در بخش پايانى به سه موضوع، زمان صرف شده براى رسيدن به شام ،مدت زمان اقامت اهل بيت امام در شام و مسير بازگشت از شام به مدينه و بررسى احتمال عزيمت آن كاروان به كربلا و رسيدن به آن جا در اربعين اول پرداخته شد و نتيجه گرفته شد كه رسيدن آنان در روز اربعين اول به كربلا با ابهامات بسيار مواجه است.
۳- زمان صرف شده براى رسيدن به شام
به نظر مى رسد رسيدن كاروان اسرا در روز اول صفر به شام پذيرفته نيست. همان گونه كه ذكر شد نويسنده كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهدا(ع) در كتاب خود به راه مستقيم بين كوفه و شام اشاره كرده و زمان پيمودن آن مسير را توسط مردمان همان ديار بالغ بر هفت روز مى داند.
با توجه به آن چه گذشت و براساس ادله ذيل مى توان به اين نتيجه رسيد كه كاروان اسرا در روز اول صفر نمى توانسته اند به كربلا برسند.
۱- استفاده از كبوتر نامه بر هيچ شاهد و مويدى ندارد و نامه ابن زياد توسط پيك يا بريد ارسال شده است، پس بازگشت او به همراه فرمان يزيد ظاهرا نبايد كمتر از دو هفته به طول انجاميده باشد. بنابراين كاروان اسرا دست كم دو هفته در كوفه در زندان ابن زياد به سر برده و پس از دو هفته فرمان انتقال آن ها به شام توسط ابن زياد صادر شده است.
۲- به دليل سختى مسير كويرى باديه الشام اسرا از آن مسير منتقل نشده اند و البته هيچ شاهدى حتى در كتاب هاى ضعيفه آن را تاييد نمى كند.
۳- شواهد حاكى از آن است انتقال آنان از كوفه به شام بيش از يك هفته به درازا كشيده است زيرا وقتى مسير مستقيم كوفه تا شام را پيك هاى تندرو يا بوميان محلى در يك هفته مى پيمايند پيمودن مسير سلطانى كه نزديك به دو برابر مسير باديه الشام است يا مسير ميانه كه آن نيز از مسير باديه الشام بسيار طولانى تر است بايد بيشتر از آن زمان به طول انجاميده باشد؛ اين مساله به چهار دليل قابل احتجاج است.
نخست آن كه كاروان اسرا متشكل از عده اى زن و كودك بوده است و چنين كاروانى هرگز طاقت سرعت سير آن گونه كه پيك ها بامركب هاى آزموده و تندرو طى مى كردند نداشته اند.
دوم آن كه طبيعت حركت دسته جمعى مدارا و پيمودن راه به قدم ضعيف ترهاست، اين امر حتى در ميان مركب ها نيز صدق مى كند. يعنى اگر دسته اى از مركب ها را بخواهيم به صورت جمعى حركت دهيم ناچار بايد سرعت حركت هم پاى ضعيف ترين آن مركب ها باشد، چرا كه با سرعت زياد لاجرم پراكندگى و ازهم پاشيدگى در حركت اجتناب ناپذير خواهد بود.
سوم آن كه پيمودن مسير طولانى تر خود زمان بيشترى مى طلبد، يعنى مسير باديه الشام در يك هفته پيموده مى شد اما مسير سلطانى يا ميانه كه طولانى تر است يقينا زمان بيشترى را مى طلبد.
چهارم آن كه وجود شهرهاى متعدد آن گونه كه در مسير سلطانى وجود داشته يا شهرهاى موجود در مسير ميانه ناخود آگاه توقف ها را بيشتر كرده و از سرعت حركت مى كاهد.
بنابراين حتى با فرض بسيار خوشبينانه اگر در هر روز خاندان سيدالشهدا و سرهاى شهدا را ۱۰۰ كيلومتر برده باشند رسيدن به شام با توجه به اين كه فاصله كوفه تا شام از مسير سلطانى حدود ۱۵۰۰ كيلومتر بوده است بايد بيش از پانزده روز به طول انجاميده باشد.
اما اگر روشن شود كه سر مطهر سيد الشهدا را زودتر از اسرا به شام ارسال داشته اند ترديدها به طور كلى در اين خصوص مرتفع خواهد شد و ما را گامى به جلو پيش خواهد برد و بر درستى ادعاى خود مطمئن تر خواهد ساخت. البته اگر چه نقل هايى وجود دارد كه حاكى از همراهى سر امام حسين(ع) با اسرا بوده اما نقل هاى متعددى نيز دلالت مى كند كه ابن زياد سر امام(ع) را زودتر به شام فرستاده است.
به هرحال يكى از دو نقل مطابق با واقع نيست و بايد در تحقيق آن نقلى را كه در عالم خارج با واقع بيشتر مطابق به نظر مى رسد و قراين و شواهد آن را بيشتر تاييد مى كند پذيرفت.
شايد بتوان گفت ارسال سر مطهر امام(ع) به شام و كم شدن يك سر از مجموع سرهاى شهدا چندان به نظر نيامده است و همين عامل باعث اشتباه برخى مورخان شده و باعث شده است كه آنان سر امام(ع) را نيز همراه ديگر سرها با كاروان اسرا بدانند.
اما شواهدى كه به فرستادن سر امام(ع) پيش از كاروان اسرا و بقيه سرها دلالت مى كند عبارت است از:
۱- تمام كتاب هايى كه روز اول صفر و وارد كردن سرامام حسين(ع) را به شام متذكر شده اند از وارد نمودن اسرا در آن تاريخ به شام هيچ يادى نكرده اند.
۲- بر اساس گزارش بسيارى از كتاب هاى تاريخ از جمله فتوح ابن اعثم و مقتل خوارزمى، زحربن قيس سر امام را به شام برده است تا خبر پيروزى ابن زياد را به يزيد ابلاغ كند. اين منابع فرستادن سر امام(ع) را پيش از كاروان اسرا تاييد كرده و مى نويسند: زحر بن قيس جعفى در حاليكه سر حسين(ع) را به همراه داشت به سوى دمشق پيشى گرفت تا اين كه بر يزيد داخل شد و نامه ابن زياد را به او تسليم كرد. يزيد نامه را گرفت و مقابل خود گذاشت و گفت: جلو بيا چه چيزى در نزد توست. . . . گفت: سر مطهر را آورده ام و در مقابل يزيد بن معاويه در طشتى از طلا قرار داد.
۳- نقل ديگرى حكايت از فرستادن سر مطهر ابا عبدالله الحسين(ع) توسط محضر بن ثعلبه دارد كه اگر چه در آن حامل سر مطهر شخص ديگرى دانسته شده است اما ظاهر آن، فرستادن سر امام را پيش از كاروان اسرا تاييد مى كند: محقر بن ثعلبه عائذى سر حسين(ع) را به نزد يزيد آورد و گفت اى اميرالمومنان سر احمق ترين و نادان ترين مردم را براى تو آورده ام. يزيد گفت: كسيكه مادر محقر به دنيا آورده است احمق تر و نادان تر است.
۴- و بالاخره يكى ديگر از شواهدى كه بر به همراه نبودن سر مطهر سيد الشهدا با كاروان اسرا دلالت مى كند حكايت مجلس يزيد است. مجلسى كه در آن چنين نقل شده است: «سپس خانواده حسين(ع) را داخل كردند در حالى كه سر مطهر امام مقابل روى يزيد بود فاطمه و سكينه دختران حسين(عليه السلام)تلاش مى كردند تا سر پدر را ببينند و يزيد آن را از آنها مى پوشاند. اما آنگاه كه سر پدر را ديدند صيحه كشيدند.»
نكته مهمى كه از اين نقل بايد برداشت كرد اين است كه تلاش دختران ابا عبدالله(ع) براى ديدن سر بريده پدر و صيحه كشيدن آن ها پس از مشاهده آن از جدا بودن سر مطهر سيدالشهداء(ع) از كاروان اسرا حكايت مى كند، زيرا اگر سر مطهر امام در طول سفر با آن ها بود و آن ها همواره سر شريف پدر را در مقابل خود مشاهده مى كردند اولا: براى ديدن آن در مجلس يزيد تلاش نمى كردند و ثانيا با مشاهده آن تاب و توان خود را از كف نمى داده و صيحه نمى كشيدند. بنابراين بسيار دشوار است بپذيريم كه سرهاى شهدا و نيز سر اباعبدالله الحسين(ع) را به همراه عده اى زن و كودك به سوى شام روانه كنند و با رسيدن به هر شهر و ديارى سرها و اسرا را به نمايش در آورند، اما فرزندان سيد الشهدا سر مطهر پدر خود را در طول اين مسير مشاهده نكرده باشند.
علاوه بر اين- همان گونه كه گذشت- رسم رايج در آن زمان آن بوده است كه پس از پيروزى در جنگى سر سركرده مخالفين به همراه قاصدى نزد امير و فرمانرواى قوم پيروز ارسال مى شد تا بشارت پيروزى به سرعت و زودتر از هر خبرى به اطلاع فرمانرواى قوم پيروز برسد و او بتواند تصميم لازم و مقتضى را اتخاذ نمايد و آخرين فردى نباشد كه خبرى به اين مهمى به او رسيده باشد.
نتيجه آن كه ظاهرا نمى توان پذيرفت كه ورود اسرا به شام در روز اول صفر بوده باشد، زيرا دو هفته در كوفه محبوس بودن و نزديك به دو هفته پيمودن راه كوفه تا شام احتمال رسيدن آنان را به شام در روز اول صفر منتفى خواهد كرد.
۴- مدت زمان اقامت اهل بيت امام در شام
يكى ديگر از امورى كه با رسيدن اهل بيت سيدالشهداء در روز اربعين به كربلا ارتباط مستقيم دارد روشن شدن ميزان اقامت آنان در شام است. همان گونه كه موارد قبلى تا اندازه اى مشكوك و غير متقن بود اين مساله نيز به يقين معلوم نيست حتى تشتت اقوال و اخبار در اين خصوص بيش از موارد قبل است.
در ميان اقوال مربوط به ميزان اقامت اهل بيت سيد الشهداء در شام مى توان به موارد ذيل اشاره نمود:
۱- توقف كاروان اسرا در شام به مدت هشت روز
۲- قاضى نعمان توقف آنان را در مكان بى سقف به مدت يك ماه و نيم روايت مى كند علاوه بر آن ياد آور شده كه به مدت هفت روز در خانه يزيد مانده اند و به عزادارى پرداخته اند:
گفته شده است كه اين واقعه (عزادارى در خانه يزيد به مدت هفت روز) بعد از آن بود كه به مدت يك ماه و نيم در خانه اى كه نه از گرما و نه از سرما از آنها محافظت مى كرد بود تا اينكه صورت هايشان از گرمى آفتاب سياه شد و پوست انداخت و سپس آزاد شدند. محدث نورى نيز اين قول را تاييد كرده و اقامت اهل بيت را در خانه يزيد به مدت ۱۰ روز جداى از زندانى شدن آن ها در مكان بدون سقف كه از گرما و سرما حفاظت نمى كرد، مى داند.
۳- ابن طاووس نيز در اقبال الاعمال مدت اقامت آن ها را يك ماه ذكر كرده است. هم چنين مرحوم طبسى نجفى اقامت و حبس اهل بيت را در شام كمتر از يك ماه ندانسته و در كتاب خود مى نويسد:
به ظاهر در تعدادى از كتب تاريخ نقل است كه توقف آنها در شام كمتر از يك ماه نبوده است.
۴- قول ديگرى اقامت آنان را شش ماه دانسته و سيد بن طاووس آن را بدون قائل مى داند.
۵- نقل هاى ديگرى نيز بر اقامت ۱۸ روزه، ۳۸ يا ۴۵ روزه و حتى يك ساله اهل بيت در شام دلالت دارند كه عمدتا اقوال شاذ و نادر مى باشند. اين مساله نزد اماميه از ابهام بيشترى برخوردار است زيرا آنان از يك سو با اقوالى كه حاكى از حبس طولانى مدت اهل بيت در مكانى بدون سقف كه از سرما و گرما محافظت نمى كرد موافق اند تا آن جا كه تصريح مى كنند صورت هاى اهل بيت امام(ع) سياه شده و پوست انداخته بود و از سوى ديگر براى اثبات رسيدن كاروان اسرا به كربلا در اربعين اول با قول توقف كوتاه در شام موافق اند. اين دو امر با هم سازگارى نداشته و همين مساله كار را بر اماميه مشكل تر ساخته است.
البته رجوع به اخبار مربوط به اقامت كاروان سيدالشهداء در شام تقريبا ما را به اين امر مطمئن مى سازد كه اقامت آنان به مدت هشت يا ده روز نبوده است زيرا اولا: اقامت در مكانى كه از گرما و سرما محافظت نمى كند به اندازه اى كه صورت هاى اهل حرم سياه شده و پوست آنان بسوزد هرگز نمى توانست مدت كوتاهى باشد، زيرا طبق نقل هاى معتبر كاروان اسرا با مركب هايى كه بدون كجاوه بود به شام انتقال داده شدند و صورت هايشان نيز باز بوده است پس اگر قرار بود صورتهايشان مى سوخت و پوست مى انداخت بايد در راه رخ مى داد نه در مدت كوتاه اقامت و حبس در مكان بى سقف. اما همين كه چندين خبر معتبر سوختن پوست هاى صورت اهل حرم را به زمان حبس در زندان بى سقف نسبت داده اند در واقع يكى از اغراض آنان علاوه بر اشاره به گرمى هوا و بى سقف بودن مكان زندان يادآورى طولانى بودن مدت حبس در چنين مكانى بوده است علاوه بر آن كه شايد از آن بتوان چنين نتيجه نيز گرفت كه اسرا را از مسير باديه الشام نيز به شام منتقل نكرده اند زيرا در آن صورت بايد علت سوختگى پوست صورت اهل بيت سيدالشهداء(عليهم السلام) به مسير بين كوفه تا شام نسبت داده مى شد.
هم چنين بايد اسكان در خانه يزيد و برپايى هفت روز عزادارى در آن سرا را به آن حبس ظاهرا طولانى مدت اضافه نمود و نيز واگذار نمودن اختيار اقامت در شام يا بازگشت به مدينه را به اهل بيت و انتخاب بازگشت به مدينه از سوى آنان و مدت زمانى را كه براى تجهيز كاروان لازم بوده است تا براى انتقال خاندان سيدالشهداء(ع) از شام به مكانى دورتر از كوفه يعنى به مدينه منتقل سازد هر يك زمانى مى طلبد كه بايد به مجموع زمان محاسبه شده قبل اضافه كرد. از اين رو اعتقاد به اقامت هشت يا ده روزه اسرا در شام با واقعيت مطابقت نخواهد داشت و انتخاب آن چندان محققانه نيست.
مرور رفتار يزيد با سر مطهر امام(ع) و خاندان آن حضرت نشانه آن است كه بايد تغيير رفتار يزيد در مدت زمان قابل توجهى رخ داده باشد زيرا يزيد به عنوان خليفه يا به عبارت ديگر حاكم مطلق سرزمين پهناور اسلام نمى توانست رفتار خشن همراه با طعن و تعريض به بازماندگان سيدالشهداء را به راحتى و در مدت چند روز كاملا تغيير دهد و از امام سجاد دل جويى كند. توضيح آن كه يزيد ابتدا با جسارت به سر مطهر سيد الشهداء(ع) در مجالس متعدد و تحقير بازماندگان امام(ع) در صدد فرو نشاندن آتش كينه و عداوت خود با آل محمد(ص) برآمد به آنان بى مهرى كرد و آنان را در مكانى نامناسب و بدون سقف زندانى نمود اما آن گاه كه اوضاع را نامناسب و متشنج يافت و اعتراض و ناخرسندى مردم حتى اطرافيانش را مشاهده كرد براى جلوگيرى از تنفر افكار عمومى كم كم تغيير موضع داد اسراى آل محمد(ص) را در دربار و منزل خود اسكان نمود و امام سجاد(ع) را بر سر سفره خود نشاند و به آن ها اجازه اقامه عزادارى براى سيدالشهداء و اصحاب با وفايش را داد و در مرحله آخر از امام سجاد(ع) دل جويى كرد و گناه به شهادت رساندن سيدالشهداء(ع) را به گردن ابن زياد انداخته خود را از اين جنايت تبرئه نمود.
بديهى است براى اين كه يزيد متوجه اشتباه خود شود بايد زمانى سپرى مى شد و اوضاع جارى را ارزيابى مى نمود و هم چنين پس از آن كه اشتباه خود را فهميد براى اين اندازه تغيير موضع نيز نياز به زمانى كافى داشت. او زمانى كه دريافت دشمنى بيشتر با خاندان پيامبر اركان حكومتش را متزلزل مى سازد تغيير موضع داد و آن گاه دريافت كه بايد همچون پدرش معاويه از در حيله و نيرنگ وارد شود تا بتواند اوضاع را به كنترل درآورد و از آشوب جامعه جلوگيرى به عمل آورد. لذا كم كم با اتخاذ موضعى دوستانه با اهل بيت سيدالشهداء(ع) و اسكان آنان در كاخ خود و اجازه برپايى عزادارى تلاش كرد تا افكار عمومى را به نفع خود تغيير داده و از بروز تشنج جلوگيرى كند. پس در واقع يزيد چاره اى جز اين تظاهرها و فريب كارى ها نداشت تا از اين ره گذر آتشى را كه برافروخته خاموش ساخته و جلوى فتنه و آشوب را بگيرد.
البته پس از فروكش كردن آتش غرور و نخوتش و پس از دريافتن عمق فاجعه اى كه مرتكب شده بود براى جلوگيرى از آشوب عمومى و بروز ناآرامى و اعتراض در شام و ديگر بلاد مجبور بود ضمن آسان گرفتن بر اسرا و اظهار همدردى با آنان و انداختن بار سنگين جنايت بر دوش ابن زياد، اهل بيت امام حسين(ع) را با حالت اكرام واحترام در شام نگاه دارد و به همگان نشان دهد كه به آن ها اكرام كرده و احترام مى كند تا از اين طريق اوضاع را تحت كنترل داشته باشد. لذا فرستادن خاندان اسرا به مدينه آن هم قبل از آن كه گرد عزا را از آنان تا حدى بزدايد و خستگى سفر دور و دراز مكه تا كربلا و كربلا تا شام را از تن آنان بيرون كند چيزى جز فراهم آوردن زمينه آشوب و قيام مردمى در گوشه و كنار بلاد كشور اسلامى به دنبال نداشت. البته او مى توانست حتى آن گاه كه اهل بيت را در مكان بى سقف كه از گرما و سرما محافظت نمى كرد زندانى كرده بود در بين مردم چنين تبليغ كند كه آن ها را در خانه خود اسكان داده و احترام مى كند.
به هر حال يزيد اگر چه نمى توانست اهل حرم پيامبر اسلام(ص) را در حالت اسارت و با وضعيت اسفبار و دل خراش آن هم به صورت آشكارا در شام نگاه دارد و احساسات و عواطف مسلمانان را در شام جريحه دار سازد اما مى توانست آنان را اگر چه با اكراه در حالت احترام و اكرام در شام نگاه داشته و ظاهرا با آنان اعلام هم دردى كند تا مانع از برافروخته شدن آتش غضب دوست داران اهل بيت شده و آن را فرو نشاند و اوضاع بلاد را در كنترل خود نگه دارد و پس از آن كه اوضاع از آرامش نسبى برخوردار شد و مصيبت سيدالشهداء در بين اذهان عموم جامعه به وادى فراموشى سپرده شد اهل بيت امام را روانه مدينه كند.
نتيجه آن كه به نظر مى رسد يزيد نه تنها مى توانست اهل بيت را با اين وضعيت در شام نگاه دارد بلكه او مجبور بود آن را عملى سازد تا آب ها از آسياب افتاده و آرامش در جامعه حكم فرما شود زيرا رها ساختن خاندان سيدالشهداء در حالى كه هنوز گرد عزا بر چهره آنان نشسته و غم و اندوه در دل هاى آنان موج مى زد و بغض گلوهايشان را مى فشرد امرى عجيب و از عقل سياسى به دور بوده است. بديهى است اين امر زمينه هرگونه آشوب و ناآرامى را در مناطقى كه اهل بيت از آن جا عبور مى كردند را فراهم مى ساخت و اوضاع را براى حكومت مركزى ناامن مى كرد.
بنابراين نگهدارى اهل بيت در شام براى مدتى پيش از آن چه مشهور است (هشت يا ۱۰ روز) تقريبا قطعى بوده و شواهد تاريخى نيز بر آن دلالت مى كند.
و اما مرور وقايعى كه در شام اتفاق افتاده هر انسانى را مطمئن مى سازد كه آن وقايع در مدت هشت روز نمى توانسته است اتفاق افتاده باشد. ما در اين جا وقايعى را كه در شام واقع شده ذكر مى كنيم و قضاوت را بر عهده خواننده محترم مى گذاريم:
۱- ورود سر مطهر سيدالشهداء به شام در اول صفر و وجود برخى شواهد و قراين مبنى بر ورود كاروان اسرا در روزهاى بعد.
۲- مجلس يزيد در روز اول ورود اسرا به شام كه شواهد زيادى دلالت دارد در روز اول صفر نبوده و چندين روز پس از آن بوده است.
۳- زندانى شدن به مدت طولانى در مكانى بدون سقف كه از سرما و گرما محافظت نمى كرد.
۴- سخنرانى امام سجاد در مسجد اموى پس از سخنرانى خطيب يزيد.
۵- مجلس هاى بعدى امام سجاد با يزيد. بديهى است كه فراهم آمدن امكان سخنرانى امام سجاد(ع) در مسجد اموى يا مجلس امام سجاد(ع) با يزيد نياز به گذشت زمان و ايجاد زمينه مناسب داشت.
۶- حاضر كردن يزيد امام سجاد را بر سر سفره خود و نيز مجلسى كه يزيد در آن از فرزند امام مجتبى(ع) خواست تا با فرزندش كشتى بگيرد.
۷- مجالسى كه يزيد با اطرافيانش برگزار مى كرد و در آن سر امام را مقابل خود گذاشته و شرب خمر مى نمود.
۸- اسكان اهل بيت در خانه يزيد و عزادارى اهل بيت در آن جا به مدت يك هفته.
۹- ملاقات منهال با امام سجاد(ع) در بازار شام كه حاكى از اقامت نسبتا طولانى اسرا در شام است زيرا اگر اقامت اسرا در شام كوتاه بود حضور امام سجاد در بازار وملاقات منهال با حضرت در بازار چندان منطقى به نظر نمى رسد.
۱۰- زمان مورد نياز براى تجهيز كاروان براى انتقال اهل بيت امام از شام به مدينه كه مسيرى بسيار طولانى بوده است.
