قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

برخیز و سُرودی دیگر خوان از محمد جواد شاهمرادی(آسمان)

برخیز و سُرودی دیگر خوان، فرزندِ سلیمان!
این حلقه چرا باید باشد انگشترِ دیوان؟!
اِحرامِ تغافُل را بشکن، از خرقه بُرون آ
مانندِ شهابی بیرون زن از دایره‌ی جان
این مردمِ سرگردان را در سرگیجه رها کن
سر را به‌سویِ آن بُت‌های نشکسته بچرخان
هنگامه‌ی بَدری دیگر شد؛ این قصّه همان است
امروزه ابوسفیان‌ها توّابَند و مسلمان
ای فرزندِ بنی‌هاشم! اینک قومِ امیّه!
ای فرزندِ ابی‌طالب! اینک نیزه وُ قرآن!
آن ابنِ ابی‌طالب بود، اینجا خندقِ دیگر
آن شِعبِ ابی‌طالب بود، این صحرای بی‌آبان
صحرا و بیابان، این‌سو لبریز از لبِ تشنه
آن‌سو همگی دندان‌گِردانی منتظرِ نان
آن‌سو به امارت راضی، از مصر و ری و کوفه
این‌سو به شهادت قانع نَه کم‌صرفه‌تر از آن
این‌سو همگی عمّارانی جانبازِ محمّد(ص)
آن‌سو همه دلسَنگانی دور افتاده ز ایمان
این‌ها به نمازی خونین، قامت بسته به مستی،
آن‌ها پسِ پشتِ پینه‌ی پیشانی شده پنهان
... از مکّه وُ یثرب می‌گذرد این قصّه‌ی کهنه
برخیز و سرودی تازه بخوان، ای وارثِ انسان!


منبع : محمد جواد شاهمرادی(آسمان)
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه