قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

يزيد كافر و جنايتكار

پدرش معاويه ، مادرش (ميسون ) صحرانشين و معلم سرخانه اش سرجون رومى بود. او كنيه و دشمنى با بنى هاشم و خاندان پيغمبر و بسيارى از مسائل مشابه را از پدر و روحيه صحرانشينى (آزادى و لاقيدى افراطى ) و پندارهاى خرافى جاهلى را از مادر، و ميگسارى و دشمنى با اسلام و مسلمانان را از معلم مسيحى و رومى اش گرفت .
آرى او تنها سه سال حكومت كرد، اما در سال اول امام حسين عليه السلام و يارانش را شهيد نمود و كودكان و عزيزانش را سر بريد و زنانش را اسير كرد.
در سال دوم مدينه پيغمبر صلى الله عليه و آله را بر لشكريان خود مباح نمود بيش از هزار دختر باكره را ازاله حيثيت كرد. او چهار هزار نفر از اهل مدينه را در اين واقعه كشت كه در ميان آنها هفتصد مهاجر و انصار و از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله بودند.
در سال سوم به خانه كعبه (قبله مسلمين ) منجنيق بست و آنجا را سنگ باران نمود درباره جنايات يزيد از لحاظ فساد عقيده اش و بد طينتى و ستمگرى و خون ريزى هاى وى و تحقير و ناچيز شمردن دين خدا همه متفقند، به تمامى كتب تاريخ و سيره مراجعه كنيد، هيچ كس نامى از او نبرده مگر آن كه از او به بدى ياد كرده است .


يزيد شراب خوار  


روزى يزيد بعد از قتل امام حسين عليه السلام در مجلس شراب نشسته بود در حالى كه ابن زياد طرف راست او قرار داشت ، به ساقى گفت : جام شرابى به من ده كه مغز استخوانم را نشئه سازد، سپس مانند همان جام به ابن زياد تقديم دار.
يزيد شراب خورد و زيادى شراب را به سر امام حسين عليه السلام ريخت زن يزيد آب و گلاب برگرفت و سر امام حسين را پاك بشست . آن شب فاطمه عليه السلام را به خواب ديد كه از آن حضرت عذر خواهى مى كند. پس يزيد دستور داد تا سر امام حسين عليه السلام و اهل بيت و اصحاب او را به دروازه هاى شهر بردند و بياويختند.

چون سر مبارك امام حسين عليه السلام را نزد يزيد لعين بنهادند، آن ناپاك پاى بر سر امام عليه السلام نهاد.

كار يزيد شرب خمر و ترك نماز و بازى با سگان و محاوله و طنبور و ناى و وطى مادران و خواهران و دختران بوده است .
مولف كتاب الحسن و الحسين عليه السلام كه از نويسندگان عامه است بعد از ذكر اجمالى از سيره يزيد مى نويسد: بى شك اين نوع حكومت كه يزيد برپا كرده بود، مورد رضايت هيچ يك از مسلمانان نبوده است و البته امام حسين عليه السلام در قيام خود نسبت به چنين عنصرى معذور بود، زيرا محاربه و مبارزه با اين اخلاق زشت و ناپسند شرعا واجب بوده است .

 


رفتار يزيد با سر امام حسين عليه السلام  

 

در رساله حاويه آمده كه ركن الاسلام خوارزمى گفت : چون سر امام حسين عليه السلام را نزد يزيد لعين بنهادند آن ناپاك پاى بر سر امام نهاد. زيد بن ارقم حاضر بود، گفت :
لا تفعل ذلك يايزيد، فانى رايت رسول الله يقبل ذلك الفم
اين كار را نكن اى يزيد، به درستى كه ديدم رسول خدا صلى الله عليه و آله بر اين دهان بوسه مى زد
همچنين در حاويه آمده است : آن لعين در حضور سر امام حسين عليه السلام شراب بخواست و بياشاميد، و علما گفتند آن لعين مست شد. بعد از آن روزى بر بام رقص مى كرد و از بام بيفتاد و مست به دوزخ رسيد چنان كه پدرش مست بمرد و صليب رومى در گردن انداخته بود.
جمعى گويند كه با لشكر به صيد رفت . آهويى نزد او آمد پس او هم به دنبال آن آهو رفت و حق تعالى خطاب به زمين كرد تا او را فرو برد.
فخسفنا به و بداره الارض  (سوره القصص ، آيه 28)
يزيد به بوسه گاه رسول الله صلى الله عليه و آله چوب مى زند
شيخ صدوق رحمه الله مى نويسد: زمانى كه سر اباعبدالله الحسين عليه السلام را در طشت طلا به مجلس يزيد آورده اند، يزيد با چوب خيزران به آن اشاره مى كرد و مى گفت : حسين ، عجب لب دندان هاى خوبى دارى ! كسى كه در آن جا حاضر بود گفت : اى يزيد چطور اشاره مى نمايى چوب خيزران را در حالى كه من ديدم پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله لبان امام حسين عليه السلام را مى بوسيد.


سنگ باران كردن امام حسين عليه السلام  

 

ابوريحان بيرونى مى گويد: ستم هايى كه به حسين بن على عليه السلام كردند در هيچ ملتى با بدترين افراد انجالم ندادند. او را با شمشير و نيزه و سنگ باران از پا درآوردند و سپس اسب بر بدنش تاختند. بعضى از اين اسب ها به مصر رسيدند. گروهى از مردم نعل اين اسب ها را كندند و براى تبرك بر در خانه هاى خود نصب كردند و اين عمل در ميان مردم مصر سنتى شد كه بعد از آن هر كس بالاى در خانه خود نعل نصب مى كرد.
روايت شده كه خون امام حسين عليه السلام از جوشش نيفتاد تا اين كه مختار بن ابى عبيده ثقفى خروج كرد و به انتقام خون امام حسين عليه السلام هفتاد هزار نفر را كشت . مختار گفت : من براى امام حسين عليه السلام هفتاد هزار نفر را كشتم ، به خدا قسم اگر جميع اهل زمين را مى كشتم جبران آن ناخنى را كه از آن حضرت گرفته مى شد نمى گردد.

يزيد و مسابقه با ميمون  

 

يزيد را ميمونى بود كه آن را ابوقيس ناميده بود. اين ميمون را هميشه در كنار خود مى گذاشت و از زيادى كاسه شراب خود به او مى نوشانيد و مى گفت اين ميمون يكى از پير مردان بنى اسرائيل است كه در اثر گناه مسخ شده است . اين ميمون را بر گرده خر ماده اى كه جهت مسابقه اسب دوانى تربيت شده بود سوار مى كرد و همراه اسب ها به اسب دوانى و مسابقه مى فرستاد. يك روز اين ميمون در مسابقه پيش افتاد، يزيد شاد شد و شعرى در تشويق آن حيوان سرود شگفت آورتر آن كه وقتى اين ميمون مرد جناب پادشاه اموى سخت افسرده شد و دستور داد مردار ميمون را كفن و دفن كنند و مردم شام برايش عزادارى نمايند.

 

 

نویسنده:على ربانى خلخالى


منبع : چهره ی درخشان حسین ابن علی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه