مقدمه
شور انگيز ترين صفحات تاريخ، شرح حال رجال و پيشواياني است که براي سعادت خانواده، جامعه و يا ملت خود قيام کرده و با وجود خطرات فراوان، جانفشاني ها کرده و حماسه آفريده اند و سعادت وآزادي را در کام مردم پس از خودشيرين ساخته و نام خود را در رديف حماسه سازان و فداکاران تاريخ ثبت کرده اند.
تاريخ اسلام پر از حوادثي است که در گذر زمان اتفاق افتاده و بسياري از آنها، به مرور زمان، کهنه و متروک گرديده و به فراموشي سپرده شده است، امّا در اين ميان، واقعه کربلا و نهضت مقدس امام حسين (ع) است که، نه تنها به مرور زمان و گذشت دوران فراموش نگرديده و از صفحه تاريخ محو نشده، بلکه هر چه زمان بر او گذشته بر عظمت آن حادثه و اهميت آن افزوده گشته است.
مسلمانان و پيروان مکتب اهل بيت (ع) در هر سال ياد و خاطره آن حماسه خونبار را با گريه و اشک بر مظلوميت آن امام شهيد و ياران فداکارش با هيجان و شکوه بيشتر و بهتر از سال هاي قبل برگزار مي کنند و هر چه از زمان آن قضيه مي گذرد عظمتش بيشتر، جايگاهش رفيع تر و بر خواري و ذلت دشمنانش افزوده مي شود و اين همان معجزه ي حضرت سيدالشهدا (ع) و کرامت جاويد عاشورا است.
بي شک، تاريخ خونين کربلا يکي از وقايعي است که قلب هر مؤمن و هر انسان آزاده را جريحه دار مي کند. و به گواه تاريخ مي توان ادعا کرد که عاشورا پديده اي نيست که فقط متعلق به تاريخ گذشته باشد، بلکه عاشورا و قيام خونين اباعبدالله و يارانش جرياني است که گذر زمان آن را کهنه نمي سازد. زينب کبري در مجلس يزيد خطاب به وي مي فرمايد:
ثم کد کيدک، واجهد جهدک فوالله الذي شرفنا بالوحي و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امدنا و لا تبلغ غايتنا و لا تمحوا ذکرنا.
مکر و حيله ات را به کار ببر، آنچه تلاش و سعي داري به کارگير، سوگند به خداوندي که ما را بواسطه وحي، قرآن و پيامبر (ص) شرافت داد! ياد ما را از دل ها نمي تواني محو کني و وحي نازل شده بر پيامبر را نمي توان ازبين ببري. (1)
سؤالي که مطرح است اين که: راز ماندگاري نهضت عاشورا در چيست؟ و چگونه شهادت جمعي معدود، اينگونه با تأثيرگذاري و ايجاد تحول در عصر خود، از قالب زمان خارج شده و اکنون پس از چهارده قرن هنوز هم حقيقت جويان و دانش پژوهان را به شگفتي و تحير واداشته است؟
تا به حال از زواياي مختلف به اين پرسش پاسخ داده شده است؛ که هر کدام به جاي خود مهم و ارزشمند است. اما به ا عتقاد نويسنده پاسخ را بايد در انگيزه و اهداف الهي اين انقلاب و حماسه خونبار جست وجو کرد.
به عبارت ديگر، هدفمندي و انجام وظيفه الهي مهمترين انگيزه امام حسين (ع) و ياران عاشورائي آن حضرت بود و اين «راز بقاي» حماسه کربلاست.
ارکاني که در زير مورد توجه قرار گرفته، از مهم ترين اهداف عاشورا است. آزادانديشان و حقيقت جويان عالم، با عنايت به اين انگيزه ها و عوامل، «پيروزي خون بر شمشير» را باور خواهند کرد و حلقه ي ارادت و محبتشان، به شورآفرينان عاشورا، روز به روز افزون خواهد گشت.
اهداف امام حسين (ع)
اهداف امام حسين (ع) را مي توان اينگونه برشمرد:
1. انجام وظيفه و اداي تکليف؛
2. عزت مداري و زندگي سعادتمندانه؛
3. تشکيل حکومت ديني؛
4. احياي فريضه امر به معروف و نهي از منکر؛
1. انجام وظيفه و اداي تکليف
فرهنگ «عمل به تکليف» زماني که در يک جامعه حاکم باشد، احساس پيروزي همواره با آنهاست.
با داشتن چنين روحيه اي هر اتفاقي رخ دهد عين پيروزي است، در مبارزات هم چه کشته شوند و چه به پيروزي نظامي و سياسي برسند، هر دو صورت براي آنان موفقيت است.
سيره پيامبر اکرم (ص) و ائمه معصومين (ع)، در شرايط مختلف اجتماعي بيانگر اين حقيقت است که آنان طبق تکليف عمل مي کردند. حادثه ي عاشورا نيز يکي از جلوه هاي عمل به تکليف بود.
امام حسين (ع)، شخصيتي است که به مقام عبوديت و بندگي خدا رسيده است و افتخار خود را اطاعت از او مي داند، پس جز انجام تکليف و دستيابي به رضايت خداوند، به چيز ديگري نمي انديشد وهمه ي برنامه هاي زندگي اش را بر اين اساس سامان مي بخشد. هم اينک به ذکر چند نمونه از سخنان آن حضرت مي پردازيم:
1-1. خروج از مدينه
ام سلمه همسر پيامبر (ص) هنگام خروج امام حسين (ع) از مدينه خواهان ماندن امام (ع) در مدينه بوداز اين رو هنگام خداحافظي به آن حضرت فرمود:
لا تحزني بخروجک الي العراق، فاني سمعت جدک رسول الله (ص) يقول: يقتل ولدي الحسين بارض يقال لها کربلا.
مرا با خروج خود به سوي عراق، اندوهگين مساز، به راستي که از جدت رسول خدا (ص) شنيدم که مي فرمود: فرزندم حسين در زميني که کربلا مي گويند، کشته خواهد شد.
امام (ع) در پاسخ او فرمود:
يا أماه و أنا أعلم اني مقتول مذبوح ظلما و عدوانا و قد شاء عزّوجلّ أن يري حرمي ورهطي مشرّدين و اطفالي مذبوحين مأسويّ مقيّدين و هم يستغيثون فلا يجدون ناصرا.
مادر! من هم مي دانم که از روي ظلم وستم کشته خواهم شد و فرزندانم اسير و به غل و زنجير کشيده خواهند شد و سرم از بدنم جدا مي گردد من تسليم امر خداوندم، پرودگار بزرگ چنين خواسته است که کودکانم کشته شوند و زنان و فرزندانم به اسارت دشمن درآيند و فرياد ناله هاي آنان طنين انداز شود، ولي کسي به فرياد آنان نرسد. (2)
2-1. ملاقات با جابربن عبدالله انصاري
امام حسين (ع) در ملاقات جابربن عبدالله که از امام تقاضاي ماندن در مدينه همچون امام حسن (ع) کرده بود فرمود:
آنچه را برادرم (امام حسن) انجام داد به فرمان خدا و پيامبر (ص) بود و آنچه را هم من انجام مي دهم، به دستور خدا و پيامبر (ص) است و اگر بخواهي، بر اين مطلب، پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) و برادرم را هم شاهد مي آورم».
«جابر» مي گويد: «اينجا حضرت نگاهي به آسمان کرد و درهاي آسمان باز شد و پيامبر (ص)، امام علي (ع)، و امام حسن (ع)، حمزه و جعفر را ديدم که به زمين فرود آمدند من ترسان و هراسان برخاستم پيامبر (ص) فرمود: آيا به تو نگفتم که مؤمن نيستي مگر آنکه تسليم امر همه امامان شوي و اعتراض نکني؟ آيا مي خواهي جايگاه معاويه و يزيد را ببيني؟
عرض کردم: آري يا رسول الله (ص)، آنگاه پايش را به زمين زد و زمين شکافته شد و دريايي پديدار گشت آن نيز شکافته شد، باز زميني آشکار گرديد تا هفت زمين و دريا و زير همه اينها آتش بود که وليدبن مغيره، و ابوجهل و معاويه طاغي و يزيد را به يک زنجير بسته بودند و شياطين را هم به آنان ملحق کرده بودند.» (3)
در تمام طول راه، در سخنان امام (ع)، تنها چيزي که نمود برجسته اي داشت، تکليف الهي و عمل به وظيفه ديني و کسب رضاي الهي بود
2. عزت مداري و زندگي سعادتمندانه
يکي ا زمهمترين وظايف هر مسلمان اين است که در برابر دين الهي و سرنوشت امت اسلامي، احساس مسؤوليت داشته باشد. و فقط به زندگي شخصي خود و وظايف فردي نينديشد؛ بلکه در مقابل هر اقدامي که عزت و سعادت امت را به خطر مي اندازد، واکنش مناسب از خود نشان دهد تا نااهلان زمينه ي نفوذ پيدا نکنند و در فکر آسيب رساندن به امت اسلامي نباشند.
اين خصلت مهم بر رهبري دلسوز و وظيفه شناس چون امام حسين(ع) واجب تر از ديگران است. امام حسين (ع) در جريان کربلا، با اقدام شجاعانه ي خويش، درس بزرگ آزادانديشي و عزت طلبي را به ديگران آموخت و ويژگيهاي زندگي سعادتمندانه را هم در سخنان خود در طول مسير بيان کرد و هم در عمل نشان داد. و اين پيام افتخار آميز را در جهان به نام خود ثبت کردکه «زندگي به فرو رفتن وفروآمدن نفس نيست. بسياري از انسان ها مرده هاي متحرکي هستند که فقط خواص حيات حيواني دارند».
در گيرودار مشکلات و فراز و نشيب هاي زندگي، گاهي صحنه هايي پيش مي آيد که انسان ها به خاطر رسيدن به منافع دنيا يا حفظ آن و يا تأمين تمنيّات و خواسته هاي ناچيز و مقام و مسؤوليت يا چند روز زندگي بيشتر، هر گونه حقارت و اسارت را مي پذيرند. امّا مردان الهي و آزادانديشان جوانمرد، گاهي با ايثار جان هم، بهاي «آزادگي» را مي پردازند و تن به ذلّت نمي دهند.
امام حسين (ع) فرمود:
موت في عز خير من حياه في ذل
مرگ با عزت بهتر از حيات ذليلانه است. (4)
امام شهيدان سرافراز در مسير کربلا، پس از برخورد با سپاه حرّ، اشعاري را با مطلع ذيل زمزمه کرد:
سامضي و ما بالموت عار علي النقي
اذ مانوي حقا و جاهدا مسلما
در آخر آن نيز فرمود:
من از مرگ باکي ندارم. مرگ، راحت ترين راه براي رسيدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت، زندگي جاودانه است و زندگاني ذلت بار، مرگ بي حيات است. مرا از مرگ مي ترساني؟ چه گمان باطلي! همّتم بالاتر از اين است که از ترس مرگ، ظلم را تحمّل کنم. بيش از اين نمي توانيد که مرا بکشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولي با کشتنم نمي توانيد شکوه و عزّت و شرف مرا از بين ببريد. چه هراسي از مرگ؟ (5)
آن حضرت در خطابه ي پرشور ديگري در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در ردّ درخواست ابن زياد، مبني بر تسليم شدن و بيعت با يزيد فرمود:
الا وان الدعي ابن الدعي قد رکز بين اثنتين، بين السله و الذله و هيهات منا الذله، يابي الله لنا ذلک، و رسوله و المؤمنون، و حجور طابت و طهرت، وانوف حميه و نفوس ابيه من ان نؤثر طاعه اللئام علي مصارع الکرام.
ابن زياد، مرا ميان کشته شدن و ذلّت مخيّر قرار داده، هيهات که من جانب ذلّت را بگيرم. اين را خدا و رسول و دامان هاي پاک عترت و جان هاي غيرتمند و با عزّت نمي پذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر سعادت و شهادت کريمانه ترجيح نخواهيم داد. (6)
3. تشکيل حکومت اسلامي
حکومتي که از ملاک هاي ارزشي و معيارهاي اصيل ديني فاصله بگيرد. «فساد» در پيکره ي آن ريشه مي دواند و راه مبارزه با فساد و زدودن لغزشها و انحرافات از امت اسلامي، تذکر به متوليان و مسؤولان نسبت به رفتار عادلانه و اجراي دقيق قانون و عمل به کتاب و سنّت الهي و حرکت اصلاحگرانه اي است که امام حسين (ع) از آن غافل نبودند و در حرکت و قيام خويش آن را دنبال مي کردند. حضرت هميشه بر اوضاع نابسامان جامعه معترض بود و هرگز مهر سکوت بر لب نمي زد.
همچنين از وظايف رهبران الهي، تشکيل حکومتي است که بر پايه ي آيين آسماني، شکل گيرد و هدفش شکوفايي استعدادهاي انساني و بالندگي دين و ارزش هاي آن باشد.
امام حسين (ع) درباره ي شايستگي خود به اين امر به سپاه حر مي فرمايد:
اي مردم! اگر شما از خدا بترسيد و حق را براي اهلش بشناسيد، اين کار بهتر موجب خشنودي خداوند خواهد بود و ما اهل بيت پيامبر، به ولايت و رهبري، از اين مدعيان نالايق و عاملان جور و تجاوز، شايسته تريم. و اگر شما به اين کار (بيعت و همراهي با ما) کراهت داريد و نسبت به حق ما آگاه نيستيد و بر آنچه براي ما نامه نوشتيد پايدار نيستيد، ما برمي گرديم. (7)
امام حسين (ع) نيز پس از مرگ معاويه و استقبال مردم عراق از امامت و دولت آن حضرت، زمينه را براي تشکيل حکومت اسلامي، مساعد يافت. اين حقيقت را برخي از سخنان سيدالشهداء (ع) آشکار مي سازد. آن حضرت در سخني به اين هدف اصلاحي اشاره کرده و خروج خويش را با انگيزه ي «طلب اصلاح در امّت پيامبر» معرفي کرده و فرمود: «و انما خرجت لطلب الأصلاح في امه جدي». (8)
در جاي ديگر نيز حرکت و قيام خود را نه براساس نزاع قدرت با مستبد پليدي چون يزيد يا دنيا طلباني چون آل ابوسفيان مي داند، بلکه براي آشکار ساختن «معارف دين» و «اظهار اصلاح» در شهرها و امنيت يافتن مظلومان و عمل به فرايض ديني و سنن و احکام الهي دانسته است: «... و لکن لنري المعالم من دينک و تظهر الاصلاح في بلادک... .» (9)
ترغيبي که امام حسين (ع) در يکي از خطبه هايش جهت فداکاري و جانبازي دارد، همراه با ترسيمي از اوضاع اسف بار جامعه آن روز است که فرمود:
ألا ترون أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه، ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا، فاني لا أري الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما.
