امام...».[21]همان هنگام:«انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبرمعروفها...الا ترون الى الحق لا يعمل به و الى الباطل لا يتناهى عنه...».[22]در منزلگاه بيضه،خطاب به ياران خويش و سپاه حر:«ايها الناس!ان رسول الله «ص »قال:من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله،ناكثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله...الا و ان هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن...».[23]شب عاشورا،خطاب به اصحاب خويش:«اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء...اما بعد،فانى لا اعلم اصحابا اوفى و لا خيرا من اصحابى و لا اهل بيت ابرو لا اوصل من اهل بيتى فجزاكم الله عنى خيرا...».[24]صبح عاشورا،خطاب به سپاه دشمن:«الحمد لله الذى خلق الدنيا فجعلها دار فناء وزوال،متصرفة باهلها حالا بعد حال فالمغرور من غرته و الشقى من فتنته...».[25] خطاب به سپاه كوفه،آنگاه كه نزديك اردوى امام آمده بودند:«ايها الناس!اسمعواقولى و لا تعجلونى حتى اعظكم بما لحق لكم على...اما بعد،فانسبونى فانظروا من انا؟ثم ارجعوا الى انفسكم و عاتبوها،فانظروا هل يحل لكم قتلى و انتهاك حرمتى؟!الست ابن بنت نبيكم «ص »و ابن وصيه و ابن عمه...».[26]روز عاشورا،خطابه به نيروهاى ابن سعد:«تبا لكم ايتها الجماعة و ترحا،افحين استصرختمونا وليهن متحيرين فاصرخناكم مؤدين مستعدين،سللتم علينا سيفا فى رقابنا وحششتم علينا نار الفتن...الا و ان الدعى بن الدعى قد ركز بين اثنتين،بين السلة و الذلة وهيهات منا الذلة...».[27]و اما خطبه هاى ديگر:
خطبه حضرت زينب در كوفه خطاب به مردم:«اما بعد،يا اهل الكوفة!يا اهل الختل و الغدر،فلا رقات الدمعة و لا هدءت الرنة،انما مثلكم كمثل الذى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثا...».[28] خطبه ام كلثوم،دختر امير المؤمنين،خطاب به كوفيان:«يا اهل الكوفة سواة لكم،مالكم خذلتم حسينا و قتلتموه و انتهبتم امواله و ورثتموه و سبيتم نسائه و نكبتموه...».[29]خطبه پر شور زينب كبرى «ع »در مجلس يزيد:«اظننت يا يزيد حيث اخذت علينااقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا...امن العدل يابن الطلقاء تخديرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله «ص »
سبايا؟...».[30]خطبه شور انگيز افشاگر امام سجاد«ع »در مجلس يزيد در شام:«ايها الناس! اعطيناستا و فضلنا بسبع:اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الشجاعة...فمن عرفنى فقد عرفنى و من لم يعرفنى انباته بحسبى و نسبى،انا ابن مكة و منى،انا ابن زمزم و الصفا...».[31]محتواى اينگونه خطبه ها كه در معرفى دين راستين و افشاى چهره دشمنان اهل بيت وتبيين مظلوميت عترت پيامبر«ص »است،از ارزشمندترين اسناد تاريخى است كه هم خطمشى سيد الشهدا«ع »را در حادثه عاشورا بيان مى كند،و هم عمق معرفت خاندان او وحمايت آگاهانه آنان را از راه حق.
خطبه يعنى اعتراض آتشين
خطبه يعنى درد زين العابدين
خطبه يعنى همچو زينب استوار
با تبسم ايستادن پاى دار
خطبه يعنى تشنگى آموختن
در كنار آب،لب را دوختن
خطبه يعنى با خدا ساغر زدن
در جنون پيمانه آخر زدن
خطبه يعنى زن،حريم پاكى است
جلوه اى از حجب و از بى باكى است
آنكه مست از باده تلخ شب است
آشنا كى با صداى زينب است؟[32]
نويسنده: حجت الاسلام جواد محدثی
پي نوشت :
1- بحار الانوار:ج 44،ص 218.
2- عوالم(امام حسين)،ص 474.
3- مفاتيح الجنان.
4- بحار الانوار،ج 52،ص 308.
5- مفاتيح الجنان،محدث قمى،ص 557(صلوات بر حسن و حسين)
6- مفاتيح الجنان.
7- بحار الانوار:ج 98،ص 148،168،و 180.
8- ثار،على شريعتى،ص 18.
9- كيهان فرهنگى،تيرماه 1367،ص 55.
10- از سخنرانى امام حسين «ع »در منزل بيضه،كامل ابن اثير،ج 3 ص 280،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 80.
11- مقتل خوارزمى،ج 1،ص 188.
12- لهوف،ص 3.
13- ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم و اموالهم...(توبه،آيه 111).
14- در مفاتيح الجنان،خط طاهر خوشنويس،دفتر نشر فرهنگ اسلامى،صفحات 418،423 تا 425،441،444.
15- همان،صفحات 440،444،448.
16- فرهنگ فارسى،معين.
17- لغت نامه،دهخدا.
18- به تحليل اين مراسم و نمونه هايى از متن چاووش خوانيها در«درآمدى بر نمايش و نيايشدر ايران »از جابرعناصرى مراجعه كنيد.
19- لغت نامه،كلمه «چاووش ».
20- همچون:بلاغة الحسين،ادب الحسين و حماسته،نهج الشهادة،الصحيفة الحسينيه، موسوعة كلمات الامام الحسين،سخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا و كتابهايى مثل بحار الانوار،كشف الغمه و....
21- اعيان الشيعه،ج 1،ص 593.
22- مقتل الحسين،خوارزمى،ج 1،ص 231.
23- بحار الانوار،ج 44،ص 387.
24- موسوعة كلمات الامام الحسين،ص 360.
25- الكامل فى التاريخ،ابن اثير،ج 2،ص 559.
26- مناقب،ابن شهر آشوب،ج 4،ص 100،بحار الانوار،ج 45،ص 5.
27- بحار الانوار،ج 5،ص 6،اعيان الشيعه،ج 1،ص 602.
28- نفس المهموم،ص 131،مقتل خوارزمى،ج 2،ص 7.
29- بحار الانوار،ج 45،ص 109.
30- همان،ص 112.
31- اعلام النساء،ج 2،ص 504،حياة الامام الحسين،ج 3،ص 378.
32- مقتل خوارزمى،ج 2،ص 69،بحار الانوار،ج 45،ص 174.
منبع : فرهنگ عاشورا