قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چند اشتباه درباره شهداي کربلا

تصحيح چند اشتباه تاريخي رجال شناسان درباره شهيدان کربلا
 

چکيده
 

تاريخ، آينه اي روشن براي دريافت برخي حقايق است و در علم رجال و تراجم نيز بسيار کاربرد دارد. بدون تکيه و استناد به تاريخ نمي توان ترجمه افراد را آن گونه که هست به دست آورد. در اين مقاله به بررسي برخي از افرادي- به اشتباه- که ادعا شده است در شمار شهيدان کربلا مي باشند پرداخته و در پايان به اين نتيجه مي رسيم که برخي از کتب رجالي، دشمن امام حسين(ع) يا اهل بيت(ع) را در شمار شهداي کربلا آورده اند از اين رو، بايد يک بازنگري جامع و دقيق درباره تاريخ معصومان عليهم السلام و به طور ويژه درباره داستان کربلا انجام پذيرد.
کليد واژه ها: تاريخ، شهيدان کربلا، علم رجال، زيارت رجبيه.

مقدمه
 

تاريخ، تنها منبع دسترسي به حوادث و رويدادهاي گذشته مي باشد که براي دستيابي به حقيقت، بسيار کارگشاست و در باز کردن گره هاي کور نقش بسيار موثري ايفا مي کند. علم رجال نيز با تکيه بر تاريخ، در شناخت و وثاقت و ضعف و شرح حال افراد توان برطرف کردن و جداکردن سره از ناسره را عهده دار است. رجال شناسان با مراجعه به متون تاريخي معتبر در شناخت راويان بسيار بهره برده و مي برند.
اما با وجود اين، به علل مختلف همچون تکيه بر منابع ضعيف، عدم تتبع دقيق و لازم، رجوع نکردن به منابع تاريخي کهن و تکيه بر منابع متاخر و ...، ممکن است در کتب رجالي افرادي يافت شوند که برخلاف حقيقت تاريخي ترجمه شده باشند. در بررسي درباره برخي از شهيدان کربلا دريافتيم آنچه در برخي کتب رجالي متأخر ذکر شده، بر خلاف گزارش هاي معتبر تاريخي است. در اين مقاله به سه دسته از اين افراد اشاره مي کنيم: گروه اول آنان که در کربلاي معلي و همراه امام حسين(ع) حضور داشته، اما به شهادت نرسيدند و در ميان برخي از رجاليان متأخر در شمار شهداي کربلا قلمداد شده اند؛ مانند عقبه بن سمعان. دسته دوم افرادي که در کربلا حضور داشته، اما عليه سيدالشهدا وارد جنگ شدند و در برخي از کتب رجالي متاخر، اين افراد از شهيدان کربلا قلمداد شده اند و نام آنها در روضه حسيني در ميان شهيدان کربلا نوشته شده است؛ همانند بکيربن حي و ابوالجنوب و برادرش سعيدبن حارث، هلال بن نافع و يحي بن هاني. دسته سوم، آن کساني که اثبات حضور يا عدم حضور آنها در کربلا امري مشکل مي باشد و فقط در ميان کتب متاخرين حضور آنها در کربلا- آن هم جزو انصار آن حضرت- مسجل شده است؛ اما اين افراد چند سال بعد از واقعه کربلا، پا به عرصه سياست گذاشته و در شمار دشمنان اهل بيت به خدمت ظلم درآمده بودند. در برخي کتب رجالي، اين افراد از ياران و شهيدان کربلا به شمار آمده اند، همانند جبله بن عبدالله.
گفتني است اين مطالب نه تنها در برخي کتب رجالي، بلکه در کتبي که درباه سيدالشهدا و نيز برخي دايره المعارف ها به وفور يافت مي شود؛ اما در اين مقاله تنها به کتب رجالي اکتفا شده است و ان شاالله تفصيل بحث در کتابي جداگانه که درباره «شهداي طف» مي باشد، مستند بيان مي شود. در ادامه به تفصيل ديدگاه رجاليان مطرح و سپس به بررسي نقد آن پرداخته مي شود.

1- عقبه بن سمعان(1)
 

از جمله کساني که برخي از رجاليان به شهادت وي تصريح کرده اند، عقبه بن سمعان است. با توجه به متون کهن، عقبه بن سمعان، غلام رباب بود و از مدينه تا عراق و حتي روز عاشورا همراه امام حسين(ع) بود؛ اما به شهادت نرسيد، بلکه اسير شد و به دست عمربن سعد آزاد گرديد.
آيت الله خويي درباره ايشان مي نويسند:
عقبه سمعان در رجال شيخ طوسي بدون تصريح بر شهادت وي، ايشان را از اصحاب امام حسين(ع) شمرده (2) که به همراه آن حضرت به شهادت رسيد، و در زيارت رجيبه بر ايشان سلام فرستاده شده است؛ اما از برخي مورخان عامه نقل شده که او از معرکه فرار کرد و نجات يافت.(3)
آيت الله نمازي نيز مي نويسند:
عقبه بن سمعان مولي رباب امروالقيس، از اصحاب امام حسين(ع) بود و همان گونه که سيد نامش را در زيارت رجبيه و نيمه شعبان ذکر کرده است، به همراه امام حسين(ع) به شهادت رسيد.(4)
علامه مامقاني ضمن تصريح بر اسارت وي و عدم به شهادت رسيدن ايشان دچار شک و ابهام شده و مي نويسند:
شيخ طوسي در رجال خود وي را از جمله انصار امام حسين(ع) ذکر کرده است؛ طبري و ديگر مورخاني که واقعه کربلا را بيان کرده اند نيز اين مطلب را ذکر و از آنچه بيان کرده اند به دست مي آيد، وي عبد رباب زوجه امام حسين بود و از اسب ها نگه داري مي کرد؛ پس هنگامي که امام حسين(ع) به شهادت رسيد، عقبه سوار بر اسب شده و فرار کرد؛ اهل کوفه او را اسير کردند، و گمان کردند که عقبه بن سمعان غلام رباب، دختر امرو القيس کلبيه، زوجه امام حسين(ع) مي باشد. از اين روي، وي را رها کردند و ايشان از جمله راويان حوادث کربلا شد و برخي از اخبار آن حادثه را نقل مي کند. با وجود اين، حال وي مجهول مي باشد، بلکه وي از نصرت امام(ع) تخلف کرد و همين باعث مي شود که راجع به وي دچار شک و ترديد شويم.(5)
سيدبن طاووس نيز در زيارت رجبيه،(6) و نيز شهيد اول در زيارتي که براي امام حسين(ع) و ساير شهيدان ذکر کرده نام عقبه را در شمار اسامي ديگر شهيدان بيان کرده است و بر او سلام فرستاده اند.(7) اين در حالي است که عقبه به شهادت نرسيد، بلکه به دست عمر سعد آزاد شد. اگر بگوييم در زيارت رجبيه و زيارت شهيد اول، بر غير شهيدان نيز سلام فرستاده است، چه بسا مشکل حل شود. اما اين اشکال وارد نيست؛ زيرا در هر دو زيارت آمده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا» (8) و اين عبارت يعني افرادي که در اين زيارت به آنها سلام داده شده است جز شهيدان مي باشند. افزون بر اين، در زيارت رجبيه بر جبله بن عبدالله و سليمان بن عوف حضرمي و در المزار بر سليمان بن عوف حضرمي سلام داده شده است و کتب کهن تاريخي و ارباب مقاتل تصريح کرده اند سليمان بن عوف قاتل سليمان، مولي حسين بن علي(ع) مي باشد؛ (9) همان گونه که جبله بن عبدالله بعد از حادثه کربلا در شمار دشمنان اهل بيت(ع) قلمداد مي شد.
علاوه بر اين، علامه تستري در ترجمه عقبه بن سمعان بعد از ذکر حوادثي که وي از واقعه کربلا ذکر مي کند- و همه دال بر زنده بودن عقبه بعد از عاشورا مي باشد- مي نويسند: «غريب اينکه [با وجود زنده بودن نام وي] در زيارت رجبيه آمده سپس به سوي شهدا توجه کن و بگو: (10) السلام علي عقبه بن سمعان».(11) اين در حالي است که عقبه شهيد نشده است و ذکر نام وي يا جبله بن عبدالله و سليمان بن عوف در شمار شهيدان کربلا در زيارت مذکور نه تنها معنا ندارد، بلکه بعيد است بتوان براي آن محملي نيز يافت کرد.
ابومخنف و طبري از قول عقبه بن سمعان نقل مي کنند: «همراه امام حسين(ع) خارج شدم و از مدينه به مکه و از مکه به عراق با ايشان بودم و از وي جدا نشدم تا اينکه به شهادت رسيد، و در مدينه و مکه و در راه و در عراق و در لشکر هر سخني که فرمودند، آن را شنيدم». (12) بنابراين، عقبه يکي از راويان حوادث عاشورا مي باشد که ابي مخنف در مقتل خود و طبري در کتاب خود وقايعي از حرکت امام (ع) از مدينه تا روز عاشورا را از ايشان نقل مي کنند؛ از جمله داستان قصر بني مقاتل و خواب ديدن امام حسين(ع) و اينکه فرزند آن حضرت خطاب به پدر خود گفتند: مگر ما بر حق نيستيم...؛(13) يا داستان خروج امام حسين(ع) از مکه و ممانعت رسل عمروبن سعيدبن عاص که کجا مي رويد و چرا بين مسلمانان اختلاف ايجاد مي کنيد؛ (14) يا وقتي که حربن يزيد در منزل ذوحسم جلو امام را مي گيرد، آن حضرت مي فرمايند: «شما براي ما نامه نوشتيد و ما را دعوت کرديد؟» حر پاسخ مي دهد: از کدام نامه سخن مي گويي؟ سيد الشهداء(ع) به عقبه بن سمعان مي گويد: دو خورجين نامه را براي حر بياور... .(15)
تا اينجا مشخص شد که عقبه از کساني بود که از مدينه همراه امام حسين(ع) بوده و تا روز عاشورا و بعد از آن نيز در قيد حيات بود؛ پس کلام آن دسته از رجاليان که مي گويند: «عقبه در کربلا به شهادت رسيد»، (16) قابل خدشه مي باشد.
همچنين اينکه در زيارت رجبيه آمده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا»،(17) سپس بر عقبه و جبله و سليمان سلام مي فرستد، نادرست مي باشد؛ زيرا عقبه برخي از حوادث و وقايع کربلا را بعد از عاشورا نقل مي کند و جبله و سليمان از دشمنان مي باشند.
با تکيه بر متون تاريخي، عقبه بن سمعان در روز عاشورا اسير مي شود و عمر سعد به خاطر غلام بودن وي او را رها مي کند. عبارت تاريخ در اين مورد چنين است:
عمربن سعد عقبه سمعان را دستگير کرد- و او غلام رباب دختر امري القيس کلبي و مادر سکينه، دختر حسين بود- عمر سعد به عقبه گفت: تو کيستي؟ جواب داد: من غلام مملوک هستم. پس عمر سعد او را رها کرد که برود». (18)
اين متن به قبل از سال 157 هجري باز مي گردد. بنابراين، برخلاف آنچه برخي از کتب رجال متاخر بيان داشته اند،(19) عقبه بن سمعان به شهادت نرسيد و بعد از کربلا در قيد حيات بود.

2- بکيربن حي التيمي (20)
 

از ديگر اسامي که به اشتباه در شمار شهيدان کربلا ذکر شده، نام بکير است. در ميان کتب رجالي، مي توان به ديدگاه علامه مامقاني و آيت الله نمازي اشاره کرد. آن بزرگواران در اين باره مي نويسند: «اهل سيره گويند: بکربن حي بن تيم الله بن ثعلبه التيمي، از قبيله بني تيم الله، همراه عمر سعد براي جنگ با حسين(ع) خارج شد، تا هنگامي که جنگ به پا خاست، وي به امام(ع) مايل شد و در دفاع از ايشان به شرف شهادت نائل شد». (21) علامه تستري بعد از ذکر اين مطلب مي گويد: «مستند اين مطلب معين نشده، تا در آن نگاه شود».(22)
به نظر مي رسد اولين فردي که بکربن حي را در شمار شهيدان کربلا ذکر کرده، فضيل بن زبير است با شرح مختصر تسميه من قتل مع الامام الحسين.
وي در اين باره نوشته است: «وبکربن حي تيملي از بني تيم الله بن ثعلبه به شهادت رسيد». (23) صاحب حدائق الورديه نيز همين مطلب را ذکر کرده است(24) بعد از ايشان، باب اضافات و نسبت ها نه تنها در کتب رجالي، بلکه در ديگر کتب نيز به راه افتاد.
گفتني است بر اساس منابع اوليه و معتبر، نام فرد مذکور بکير است نه بکر. در کتب سيره و مقاتل کهن، نام بکير جزو لشکر عمر سعد ذکر شده است. اهل سيره و مورخاني چون ابي مخنف تصريح کرده اند:
شمربن ذي الجوشن که فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسين(ع) حمله کرد. در اين ميان هاني بن ثبيت حضرمي و بکيربن حي التيمي و که از تيم الله بن ثعلبه بود، حمله مي کردند و کلبي (عبدالله بن عمير کلبي) را که يکي از ياران سيدالشهدا(ع) بود، به شهادت رساندند».(25)
براساس نقل مورخان اوليه بکيربن حي از دشمنان امام حسين(ع) بوده و براي جنگ با آن حضرت راهي کربلا شد و چنانکه گفته شد در قتل يکي از ياران باوفاي سيدالشهدا شرکت داشت. بنابراين، وجهي ندارد نام وي در شمار شهيدان کربلا بيايد.

3-ابوالجنوب
 

از جمله افرادي که در نگاه برخي از رجال شناسان به عنوان يکي از ياران سيدالشهدا(ع) معرفي شده است، فردي با نام مذکور مي باشد، [ البته در کتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع اين فرد از جمله دشمنان سيدالشهدا(ع) در کربلا بوده و در لشکر عمر سعد خدمت مي کرد، هر چند نامش در شمار شهدا ذکر شده است، اما با تکيه بر متون تاريخي و مقاتل کهن، وي دشمن امام حسين(ع) بوده است که به بررسي و اثبات اين ديدگاه مي پردازيم.
علامه مامقاني راجع به اين فرد در تنقيح المقال مي نويسد:
ابوالحتوف در ترجمه برادرش سعدبن حرث بن سلمه انصاري عجلاني گذشت، هر دو از شهداي طف مي باشند «رضوان الله عليهما» و اين براي وثاقت آنها کفايت مي کند.(26)
ايشان در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه نيز بر اين مطلب تاکيد کرده است.(27)
آيت الله نمازي در اين باره مي نويسد:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفي مي باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبي امام حسين(ع) و گريه اهل بيت ايشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسيدند. «ياليتني کنت معهم فافوز فوزا عظيما»(28)
محقق تستري مي نويسد:
ابوالحتوف در [ترجمه] برادرش سعدبن حارث انصاري گذشت، که هر دو از شهداي کربلا مي باشند؛ اما در آنجا متذکر شدم که اين کلام مستند ندارد و قابل اعتماد نمي باشد.(29)
راجع به مطالب ذکر شده بايد گفت: آنچه در مورد شمارش او جزء ياران امام حسين(ع) ذکر شده نادرست و بر خلاف گزارش معتبر تاريخ مي باشد و در اينجا توجه به چند نکته لازم است؛
نکته اول: در کتب رجالي و ديگر کتب، نام پدر سعد، حرث ذکر شده است و اين بر خلاف گزارش کتاب تسميه من قتل مع الحسين(ع) تاليف فضيل بن زبير مي باشد که منبعي متقدم و مربوط به قرن دوم مي باشد که در اين کتاب نامش سعدبن حارث ذکر شده است، نه سعدبن حرث!(30) بنابراين برادري اين دو، قابل اثبات نمي باشد، زيرا نام پدر ابوالجنوب حرث و نام پدر سعد، حارث ذکر شده است.
نکته دوم: راجع به ابوالجنوب بايد توجه داشت که نام اين شخص، عبدالرحمن بن زياد مي باشد.(31) لذا رابطه برداري ميان سعدبن حارث و عبدالرحمن بن زياد وجود ندارد. مضافا بر اينکه حضور عبدالرحمن در کربلا از مسلمات تاريخ مي باشد، اما هيچ نامي از سعدبن حارث در هيچ يک از کتب معتبر جزء ياران امام حسين(ع) ذکر نشده است. ممکن است اشکال شود که در کتاب تسميه من قتل مع الامام الحسين(ع) و نيز الحدائق الورديه نام اين فرد در شمار شهداي کربلا ذکر شده است.(32) در پاسخ بايد گفت، در کتب رجال و تاريخ بيان شده که سعدبن حارث انصاري در جنگ صفين همراه حضرت علي(ع) بود و به شهادت رسيد.(33)
نکته سوم: باز راجع به ابوالحتوف مي باشد؛ در اين باره دو بحث مطرح است؛ يکي راجع به کنيه وي؛ ديگر اينکه آيا آنچه درباره وي گفته اند که از ياران امام حسين(ع) بوده، مطابق با واقع مي باشد يا خير؟
اما راجع به کنيه وي بايد گفت: کنيه او ابوالجنوب مي باشد نه ابولحتوف. به نظر مي رسد منشأ اين اشتباه کتاب تسميه من قتل مع الامام الحسين(ع) مي باشد که همان داستان فوق را با کمي تفاوت بيان کرده، (34) سپس در کتاب الحدائق الورديه في مناقب ائمه الزيديه، نوشته حيمدبن احمد، (م 652ق)، مطرح شده و به کتاب هاي بعدي از جمله کتب رجالي سرايت کرده است.(35) بنا بر نقل اهل سيره و کتب کهن تاريخي فردي که در کربلا حضور داشت و بر ضد سالار شهيدان شمشير مي زد، ابوالجنوب مي باشد.
طبري (م 310 ق)، درباره اين فرد، از ابي مخنف نقل مي کند: «شمربن ذي الجوشن به همراه حدود ده نفر از افراد پياده نظام کوفه رو به حسين(ع) آوردند و ميان وي و اهل حرم ايشان فاصله انداختند! حسين(ع) فرمود: واي بر شما اگر دين نداريد و از روز معاد نمي هراسيد، پس [حداقل] در دنياي خودتان آزاد مرداني که داراي نسب هستند باشيد؛ اهل حرم و خيمه گاه مرا از [گزند] افراد پست و جاهل خودتان در امان نگه داريد!!. پس ذي الجوشن گفت: خواسته تو بجا است، اي پسر فاطمه! [فعلا به اهل حرم و خيمه و خرگاه تو کاري نداريم، سپس] با پياده نظامي که به همراهش بود از جمله ابوالجنوب که نامش عبدالرحمن جعفي بود و قشعم بن عمروبن يزيد جعفي و صالح بن وهب يزني و سنان بن انس نخعي و خولي بن يزيد اصبحي به طرف حسين(ع) روي آوردند. شمر افراد خود را براي حمله تحريک مي کرد، سپس از کنار ابوالجنوب که غرق در سلاح بود، عبور کرده، به او گفت: به حسين(ع) حمله کن! او پاسخ داد: چه چيزي مانع شده که خودت حمله نمي کني؟! شمر به او گفت: تو به من اين حرف را مي زني؟! ابوالجنوب نيز جواب داد: و تو نيز مرا امر به اين کار مي کني؟! آن دو همديگر را سبب کردند؛ ابوالجنوب که مردي شجاع بود به شمر گفت: به خدا، اراده کردم نيزه را در چشمت فرو مي کنم؛ شمر از او روي برگرداند و گفت: به خدا اگر قدرت زدن تو را داشتم حتما مي زدم!» (36)
ابن اثير در ذيل نام «ناجي» مي نويسد:
... و همچنين است نسب ناجيه بن مالک بن حريم بن جعفي، آنگاه مي افزايد: از جمله [افراد اين طايفه] ابوالجنوب لعنه الله مي باشد که نامش عبدالرحمن بن زيادبن زهيربن خنساءبن کعب بن حارث بن سعدبن ناجيه است، که شاهد قتل حسين(ع) بود. او [بعد از عصر عاشورا] يکي از شترهاي حسين(ع) را به غارت برد و با آن آب حمل مي کرد و نام اين شتر را حسين گذاشته بود.(37)
بنابراين نام اين فرد عبدالرحمن بن زياد جعفي و کنيه اش ابوالجنوب مي باشد،(38) نه ابوالحتوف، آن گونه که در کتب رجالي فوق آمده است.(39)
نکته ديگر اينکه، بعد از آنکه امام حسين(ع) روز عاشورا را در کربلا به زمين مي افتد، شمر ملعون دستور حمله داد، ابن شهر آشوب م 588 در اين باره مي نويسد:
شمر خطاب به ياران خود گفت: چرا ايستاده ايد! و درباره اين مرد [سيدالشهدا(ع)]؟! منتظر چه هستيد در حالي که جراحت و زخم ها، وي را ضعيف کرده است؛ مادرانتان به عزاي شما بنشينند!! از هر طرف به او حمله کنيد! پس ابوالحتوب جعفي تيري به پيشاني وي زد و حصين بن نمير تيري به دهان ايشان انداخت و ابوايوب غنوي تيري به گلوي وي زد! در اين هنگام امام فرمود: «بسم الله و لاحول و لاقوه الا بالله».(40)
خوارزمي (م 568 ق)، نيز در مقتل خود نقل مي کند که ابوالحتوف تيري به پيشاني امام زد..(41) بسياري از متقدمين و اهل سيره نيز اين داستان را نقل کرده اند و نام برخي از افراد فوق را ذکر کرده اند ولي از ابوالحتوف نامي نبرده اند.(42) در وجه جمع بندي بحث، مي توان گفت: با توجه به برخي از منابع معتبر اوليه که گزارش کرده اند ابوالجنوب در عصر عاشورا همراه شمر بود و با وي بگومگو کرد و يا شاهد قتل امام بود (43) و با تامل در کتبي که نام وي را ذکر نکرده اند، (44) مي توان گفت: ابوالجنوب شاهد قتل امام بوده است و با تکيه به آنچه از کتب سيره نقل شده بدست مي آيد: ابوالجنوب از جمله دشمنان سيدالشهدا مي باشد که درست نيست نامش در شمار اسامي شهداي کربلا، ذکر شود و به عنوان فدايي و جان باخته حسين بن علي(ع) ثبت شود؛ فلذا آنچه در برخي کتب رجالي ذکر شده، (45) نيازمند بازنگري جدي است.

4- سعيدبن حارث انصاري
 

مامقاني در ترجمه سعدبن حرث بن سلمه مي نويسد:
اين دو برادر [سعد و ابوالجنوب] در کوفه و از خوارج بودند؛ با عمربن سعد براي جنگ با امام حسين(ع) خارج شدند، اما وقتي صداي ياري طلبيدن امام و ناله و ضجه زنان و کودکان را شنيدند، به هدايت رسيدند و توفيق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما مي گوييم، حکم فقط مال خداوند است نبايد از عصيانگر اطاعت کرد و اين حسين فرزند دختر پيامبر ما محمد، مي باشد، و ما اميد شفاعت جد او را در روز قيامت داريم؛ پس چگونه به جنگ با او بپردازيم و او در اين حال است، که هيچ يار و ياوري ندارد؛ پس اين دو برادر با شمشيرشان بر دشمنان امام حمله کردند و نزديک آن حضرت شروع به جنگيدن کردند، و عده اي را به قتل رساندند و گروه ديگري را مجروح ساختند و هر دو در يک مکان به شهادت رسيدند و رضوان الله عليهما.(46)
آيت آلله نمازي نيز در اين باره مي نويسند:
سعدبن حرث برادر ابولحتوف جعفي مي باشد که از کوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرت طلبي امام حسين(ع) و گريه اهل بيت(ع) ايشان، به امام ملحق شده و به شهادت رسيدند «ياليتني کنت معهم فافوز فوزا عظيما».(47)
بايد متذکر شد طبق گزارش تسميه من قتل مع الحسين، که اولين منبع در اين زمينه است، نام اين فرد سعدبن حارث مي باشد، نه سعدبن حرث که برخي از بزرگان بر آن تصريح کرده اند.(48) از اين گذشته، همان گونه که گذشت ابوالجنوب در کربلا حاضر بود و بر عليه امام حسين(ع) مي جنگيد؛(49) اما اينکه آيا سعد نيز در کربلا حاضر بوده يا نه؟ و اينکه آيا با سيدالشهدا(ع) بود يا جزء دشمنان آن حضرت، در تاريخ کهن و معتبر مطلبي يافت نشد. تنها در تسميه من قتل ذکر شده است که متفرد است و از اين رو نمي توان به آن اعتماد کرد مولف الحدائق الورديه نيز از او اخذ کرده است. علاوه بر اينها، گفتيم که اين دو با هم برادر نبودند.
به گواهي تاريخ، تنها يک فرد- در اين مقطع از زمان به نام سعدبن حارث انصاري وجود داشت که در جنگ صفين به همراه حضرت علي(ع) بود و به شهادت رسيد. ابن سعد (م 230 ق) ضمن بيان نسب سعدبن حارث در اين باره تصريح مي کند: «وسعد بن حارث با علي بن ابي طالب در جنگ صفين کشته شد».(50)
بزرگان ديگري نيز تصريح کرده اند: سعدبن حارث پيامبر را درک کرد و در جنگ صفين کشته شد.(51) بنابراين ديگر معني ندارد بگوييم: سعدبن حارث انصاري برادر عبدالرحمن بن زياد (ابوالجنوب) مي باشد؛ چرا که سعد در جنگ صفين به شهادت رسيد. البته ممکن است گفته شود که احتمال دارد مراد از سعد، فردي بنام سعيدبن حارث انصاري باشد؛ اين مطلب نيز صحيح نيست، زيرا سعيدبن حارث انصاري از مشاهير تابعين بود و عمري طولاني داشت و در حدود سال 120 هجري از دنيا رفت.(52) نتيجه آن که گزارش تسميه من قتل و مولفاتي که از آن پيروي کرده اند مبني بر اخوت وي با ابوالحتوف (ابوالجنوب)، حضورش در کربلا، متحول شدنش و ... نادرست است و شمارش او جزء ياران امام حسين(ع) صحت ندارد.

5-يحيي بن هاني
 

برخي از رجال شناسان متاخر بدون استناد به منبع مشخص يحيي را از جمله شهيدان کربلا شمرده اند. اما اين مطلب بر خلاف متون کهن تاريخ مي باشد. علامه مامقامي در اين باره مي نويسند:
يحيي بن هاني بن عروه مرادي عطيفي منسوب به بني عطيف از قبيله مراد مي باشد، اهل سيره بيان کرده اند: وقتي که هاني همراه مسلم بن عقيل به شهادت رسيد، فرزندش يحيي از معرکه فرار کرد و از ترس ابن زياد نزد قومش مخفي شد. هنگامي که شنيد [امام] حسين(ع) در کربلا رحل انداختند، به ايشان ملحق گشته و همواره همراه آن حضرت بود تا آنکه شعله جنگ برافروخت. وي وارد معرکه شد و افراد زيادي از قوم عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شد. «رضوان الله عليه».(53)
آيت الله نمازي با استناد به قول علامه مامقامي مي نويسد: «يحيي بن هاني بن عروه مرادي از شهيدان طف مي باشد؛ همان گونه که علامه مامقاني بيان کرده اند».(54)
اما وقتي به کتب کهن مراجعه مي شود، درمي يابيم که يحيي نه تنها به شهادت نرسيده، بلکه يکي از راويان حوادث کربلا مي باشد؛ افزون بر اين، در کربلا عليه امام حسين(ع) و در لشکر مقابل بود. در کتب فريقين، ايشان از جمله راويان احاديث نبوي مي باشد(55) و برخي از وقايع کربلا همانند کارزار نافع بن هلال را بيان (56) و يا برخي حوادث قيام مختار ثقفي را نقل کرده است.(57) بنابراين نمي توان يحيي بن هاني را در شمار شهيدان کربلا آورد. افزون بر اينکه اثبات اين امر که وي فرزند همان هاني بن عروه معروف باشد، نياز به دقت و تامل بيشتري دارد.

6-هلال بن نافع
 

آيت الله نمازي مي نويسند:
رجاليان نام وي را ذکر نکرده اند، اما او از شهداي کربلا مي باشد. آن گونه که سيد نقل کرده است، در روز دوم از محرم هلال اين کلمات را به امام حسين(ع) گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علي نياتنا و بصائرنا». بنا بر نقل مناقب، اين کلمات دلالت بر کمال و بزرگي گوينده آن مي باشد. وي همان کسي است که در دل شب به همراه حضرت عباس براي طلب آب به شريعه رفتند و با عمروبن حجاج گفت و گويي کرد. او جزو کساني است که امام حسين(ع) در هنگام انتصار نام وي را برده است؛ همان گونه که ابومنخنف در مقتلش اين مطلب را گوشزد کرده است. البته اين فرد غير از هلال بن نافع مي باشد که در لشکر عمر سعد بود و از عمر درخواست کرد که براي امام آب ببرد و اين فرد کيفيت جان دادن امام را ذکر کرده است.(58)
ابن نما حلي درباره حرکت امام مي نويسند:
امام حسين(ع) در راه کربلا به چند سوار که از کوفه مي آمدند برخورد کردند؛ از جمله آنها هلال بن نافع و عمروبن خالد بود که خبر شهادت مسلم بن عقيل را به سيدالشهدا(ع) دادند و همان جمله معروف شمشيرها بر عليه شما و دل ها با شما مي باشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.(59)
در داستان کربلا نيز هلال بن نافع در لشکر عمربن سعد شرکت داشته و همان کسي است که داستان شهادت امام حسين(ع) در قتگاه را نقل مي کند و مي گويد: «من در لشکر عمربن سعد ايستاده بودم که فردي فرياد برآورد که بشارت تو را اي امير، حسين به قتل رسيد... وقتي آن حضرت را در قتلگاه ديدم، به خدا هيچ چهره اي نوراني تر از او نديدم و نور صورت و جمال هيبتش مرا از فکر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در اين هنگام طلب آب کرد! مردي گفت: به خدا آب نمي نوشي تا وارد حاميه و آتش جنهم گردي!!...»(60)
اين مطلب را در کتب تاريخي چون طبري نيافتيم، اما اين مطلبي است که ابن نما حلي و سيدبن طاووس ذکر کرده اند و اگر بنا بر قبول يکي از اين دو قول باشد از نظر ما قول اين بزرگان نسبت به قول ديگر نويسندگان از اعتبار بيشتري برخوردار است.
نکته قابل تامل ديگر در کلام آيت الله نمازي استناد به يک کلام و يا به عبارت واضح تر، روضه اي مي باشد که سال ها بعد از کربلا ساخته و به سيدالشهدا(ع) نسبت داده شده است و آن چيزي نيست جز روضه انتصار سيدالشهدا(ع).

نسبتي نادرست به سيدالشهداء(ع)
 

برخي همانند آيت الله نمازي مطلبي را به سيدالشهدا(ع) نسبت داده اند که بيشتر شبيه روضه است تا متن و حقيقت تاريخي. يکي از ادله اي که وي براي شهادت هلال بن نافع به آن استناد مي کند چنين است: «و او جزو کساني است که امام حسين(ع) در هنگام انتصار نام وي را برده است؛ همان گونه که ابومخنف در مقتلش اين مطلب را گوشزد کرده است.» (61)
براي روشن شدن حقيقت امر بايد گفت عده اي از متاخرين بر اين باورند که امام حسين(ع) آن گاه که در روز عاشورا به راست و چپ نگريست و هيچ يک از ياران خود را نديد صدا زد: «... اي مسلم بن عقيل!.. اي هلال بن نافع... اي دلاور مردان پايدار! اي سواران عرصه پيکار! چرا شما را صدا مي کنم و پاسخم نمي دهيد و فرا مي خوانم و از من نمي شنويد». (62) اين مطلب در هيچ يک از کتب معتبر و کهن بيان نشده است و بنابر آنچه يافتيم، منشا آن کتاب ناسخ التواريخ نوشته ميرزا محمدتقي سپهر (1297م) مي باشد؛ مولف اين کتاب بدون استناد اين مطلب به منبعي حتي ضعيف، از قول امام حسين(ع) و در ذيل عنوان «استغاثه حسين از شهيدان زنده دل» مي نويسد:
آن گاه از يمين و شمال نگران شد، (63) اصحاب را کشته ديد و برادران و فرزندان را در خاک و خون آغشته نگريست. پس ندا در داد که: يا مسلم بن عقيل، يا هاني بن عروه، يا حبيب بن مظاهر، يا زهيربن قين، يا يزيدبن مظاهر، يا يحيي بن کثير، يا هلال بن نافع، يا ابراهيم بن حصين، يا عمير بن مطاع، يا اسد کلبي، يا عبدالله بن عقيل، يا مسلم بن عوسجه، يا داود بن طرماح، يا حر رياحي، يا علي بن حسين، اي دلاور مردان صفا، اي سوارکاران ميدان جنگ، مرا چه شده، شما را ندا مي کنم، شما پاسخ مرا نمي دهيد؟! دعوتتان مي کنم اما به دعوتم گوش نمي دهيد؟ شما خواب هستيد تا اميد به بيداريتان داشته باشم؟ يا اينکه از محبت امامتان دست برداشته ايد که او را ياري نمي کنيد؟ اين بانوان رسول اکرم(ص) هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان شده اند علاهن النحول اي بزرگواران! از خواب خود برخيزيد و از حرم رسول خدا، اين پست مردمان را دفع کنيد! ولکن صرعکم ريب المنون و روزگار خيانت پيشه با شما به خدعه رفتار کرد، و الا شما هرگز از دعوت من کوتاهي نمي کرديد! و از ياريم کناره نمي گرفتيد! پس بدانيد که ما بر شما عزاداريم و به شما ملحق مي شويم! همه ما از خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم.(64)
اما قول مرحوم سپهر نه تنها در اين مورد بلکه در بيشتر آنچه که نقل مي کند، طبق ادله اي که بيان مي شود، غير قابل اعتماد است:
1- عدم دقت نويسنده در ضبط اسامي؛ براي مثال عبيدالله بن حر را عبدالله حر ثبت کرده است.
2- عدم ارجاع به منبع در مواردي از جمله همين مورد؛
3- ثبت نکاتي که در تاريخ معتبر ذکر نشده است؛
4- مولف ناسخ التواريخ در اينجا نوشته: امام حسين(ع) اصحاب را در خاک و خون ديد و خطاب به آنها فرمود: چرا جواب من را نمي دهيد؛ اين در حالي است که مسلم بن عقيل و هاني بن عروه در کوفه به شهادت رسيدند و عبارت «مالي اناديکم فلا تجيبوني، و ادعوکم فلا تسمعوني؟! انتم نيام ارجوکم تنتبهون»، درباره اين دو شهيد معنا ندارد؛ زيرا اين خطاب به کساني است که در کربلا به خاک و خون غلطيده اند.
5- بنابراين نقل حضرت سيدالشهداء(ع) خطاب به شهيدان به خاک افتاده فرمود: «وغدر بکم الدهر الخؤون»؛ روزگار خيانت پيشه با شما به خدعه رفتار کرد؛ اين در حالي است که شأن و صبرامام بسيار بالاتر از آن است که روزگار را به خيانت متهم کند.
6- مرحوم سپهر در کتاب خود اشتباه ديگري را مرتکب شده و هلال بن نافع را در شمار شهيدان کربلا آورده است؛ در حالي است که هلال بن نافع جزو لشکر عمرسعد بود و برخي از حوادث کربلا را او نقل مي کند. غرض اينکه در متن بالا نويسنده ناسخ التواريخ، هلال بن نافع را - به زعم اينکه در شمار شهيدان کربلاست- مورد خطاب قرار داده است که بلند شو و سيدالشهداء را ياري کن. پس اين متن را نمي توان به امام حسين(ع) نسب داد؛ هر چند زبان حال خوبي است، به شرطي که افرادي همانند هلال بن نافع را حذف کرد.
دليل ديگر آيت الله نمازي اين است که هلال بن نافع «وي همان کسي است که در دل شب به همراه حضرت عباس(ع) براي طلب آب به شريعه رفتند و با عمروبن حجاج گفتگويي کرد».(65) در حالي که طبق نقل معتبر تاريخ، آن کسي که با حضرت عباس(ع) به شريعه رفت، نافع بن هلال است، (66) نه هلال بن نافع که بعد از حادثه کربلا زنده بود و شاهد جان دادن حضرت سيدالشهدا(ع) نيز بود. از اين روي قول برخي از رجاليان مبني بر شهادت هلال بن نافع در لشکر امام حسين(ع) غير قابل قبول مي باشد.

7-جبله بن عبدالله
 

برخي از رجال شناسان متاخر، با استناد به زيارت رجبيه نام جبله بن عبدالله را در شمار شهيدان کربلا ذکر کرده اند.(67) در برخي از کتب رجالي بيان شده است. جبله بن عبدالله «جان خود را فداي امام زمانش، ريحانه رسول الله(ص) کرده و سزاوار است که وي را در اعلي مراتب وثاقت و جلالت شمرد».(68) منبع اصلي و اوليه اين مطلب، سلامي است که در زيارت رجبيه اين گونه به او داده شده است: «السلام علي جبله بن عبدالله».(69)
در نگاه اين نويسندگان رجالي، جبله بن عبدالله در شمار دوستداران اهل بيت(ع) و شهيدان کربلا قلمداد شده است. اما اين مطلب نادرست و برخلاف متون معتبر تاريخي مي باشد و به دو دليل اين ادعا قابل خدشه است:
دليل اول درباره متن و منبع اوليه اين ادعا يعني زيارت رجبيه مي باشد. تنها سندي که متاخرين با استناد به آن نام دشمن اهل بيت را در شمار شهيدان کربلا ذکر کرده اند، زيارت رجبيه است؛ همان طور که تمام نويسندگان مذکور با تکيه بر زيارت رجبيه اين ديدگاه را ارائه کرده اند.

نيم نگاهي به زيارت رجبيه
 

به احتمال قوي سيدبن طاووس (م 664) براي اولين بار در کتاب اقبال الاعمال اين زيارت را ذکر کرده است، ولي اين زيارت را به هيچ امام يا راوي مستند نمي کند.(70) ايشان تصريح مي کند: «اين زيارت، از جمله زياراتي است که امام حسين(ع) با آن زيارت مي شود.» (71) علامه مامقامي در ذيل نام عبيدالله علي بن ابي طالب اين زيارت را به امام نسبت داده، در اين باره مي نويسد:
« امام در زيارت رجبيه بر وي سلام فرستاده است»؛(72) اما به نظر مي رسد اين مطلب نادرست است؛ زيرا سيدبن طاووس اين زيارت را نه تنها به امام، بلکه به هيچ کسي نسبت نداده است و از زبان خود، زيارت مرسوم زمان خود را نقل کرده و گويد: «فيما نذکره من لفظ زياره الحسين في نصف شعبان اقول: ان هذه الزياره مما يزار بها الحسين(ع) اول رجب ايضا؛ (73) در آن چيزهايي که از لفظ زيارت امام حسين(ع) در نيمه شعبان ذکر مي کنيم، مي گويم: اين زيارتي است که با آن امام حسين(ع) در اول رجب نيز زيارت مي شود».
همان گونه که بيان شد، سيد اين زيارت را به هيچ امام يا ناحيه اي نسبت نداده اند و به احتمال قوي الفاظ اين زيارت همان گونه که بيان فرمودند: «مما يزار بها الحسين»، از افواه گرفته شده است.(74) به همين دليل آيت الله خويي در ذيل نام «سعدبن عبدالله» وي را در شمار اصحاب امام حسين(ع) آورده و بيان مي کنند: «... و در زيارت رجبيه نام سعيدبن عبدالله الحنفي آمده، که سند آن ضعيف است». (75) اما در نگاه ما اين زيارت اصلا سندي ندارد تا نوبت به اين برسد که درباره ضعف و قوت آن بحث شود. از طرف ديگر، در اين زيارت که بر شهيدان کربلا سلام فرستاده است، بر عقبه بن سمعان نيز سلام فرستاده شده است و حال آنکه وي در کربلا شهيد نشد و عمر سعد وي را بخشيد و رها کرد.(76) يا بر برخي از دشمنان اهل بيت(ع) همانند جبله بن عبدالله و سليمان بن عوف سلام فرستاده شده است؛ از اين قبيل سهو قلم يا زبان در اين زيارت زياد به چشم مي خورد که براي بحث جاي ديگري را مي طلبد.(77) تا اينجا مشخص شد که اين زيارتي نيست که بتوان بر آن تکيه کرد و اسامي شهيدان کربلا را به دست آورد هر چند در اين زيارت تصريح شده است: «ثم التفت فسلم علي الشهدا».(78)
دليل دوم اينکه با مراجعه به کتب تاريخي کهن و معتبر مي توان به دست آورد: «جبله بن عبدالله در عصر امام حسين و امام سجاد(ع) مي زيسته و برخلاف آنچه ادعا کرده اند، وي نه تنها از ياران امام حسين(ع) و شهداي کربلا نمي باشد، بلکه بعد از حادثه کربلا، در قيام توابين به رهبري سليمان بن صرد، از طرف عبيدالله فرمانده لشکر بود. جبله بن عبدالله که فرماندهي ميمنه لشکر را بر عهده داشت، در جمادي الاولي سال 65 هجري، به همراه حصين بن نمير، شرحبيل بن ذي الکلاع حميري، ادهم بن محرز باهلي و ربيعه بن مخارق غنوي که همه از دشمنان سرسخت اهل بيت بودند، تحت فرماندهي ابن زياد، در منطقه «عين الورده» با نيروهاي توابين مواجه شده، به نبرد با يکديگر پرداختند.(79) گفتني است که با اضافه کردن پسوند خثعمي به نام جبله بن عبدالله نمي توان ميان جبله بن عبدالله با جبله بن عبدالله خثعمي تفاوت گذاشت و جبله بن عبدالله خثعمي را در شمار شهيدان کربلا و دوست داران اهل بيت آورد، ولي جبله بن عبدالله را از دشمنان سرسخت اهل بيت بيان کرد؛ زيرا مورخ بزرگي همچون طبري در ذيل حوادث سال 65 هجري، هنگام بيان داستان توابين و سرنوشت آنها، در يک جا نام جبله را با پسوند خثعمي ذکر کرده (80) و در چند صفحه بعد، نام اين فرد را بدون پسوند بيان مي کند؛(81) ابن اثير نيز در حوادث همين سال که يک جا نام جبله را با پسوند خثعمي (82) و دو صفحه بعد نامش را بدون پسوند ذکر مي کند. (83) بنابراين، جبله بن عبدالله با پسوند يا بدون پسوند خثمعي، در شمار دشمنان خاندان رسالت بوده است، نه جزو شهيدان کربلا. اين فرد چندين سال بعد از واقعه کربلا نيز زنده بود و با خدمت به دشمنان اهل بيت امرار معاش مي کرد. اما درباره زيارت رجبيه بايد گفت رجال شناسان نمي توانند بر اين زيارت که برخي از آن بزرگواران نيز بر ضعف سند آن تصريح کرده اند (84) و در منبع اوليه نيز به هيچ امامي نسبت داده نشده، تکيه کنند و نام اين دشمن اهل بيت را در شمار شهيدان کربلا آورده اند. افزون بر اينکه، تاريخ تصريح دارد اين فرد در سال 65 هجري در شمار دشمنان اهل بيت خدمت مي کرد. از اين روي آنچه برخي گفته اند: «... سزاوار است که وي [جبله بن عبدالله] را در اعلي مراتب وثاقت و جلالت شمرد»، (85) غير قابل قبول و توجيه مي باشد.

نتيجه
 

بر اساس آنچه بيان شد مي توان گفت علم رجال علمي تخصصي است و هر که قصد گام نهادن در اين وادي را دارد، بايد افزون بر کسب مقدمات لازم براي اين علم، به منابع کهن و متعدد اوليه و نيز منابع معتبر و قوي، رجوع کند و با تتبع دقيق ترجمه افراد را بيان دارد. به نظر مي رسد در ترجمه افراد، تکيه بر منابع متاخر نه تنها کافي نيست، بلکه در برخي موارد مشکل ساز هم مي شود. آنچه تا کنون بيان شده درباره شهيدان کربلا مي باشد، اما علم رجال به بررسي افراد از صحابه گرفته تا قرن ها بعد از هجرت مي پردازد. اين اشکالات و خطاها در مورد صحابه نبي اکرم نيز مي باشد؛ همان گونه که علامه عسکري، کتابي به نام يکصد و پنجاه صحابه ساختگي نوشته اند. دست کم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر همين منوال مي باشد و اين تتبعي وسيع و دقيق را مي طلبد. به هر حال، تاريخ در بيشتر مواقع آينه تمام نماي افراد مي باشد و در ترجمه افراد و علم رجال بسيار موثر و گره گشا است. بنابراين، رجاليان قبل از شروع به کتاب تراجم، بايد به تاريخ نيز توجهي گسترده و عميق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزله شهيد کربلا ضبط نگردد و نامش در برخي از زيارات منقوله نيايد و نيز در روضه حسيني نصب نگردد، سخن پايان آنکه واقعيت امر بسيار مشکل و فراتر از آن است که ما فکر کرده و در طلب آنيم؛ با اندکي تامل در آنچه بيان شد به دست مي آيد اين دسته از رجاليان محترم، به خاطر تکيه بر منابع ضعيف همچون زيارت رجبيه، و صرف استناد به برخي کتب رجالي متاخر و عدم رجوع به کتب تاريخ اين مطالب را بيان داشته اند.

 

 

 

نويسنده:ابراهيم صالحي نجف آبادي*

 

 


پی نوشت ها :


*کارشناسي ارشد معارف قرآن دانشگاه مفيد قم
1- علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 4، ص 54.
2- محمدبن حسن طوسي، رجال الطوسي، ص 78.
3- سيدابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 166/ر.ک: محمد جواهري، المفيد من معجم رجال الحديث، ص 375.
4- علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج5، ص 248.
5- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال في علم الرجال، ج2، ص 254، ذيل عقبه بن سمعان.
6- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال الاعمال، تحقيق جواد قيومي اصفهاني ، ج3، ص 341.
7- محمدبن مکي عاملي، المزار، ص 151.
8- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، ج 3، ص 344/ محمدبن مکي عاملي، المزار، ص 150.
9- لوط بن يحيي ابي مخنف، متقل الحسين(ع) ص 243/ ترجمه الامام حسين من طبقات ابن سعد، (م230)، ص 77/محمدبن جزيري طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 359/علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص 93.
10- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 344.
11- محمدتقي تستري، قاموس الارجال، ج 7، ص 219.
12- لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين(ع)، ص 100، محمدبن جزيري طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 313/ علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ ، ج7، ص 219.
13- لوط يحيي ابي مخنف، وقعه الطف، ص 177/ لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين(ع)، ص 92/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 303.
14- لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين، ص 67.
15- لوط بن يحيي ابي مخنف، وقعه الطف، ص 170/لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين(ع)، ص 84/ محمدبن جريرطبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 303.
16- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 3، ص 344.
17- سيد ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، 11ج، ص 166/ علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج5، ص 248.
18- لوط بن يحيي ابي مخنف، وقعه الطف، ص 257/ ابومخنف الازدي، مقتل الحسين(ع)، ص 202/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 347/علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص 80.
19- سيد ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 11، ص 166/ علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث ، جلد 5، ص 248.
20- ر.ک: محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 332.
21- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال، ج 1، ص 177/ علي نمازي شاهرودي، مستدرک علم رجال الحديث، ج 2، ص 51.
22- محمد تقي تستري، قاموس الرجال، ج 2، ص 367.
23- ر.ک: فضل بن زبيري اسدي، تراثنا، ص 154.
24- ر.ک:حميدبن احمد، الحدائق الورديه في مناقب ائمه الزيديه، ص 122.
25- ر.ک: لوط بن يحيي ابي مخنف، وقعه الطف، ص 226/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 332/ علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ ، ج4، ص 68، البته در اين کتاب بجاي التيمي، التميمي ضبط شده که به نظر اشتباه کتابت مي باشد. /لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين(ع)، ص 138.
26- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال، ج3، ص 10، قسمت «من فصل الکني».
27- ر.ک همان،ج2،ص12.
28- علي نمازي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج 4، ص 27؛ ذکر اين نکته لازم است که آيت الله نمازي در جاي ديگر از کتاب خود مي نويسند: «ابوالحتوف ملعون خبيث» و بلافاصله در ترجمه نام بعدي، بيان مي دارد : «ابوالحتوف العجلاني از شهدا طف مي باشد.» همان، ج 8، ص 357، حال آنکه اينها يک نفرند.
29- محمد تقي تستري، قاموس الرجال، ج 11، ص 271.
30- ر.ک: فضيل بن زبير، «تسميه من قتل مع الحسين(ع)» تراثنا،154.
31- ابي مخنف، وقعه الطف، ص 253/ احمدبن يحيي بلاذري، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 1333/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج 4، ص 344/ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص 77/ خير الدين زرکلي، الاعلام، ج7، ص 345/ اللباب في تهذيب الانساب، ج3، ص 287.
32- ر.ک: فضيل بن زيبر، «تسميه من قتل مع الحسين»، تراثنا، ص 154/ حميدبن احمد، الحدائق الورديه، ص 122، البته در اين کتاب نام پدرش حرث بيان شده است.
33- ر.ک: محمدبن سعد، الطبقات الکبري، ج5، ص 82/ محمدبن جريرطبري، ذي المزيل، ص 146، يوسف بن عبدالله بين عبدالبر، الاستيعاب، ج2، ص 583/ ابن اثير، اسد الغابه، ج2، ص 341/ ابن حجر عسقلاني، الاصابه، ج3، ص 42/ و نيز اميني، الغدير، ج9، ص 365/ محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص 221.
34- فضيل بن زبير، «تسميه من قتل مع الامام الحسين»، تراثنا ص 154.
35- ابن شهر آشوب (م 588 ق)، نيز کنيه وي را ابوالحتوف ذکر کرده، اما به عنوان دشمن امام حسين نه ياور ايشان (ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص 258). اما با توجه به متون معتبري که قبل از ابن شهر آشوب به نگارش درآمده، کنيه اين شخص ابوالجنوب مي باشد و آنچه ابن شهر آشوب نقل کرده است، ممکن است از باب سهو قلم، يا تکيه بر منابع ضعيف و يا اشتباه از ناسخ رخ داده باشد. هر چند در نسخه ديگري از مناقب، اين فرد، ابوالحنوق الجعقي معرفي شده با همين داستان ذکر شده،(ر.ک: مناقب، تعليق سيد هاشم رسولي محلاتي، قم، موسسه انتشارات علامه، بي تا، ج4، ص 111).
36- محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 344، البته در اين کتاب نام پدر ذکر نشده است/ نيز ر.ک علي بن محمدبن اثير الکامل ج 4، ص 77/ ابن کثير، البدايه، و النهايه، ج8، ص 203.
ذکر اين نکته لازم است که در برخي نسخه هاي البدايه و النهايه مطلب فوق ذکر نشده. ر.ک: البدايه و النهايه، تحقيق: سيد ابراهيم الحويطي، مصر، داراليقين للنشر و التوزيع،1428 و احتمالا اين ناشي از تعدد نسخ باشد. و به نظر مي رسد نسخ هايي که تمام مطلب ذکر شده [ نسخه اول با تحقيق علي شيري] صحيح و مطابق با تاريخ طبري و کتب اوليه مي باشد.
37- عزالدين بن اثير، اللباب في تهذيب الانساب، ج3، ص 287.
38- محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 344/ علي بن محمدبن اثير، الکامل، ج4، ص 77/ خيرالدين زرکلي، الاعلام، ج7، ص 345/ و ر.ک: علي بن اثير، اللباب في تهذيب الانساب، ج3، ص287/ مرتضي عسکري، معالم المدرستين، ج3، (2-3) ص 167/ محمدتقي تستري/ قاموس الرجال، ج11، ص 263. البته در وقعه الطف کنيه ابوالجنوب ذکر نشده و تنها نامش ذکر شده است.(ابي مخنف، وقعه الطف، ص 253).
39- البته ابوالفرج اصفهاني بعد از ذکر داستان فوق، نام او را اين گونه نقل کرده است، ابوالجنوب، زيادبن عبدالرحمن الجعفي و ... همه در قتل امام حسين(ع) شريک بودند و هر کدام به ايشان ضربه اي زدند. ر.ک: ابوالفرج اصفهاني ، مقاتل الطالبيين، ص 118، ابوالفرج سپس اضافه مي کند: در اين گونه موارد بناي ما بر ترجيح ما قول متقدم معتبر از اهل سيره و مقتل مي باشد و طبق بيان متقدمين از اهل سيره، نام ابوالجنوب، عبدالرحمن مي باشد نه زياد!
40- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 258.
41- موفق بن احمد خوارزمي، مقتل الحسين(ع) خوارزمي، ج2، ص 38.
42- شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 111-112/ محمدبن احمد ذهبي، سير اعلام النبلاء ذهبي، ج3، ص 298/ يوسف بن حاتم، الدر النظيم، ص 558/ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج5، ص 118/ فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص 249-250.
43- وقعه الطف، ص 253/ محمدبن جرير طيري، تاريخ طبري، ج4، ص 344/ ابن اثير، الکامل، ج4، ص 77، که بخشي از اين داستان را ذکر کرده است/ابن کثير، البدايه و النهايه ، ج8، ص 203/ خيرالدين
زرکلي، الاعلام ، ج7، ص 345 و ر.ک: عزالدين بن اثير جوزي، اللباب في تهذيب الانساب، ج3، ص 287.
44- شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 111-112/ محمدبن احمد ذهبي، سير اعلام النبلاء ذهبي، ج3، ص 298/ يوسف بن حاتم، الدرالنظيم. ص 558/ ابن اعثم کوفي، الفتوح، ج5، ص 118/فضل بن حسن طبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي، ج1، ص 249-250.
45- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال، ج3، ص10، قسمت «من فصل الکني» و ج2، ص12/علي نمازي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج4، ص 27، و ج8، ص 357.
46- عبدالله مامقاني، تنقيح المقال، ج2،ص12.
47- علي نمازي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج4، ص 27.
48- حميدبن احمد، الحدائق الورديه، ص 122/تنقيح المقال، ج2، ص12/ مستدرکات علم رجال الحديث، ج4، ص 27.
49- ابومخنف، وقعه الطف، ص 253/ محمدبن جريرطبري، تاريخ طبري، ج4، ص 344/ احمدبن يحيي بلاذري، جمل من انساب الاشراف، ج3، ص 407/ ابن اثير، الکامل، ج4، ص 77/ابن اکثير، البدايه و النهايه، تحقيق: علي شيري، بيروت، در احياء التراث العربي، 1408، ج8، ص203.
50- محمدبن سعد، الطبقات الکبري، ج5، ص 82.
51- محمدبن جرير طبري، ذيل المزيل، ص 146/ بن عبدالبر، الاستيعاب، ج2، ص 583/ ابن اثير، اسد الغابه، ج2، ص341/ ابن حجر عسقلاني، الاصابه، ج3، ص 42/ و نيز عبدالحسين اميني، الغدير، ج9، ص 365/محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص 221.
52- ر.ک: ذهبي، سير اعلام النبلا، ج5، ص 164/محمدبن احمد، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج7، ص 113. حوادث 121-140.
53- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال، ج3، ص 322.
54- علي نمازي شاهرودي، مستدرکات، علم رجال الحديث، ج8، ص 219.
55- ر.ک: محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج34، ص 334 و ج 41، ص 132/مسند احمد، ج3، ص 131/ احمدبن علي نسائي، سنن النسائي، ج2، ص94/اسد الغابه، ج2، ص 136، و ج3، ص 332/ محمدبن احمد ذهبي، سير اعلام النبلا، ج4، ص 76، الاصابه ، ج 2، ص 335.
56- لوط بن يحيي ابي مخنف، مقتل الحسين(ع)، ص 133/ محمدبن جريري طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 331.
57- همان، ص 338/محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 505.
58- علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث ، ج8، ص 166.
59- ابن نما حلي، مثير الاحزان، ص 31.
60- همان، ص 57/ ر.ک: ابي مخنف، اللهوف، ص 75، سيدبن طاووس در ص 48 کتاب مذکور نام وي را به عنوان کسي آورده که در شب عاشورا اين جمله را بيان کرده است: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علي نياتنا و بصائرنا». اما در ص 32. نام وي را به عنوان راوي شهادت امام حسين ذکر کرده است. به هر حال اين از جمله ناسازگاري هاي تاريخي است که در برخي کتب يافت مي شود. اما در مورد مذکور و با توجه به متن ابن نما، هلال بن نافع شب عاشورا در لشکر عمر سعد بود نه نزد امام حسين(ع)/ اعيان الشيعه، ج 1، ص 610/ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 27.
61- علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج8، ص 166.
62- ر.ک: مرکز تحقيقات باقرالعلوم، موسوعه کلمات الام الحسين، ص 484/ من أخلاق الامام الحسين(ع)، ص250/ شجره طوبي، ج 2، ص 310، ذهني طهراني، مقتل از مدينه تا مدينه، ص 696، زندگي حضرت خامس آل عبا، ج 2، ص 134، اين نويسنده نيز اين مطلب را به ابي مخنف نسبت مي دهد که نادرست مي باشد/ عاشورا، ريشه ها، انگيزه ها ... ص 458.
63- نويسندگان بعدي، اين عبارت را به گونه اي ديگر تغيير داده اند و نوشته اند: امام حسين به چپ و راست نگاه مي کرد؛ حال آنکه منبع اوليه که ناسخ التواريخ باشد. مي نويسد: امام از يمين و شمال نگران شد نه اينکه نگاه به چپ و راست کرد. کلمات الامام الحسين(ع)، ص 484/ شهداي کربلا، ذيل عميربن مطاع/ ذهني طهراني، مقتل از مدينه تا مدينه، ص 696/ زندگي حضرت خامس آل عبا، ج2، ص 134، عاشورا، ريشه ها، انگيزه ها ... ص 458.
64- لسان الملک ميرزا محمدتقي سپهر، ناسخ التواريخ، ج2، ص 377.
65- علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج8، ص 166.
66- موفق بن احمد خوارزمي، مقتل الحسين(ع)، ص 98، محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 312/اخبار الطوال، ص 255/ اعيان الشعيه، ج1، ص 598.
67- سيد ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج4، ص 34/ علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج2، ص 116.
68- عبدالله مامقامي، تنقيح المقال في علم الرجال، ج 4، ص 233.
69- علي بن موسي، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 345/ محمد باقر مجلسي، بحارالانوار،ج 98، ص 340.
70- عبارت ايشان اينچنين شروع مي شود: «فيما نذکره من لفظ زياره الحسين(ع) في نصف شعبان اقول: ان هذه الزياره مما يزار بها الحسين عليه السلام اول رجب ايضا، و انما اخرنا ذکرها في هذه الليله الانها اعظم، فذکرناها في الاشرف من المکان، وهي: اذا اردت ذلک فاغتسل و البس اطهر ثيابک وقف علي باب قتبه ...» علي بن موسي، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص341.
71- همان.
72- «مضافا الي شرف النسب و شرف التسليم الامام عليه بالخصوص في الزياره الرجبيه» عبدالله مامقامي، تنقيح المقال في علم الرجال، ص 240/ علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج5، ص 188، ذکر اين نکته لازم است که بر خلاف ديدگاه تنقيح، در زيارت رجبيه بر عبدالله بن علي سلام فرستاده شده است، نه بر عبيدالله بن علي، ر.ک: علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 345.
73- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3،ص341.
74- اين امر بعيد و غريبي نمي باشد؛ زيرا علامه مجلسي در ذيل زيارتي که براي امام ذکر مي کند، بيان مي دارد: «الظاهر ان قوله ثم زر الي آخره من کلام المولف»؛ ظاهرا از عبارت «ثم زر» به بعد از کلام مولف کتاب البدالامين مي باشد؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج101، ص 231؛ يا در همين صفحه، زيارت ديگري را براي امام ذکر کرده و تصريح مي کنند: «والظاهر انه من تاليف السيد المرتضي؛ ظاهرا اين زيارت را سيد مرتضي تاليف کرده است.» همان؛ يا در جاي ديگر مي فرمايد: «والظاهر ان هذه الزياره من مولفات السيد و المفيد...، ظاهرا اين زيارت از مولفات سيد و شيخ مفيد مي باشد.» محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج101، ص251؛ بنابراين، استبعادي ندارد که انسان زيارتي را براي بزرگان انشا کند، همان گونه که براي برخي امام زاده ها انشا شده است: آن چيزي که اشکال دارد اين است که مطلبي- هر چند خوب و مفيد- را از پيش خود بسازيم و به معصومان عليهم السلام نسبت بدهيم.
75- ابوالقاسم خويي، معجم الحديث، ج8، ص 74.
76- لوط بن يحيي ابن مخنف، مقتل الحسين، ص 202/ محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 347، علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ ، ج4، ص 80.
77- ذکر اين نکته لازم است که نبايد به سيدبن طاووس خرده گرفته شود که چرا به اين دو نفر سلام داده است؛ زيرا اولا سيد اين زيارت را نساخته است، دوما همان گونه که ايشان تصريح مي کنند: اين از جمله زياراتي است که «مما يزار به الحسين» مي باشد. ثالثا اگر ايشان مطلبي را نقل کردند، دليلي براي قبول آن نيست؛ مگر آنکه بر اين تصريح کنند؛ همانند بيشتر کتب روايي که مولف در صدد جمع آوري احاديث است، نه پالايش آن.
78- علي بن موسي ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج3، ص 344.
79- ر.ک: محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 460/ احمدبن اعثم کوفي، الفتوح، ج6، ص 222/ علي بن ابي الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ، ص 182.
80- محمدبن جريرطبري، تاريخ الامم و الملوک، ج4، ص 461.
81- همان، ص 464.
82- علي بن الکرم ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج4، ص 180.
83- همان، ص 182؛ ذکر اين نکته لازم است که در اين صفحه، به اشتباه نام جمله به جاي جبله ثبت شده و به احتمال قوي اين اشتباه از کاتب و ناسخ است و در ترجمه اين کتاب نيز همانند متن کتاب جمله ترجمه شده است. در حالي که در دو صفحه قبل در همين داستان، نام جبله ضبط شده است؛ افزون بر اينکه در تاريخ طبري- که منبع اصلي در تاريخ مي باشد- جبله ثبت شده است؛ ر.ک: تاريخ کامل، برگردان: دکتر محمدحسين روحاني، ج6، ص 2372 و 2374.
84- ابوالقاسم خويي، معجم الرجال الحديث، ج8، ص 74.
85- عبدالله مامقاني، تنقيح المقال في علم الرجال، ج4، ص 233.
منابع:
- ابن جرير طبري، محمد، ذيل المذيل من تاريخ الصحابه و التابعين، بيروت، موسسه الاعلمي، 1939.
- ابن حجر، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق، عادل احمد، علي محمد معوض، بيروت، دارالکتب، العلميه، 1426.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دارصادر، بي تا.
- ابن کثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، تحقيق: سيد ابراهيم الحويطي، مصر، داراليقين للنشر و التوزيع، 1428.
- ابن کثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، تحقيق: علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408.
- ابن اثير جوزي، عزالدين، اللباب في تهذيب الانساب، بيروت، دار صادر، بي تا.
- ابن اثير، عمادالدين، م 774، البدايه و النهايه، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالحياء التراث العربي،1408.
- ابن احمد، حميد، الحدائق الورديه في مناقب ائمه الزيديه، دمشق، دار اسامه، 1405 ق.
- ابن اعثم کوفي، احمد، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء 1411 ق.
- ابن حاتم ، يوسف، الدرانظيم، قم، موسسه النشر الاسلامي، بي تا.
- ابن شهر آشوب، محمدبن علي، مناقب آل ابي طالب، تحقيق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، نجف اشرف، المطبعه الحيدريه، 1376 ق.
- ابن طاووس، علي بن موسي، الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقيق جواد قيومي اصفهاني، قم، مکتب الاعلام الاسلامي، 1416 ق.
- ابن مکي عاملي، شهيد اول، محمد، المزار، تحقيق مدرسه امام مهدي قم، موسسه امام مهدي 1410.
- ابوالفرج اصفهاني، علي بن الحسين، مقاتل الطالبين، تحقيق سيد احمد صفر، مصر، القاهره، 1368 ق،
- ابي مخنف، لوط بن يحيي، مقتل الحسين، تحقيق حسين الغفاري، قم، بي جا.
- ابي مخنف، لوط بين يحيي، وقعه الطف، تحقيق محمد هادي يوسفي غروي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1367.
- اسدي، فضيل بين زبير، تسميه من قتل مع الامام الحسين تراثنا، ج2، تحقيق سيد محمدرضا حسيني، قم، موسسه آل البيت الاحياء التراث، 1406.
- امير نجفي، عبدالحسين، الغدير، في الکتاب و السنه و الادب، بيروت، دارالکتاب العربي، 1977.
- بخاري، محمدبن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا.
- پژوهشکده تحقيقات سپاه، شهداي کربلاي، بي جا، نمايندگي ولي فقيه در سپاه، بي تا.
- تستري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم، موسسه نشر اسلامي، 1410ق.
- جواهري، محمد، المفيد من معجم رجال الحديث، قم، منشورات مکتبه المحلاتي، 1417.
- حائري، محمد مهدي، شجره طوبي، نجف، مکتبه الحيدري، 1385 هجري.
- خوارزمي، موفق بن احمد، مقتل الحسين، تحقيق محمد سماوي، بي جا، انوارالهدي، 1418.
- خويي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، نجف الاشرف، مطبعه الاداب، 1974.
- ذهبي، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنووط، بيروت، موسسه الرساله، 1429.
- ذهني تهراني، سيد محمدجواد، مقتل از مدينه تا مدينه، بي جا، کانون انتشارات پيام حق، سال بي تا .
- زرکلي، خيرالدين، الاعلام ، قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستغربين و المستشرقين. بيروت، دارالعلم للملايين، 1986.
- سجستاني الازدي، سليمان بن الاشعث، سنن ابي داود، تحقيق: محمدبن محيي الدين عبدالحميد، بيروت، داراحياء التراث العربي، بي تا.
- سحاب، ابوالقاسم، زندگاني حضرت خامس آل عبا(ع) جا، کتابفروشي دانش، بي تا.
- شيخ مفيد، محمدبن محمد نعمان، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، تحقيق موسسه آل البيت لاحياء التراث، بي جا، الموتمر العالمي لالفيه الشيخ المفيد، 1413.
- طبرسي، فضل بن الحسن، اعلام الوري باعلام الهدي. بي جا، دارالکتب الاسلاميه، بي تا.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک، مصر، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1939.
- طوسي، محمدبن حسن، رجال الطوسي، نجف الاشرف، الحيدريه، 1381 ق.
- عسکري، سيد مرتضي، يکصد و پنجاه صحابه ساختگي، ترجمه عطاءمحمد سردارنيا، بي جا، نشر کوکب، 1361.
- عسکري، مرتضي، معالم المدرستين، القاهره، مکتبه مدبولي، 1414.
- مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، نجف اشراف، المطبعه المرتضويه، 1352.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بي جا، المکتبه الاسلاميه، 1398 ق.
- مرکز تحقيقات باقر العلوم(ع)، موسوعه کلمات الامام حسين(ع)، قم، دارالمعروف، 1416.
- مهتدي بحراني، عبدالعظيم، من اخلاق الامام الحسين، قم، شريف الرضي، 1421.
- نمازي شاهرودي، علي، مستدرکات علم رجال الحديث، قم، موسسه نشر اسلامي، 1426.


منبع : فصلنامه تاريخ در آينه پژوهش- ش 22
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه