كام برداشتن با تربت
مستحب است كام نوزادان را با تربت سيد الشهدا«ع »بردارند كه سبب امان است.آشناساختن كام فرزند با خاك شهادت،الهام دهنده پيوند با عاشورا و قداست بخشيدن به حيات نوزاد،در نخستين روزهاى زندگى است.امام صادق «ع »فرمود:«حنكوا اولادكم بتربة الحسين «ع »فانه امان »[1] كام فرزندانتان را با تربت قبر حسين «ع »برداريد،چرا كه اين،سبب امان او خواهد شد. اين استحباب،نسبت به آب فرات هم وجود دارد و به نوعى چشاندن محبت حسينى و آشنا ساختن سرشت فرزند با مكتب عاشوراست.«تحنيك »و«سغ برداشتن »هم گفته مى شود.بعضى جاها مقدارى از تربت را در آب يا شربت حل مى كنند و به افراد مى دهند تا شفا يابند و متبرك شوند.به اين كار اصطلاحا«تربت نوشانى » مى گويند.
*********
كتابنامه عاشورا
در باره زندگينامه امام حسين «ع »و حادثه عاشورا و شهادت آن حضرت و يارانش، آثاربيشمارى چه بصورت شعر يا نثر،نوشته شده است.علاوه بر ديوانهاى اشعار و نوحه ها، كتبى در باره آن قيام،چه بصورت نقلى و بيان حوادث،چه بشكل تحليلى و بررسيهاى عميق نوشته و چاپ شده است.
در اينجا برخى از كتب ياد شده را در دو بخش عربى و فارسى نام مى بريم:
عربى :[2]ائمتنا(ج 1)-على محمد دخيل ابصار العين فى انصار الحسين «ع »-محمد بن طاهر سماوى ابو الشهداء-عباس عقادالامام الحسين «ع »-عبد الله العلائلى الامام الحسين بن على الشهيد-عبد الودود الامين الامام الحسين فى حلة البرفير-سليمان الكتانى انصار الحسين «ع »-محمد على عابدين انصار الحسين «ع »-محمد مهدى شمس الدين اسرار الشهادة-فاضل دربندى بحار الانوار(ج 44-45)-علامه مجلسى ثورة الحسين «ع »-محمد مهدى شمس الدين ثورة الحسين في الوجدان الشعبى-محمد مهدى شمس الدين الحسين، فى طريقه الى الشهادة-على بن الحسين الهاشمى الحسين و بطلة كربلاء-محمد جواد مغينه.
حياة الامام الحسين بن على-باقر شريف القرشى الخصائص الحسينيه-شيخ جعفر شوشترى الدوافع النفسية لانصار الحسين-محمد على عابدين الشهيد و الثورة-هادى المدرس على طريق كربلا-محمد حسين فضل الله عوالم(الامام الحسين)-عبد الله البحرانى العيون العبرى-سيد ابراهيم الميانجى فرسان الهيجاء-ذبيح الله محلاتى فى رحاب ثورة الحسين-احمد زكى تفاحه كتاب العاشوراء-هادى المدرسى اللهوف-سيد بن طاووس مثير الاحزان-ابن نماء حلى مع الحسين فى نهضته-اسد حيدرمقاتل الطالبيين-ابو الفرج اصفهانى مقتل الحسين «ع »-خوارزمى مقتل الحسين-ابى مخنف مقتل الحسين-عبد الرزاق المقرم نفس المهموم-شيخ عباس قمى المنابع النوراء فى وقايع عاشوراء-سيد محمد صادق البحرانى موسوعة كلمات الامام الحسين «ع »-پژوهشكده باقر العلوم «ع »
نهضة الحسين-سيد هبة الدين شهرستانى الوثاق الرسمية لثورة الامام الحسين-عبد الكريم الحسينى القزوينى فارسى:
الفباى فكرى امام حسين «ع »-محمد رضا صالحى كرمانى بررسى تاريخ عاشورا-محمد ابراهيم آيتى پرتوى از عظمت حسين «ع »-لطف الله صافى پيشواى شهيدان-سيد رضا صدرچشمه خورشيد-مجموعه مقالات كنگره امام خمينى و فرهنگ عاشوراحسين بن على را بهتر بشناسيم-محمد يزدى حسين،پيشواى انسانها-محمود اكبرزاده حماسه حسينى-شهيد مرتضى مطهرى خون خدا-جواد محدثى درسى كه حسين «ع »به انسانها آموخت-شهيد هاشمى نژادسخنان حسين بن على از مدينه تا كربلا-صادق نجمى سوگنامه آل محمد-محمد محمدى اشتهاردى عنصر شجاعت-خليل كمره اى قمقام زخار-فرهاد ميرزاقيام جاودانه-محمدرضا حكيمى ناسخ التواريخ-سپهرمنتهى الآمال-شيخ عباس قمى منهاج الدموع-قرنى گلپايگانى مطلع الشمس-محمد جواد صاحبى مرثيه اى كه ناسروده ماند-پرويز خرسندالوقايع و الحوادث(محرم)-محمد باقر ملبوبى يك شب و يك روز عاشورا-خليل كمره اى و...[3]در يك تقسيم بندى ديگر مى توان همه كتابهاى مربوط به امام حسين «ع »و حادثه كربلارا به انواع زير،فهرست نمود:
1-زندگينامه و شرح حال امام حسين «ع »
2-تحليل حادثه كربلا
3-مقتل و جريانهاى ريز واقعه
4-تحقيقات و تاليفات مستشرقان پيرامون عاشورا
5-منابع مربوط به جغرافياى كربلا و سابقه اش
6-كتب مربوط به بناى حرم و تحولات ساختمانى حائر و حرم حسينى
7-كتابهاى مربوط به مشروعيت يا عدم مشروعيت گريه،نوحه،عزادارى،قمه زنى،زنجيرزنى،مراسم سنتى،شبيه خوانى،توسل و...(چه از سوى خودشيعه يا ديگران)
8-مجموعه هاى شعرى مربوط به امام حسين «ع »
9-مجموعه هاى شعرى مرتبط با عاشورا
10-مجموعه نوحه هاى سينه زنى
11-مجموعه متن تعزيه ها و شبيه خوانى
12-كتابهاى معرفى اصحاب امام حسين «ع »بصورت مجموعه اى
13-كتابهاى تك نگارى پيرامون قهرمان عاشورا(همچون ابوالفضل،على اكبر،مسلم، زينب و...)
14-كتابهاى تك نگارى مربوط به ياران برجسته امام در عاشورا(مثل حبيب،حر،زهير و...)
15-مجموعه هايى كه سخنان امام حسين «ع »و خطبه ها را گردآورى كرده است(مثل موسوعة كلمات الامام الحسين)
16-كتابهاى تحقيقى پيرامون تعزيه و نمايشهاى مذهبى و مرثيه سرايى
*********
كتل
كتل،علم بزرگى است كه در دسته هاى عزادارى حركت مى دهند،توغ،علمى كه قسمت فوقانى آن را پيراهن بى آستين مانندى بپوشند،همانند تكيه و متكايى كه بر چوب نصب شده باشد و همراه با علامت و بيرق در مراسم عزادارى حركت دهند،علم و كتل راه انداختن،كتل بستن،يعنى دسته هاى عزادارى با علم و كتل برپا كنند و بگردانند.به علامت و اسبانى هم كه به هيئت و شكل مخصوصى در روزهاى عزا حركت دهند،علم وكتل مى گويند.[4]«تكيه هاى مشهور در گذشته،كتل مى بستند.يعنى پسر بچه دو سه ساله اى را در حالى كه غرق در جواهرات و طلاجات مى كردند،بر اسب زينت كرده اى مى نشاندندو عده اى از جوانان قوى هيكل و بزن بهادر را با شمشير و قداره به منظور حفاظت دراطراف آن مى گماردند و ادعا داشتند كه هيچ كس نمى تواند كودكى را با اين همه طلا وجواهر از جمع عزاداران ما بيرون ببرد و اين را نشانه برترى و قدرتمندى دسته و تكيه محله خود مى دانستند.عده اى از مردم براى سلامتى پسر دو سه ساله خود،نذر مى كردندكه او را كتل كنند...»[5] اين نيز تعريف ديگرى از كتل است،متفاوت با معناى نخست،باز هم دريغ و افسوس،از پرداختن به شكلها و ظواهر و غفلت از محتواى عاشورا و روح كربلا!
*********
كتيبه
پارچه هايى مشكى كه مزين به اشعار«محتشم كاشانى »است و با خط نستعليق نوشته شده و در ايام محرم و ساير روزهاى سوگوارى،مساجد،حسينيه ها،تكايا و مجالسى را كه در آنها اقامه عزا مى شود،سياهپوش مى كنند.در اين اشعار،اغلب از همان تركيب بندمعروف محتشم(باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است)استفاده مى شود.البته كتيبه،به هر نوع نوشته هم گفته مى شود كه در ساختمانها به كار مى رود.«آنچه با خط نسخ يا نستعليق و يا به خط طغرا و يا به خط كوفى بر دوره ديوار مساجد و مقابر و اماكن متبركه يا سر در دروازه امرا و بزرگان نويسند،يا نقش كنند.».[6] كتيبه نويسى از هنرهاى عمده،دربخش خطاطى است و خطاطان معروفى هنر دينى خويش را در كتيبه هاى مساجد وبناهاى مذهبى تجلى داده اند.
*********
كجاوه
محمل،هودج،عمارى،نشيمن و جايگاهى كه بر شتر و استر بار كنند و در هر طرفى يكى بنشيند،نشيمن روپوش دار.[7] در منابع و مقتلها آمده است كه امام سجاد«ع »را درطول سفر اسارت،بر شتر بى جهاز و كجاوه نشانده بودند.يا آنكه زنان و كودكان اهل بيت،بر كجاوه ها نشسته بودند.[8] در بعضى نقلها آمده است كه چون در كوفه سر ابا عبد الله «ع »راپيشاپيش سرها آوردند و چشم زينب بر آن سر تابان افتاد،پيشانى خود را به جلوى محمل زد و خون از زير مقنعه اش بيرون آمد و خرقه اى طلبيد تا آن را ببندد.شعر«يا هلالا لمااستتم كمالا...»را نيز آنجا خواند.[9]
*********
كربلا
قبله اهل حقيقت كربلاست
كربلا،او قبله اهل ولاست
گر چه دارد كعبه،مروه با صفا
ليك،كى دارد مناى كربلا؟
كعبه را گر زمزم است آب حيات
كربلا را آب خضر آمد فرات
رو نما عارف،صلات ركعتين
در خم ابروى محراب حسين
«كربلا»،مدفن سيد الشهداست،سرزمينى كه عظيمترين حماسه خدايى بشر،درعاشوراى سال 61 در آن اتفاق افتاد و موجش سراسر تاريخ و پهنه جهان را فرا گرفت.
خاك آن،بوى خون مى دهد و تربت كربلا مقدس و الهام بخش است و در فضيلت آن،روايات بسيارى نقل شده است.[10]امام على «ع »پس از جنگ صفين،هنگام عبور از كربلا همراه برخى همراهان،چشمانش پر از اشگ شد و فرمود:اينجاست محل فرودآمدنشان...و ينجاست شهادتگاه عاشقان بى نظير كه در گذشته و آينده،نمونه ندارند:«...مصارع عشاق شهداء لا تسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم...»[11] و به همين خاطر،«كربلا»سمبل ايثار و جانبازى وشهادت طلبى و شوق و شور حماسى شناخته شده است و در طول تاريخ نيز، كانون عشقهاى برتر بوده و همچون مغناطيسى،دلهاى مشتاق و شيداى معرفت را به سوى خودكشيده است.در حماسه دفاع مقدس ايران نيز،بسيارى از رزمندگان اسلام،به شوق كربلاو زيارت حرم حسينى،جبهه ها را درمى نورديدند و با بعثيان كافر مى جنگيدند و رو به كعبه عشق،كربلاى سيد الشهدا«ع »شهيد مى شدند،چون كربلا سمبل هر جايى است كه صحنه ديگرى حق و باطل باشد.
در حسرت كوى كربلا مى رفتند
مشتاق به سوى كربلا مى رفتند
گلگون تن و خونين كفن و بى پر و بال
اينگونه به سوى كربلا مى رفتند[12]
در روايات آمده است كه سيد الشهدا«ع »نواحى اطراف قبر خويش را از اهل نينوا وغاضريه به مبلغ شصت هزار درهم خريدارى كرد و به خود آنان صدقه داد و با آنان شرطكرد كه مردم را به جايگاه قبرش راهنمايى كنند و هر كه را به زيارت آن حضرت آيد،سه روز مهمان نمايند و پذيرايى كنند.[13]بارى،كربلا نام يكى از شهرهاى كشور عراق است كه در كنار رودخانه فرات قرارداشته است.اين شهر،تا سال 61 هجرى،بيابان بوده است.از آن زمان به بعد،بر اثرشهادت حسين بن على «ع »در آن محل،بتدريج مورد توجه شيعيان آل على قرار گرفت وپس از بناى مرقدهاى شهدا،متدرجا مركز جمعيت گرديد و امروز،يكى از شهرهاى زيارتى عراق مى باشد كه قريب 65000 تن جمعيت دارد و در ماههاى محرم و صفر وهنگام زمستان،به سبب ورود زايران،جمعيت شهر به 000/100 تن مى رسد.[14]در اين كه «كربلا»يعنى چه و ريشه لغوى آن چيست و از چه گرفته شده،بحثهاى مفصلى انجام گرفته است.[15] طبق برخى نقلها،اين نام از تركيب «كرب »و«ال »ساخته شده است،يعنى حرم الله،يا مقدس الله،«كرب »در لغت سامى به معناى «قرب »در عربى است(كرب:قرب).اگر«ال »هم به معناى «الله »باشد،كربلا به معناى محلى است كه نزدخدا،مقدس و مقرب است،يا«حرم خدا»است.[16] برخى هم آن را تركيب يافته از«كوربابل »دانسته اند،يعنى مجموعه اى از آباديها و روستاهاى بابل.موقعيتى كه كربلا در آن قرار دارد،در بين النهرين است.اين منطقه در گذشته هاى دور،مهد حوادث و احياناتمدنها بوده است و بخشهاى گوناگونى از اين ناحيه،نامهاى مختلف داشته است.كربلا، كور بابل،نينوا،غاضريه،كربله،نواويس،حير،طف،شفيه،عقر،نهر علقمى،عمورا،ماريه و...كه بعضى از اينها نام روستاها و آباديهايى در اين منطقه وسيع بوده است.[17]حرم مطهر امام حسين «ع »كه در اين شهر قرار دارد،تاريخچه اى مفصل دارد و دردوره هاى مختلف تاريخى، بناى آن تغييرات و تعميراتى يافته است.كربلا،شهرى است كه خاندانهاى ريشه دار در آن ساكن بوده اند.حوزه علميه داشته و خانواده هايى شريف،اديب و علماى برجسته از آن برخاسته و در آن زيسته اند.قبر حضرت عباس «ع »نيز درهمين شهر است.در قرون اخير نيز شاهد تعدادى حوادث و انقلابها و فتنه ها بوده است.[18]ولى به هر حال،در كربلا بيش از نشانهاى جغرافيايى و تاريخى،بايد مفاهيم والاى انسانى و شورگستريها و الهام بخشيهاى قداست آفرين را سراغ گرفت.
*********
كربلايى
منسوب به كربلا،اهل كربلا،كسى كه به زيارت كربلا رفته باشد،عنوانى كه روستاييان و عامه را بدهند،مخاطبه اى عامه مردم را آنجا كه نام او ندانند.كربلايى:ساخته و پرداخته كربلا.[19] همانگونه كه زائران خانه خدا را حاج و حاجى گويند،بعنوان تكريم و احترام،به زائران حرم امام رضا«ع »«مشهدى »و به زوار كربلا هم «كربلايى »گويند.در قديم،رمز ونشانه اين بوده كه كسى كه با اين نام معروف مى شود،به زيارت قبر امام حسين «ع »موفق شده است.همچنين در تعبير استعارى،به هر چه كه حال و هوا و خصوصيات قيام عاشورارا داشته باشد و با الهام از آن حماسه شكل گيرد«كربلايى »مى گويند،مثل:امت كربلايى،شور كربلايى.ابداع اين لقب،از اسباب ماندگارى ارزشهاى معنوى اين ديار و مدفون درآن مزار است و بيش از يك تعبير عرفى،بار فرهنگى و مقدس دارد.
*********
كل يوم عاشورا
هر روز عاشورا و هر سرزمين،كربلاست.«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا».اين جمله و شعار، نشان دهنده پيوستگى و تداوم خط درگيرى حق و باطل در همه زمانها ومكانهاست.عاشورا و كربلا،يكى از بارزترين حلقه هاى اين زنجيره طولانى است.هميشه حق و باطل رو در روى همند و انسانهاى آزاده،وظيفه پاسدارى از حق و پيكار با باطل رابر عهده دارند و بى تفاوت گذشتن از كنار صحنه حق و باطل،بى دينى است.امام خمينى «قدس سره »بارها به اين نكته مهم توجه دادند،از جمله در ايام جنگ تحميلى:
و [20] درپيامى به مناسبت 17 شهريور فرمود:«عاشورا،قيام عدالتخواهان با عددى قليل و ايمان وعشقى بزرگ،در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن بود كه اين برنامه،سرلوحه زندگى امت در هر روز و در هر سرزمين باشد.روزهايى كه بر ماگذشت، عاشوراى مكرر بود و ميدانها و خيابانها و كوى و برزنهايى كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت، كربلاى مكرر.».«17 شهريور،مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرركربلا و شهداى ما مكرر شهداى كربلا و مخالفان ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند.»[21]نبرد عاشورا،گر چه از نظر زمان، كوتاهترين درگيرى بود(نيم روز)ولى از نظر امتداد،طولانى ترين درگيرى با ستم و باطل است و تا هر زمان كه هر آرزومندى آرزو كند كه كاش در كربلا بود و در يارى امام شهيدان،به فوز عظيم شهادت مى رسيد(يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزا عظيما)،[22] جبهه كربلا گرم و درگيرى عاشورا داير است.آنگونه كه حسين «ع »،وارث آدم و ابراهيم و نوح و موسى و عيسى و محمد«عليهم السلام »است،پيروان عاشورايى او نيز وارث خط سرخ جهاد و شهادت اند و پرچم كربلا را بر زمين نمى نهند،واين جوهر تشيع در بعد سياسى است.
شيعه بايد آبها را گل كند
خط سوم را به خون كامل كند
خط سوم خط سرخ اولياست
كربلا بارزترين منظور ماست
شيعه يعنى تشنه جام بلا
شيعگى يعنى قيام كربلا
شيعه يعنى بازتاب آسمان
بر سر نى جلوه رنگين كمان
از لب نى بشنوم صوت تو را
صوت «انى لا ارى الموت »تو را
شيعه يعنى سالك پا در ركاب
تا كه خورشيد افكند از رخ نقاب
اين سخن كوتاه كردم و السلام
شيعه يعنى تيغ بيرون از نيام[23]
يكى از نويسندگان محقق مى نويسد:ما يقين داريم كه اگر حسين «ع »در زمان ما بود،ازقدس، جنوب لبنان و بيشتر مناطق اسلامى كربلاى دومى مى ساخت و همان موضعى رامى گرفت كه در برابر معاويه و يزيد ايستاد و از همه مدعيان اسلام و تشيع و از آنان كه برقدس و جنوب لبنان مى گريند و در اعلاميه ها،سخنرانيها و صفحه مطبوعات بر سرفلسطين و لبنان معامله مى كنند و در خيابانها و مجامع،سلاح با خود حمل مى كنند،بيش ازتعدادى كه در كربلاى اول كنار آن حضرت ايستادند و ياريش كردند،او را يارى نمى كردند.»[24]اين ديدگاه،ردكننده نظريه اى است كه كربلا و قيام حسينى را تكليفى خاص امام مى داند كه نمى توان از آن تبعيت كرد.وقتى ابا عبد الله الحسين «ع »ضرورت قيام بر ضدسلطه ستمگرى را كه حلال را حرام مى كند و عهد الهى را شكسته،بر خلاف سنت پيامبرعمل مى كند و تجاوزكارانه عمل مى نمايد،در خطبه خويش مى آورد و اين صفات را درسلطه يزيدى محقق مى داند،در پايان مى افزايد«فلكم فى اسوة »[25] در كار من براى شماالگوى تبعيت است،اين مى رساند كه گستره زمين و زمان،كربلا و عاشوراست و هميشه وهمه جا بايد با الهام از اين مكتب،بر ضد ستم قيام كرد و در راه آزادى و عزت،فداكارى نمود.
امام خمينى «ره »فرموده است:«اين كلمه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا،يك كلمه بزرگى است...همه روز بايد ملت ما اين معنى را داشته باشد كه امروز روز عاشورا است وما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را ما پياده كنيم،انحصار به يك زمين ندارد.انحصار به يك افراد نمى شود.قضيه كربلا منحصر به يك جمعيت هفتاد و چند نفرى و يك سرزمين كربلا نبوده،همه زمينها بايد اين نقش را ايفاكنند.»[26]
*********
كوفه
نام يكى از شهرهاى مهم عراق،كه مركز هواداران اهل بيت «ع »و«مغرس شيعه »بوده است و على «ع »آنجا را بعنوان پايگاه حكومت خويش قرار داد.شهرى است با فضيلت كه احاديث متعددى در فضيلت آن نقل شده و طبق حديث امام صادق «ع »،حرم امام على بن ابى طالب عليه السلام است و«طور سينين »در قرآن،به آن تفسير شده است.[27] اين شهر،درغرب نهر فرات بنا شده و بناى آن در زمان عمر بن خطاب و پس از فتح قادسيه به دست سعد بن ابى وقاص بود و در سالهاى بعد شكوفاتر شد.پيشتر به آن «كوفان »هم گفته مى شد.ريشه لغوى آن، به معناى گردآمدن است،چون بناى شهر دايره وار بوده،كوفه نام نهاده شد.كوفه به معناى شنزار سرخ هم آمده است.[28]اين شهر،پس از فتح سرزمين عراق به دست مسلمانان صدر اسلام،مركز و پايگاهى نظامى براى نيروهاى مسلمان شد تا از آنجا به سوى شرق حركت كنند و در طول تاريخ،موقعيت سياسى و نظامى ويژه اى يافت.به آن «كوفة الجند»هم مى گفتند.در نزديكى كوفه،«كربلا»محل زيست گروهى اندك بود كه به كار كشاورزى در منطقه نزديك به آب مى پرداختند.[29]پس از امتناع امام حسين «ع »از بيعت با يزيد و حركت به سوى مكه،سران شيعه دركوفه نامه هاى دعوت به امام نوشتند.حضرت،مسلم بن عقيل را به نمايندگى به كوفه فرستاد.كوفيان انقلابى با مسلم بيعت كردند ولى با آمدن ابن زياد،اوضاع عوض شد ونگذاشتند امام به كوفه برسد.كوفه آن روز،از بافت خاصى تركيب يافته بود و مردم آن يكدست نبودند.هم هواداران اهل بيت و علاقه مندان به على «ع »و فرزندان او در كوفه مى زيستند،هم گروههايى كه تفكر خوارج را داشتند،يا هواداران بنى اميه در كوفه بودند.
روحيه فرصت طلبى،تبعيت از زور،زودباورى و تاثيرپذيرى از شايعات و تبليغات،ازويژگيهاى ديگر جامعه كوفه بود.پولدارترين افراد هم كه نبض مالى شهر را در دست داشتند،همچون اشعث بن قيس،عمرو بن حريث،شبث بن ربعى از بازوان اصلى ابن زيادمحسوب مى شدند. شهرى با عناصر مختلف و ساكنان ناهمگون و ناهمدل و اغلب مهاجربه آن شهر تازه تاسيس، سبب شده بود كه ثبات سياسى نداشته باشد و همواره دستخوش امواج گردد.روح قبايلى و تعصبهاى طايفگى در اقوام ساكن كوفه شديد بود و ابن زياد،باتحت سلطه گرفتن بزرگان قبايل و عشاير،براحتى توانسته بود اوضاع شهر را در كنترل خويش در آورد.اين بود كه آن همه دعوت و بيعت،كارساز نشد و هزاران دست بيعتگر،در برابر طوفان «ابن زياد»،از هم گسيخت و حسين «ع »تنها ماند.
حادثه كربلا در نزديكى اين شهر اتفاق افتاد و سپاه يزيدى عموما از اين شهر براى جنگ با حسين «ع »آمدند.پس از عاشورا نيز،اسراى اهل بيت وارد اين شهر شدند وزينب كبرى «ع »آنجا خطبه خواند و شادى كوفيان را به عزا مبدل ساخت.نهضت توابين به رهبرى سليمان بن صرد و نيز قيام مختار در همين شهر به وقوع پيوست.مردم كوفه،همانگونه كه در ركاب على «ع »در جنگ جمل و صفين شركت داشتند،همواره درفعاليتهاى ضد اموى حضور چشمگير داشتند. اين شهر در تاريخ اسلام،همواره دستخوش امواج سياسى،انقلابها،حوادث و آشوبها بوده است. حجر بن عدى،با اصحاب پاكبازش در كوفه قيام كرد و به شهادت رسيد.عمرو بن حمق خزاعى، در كوفه شهيد شد.
ميثم تمار به دستور ابن زياد،در كوفه به دار آويخته شد.رشيد هجرى نيز كه از ياران خالص على «ع »بود،در آنجا به شهادت رسيد.جنايات و فجايع «حجاج بن يوسف ثقفى »
و كشتارهايش از شيعيان آل على در كوفه بود،كه كسانى همچون قنبر،كميل،سعيد بن جبير و...به دست او به شهادت رسيدند.خروج زيد بن على بن الحسين «ع »و شهادتش در«كناسه »،در اين شهر بود.قيامهاى سادات طباطبايى در نيمه قرن دوم هجرى،قيام ابن طباطباى علوى، خروج ابى السرايا در زمان مامون،شورشهاى قرمطيان و...همه در اين شهر اتفاق افتاده است. قبر بزرگانى چون كميل،خباب بن ارت،اخنف بن قيس،سهل بن حنيف انصارى و بسيارى ديگر در اين شهر است.[30]در اين شهر،«مسجد كوفه »از عظيمترين و مقدسترين مساجد و قطعه هاى روى زمين است.محل مسجد كوفه،بنا به روايات،خانه آدم و نوح،مصلاى ابراهيم و مصلاى حضرت مهدى «ع »و محل عصاى موسى و شجره يقطين و خاتم سليمان است و جايى است كه كشتى نوح از آنجا جريان يافته و قبور انبياء و مرسلين و اوصياء است و در مسجدكوفه،«دكة القضاء»،محل قضاوتهاى امير المؤمنين قرار دارد.امام صادق «ع »در باره آن فرموده است:«...تربة تحبنا و نحبه،اللهم ارم من رماها و عاد من عاداها»[31] كوفه تربتى است كه ما را دوست دارد،ما نيز آن را دوست داريم،خدايا هر كه سوء قصد به آن كند به تيربلايش بزن و هر كه با آن دشمنى كند،دشمنش باش.
*********
كوفيان
مردم كوفه در تاريخ به بى وفايى و سست عهدى شهرت يافته اند،تا آنجا كه گفته شده است «الكوفى لا يوفى »،در شعارهاى مردم در انقلاب اسلامى ايران و جنگ تحميلى نيزگفته مى شد كه «ما اهل كوفه نيستيم،على تنها بماند».البته تغيير اوضاع كوفه را در دوران مسلم بن عقيل و بر سر كار آمدن ابن زياد و كنترل شديد شهر و سختگيرى نسبت به مردم و...را نيز نبايد ناديده گرفت،كه مانع خروج هواداران سيد الشهدا«ع »براى يارى آن حضرت در كربلا شد،ولى به هر حال،تاريخ اسلام خاطره خوشى از عهد و پيمان مردم كوفه ندارد.[32]از ويژگيهاى روحى و اخلاقى جامعه كوفى،اينها را شمرده اند:تناقض در رفتار، نيرنگ و تزلزل،سركشى نسبت به واليان،فرصت طلبى،اخلاق ناپسند،طمع و آزمندى، شايعه پذيرى و تركيب يافتن مردم آن از قبايل مختلف با گرايشهاى قبايلى.[33] همينها سبب شد تاعلى «ع »از دست آنان خون دل بخورد و امام مجتبى «ع »بى وفايى ببيند و مسلم بن عقيل، در اين شهر غريبانه به شهادت برسد و سيد الشهدا«ع »نزديك كوفه در كربلا در محاصره سپاه كوفه لب تشنه جان دهد.البته تركيب جمعيتى اين شهر نيز،چندان منسجم نبود.مردم خود اين شهر،به اضافه قبايلى از يمن مثل قضاعه،غسان،بجيله،خثعم،كنده،حضر موت،ازد،مذحج، حمير،همدان و نخع كه پس از بناى اين شهر از دوره «سعد بن ابى وقاص »
ساكن اين شهر شده و قدرت و نفوذى يافته بودند و جمعيتى از نژاد فارس كه در كوفه مى زيستند،سبب گرايشهاى مختلفى در مردم شده بود.از سردمداران اموى نيز برخى كوفه را در تحت نفوذ خود داشتند و مردم را به هوادارى بنى اميه فرا مى خواندند و سلطه اموى را گسترده و ريشه دار مى ساختند.
شيعيان اهل بيت نيز در كوفه كم نبودند،اما تشيعشان در بعد خطبه هاى حماسى ونطقهاى پر شور و عواطف سرشار نسبت به خاندان پيامبر«ص »،بيش از پيروى از خطسرخ آل على و پا نهادن در ميدانهاى درگيرى بود.بى آنكه بخواهيم سختگيريها و شدت عمل امويان را در محدود ساختن يارى شيعيان نسبت به حسين بن على «ع »ناديده بگيريم،از روحيه سستى و بى وفايى آنان نمى توان بسادگى گذشت.حتى جمعى از آنان باديدن پيكرهاى حسين و يارانش در دم تيغها،مى گريستند و دعا مى كردند كه خدايا پسرپيامبرت را يارى كن.يكى از خودشان بر آنان خروشيد كه چرا به جاى دعا،به ياريش نمى شتابيد«هلا تهبون الى نصرته بدل هذا الدعاء؟».[34]
واى بر كوفه و بر رسم پذيرايى او
سست عهدى و رياكارى و خودرايى او
خاك عالم به سرش باد كه در خاك كشيد
هر كه بنشست سر خوان پذيرايى او
رسم او غدر و دورنگى،ره او كيد و نفاق
شش جهت پر شد از آوازه رسوايى او[35]
اى كوفه!اى كتيبه بيداد
وى گور دادخواهى و فرياد
اى پايگاه بازى شيطان
وى شرح خاطرات پريشان
خوردى فريب ديو هوى را
كشتى به جهل،شير خدا را
كشتى دو عاشق ازلى را
نشناختى حسين و على را
پشت على ز درد تو خم شد
نام تو در فساد،علم شد
در هفت رنگ تفرقه،طاقى
بيتوته گاه جهل و نفاقى
اى جويبار جارى ناپاك
اى آبروى ريخته بر خاك...[36]
*********
كهيعص
از حروف مقطعه قرآن در اول سوره مريم.طبق برخى تفاسير،اين حروف رمزى اشاره به حوادث يا فضايل يا مسايلى دارد كه اهل بيت به علم آن آگاهند.از جمله تفسيرهاو تاويلهاى اين حروف،انطباق آن با حادثه كربلاست.در روايات است:حضرت زكريا نام پنج تن آل عبا را از جبرئيل فرا گرفت و چون به نام امام حسين «ع »مى رسيد،اندوهگين مى شد و اشك در چشمش مى آمد،اما با نامهاى ديگر،اندوهش مى رفت.راز آن را ازخداوند پرسيد.خداوند با«كهيعص »قصه آن را خبر داد.«كاف »،نام كربلاست،«ها»،كشته شدن عترت طاهره است، «ياء»يزيد ستمگر،قاتل حسين «ع »است،«عين »عطش حسين «ع »و«صاد»صبر و مقاومت اوست. زكريا سه روز در مصيبت حسين «ع »گريست و از خدا خواست كه فرزندى به او عطا كند و با محبت او،آزمايشش كند و آنگونه كه محمد«ص »را در سوگ فرزندش به داغ نشاند،او را هم داغدار كند.خداوند،يحيى را به او عطا كرد.يحيى هم همچون حسين «ع »ششماهه به دنيا آمد.[37] ميان يحيى بن زكريا وحسين بن على شباهتهاى ديگر نيز وجود دارد.سر هر دو مظلومانه بريده شده و سر هر دودر طشت و طبقى پيش طاغوت زمانشان نهاده شد.
*********
گريه
«چشم گريان،چشمه فيض خداست ».گريستن بر ابا عبد الله الحسين «ع »ثواب بسياردارد.[3] فرشتگان،پيامبران،زمين و آسمان،حيوانات صحرا و دريا هم بر عزاى حسين «ع » گريسته اند.[38]
اشگ ريختن،نشانه پيوند قلبى با اهل بيت و سيد الشهدا است.اشك،دل راسيراب مى كند، عطش روح را بر طرف مى سازد و حاصل محبتى است كه نسبت به اهل بيت حاصل مى شود. همدلى و هماهنگى روحى با ائمه،ايجاب مى كند كه در شادى آنان شاد و در غمشان محزون باشيم.اين نشان شيعه است كه «يفرحون بفرحنا و يحزنون لحزننا...»[39] قلبى كه مهر حسين «ع »را داشته باشد،بى شك به ياد مظلوميت و شهادت اومى گريد.اشك،زبان دل و شاهد عشق است.
آنچنان كز برگ گل،عطر و گلاب آيد برون
تا كه نامت مى برم از ديده آب آيد برون
رشته الفت بود در بين ما،كز قعر چاه
كى بدون رشته،آب بى حساب آيد برون؟
تا نسوزد دل،نريزد اشگ و خون از ديده ها
آتشى بايد كه خوناب كباب آيد برون
مهر تو شيرازه «ام الكتاب »خلقت است
مشكل اين شيرازه از قلب كتاب آيد برون
گر نباشد مهر تو دل را نباشد ارزشى
برگ بى حاصل شود گل،چون گلاب آيد برون[40]
گريستن در سوگ شهداى كربلا،تجديد بيعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذيه فكرى و روحى با اين مكتب است و اشك ريختن،نوعى امضا كردن پيمان و قراردادمودت با سيد الشهدا است.ائمه شيعه،گريستن بر مظلوميت اهل بيت و عزاى حسينى راتاكيد كرده و شهادت اشك را بر صداقت عشق،پذيرفته اند.امام صادق «ع »فرموده است:
«نزد هر كس كه ما ياد شويم و چشمانش اشگ آلود شود،حتى اگر به اندازه بال مگسى باشد، خداوند گناهانش را مى بخشايد،هر چند چون كف دريا فراوان باشد.»[41] به گفته صائب:
در سلسله اشگ بود گوهر مقصود
گر هست ز يوسف خبر،اين قافله دارد
دستور امامان به گريستن بر امام حسين «ع »بسيار اكيد است.امام رضا«ع »به ريان بن شبيب در حديث مفصلى فرمود:«يابن شبيب!ان كنت باكيا لشى ء فابك للحسين بن على بن ابى طالب فانه ذبح كما يذبح الكبش...».[42] اگر بر چيزى گريه مى كنى،بر حسين بن على گريه كن، كه او را همچون گوسفند،سر بريدند.در حديث ديگرى فرموده است:«محرم،ماهى است كه مردم دوره جاهليت جنگ در آن را ناروا مى دانستند،ولى در اين ماه،دشمنان،خون ما را بناحق ريختند و هتك حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما را به اسارت گرفتند و به خيمه هاى ما آتش زدند و غارت كردند و در كار ما،براى رسول خدا هيچ حرمتى را رعايت نكردند.روز حسين( عاشورا)پلكهاى ما را مجروح و اشگهايمان راجارى كرد و ما از سرزمين كربلا،گرفتارى و رنج به ميراث برديم.پس بايد بر كسى همچون حسين،گريه كنندگان بگريند، كه گريه بر او،گناهان بزرگ را هم فرو مى ريزد.»[43]خود امام حسين «ع »فرموده است:«انا قتيل العبرة،لا يذكرنى مؤمن الا بكى »،[44] من كشته اشكم،هيچ مؤمنى مرا ياد نمى كند مگر آنكه(بخاطر مصيبتهايم)مى گريد.امام سجاد«ع »بيست سال بر امام حسين عليه السلام گريست و هرگز طعامى پيش اونمى گذاشتند مگر آنكه گريه مى كرد.[45] به فرموده امام صادق «ع »:هر ناله و گريه اى ناپسند ومكروه است،مگر ناليدن و گريستن بر حسين عليه السلام:«كل الجزع و البكاء مكروه سوى الجزع و البكاء على الحسين ».[46]هم گريستن،هم گرياندن،هم خود را شبيه گريه كنندگان در آوردن(تباكى)پسنديده است و اجر دارد.اين همه فضيلت كه براى گريه بر حسين «ع »بيان شده و اينكه اشك چشم،آتش دوزخ را فرو مى نشاند و غمگين شدن در سوگ شهيدان كربلا ايمنى از عذاب است،در صورتى است كه گناه و فسق و آلودگى انسان در حدى نباشد كه مانع رسيدن اين فيض الهى گردد.اشگى كه مبين پيوند عاطفى و رابطه مكتبى و اتصال روحى با راه و فكرو خط ائمه و سيد الشهداست،حتما زمينه ساز پرهيز از گناه مى گردد.به تعبير شهيدمطهرى:«گريه بر شهيد،شركت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط اوو حركت اوست...امام حسين «ع »بواسطه شخصيت عاليقدرش،بواسطه شهادت قهرمانانه اش،مالك قلبها و احساسات صدها ميليون انسان است. اگر كسانى كه بر اين مخزن عظيم و گرانقدر احساسى و روحى گمارده شدند،يعنى سخنرانان مذهبى،بتوانند ازاين مخزن عظيم در جهت هم شكل كردن و همرنگ كردن و هم احساس كردن روحها باروح عظيم حسينى بهره بردارى صحيح كنند،جهانى اصلاح خواهد شد.»[47] پس مهم،شناخت فلسفه گريه در راستاى احياى عاشورا و زنده نگهداشتن مراسم حسينى وفرهنگ كربلاست،نه گناه كردن و آلودگى،به اميد پاك شدن با چند قطره اشك! معلوم نيست كه دل و جان آلوده،آن همسويى را با امام داشته باشد كه با ياد مصائبش گريه كند.
گريه در فرهنگ عاشورا،سلاح هميشه برانى است كه فرياد اعتراض به ستمگران رادارد. «اشك »،زبان دل است و گريه،فرياد عصر مظلوميت.رسالت اشك نيز پاسدارى از«خون شهيد»است.امام خمينى «ره »فرمود:«هر مكتبى،تا پايش سينه زن نباشد،تا پايش گريه كن نباشد،تا پايش توى سر و سينه زن نباشد حفظ نمى شود...»،[48]«گريه كردن برشهيد، نگهداشتن،زنده نگهداشتن نهضت است »،[49]«گريه كردن بر عزاى امام حسين، زنده نگهداشتن نهضت و زنده نگهداشتن همين معنى است كه يك جمعيت كمى در مقابل يك امپراطور بزرگ ايستاد...،آنها از همين گريه ها مى ترسند،براى اينكه گريه اى است كه گريه بر مظلوم است،فرياد مقابل ظالم است.»[50]
هر چند نيست درد دل ما نوشتنى
از اشگ خود،دو سطر به ايما نوشته ايم[51]
اشگ،سر فصل محبت و مودت است و برخاسته از عشقى است كه خداوند در دلهاقرار داده كه نسبت به حسين بن على «ع »مجذوب مى شود.به فرموده رسول خدا«ص »:
«ان لقتل الحسين حرارة فى قلوب المؤمنين لا تبرد ابدا».[52] براى شهادت حسين عليه السلام حرارت و گرمايى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز سرد و خاموش نمى شود.
كدام عاشق در اين ره در بلا نيست؟
كدامين دل شما را مبتلا نيست؟
اگر در سوگتان شد ديده نمناك
اگر از عشقتان دل گشت غمناك
گواه عشق ما اين ديده و دل
رساند«اشگ »و«غم »ما را به منزل
كنون ماييم و درد داغدارى
كنون ماييم و اشگ و سوگوارى
هنوز اشگ عزا پيوسته جارى است
رواق چشممان آيينه كارى است
غدير ما محرم دارد امروز
محرم،بذر غم مى كارد امروز[53]
امروز هم،اشگ و گريه،رابط ما با حسين است و ما با شورى اشگهايمان،سر سفره محبت سيد الشهدا نشسته ايم و نمك پرورده ابا عبد الله هستيم،از اين رو،اين مهر با شيرمادر در جان ما وارد شده و با جان هم به در مى شود.
*********
گلوى بريده
حلقى كه بود بوسه گه مصطفى مدام
آزرده اش ز خنجر فولاد كرده اى[54]
پس از شهادت امام حسين «ع »،سر مطهرش را از پيكر جدا كردند.تيغ بر حلقومى نهادند كه بوسه گاه رسول خدا«ص »بود.از اين رو،لقب «ذبيح »بر آن حضرت داده اند وهمچنين تعبير«مجزور الراس »از زبان زينب كبرى نقل شده است.در برخى مقتلها آمده است كه حضرت زينب،هنگام وداع جسد برادرش،پيكر او را در آغوش گرفت،لب برحلقوم بريده سيد الشهدا«ع »نهاد و بوسيد و با آن بدن خونين وداع كرد.[55]
آن سو نگران،نگاه پيغمبر بود
خورشيد،رسول آه پيغمبر بود
اى تيغ پليد،مى شكستى اى كاش
آن حنجره،بوسه گاه پيغمبر بود[56]
*********
گودال قتلگاه
محلى كه سيد الشهدا«ع »در آخرين لحظات مقاومت،از اسب بر زمين افتاد و شمر ياسنان فرود آمد و سر مطهر امام را از پيكر جدا كرد.گويا نسبت به قسمتهاى ديگر ميدان كربلا، پايين ترين جا بوده است.قتلگاه،محل به شهادت رسيدن امام شهيدان است كه خون مطهرش بر خاك كربلا ريخت.در حال حاضر،بيرون از حرم مطهر آن حضرت،سردابى وجود دارد كه محل شهادت او محسوب مى شود و سنگ مرمرى به بلندى نيم متراز سطح زمين،بصورت قبر،بر روى آن محل قرار دارد.اغلب در آن بسته است و گاهى براى اشخاص معينى باز مى كنند تا زيارت كنند.
«در فكرم آن گودالم كه خون تو را مكيده است.هيچ گودالى چنين رفيع نديده بودم.
در حضيض هم مى توان عزيز بود،از گودال بپرس ».[57]
*********
گوشواره
پس از شهادت امام حسين «ع »،سپاه كوفه به خيمه ها حمله كرده،ضمن به آتش كشيدن آنها، هر چه در خيمه ها بود غارت كردند و از گوشها و پاهاى اطفال،گوشواره وخلخال بيرون آوردند.[58] از فاطمه صغرى،دختر امام حسين «ع »نقل شده است كه پس ازشهادت امام،يكى از سواران سپاه عمر سعد به طرف او كه جلوى يكى از خيمه ها ايستاده بوده،حمله ور مى شود و با نيزه بر او ضربتى مى زند كه بر زمين مى خورد،آنگاه گوشواره از گوشش مى كند و خون جارى مى شود.[59] در باره ام كلثوم نيز چنين نقل شده است «حتى افضوا الى قرط كان فى اذن ام كلثوم اخت الحسين «ع »فاخذوه و خرموا اذنها».[60]
*********
گهواره
سمبل حضور كودك شيرخوار در كربلا و شهيد شدن او با ستم يزيديان.در مرثيه ها،تعزيه ها و شبيه خوانيها از اين سمبل استفاده مى شود تا از على اصغر،ششماهه شهيد عاشورا ياد شود.
نويسنده:حجت الاسلام جواد محدثی
پی نوشتها:
1-بحار الانوار،ج 98،ص 124 و 136.
2-اغلب اين كتابها به فارسى ترجمه شده است.
3-پيرامون محورهاى گوناگون عاشورا و حوادث و شخصيتها و موضوعاتش،جزوه «فهرست كتب و موضوعات پيرامون واقعه كربلا»،(از نويسنده)چاپ شده است،ناشر:سازمان تبليغات اسلامى.
4-لغت نامه،دهخدا.
5-تاريخ تكايا و عزادارى قم،ص 214.
6-لغت نامه،دهخدا.
7-همان.
8 -الفتوح،ابن اعثم،ج 5،ص 147.
9 و 10-ر.ك:سفينة البحار،ج 2،ص 11 و 475.معروفست كه:«كل ارض كربلاء و كل يوم عاشورا».در باره اين مرقد مطهر ازجمله «چهل حديث كربلا»،نشر معروف نيز منتشر شده است.
11 و 12-على مرادى.
13-مجمع البحرين،طريحى،واژه «كربل ».
14 -فرهنگ فارسى،معين.براى آشنايى با تاريخ اين شهر از دير باز تا عصر حاضر،ر.ك:«تراث كربلا»از سلمان هادى الطعمه(اين كتاب به فارسى هم ترجمه شده است:ميراث كربلا) همچنين ر.ك:«موسوعة العتبات المقدسه »جلد 8(قسم كربلا)از جعفر الخليلى.
15-از جمله ر.ك:«موسوعة العتبات المقدسه »،ج 8،ص 9 به بعد.
16-همان،ص 10.
17-تراث كربلا،ص 19.
18-ر.ك:«تراث كربلا»،سلمان هادى الطعمه.
19-لغت نامه،دهخدا.
20-صحيفه نور،ج 20،ص 195.
21-همان،ج 9،ص 57.
22-زيارت عاشورا.
23-ابياتى از مثنوى:«شيعه نامه »،محمد رضا آقاسى(كيهان 12/6/71).
24-الانتفاضات الشيعيه،هاشم معروف الحسنى،ص 387.
25-تاريخ طبرى،ج 4،ص 304.
26-صحيفه نور،ج 9،ص 202.
27-سفينة البحار،ج 2،ص 498.احاديث مربوط به فضيلت كوفه در بحار الانوار،ج 97،ص 385 است.
28 -مجمع البحرين،طريحى،واژه كوفه.
29-موسوعة العتبات المقدسه،ج 8،ص 46.براى آگاهى از نام محله ها،قبايل،تاريخچه،اعصار گوناگون و موقعيت جغرافيايى و محصولات و...آن رجوع كنيد به بحث مفصل و مفيد كتاب «عنصر شجاعت »،خليل كمره اى،ج 1،ص 359 تا 411.و فصل پنجم كتاب «تشيع در مسير تاريخ »ترجمه سيد محمد تقى آيت اللهى،نيز«الكوفة،نشاة المدينة الاسلاميه »،هشام جعيط،دار الطليعه،بيروت.
30-براى آشنايى مفصلتر با تاريخ كوفه،ر.ك:«تاريخ الكوفه »سيد حسين براقى نجفى،دار الاضواء،بيروت،«موسوعة المصطفى و العترة »،محسن الشاكرى،ج 2،ص 109.و«سيماى كوفه »، غلامرضا گلى زواره.
31-سفينة البحار،ج 2،ص 499.
32-در مورد كوفه و كوفيان،ر.ك:«تاريخ الكوفه »،سيد حسين البراقى،ص 139.
33-با استفاده از«حياة الامام الحسين »،باقر شريف القرشى،ج 2،ص 420.
34-همان،ص 442،به نقل از«بلاذرى ».
35-محمد حسين بهجتى(شفق).
36-از مثنوى غم آلود«كتيبه بيداد»قادر طهماسبى(فريد)،در سوگ على،امام مظلوم «ع ».
37-تفسير البرهان،ج 3،ص 3،بحار الانوار،ج 44،ص 223.آيات ديگرى نيز به شهادت امام حسين «ع »تاويل شده است.ر.ك:بحار الانوار،ج 44،ص 217 باب «الايات الماولة لشهادته ».
38- سفينة البحار،ج 1،ص 97،بحار الانوار،ج 45،ص 220 به بعد.
39- ميزان الحكمه،ج 5،ص 233.
40- اى اشكها بريزيد،حسان،ص 131.
41- وسائل الشيعه،ج 10،ص 391.
42- بحار الانوار،ج 44،ص 286.
43- همان،ص 283.
44- همان،ص 279.
45- همان،ج 46،ص 108.
46- بحار الانوار،ج 45،ص 313.
47- شهيد(ضميمه قيام و انقلاب مهدى)،ص 124 و 125.
48- صحيفه نور،ج 8،ص 70.
49- همان،ج 10،ص 31.
50- همان-ج 10،ص 31.
51- صائب تبريزى.
52- جامع احاديث الشيعه،ج 12،ص 556.
53- از مثنوى «اهل بيت آفتاب »از مؤلف.
54- محتشم كاشانى.
55 معالى السبطين،ج 2،ص 55.
56- ساعد باقرى.
57- خط خون،موسوى گرمارودى،ص 140.
58- حياة الامام الحسين،ج 3،ص 301.
59- بحار الانوار،ج 45،ص 61.
60- عوالم(امام حسين)،ص 305.
منبع : فرهنگ عاشورا