۱۱- پرداخت ديه و خون بهاى شهداء و اهل بيت از سوى يزيد و اعتراض شديد فاطمه بنت الحسين (ع).
۱۲- تغيير موضع ۱۸۰ درصدى يزيد و تبديل شدن دشمنى آشكار او با حسين بن على و پدر بزرگوارش على بن ابيطالب (ع) به موضعى دوستانه و همراه با دل سوزى و تفقد از امام چهارم و اهل بيت حسين بن على(ع). البته آن چه شمرده شد تنها وقايعى است كه در كتاب هاى تاريخ نقل شده است اما به يقين حوادث ديگرى نيز واقع شده است كه مورخان به دليل رعايت اختصار از ذكر آن پرهيز كرده اند.
اكنون اين خواننده گرامى است كه مى تواند قضاوت كند آيا تحقق اين وقايع عادتا در مدت هشت يا ده روز ممكن است يا زمان بيشترى مى طلبد.
نكته ديگرى كه بايد در نظر داشت ملاحظه حال و روز اهل بيت سيدالشهداء(ع) است. كاروانى كه متشكل از بيست زن و پانزده بچه خردسال با حالتى رنج كشيده و داغديده اسارت كشيده و كتك خورده كه از هشتم ذى حجه تا اوايل صفر يعنى نزديك به دو ماه در حال سفر و طى طريق بوده است و سخت ترين فشارهاى جسمى و بالاترين فشارهاى روحى و روانى را متحمل شده است آيا مى توانسته است تنها پس از هشت يا ده روز اقامت در شام آن هم به صورت فلاكت بار و دل خراش بدون كمترين استراحت يا آرامشى بار ديگر بار سفرى ديگر را ببندد و عازم مدينه گردد؟!
البته اگر چه اين امور دليلى قاطع براى اثبات اقامت بيشتر در شام نيست اما يقينا قراين و شواهدى است كه مى تواند ما را به واقعيت نزديك تر سازد.
اما در مورد فرمان خروج كاروان اسرا از شام - با توجه به آن چه گذشت - نمى توان به تاريخ دقيقى رسيد مگر اين كه بر اساس برخى نقل ها روز بيستم صفر روز خروج اهل بيت از شام بوده است، زيرا شيخ طوسى در مصباح المتهجد مى فرمايد: و در بيستمين روز ماه صفر بازگشت خانواده آقاى ما اباعبدالله حسين بن على بن ابى طالب(ع) از شام به مدينه نبوى واقع شده است.
برخى متون ديگر نيز اين قول را تاييد و عبارت هايى نظير آن ذكر مى كنند. اما صاحب كتاب «مع الركب الحسينى» پس از نقل اين اقوال آن ها را به زمان خروج از شام حمل مى كند نه زمان رسيدن به مدينه. البته همان گونه كه گذشت اقامت اهل بيت در شام ظاهرا طولانى بوده و پذيرفتن قول خروج اهل بيت از شام در تاريخ بيستم صفر با هيچ يك از اقوال گذشته كه ميزان اقامت آنان را در شام بيان مى كرد قابل جمع نيست ولذا پذيرش آن نيز در بوته اى از ابهام قرار خواهد داشت.
۵- عزيمت به كربلا و رسيدن به آن جا در اربعين اول
آخرين مساله اى كه با اربعين و اقامه عزادارى در آن روز توسط اهل بيت سيدالشهداء در كنار مرقد مطهر آن حضرت ارتباط دارد قصد عزيمت به كربلا در بازگشت و رسيدن به آن جا در روز اربعين است. اين مساله را مى توان در چند پرسش خلاصه نمود:
۱- به راستى آيا مى توان گفت كاروان حرم سيدالشهداء به هنگام حركت به سوى مدينه الرسول ابتدا به قصد زيارت قبر ابا عبدالله الحسين(ع) عازم كربلا شدند و سپس به مدينه الرسول(صلى الله عليه وآله) بازگشتند؟
۲- آيا آن ها از ابتدا قصد عزيمت به كربلا داشتند يا در ميانه راه تصميم خود را تغيير داده راه خود را به سوى كربلا كج كردند و از مسير مدينه منوره منحرف شدند؟
۳- آيا ممكن است بازماندگان سيدالشهداء(ع) مستقيما از شام به مدينه رفته و به كربلا نرفته باشند؟
۴- اگر آنان به سوى كربلا حركت كردند در چه روزى به كربلا رسيدند آيا در اربعين اول به آن جا رسيدند يا در روزهاى پس از آن موفق به زيارت قبر مطهر سيدالشهداء(ع) شدند؟
اين ها همگى پرسش هايى است كه در اين مقطع قابل طرح خواهد بود و پاسخ به آن ها نيز به سادگى ميسر نيست زيرا اخبار قابل اطمينانى كه معارض نداشته باشد در مورد هيچ يك از پرسش هاى فوق وجود ندارد.
صاحب كتاب تحقيق درباره اول اربعين سيدالشهداء(ع) نه تنها طرفدار رسيدن اهل بيت به كربلا در اربعين و ملاقات جابر با آن هاست بلكه با اصرار زياد مدافع دفن شدن سر سيدالشهداء والحاق راس شريف امام به بدن مطهرش در همان روز اربعين توسط امام سجاد(ع) نيز هست. وى پس از آن كه اقوال مختلف مربوط به دفن سر مطهر در عسقلان، مصر، نجف و كربلا را نقل و بررسى كرده در نتيجه گيرى خود مى نويسد: پس قول صحيح آن است كه علماى اماميه بر آن قائل و عملشان بر آن است كه راس مطهر سيدالشهداء(ع)را امام سجاد- سلام الله عليه- در مراجعت از شام با رئوس شهدا به كربلا آورده گرچه يقينى نيست كه تمامى سرهاى شهدا را با خود آورده باشد، ولى راس مطهر را با مخدرات عصمت و طهارت بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعين روز بيستم شهر صفر سال ۶۱ در كربلا ملحق به جسد اطهر و اطيب كرده است و ساير رئوس شهدا را نيز در كربلا دفن فرموده است.
و نيز در جاى ديگر مى آورد: راس مطهر سيدالشهداء(ع) را امام سجاد. . . بدون شك با خود به كربلا آورده و در اربعين روز بيستم صفر سال ۶۱ ملحق به جسد اطهر و اطيب كرده است.
مهم ترين دليل وى در خصوص اين مدعايش روايت عطيه است. با اين كه در روايت عطيه آن گونه كه بشارت المصطفى نقل كرده است تنها به زيارت جابر از قبر مطهر سيدالشهداء تصريح شده و از ملاقات او با امام سجاد و كاروان اسرا هيچ يادى نشده است اما ايشان ادعا مى كند كه روايت عطيه در بشارت المصطفى به صورت تقطيع شده آمده و در نسخه اصلى آن به رسيدن اهل بيت به كربلا در روز اربعين و ملاقات جابر با امام سجاد(ع) و كاروان اسرا تصريح شده است. اما به نظر مى رسد:
۱- تقطيع روايت در بشاره المصطفى تنها مستند به سيد امين است كه از علماى متاخر بوده و به صرف ادعاى او نمى توان روايت را تقطيع شده فرض كرد.
۲- در روايت عطيه هيچ اشاره اى به روز اربعين نشده است، يعنى ممكن است جابر در ايام اقامتش در كوفه بارها به زيارت قبر مطهر سيد الشهداء آمده باشد و در يكى از موارد عطيه همراه او بوده است به ويژه آن كه از ابتداى روايت عطيه چنين به نظر مى آيد كه آن ها از مكان نزديكى به كربلا عزيمت كرده اند نه از مكانى دور چون مدينه زيرا در ابتداى روايت او آمده است: خرجت مع جابر بن عبدالله الانصارى - رضى الله عنه - زائرا قبر الحسين(ع)فلما وردنا كربلا. . . با جابر بن عبد الله انصارى به جهت زيارت قبر حسين(ع)خارج شدم. پس وقتى وارد كربلا شدم. . .
بديهى است اگر مراد عطيه خارج شدن از مدينه بود به اين اختصار از آن نمى گذشت و حتما اشاره اى به شهر مدينه و يا طولانى بودن راه و برخى وقايع ميان راه اشاره اى مى كرد. از همه مهم تر آن كه عطيه خود اهل كوفه است و جناب قاضى(قدس سره)نيز به آن تصريح مى كند، بنابراين مسلما جابر مدتى در كوفه اقامت داشته و بارها به زيارت مرقد امام حسين(ع)مشرف شده است و جمله عطيه كه مى گويد: «خرجت مع جابر. . .» ظهور در خارج شدن از كوفه داشته و از اقامت جابر در كوفه حكايت مى كند. پس جابر فقط يك بار به زيارت كربلا مشرف نشده است كه ملاقاتش با كاروان امام سجاد(ع) در همان يك بار اتفاق افتاده و آن يك بار نيز در روز اربعين بوده باشد. به هر حال اشتباهى كه برخى از محققان مرتكب شده اند آن است كه از دو مقدمه زيارت جابر از كربلا در روز اربعين و ملاقاتش با امام سجاد(ع) واهل بيت سيدالشهداء(ع) نتيجه گرفته اند كه كاروان اهل بيت(ع) در روز اربعين به كربلا رسيده اند در حالى كه اين دو مقدمه زيارت جابر را در روزهاى بعد نفى نمى كند و مى توان تصور كرد كه هنگام زيارت مجدد جابر از كربلا در روزهاى بعد ملاقات با امام سجاد(ع)صورت گرفته باشد. اين مطلب وقتى قوت مى يابد كه بدانيم جابر پيرمردى نابينا بوده زيرا بديهى است وقتى پيرمردى نابينا از مدينه عازم زيارت قبر مولايش در كربلا مى شود با يك بار زيارت قبر حسين بن على(ع) باز نمى گردد و يقينا مدتى در كربلا يا كوفه اقامت مى كند و بارها به زيارت آن مزار شريف مشرف مى شود. بنابراين اگر ملاقاتى بين جابر و امام سجاد(ع) صورت گرفته است بايد در روزهاى پس از اربعين حسينى رخ داده باشد.
۳- همان گونه كه گذشت استاد شهيد قاضى طباطبائى در كتاب خود نه تنها تصريح مى كند كه روايت عطيه بر اساس آن چه در بشاره المصطفى آمده تقطيع شده است و در نسخه اصلى در ادامه روايت به ملاقات جابر با امام سجاد و اهل بيت سيدالشهداء(ع) تصريح شده است بلكه معتقد است كه در همان روز سر مطهر آن حضرت و بقيه سرها به بدن هاى شريفشان ملحق گرديده است. اما با مشاهده بخش تقطيع شده روايت عطيه چنين مطلبى را نمى توان برداشت كرد زيرا در آن بخشى ظاهرا در بشارت المصطفى حذف شده چنين آمده است: عطيه گفت: مدتى بر ما گذشت. در اين هنگام از ناحيه شام سياهى نمايان شد. گفتم: اى جابر سياهى از طرف شام نمايان شده است. جابر به غلامش گفت: به سوى سياهى برو و از آن براى ما خبر بياور. اگر از ياران عمر بن سعد بود فورا براى ما خبر بياور تا در پناهگاهى پناه گيرم. و اگر زين العابدين(ع) بود تو در راه خدا آزادى. آن غلام روانه شد و طولى نكشيد كه به سرعت بازگشت. گفت: اى جابر برخيز و به استقبال حرم پيغمبر خدا برو. اين زين العابدين(ع) است كه به همراه عمه ها و خواهرانش به اين سو مى آيند. جابر برخاست و با گام هاى بلند در حالى كه سرش برهنه بود به استقبال امام رفت. وقتى به زين العابدين(ع) نزديك شد، امام فرمود: آيا تو جابرى؟ گفت: بله اى فرزند رسول خدا. سپس امام فرمود: اى جابر بخدا سوگند اينجا مردان ما كشته شدند و كودكانمان ذبح شدند، زنهاى ما به اسارت رفتند و خيمه هاى ما به آتش كشيده شد. سپس كربلا را به قصد مدينه ترك كردند.
اكنون با توجه به متن فوق چند نكته را خاطر نشان مى شويم:
۱- چرا عطيه از الحاق سر امام حسين(ع) به جسم مطهرش هيچ يادى نكرده است؟ آيا در حالى كه قاعدتا مى بايست الحاق راس شريف به بدن مطهر با تشريفات خاصى انجام مى شد و نقل هاى متعددى در باره آن وجود مى داشت مى توان تصور كرد عطيه به عنوان راوى واقعه از اين مساله غفلت كرده و هيچ اشاره اى حتى به سر مطهر سيدالشهداء ننموده باشد؟ آيا مهم تر از آن مساله ديگرى بوده است كه باعث شده است او از آن غفلت كرده باشد؟ آيا الحاق سر فرزند فاطمه زهرا(ع) كه چهل روز در شهر و ديار چرخانده شد و بر نوك نيزه ها جاى داشت و مورد بى مهرى ها و اهانت هاى بى حد و حصر يزيديان واقع گرديد مساله كوچك و بى اهميتى بوده است كه عطيه از ذكر آن اغماض كرده يا آن را به فراموشى سپرده است؟
۲- اگر سر امام حسين به امام سجاد(عليهما السلام) تسليم مى شد بايد يزيد دستور مى داد تا اهل بيت امام را به كربلا برند و پس از دفن سر حسين(ع) عازم مدينه شوند در حالى كه در هيچ يك از نقل هاى موجود از چنين دستورى خبرى نيست.
۳- اگر سر امام حسين(ع) به امام سجاد(ع) تحويل مى شد از ابتدا ماموران همراه كاروان اسرا از آن مطلع بوده و راه خود را ابتدا به مقصد كربلا انتخاب مى كردند كه در آن صورت نيازى به خواهش اهل بيت(عليهم السلام) از آنان در خصوص تغيير مسير كاروان از مقصد مدينه به مقصد كربلا نبوده است.
۴- اقوال فراوانى كه از دفن سر مطهر امام حسين(ع) در جايى غير از كربلا حكايت دارد بعضا معارض هاى خوبى براى اين اعتقاد خواهند بود.
به هر حال پرسش ما اين است كه با توجه به وجود ادله و اقوال مختلف در خصوص دفن سر مطهر امام(ع) و پراكندگى و تشتت آن اقوال كه خود ايشان بر آن ها واقف بوده وبسيارى از آن اقوال را در كتاب خود آورده است و بالغ بر پنجاه صفحه از كتاب خود را به آن اختصاص داده است و نيز با وجود خدشه ها واشكالاتى كه برخى از علما و صاحب نظران به نظريه دفن سر مطهر امام حسين(ع) در كنار پيكر مطهرش كرده اند چگونه مى توان با اين اندازه از اطمينان و جزم معتقد شد كه سر امام حسين(ع) در روز اربعين توسط امام سجاد(ع)به پيكر مطهرش ملحق گرديده است؟! آيا اصولا در يك مساله تاريخى به جز در مواقعى كه اخبار متواتر و بدون معارض يك امرى را تصريح مى كنند مى توان به چنين جزم و يقينى دست يافت؟!
نتيجه آن كه اشاره نشدن الحاق سر مطهر سيدالشهداء به بدن شريفش در روايت عطيه ما را به دو نتيجه محتمل نزديك تر مى سازد و بر اساس هر دو نتيجه رسيدن كاروان اسرا در اربعين اول به كربلا و دفن سر امام حسين(ع) در همان روز در كنار بدن مطهرش را به زير سوال مى برد:
نخست آن كه اگر تقطيع روايت عطيه صحيح باشد بايد بپذيريم سرهاى شهدا در روز اربعين همراه امام سجاد(ع) نبوده است، زيرا اگر اين گونه بود عطيه حتما به همراه جابر در تدفين آن ها شركت نموده ودر روايت خود آن واقعه مهم را به تفصيل نقل مى كرد.
دوم آن كه روايت عطيه همان است كه در بشاره المصطفى آمده و ادامه اى نداشته است، پس اهل بيت امام حسين(ع)در روز اربعين به كربلا نرسيده اند و جابر در اربعين حسينى پس از زيارت قبر مطهر حسين بن على(ع) به كوفه عزيمت كرده است و بازماندگان سيدالشهداء(ع) در روز اربعين به كربلا نرسيده اند و هيچ ملاقاتى در آن روز بين امام سجاد(ع) و جابر رخ نداده است.
يكى ديگر از قائلان عزيمت اهل بيت امام(عليهم السلام) به كربلا سيد ابن طاووس در كتاب لهوف است. ايشان مى نويسد:
راوى مى گويد: هنگامى كه زنان و فرزندان حسين(ع) از شام بازگشته به عراق رسيدند به راهنما گفتند: ما را از مسير كربلا ببر.
پذيرفتن اين جمله سيد ابن طاووس نيز در هر حال مشكل خواهد بود زيرا رفتن بازماندگان سيد الشهداء(ع)به كربلا از دو حال خارج نبوده است: يا از ابتداى حركت قصد عزيمت به كربلا را داشتند و يا در بين راه تصميم خود را عوض كرده و قصد زيارت مرقد مطهر حسين(ع) نمودند.
اما اگر كاروان اسرا پس از آزادى از ابتدا قصد عزيمت به كربلا را داشتند از همان ابتدا مسير عراق و كربلا را پيش گرفته و نيازى به درخواست آنان بين راه از راهنمايان و گماشتگان يزيد نبود تا آنان را به كربلا ببرند. و اما اگر قصد اوليه آنان مراجعت به مدينه منوره بوده و عزيمت به كربلا را قصد نكرده بودند در آن صورت مسير شام به مدينه را كه راهى غير از مسير شام به عراق است در پيش گرفته و هرگز از عراق نمى گذشتند تا به هنگام رسيدن به عراق اهل بيت(ع)از آنان بخواهند تا راه خود را به سوى كربلا كج كرده و آنان به زيارت مرقد مطهر سيدالشهداء(ع) نايل آيند.
بنابراين مشاهده مى شود كه تقريبا نمى توان به هيچ يك از ادله قائلان به رسيدن اهل بيت امام حسين(ع) به كربلا در روز اربعين اعتماد بايسته اى پيدا كرد و اين امر هم چنان در هاله اى از ابهام باقى خواهد ماند بلكه نرفتن اهل بيت امام به كربلا در راه بازگشت يا دست كم رسيدن به كربلا اما پس از اربعين شهداى كربلا از قوت بيشترى برخوردار است.
نتيجه
با توجه به بررسى پنج مطلب اساسى كه با رسيدن كاروان اسرا به كربلا در روز اربعين ارتباط مستقيم داشت نتايج ذيل قابل اخذ خواهد بود:
۱- ميزان زندانى بودن كاروان اسرا در كوفه دقيقا معلوم نيست وبا توجه به زمانى كه براى ارسال نامه ابن زياد به شام و دريافت پاسخ آن از يزيد لازم بود نمى توان گفت كه خروج اسرا از كوفه قبل از ۲۵ محرم بوده است مگر آن كه معتقد شويم نامه اى براى كسب تكليف در مورد اسرا بين ابن زياد و يزيد رد و بدل نشده است. بديهى است كه در آن صورت مدت زندانى شدن بازماندگان امام حسين(ع) در كوفه كوتاه بوده است. به هر حال در مورد مدت توقف آنان در كوفه نمى توان اظهار نظر دقيق و يقين آورى ارائه نمود اگر چه با توجه به شواهد تاريخى زندانى بودن اسراى آل محمد به مدت نزديك به دو هفته از احتمال بيشترى برخوردار است.
۲- انتقال كاروان اسرا از مسير باديه الشام به دليل كويرى و صعب العبور بودن و هم چنين به دليل مرسوم نبودن عبور از آن و بالاخره به دليل عدم وجود هيچ شاهد و مدركى بر آن منتفى بوده و قابل اثبات نيست از اين رو بايد آن ها را از مسير سلطانى يا ميانه - آن گونه كه به تفصيل گذشت- به شام منتقل كرده باشند.
۳- از آن جا كه پيمودن فاصله بين كوفه و شام براى كاروان اسرا سريع تر از پيك ها ممكن و متصور نبوده است قاعدتا بايد زمانى حدود دو هفته براى آن در نظر گرفت.
۴- براى مدت اقامت اهل بيت سيد الشهداء در شام نمى توان به نظرى قابل قبول و قطعى دست يافت و به همين دليل تعيين زمان خروج آنان از شام نيز ميسر نخواهد بود. اما آن چه نزديك به يقين مى توان باور داشت اين است كه زمان اسارت و پس از آن اقامت اهل بيت امام(ع) در شام بيش از هفت يا ده روز بوده است.
۵- چگونگى قصد عزيمت كاروان اسرا به كربلا پس از آزادى از بند يزيد چندان مشخص نيست يعنى معلوم نيست كه آيا از هنگام حركت از شام قصد كربلا نموده اند يا در بين راه تصميم خود را تغيير داده اند آيا از راه سلطانى يا راه ميانه به سوى مدينه بازگشتند يا از راه مستقيم كه از كنار درياى مديترانه مى گذرد.
۶- در يك جمع بندى نهايى مى توان چنين نتيجه گيرى نمود كه گرچه بر اساس قول مشهور رفتن كاروان اسرا به كربلا در راه بازگشت پذيرفتنى است و اصرارى بر انكار آن وجود ندارد اما رسيدن آنان در روز اربعين به كربلا با توجه به ابهامات بسيار و نيز شواهد وقراينى كه برخى از آن ها در همين مقاله ذكر شد ممكن نبوده و اصرار بر تحقق آن چندان قابل قبول نخواهد بود.
۷- با توجه به اين كه اثبات رسيدن كاروان اسراى آل محمد(ص) به كربلا در روز اربعين اول دشوارى بسيارى داشته و تقريبا امكان پذير نيست پس چه امرى بايد برخى محققان را تا اين اندازه مصمم ساخته باشد كه آن را بپذيرند و براى اثباتش تلاش كنند، آيا براى اثبات فضيلت زيارت اربعين سيدالشهدا(ع) روايات معصومان(ع) كفايت نمى كند؟ آيابايد رسيدن اتفاقى اهل بيت سيدالشهداء(ع) به كربلا در روز اربعين به آن ضميمه شود؟ به نظر مى رسد حتى اگر روايتى بر فضيلت و استحباب زيارت اربعين نداشته باشيم (كه البته اين چنين نيست و در روايتى از معصوم(ع) زيارت اربعين از علايم مومن دانسته شده است) رسيدن اتفاقى كاروان اسرا به كربلا در روز اربعين بر فرض اثبات نيز نمى تواند وجه استحباب و فضيلت آن زيارت باشد.
نويسنده:حجت الاسلام محمدتقى سبحانى
والله اعلم وله الحمد
منبع : روزنامه جوان