گریه براى مصایب امام حسین(علیه السّلام) نوعى پیوند با راه و روش و هدف آن حضرت است که باعث آمادگى براى مبارزه و جهاد در راه خدا مى شود و نیروى ایمان و عقیده را از هر جهت بسیج مى کند و ناامیدى و زبونى را از انسان دور مى نماید. از آن جا که شهادت سالار شهیدان و ی اران با وفایش از منظر عمومى، آثار ویرانگرى براى حکومت بنى امیه و سال ها بعد براى بنى عباس داشت و مشروعیّت حاکمان این دو سلسله را زیر سؤال برده بود، براى این که این تراژدى غم بار به دست فراموشى سپرده نشود، امامان(علیهم السّلام) با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگه داش تن یاد و خاطره جانبازى هاى آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال مى کردند. عظمت حادثه کربلا به قدرى دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
امام سجّاد(علیه السّلام) در مناسبت هاى گوناگون بر عزیزانش گریه مى کرد.
اشک هاى آن حضرت(علیه السّلام) عواطف را بر مى انگیخت و در اذهان مخاطبان مظلومیّت شهداى کربلا را ترسیم مى نمود. امام سجّاد (علیه السّلام) بنیانگذار فرهنگ گریه در میان مؤمنان بود و طى ۳۵ سال امامتش به این روش ادامه داد (۶) تا جایى که یکى از «بکّائین پنج گانه تاریخ»(۷) نامیده شد. وقتى راز آن همه گریه را از آن حضرت مى پرسیدند، حضرت مصایب جانگداز کربلا را بازگو مى کرد و مى فرمود: مرا ملامت نکنید. بدرستى یعقوب(علیه السّلام) پس از آن که یک فرزند خود را از دست داد، آن قدر گریست تا از غصّه چشم هایش سفید شد. در حالى که یقین به مرگ فرزندش نداشت.
ولى من به چشم خود در نصف روز دیدم که چهارده نفر از اهل بیت مرا سربریدند.(۸)
او نه تنها خود در سوگ شهداى کربلا مى گریست، بلکه شیعیان و مؤمنان را نیز ترغیب به گریستن بر آن شهدا مى کرد و مى فرمود: «هر مؤمنى که بر شهادت حسین(علیه السّلام) بگرید به طورى که اشک بر گونه هایش جارى شود، خداوند براى او غرفه هایى در بهشت آماده مى سازد که تا ابد در آ ن اقامت خواهد گزید».(۹)
امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: «على بن الحسین(علیهما السّلام) به یاد عاشورا بیست سال گریست و هرگز طعامى نمى خورد مگر این که گریه مى کرد».(۱۰)
همچنین امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: «فعلى مثل الحسین فلیبک الباکون فانّ البکاء علیه یحطّ الذّنوب العظام؛(۱۱) گریه کنندگان باید بر کسى همچون حسین(علیه السّلام) گریه کنند، زیرا گریستن بر او گناهان بزرگ را فرو مى ریزد».
باز امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: «کلّ الجزع و البکاء مکروهٌ سوى الجزع و البکاء على الحسین؛(۱۲) هر ناله و گریه اى مکروه است، مگر ناله و گریه بر حسین(علیه السّلام)».
این اشک ها و گریه ها در عزاى مظلوم کربلا، فریاد مداوم علیه ستمگران و ابلاغ پیام خون مطهر شهدا بود. اگر گریه هاى ائمه(علیهم السّلام) نبود، حادثه عاشورا از خاطره ها محو مى شد و شعاع این مشعل فروزان فروکش مى کرد. بیان گریه نظام هستى
مسأله گریه نظام هستى به ویژه گریه آسمان بر شهادت حضرت اباعبداللّه(علیه السّلام) در روایات منقول از ائمه هدى(علیهم السّلام) منعکس شده است.راز این گریه اظهار عظمت مصیبت است به نحوى که در جزء جزء عالم هستى داراى تأثیر بوده است.