آيا نمي بينيند که به حق عمل نمي شود و از باطل اجتناب نمي گردد؟ پس در چنين شرايطي بايد مؤمن (با مبارزه اش) مشتاق ديدار خدا باشد، چرا که زندگي در چنين دوره اي مايه ي ننگ و عسرت است و مرگ، سعادت است. (10)
قيام اصلاحي اباعبدالله الحسين(ع) ريشه در نهضت هاي اصلاحي انبياء داشت و او وارث خط صلاح و اصلاح پيامبران بود و در اين راه جان داد تا مفاسد برچيده شود. حضرت امام خميني (ره) در تائيد اين روش مي فرمايد:
تمام انبياء براي اصلاح جامعه آمده اند، وهمه ي آنان اين مسأله را داشتند که فرد بايد فداي جامعه شود... سيدالشهداء (ع) روي همين ميزان آمد و رفت و خودش را و اصحاب و انصار خويش را فدا کرد، که فرد بايد فداي جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود. (11)
امام امّت که قيام خويش را در همين راستا مي دانست و با الهام ازنهضت عاشورا، برضد شاهان طاغوتي و مفاسد اجتماعي و نابسامانيهاي اجتماعي قيام کرد، به پيوند اين حرکت با قيام عاشورا چنين اشاره مي کند:
سيدالشهداء (ع) وقتي مي بيند که يک حاکم ظالمي، جائري در بين مردم دارد حکومت مي کند، تصريح مي کند حضرت که اگر کسي ببيند که حاکم جائري در بين مردم حکومت مي کند، ظلم دارد به مردم مي کند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيري کند، هر قدر که مي تواند. با چند نفر، با چندين نفر که در مقابل آن لشکر هيچ نبود، لکن تکليف بود آنجا که بايد قيام بکند و خونش را بدهد تا اين که اين ملّت را اصلاح کند، تا اين که اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم کرد و تمام شد... همه چيزهاي خودش را داد براي اسلام. مگر مرگ ما، خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداء (ع) است؟ چرا بترسيم از اين که خون بدهيم يا اين که جان بدهيم؟ (12)
پاسخ به تقاضاي مردم کوفه
پس از مرگ معاويه مردم کوفه که از ستم امويان به تنگ آمده بودند. و از ورود امام حسين (ع) به مکه و مخالفت او با خلافت يزيد و خودداري از بيعت با او خبردار شده بودند، نامه هاي گوناگوني براي آن حضرت نوشتند و آمادگي خودشان را براي پذيرفتن رهبري و امامت سيدالشهداء (ع) به روشني بيان کردند و وعده ي پشتيباني از دولت و حکومت ديني به رهبري امام حسين (ع) را اعلام کردند. وقتي نامه ها به دست امام (ع) رسيد، در پاسخ آن ها چنين نگاشت.
به نام پروردگار بخشنده مهربان، از حسين بن علي به بزرگان و سرشناسان مومن و مسلمان، پس از حمد و ثناي الهي، آخرين نامه ي شما را توسط هاني و سعيد دريافت کردم و به اهداف شما پي بردم درخواست شما در نامه هايتان اين بود که ما امام و رهبري نداريم، به سوي ما بشتاب تا خداوند ما را به وسيله ي تو به حق هدايت و رهنمون سازد. اکنون برادر ديني و پسر عمويم (مسلم بن عقيل) و مطمئن ترين فرد خاندانم را به سوي شما مي فرستم و به او فرمان داده ام که از نزديک با آراء و افکار شما آشنا شود و گزارش آن را به اطلاع من برساند. اگر خواسته ي توده ي مردم و آگاهان و بزرگان شما همان باشد که در نامه ها به من نوشته ايد و پيک هاي شما به من گفته اند، من نيز اگر خدا بخواهد، به زودي به سوي شما حرکت مي کنم. به خدا سوگند! پيشوا و حاکم بر حق کسي است که به کتاب خدا و عدالت عمل کند، سر به حق سپرده و جانش را وقف خدمت به دين الهي نمايد والسلام. (13)
امام خميني (ره) در تأييد اين مطلب مي فرمايد:
او (امام حسين (ع) مسلم (ابن عقيل) را فرستاده که مردم را دعوت کند به بيعت تا حکومت اسلامي تشکيل بدهد؛ اين حکومت فاسد را از بين ببرد. اگر او هم سر جاي خودش مي نشست و در مدينه وقتي که مردک (يزيد) مي آمد مي گفت که بيعت کن، مي گفت بسيار خوب سلّمه الله تعالي! نعوذبالله اگر يک همچو چيزي مي گفت، از خدا مي خواستند؛ خيلي هم احترامش مي کردند، دستش را هم مي بوسيدند، روي سرشان هم مي گذاشتند.(14)
4. احياي امر به معروف و نهي از منکر
حيات هر جامعه به رشد معنويات و ارزشهاي والاي انساني آن بستگي دارد، و در جامعه ي اسلامي، علاوه بر اينها، به حساسيّت مردم نسبت به اجراي احکام ديني و نظارت عمومي بر شيوه اداره جامعه توسط متوليان حکومت و مسؤولان نيز بستگي دارد. به اين مسئله مهم اجتماعي از بعد مکتب اسلام، «امر به معروف و نهي از منکر» گفته مي شود که از واجبات ديني است و بر هر مسلمان تکليف شده است.
