پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان
پیچید در تمام وجودم صدایتان
یک کوه غصّه روی دلم می نشست تا -
آغاز شد دوباره غم نینوایتان
تا گفتم السلام علیک دلم شکست
از بس که سخت بود غم روضه هایتان
تا خواستم که نام شما آورم به لب
اشک آمد و نوشت که جانم فدایتان
یعقوب وار در تپش روضه خیس شد
چشمم ز داغ ماتم عظمی برایتان
خون غزل چکانده شد و مثنوی رسید
شاعر نوشت قامت هفت آسمان خمید
رخت سیاه بر تن هر واژه می نشست
"بنیاد صبر و خانه ی طاقت ز هم گسست"
باریده بود فصل عطش بر نگاه دشت
افتاد پرده دید سری را درون تشت
یک قطره اشک آدم و عالم سیاه شد
بنویس محتشم که چه بر قلب ماه شد
از پشت چشم های کبود و غمین نوشت
با خط اشک، جوهر خون، این چنین نوشت
"خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد"
لرزید کائنات و هر آنچه درون آن
پیچید چشم شاعر دلخون به آسمان
یا رب صدای کیست که لرزانده عالمین
آمد ندا صدای حسین است! یا حسین
منبع : حسین سنگری