پس از بازگشت اهل بیت عصمت و طهارت از کربلا و ورود به مدینه امام سجاد(علیه السّلام) ضمن خطبه اى چنین فرمودند: «اى مردم! پس از این مصیبت عظمى کدام یک از مردانتان تواند شاد بود یا کدامین چشم مى تواند اشکش را حبس کند؟ همانا آسمان هاى هفت گانه بر قتل او گریستند و دریاه ا با امواجشان و آسمان ها با ارکانشان و زمین با پهنه وسیعش و درختان با شاخه هایشان و ماهیان اعماق دریا و ملائکه و اهل آسمان بر شهادت او گریستند».(۱۳)
امام صادق(علیه السّلام) در روایتى به صحابى بزرگوارش زراره فرمودند: «اى زراره! آسمان چهل روز بر حسین(علیه السّلام) گریست و زمین چهل روز با سیاهى و خورشید چهل روز با سرخى و کسوف و کوه ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند و ملائکه چهل روز بر حسین(علیه السّلام) گریستند».(۱۴)
هم چنین امام رضا(علیه السّلام) در روایتى به گریه آسمان هاى هفت گانه و زمین اشاره نموده اند.(۱۵)
از روایاتى که گذشت مى توان چنین استنباط کرد که اصل مسأله گریه هستى بر شهادت امام حسین(علیه السّلام) امرى است قطعى که خود سند متقنى است براى زنده نگه داشتن این قیام. ترغیب شاعران به سرودن شعر و مرثیه
برپایى مجالس نوحه خوانى و خواندن شعر و مرثیه از عباداتى است که داراى ثواب و پاداش فراوانى در نزد پروردگار است.
امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید: «الحمد لله الّذى جعل فى النّاس من یفد الینا و یمدحنا و یرثى لنا؛(۱۶) حمد و ستایش خداوندى را که در میان مردم کسانى را قرار داد که به سوى ما مى آیند و ما را مدح مى کنند و براى ما مرثیه مى خوانند».
این نشان دهنده جایگاه «مرثیه» و «مدح» در فرهنگ شیعه و در راستاى احیاى فرهنگ اهل بیت(علیهم السّلام) است.
بیان مصایب و مراثى سرور شهیدان امام حسین (علیه السّلام) به اندازه اى مهم و ضرورى است که پیشوایان معصوم(علیهم السّلام) همواره بدان سفارش کرده و خواستار زنده نگه داشتن نام و یاد آن امام(علیه السّلام) به این شیوه شده اند. آنان خود نیز بدین امر پاى بند بوده و در بزرگداشت این واقعه جانسوز ق لبى سوزان و زبانى نوحه گر داشته اند.
استاد شهید آیت اللّه مرتضى مطهرى (ره) در این زمینه مى نویسد: «ائمه دین خواستند قیام امام حسین(علیه السّلام) به صورت یک مکتب و به صورت یک مشعل فروزان همیشه باقى بماند. این یک چراغى است از حق، از حقیقت دوستى و از حقیقت خواهى. این یک ندایى است از حق طلبى، از حرّیت و آزادى، این مکتب آزادى و این مکتب مبارزه با ظلم را خواستند براى همیشه باقى بماند. در زمان خود ائمه اطهار(علیهم السّلام) که این دستور صادر شد، سبب شد که جریان زنده و فعّال و انقلابى به وجود آید. نام امام حسین(علیه السّلام) شعار انقلاب علیه ظلم گشت، یک عدّه شاعر انقلابى به وجود آ مدند مانند: کمیت اسدى، دعبل خزایى، سیّد حمیرى و...کمیت اسدى مى دانید کیست؟ همان کسى که با اشعارش از یک سپاه بیشتر براى بنى امیّه ضرر داشت».(۱۷)
مشهور است که چون اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) از شام به مدینه بازگشتند، در حوالى مدینه براى مدتى کوتاه اقامت نمودند. اهالى مدینه با شور و شوق خاصى به استقبال آنان رفتند. در میان استقبال کنندگان فردى بود به نام «بشیر بن جذلم» که چون امام سجاد(علیه السّلام) او را دید، ف رمود: اى بشیر! پدرت شاعر بود. آیا تو هم از شاعرى بهره دارى، وى جواب داد: آرى! خود نیز شاعر هستم. حضرت(علیه السّلام) فرمودند: ابیاتى بسراى و خبر ورود اهل بیت(علیهم السّلام) و مصیبت جانگداز کربلا را اعلام کن. بشیر مى گوید بر مرکب خود سوار و با عجله وارد مدینه شدم و صدا به گریه ب لند کردم و این اشعار را خواندم:
یا اهل یثرب لامقام لکم بها *** قتل الحسین و ادمعى مدرار
الجسم منه بکربلا مضرّج *** و الرأس منه على القناه یدار
یعنى: اى اهل یثرب (مدینه) دیگر در شهر نمانید چون حسین(علیه السّلام) کشته شد. پس اشک فراوان از گونه ها جارى کنید. بدنش در کربلا آغشته به خون شده و سر مطهرش را بر سر نیزه کردند.
بعد از این مرثیه، شهر مدینه شکل ماتم به خود گرفت. همه اهل شهر از منازل بیرون آمدند و به گریه و زارى پرداختند و این ماتم سرایى تا چندین روز ادامه داشت.
در عصر امامت ائمه(علیهم السّلام) شعرایى چون کمیت اسدى، سیّد حمیرى، دعبل خزایى و... به سفارش آن بزرگواران براى فداکاران کربلا به مرثیه گویى پرداختند. اشعار حماسى و عمیق این یاران اهل بیت(علیهم السّلام) بنى امیّه و بنى عباس را در هراس افکنده بود.(۱۸)
شاعر و مدّاح اهل بیت(علیهم السّلام) «دعبل خزایى» این گونه نقل کرده است: ایام محرم بود که به زیارت امام هشتم على بن موسى الرضا(علیهما السّلام) رفتم. دیدم آن حضرت با حالت حزن و اندوه نشسته و اصحاب هم دور او جمع شده اند. چون مرا دید، فرمود: اى دعبل! دوست دارم شعرى بخوانى، زیرا این روزها غم و اندوهى است که بر خاندان ما رفته است و کسى که بر مصیبت جدّم امام حسین(علیه السّلام) بگرید، خداوند گناهان او را مى آمرزد. سپس آن حضرت از جاى خویش برخاست و پرده اى را نصب کرد و اهل خانه را در پشت آن پرده قرار داد تا در مصایب جدّشان عزادارى کنند. در این حال رو به سوى من کرد و فرمود: براى جدّم حسین(علیه السّلام) مرثیه اى بخوان. دعبل مى گوید: اشعارى خواندم به طورى که صداى گریه امام رضا(علیه السّلام) و اهل بیت او بلند شد.(۱۹)
زید شجام مى گوید: «با جمعى از کوفیان نزد امام جعفر صادق(علیه السّلام) بودیم که جعفر بن عفان وارد شد. امام صادق(علیه السّلام) او را نزدیک خود جاى داد. سپس فرمود: شنیده ام تو درباره عزادارى امام حسین(علیه السّلام) خوب شعر مى گویى، گفت: بلى! فرمود: بگو! پس جعفر شعرى درباره امام حسین(علیه السّلام) سرود به طورى که امام صادق(علیه السّلام) و تمام اطرافیان گریستند. سپس امام (علیه السّلام) فرمود: اى جعفر! به خدا قسم دیدم ملائکه اشعار تو را درباره حسین(علیه السّلام) مى شنوند و آن ها هم گریه مى کنند.
اى جعفر! خداوند همین الآن بهشت را بر تو واجب کرد و گناهانت را بخشید».(۲۰)
پی نوشت:
۶. امالى شیخ صدوق، ص ۱۴۰.
۷. حضرت آدم(علیه السّلام)، حضرت نوح(علیه السّلام)، حضرت یعقوب(علیه السّلام)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و امام سجاد(علیه السّلام).
۸ امالى شیخ صدوق، ص ۱۴۰.
۹. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۸۳.
۱۰. بحارالانوار، مجلسى، ج ۴۶، ص ۱۰۸.
۱۱. همان، ج ۴۴، ص ۲۸۳.
۱۲. همان، ج ۴۵، ص ۳۱۳.
۱۳. عوالم العلوم و المعارف، عبداللّه بحرانى، ج امام حسین(علیه السّلام)، ص ۴۵۹.
۱۴. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۰۷ - ۲۰۶.
۱۵. همان، ج ۴۴، ص ۲۸۶.
۱۶. وسایل الشیعه، حرّ عاملى، ج ۱۰، ص ۴۶۹.
۱۷. ده گفتار، شهید مطهرى، ص ۲۵۲ - ۲۵۱.
۱۸. مجله پاسدار اسلام، شماره ۱۶۳، تیر ۱۳۷۴، ص ۳۲.
۱۹. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷۵.
۲۰. وسایل الشیعه، ج ۴، ص ۵۹۴.