آيات قرآن و روايات معصومين (ع) در اهميّت اين دو فريضه و نقش اصلاحي آن در جامعه و نيز آفات و آسيب هاي مفسده آميز ترک آن، بسيار سخن گفته اند و آن را به عنوان «برترين فريضه» به شمار آورده اند که فرايض و احکام الهي ديگر، در سايه ي امر به معروف ونهي از منکر، قوام و استواري مي يابد.
در بررسي و تحليل عوامل و انگيزه هاي قيام کربلا به منظور دست يابي به مهمترين علت و انگيزه، به بنيادي ترين انگيزه و شاخص ترين آن يعني «امر به معروف و نهي از منکر» بر مي خوريم.
امام حسين (ع) در وصيت نامه خويش، بر اين عامل تام و انگيزه والا تاکيد مي ورزد و هدف اصلي خود را از مخالفت با دستگاه خلافت مبتذل يزيد، امر به معروف و نهي از منکر و مقابله با ظلم و جور و فساد و خيانت و بدعت ها و انحراف هايي که از همه سو، جامعه اسلامي را به محاصره درآورده و مردم را از راه روشن و صائب دين به بيراهه هاي فسق و گمراهي رهنمون مي کردند، معرفي مي نمايد.
امر به معروف و نهي از منکر علت العلل قيام مقدس کربلاست و اين به دليل جايگاه رفيع اين عنصر در حرکت تاريخي امام حسين (ع) و نقش بنيادين آن در به ثمر نشستن آن جهاد مقدس است.
امام حسين (ع) به حسب جايگاه مسئوليتي و رهبري امت اسلام، در عصر خود از دانش بسيار بالايي در تشخيص انحراف و کج روي در حکومت و جامعه برخوردار بود.اگر به ابعاد (بيان) امام در مسائل جامعه شناسي و حکومتي و روحيات مردم آن زمان توجه نمائيم، متوجه تيزبيني و ژرف نگري آن حضرت مي شويم. ايشان مي فرمايد:
و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي (ع) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنکر و اسير بسيره جدي وابي علي بن ابي طالب.
و من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري، از مدينه خارج شدم بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف ونهي از منکر و خواسته ام از اين حرکت، اصلاح امور مسلمين و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم علي ابن ابيطالب است. (15)
آن حضرت هنگام وداع مرقد مطهر رسول خدا (ص) اينگونه اظهار مي کند:
اللهم ان هذا قبر نبيک محمد (ص) و انا ابن بنت نبيّک و قد حضرتي من الامر ما قد علمت؛ اللهم انّي احب المعروف وانکرالمنکر.
پروردگارا، اين قبر فرستاده ات محمد مصطفي (ص) مي باشد. و من پسر دختر پيامبرت هستم در اين حرکت و قيام (استجابت دعوت کوفيان و مبارزه با ظلم) تو مي داني که من فريضه امر به معروف و نهي از منکر را دوست دارم.(16)
نويسنده:سيدغلامعباس طاهر زاده
پي نوشتها:
1. الاحتجاج، ج 2، ص 37.
2. بحارالأنوار، ج 44، ص 336.
3. نفس المهموم، ص 35، فصل 3.
4. مناقب، شهر آشوب، ج 4، ص 68.
5. اعيان الشيعه، ج 1، ص 581.
6. معالم المدرستين، علامه مرتضي عسکري، ج 3، ص 101.
7. معالم المدرستين، سيد مرتضي عسکري، ج 3، ص 71.
8. مناقب، شهر آشوب، ج 4، ص 89 .
9. بحارالانوار، ج 97، ص 81 .
10. تحف العقول، ص 245.
11. صحيفه ي نور، ج 15، ص 148.
12. همان، ج 2، ص 208.
13. ارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 39.
14.صحيفه ي امام، ج 2، ص 373.
15. مقتل مقرم، ص 139.
16. بحارالانوار، ج 44.
منبع : فصلنامه ي مربيان شماره 26