تمام شد همه رفتند؟ یک صدا پرسید
صدا جواب نمیخواست از خدا پرسید
خدا صدای تو را شور مستمر میخواست
شبیه خون پدر گرم و شعلهور میخواست
چنان که صبح گلویت نفس نفس میزد
شب غلیظ زمین را عجیب پس میزد
صداقتی است صدایت که تا ابد باقی است
بگو که دور بگیرد صحیفهات ساقی است
تو ای صحیفة راز ای فراتر از هستی
شبیه صبح محمد (ص) شب علی (ع) هستی
شبانه تا سر خود را ز سجده برداری
یکی دو آینه از صبح بیشتر داری
تمام، «دل» شده بودی دعا که میخواندی
سمند روح به سمت خدا که میراندی
و اشک اشارة خوبی است بر زلالی تو
و دل نشانة خوبی ز بیزوالی تو
دلت عجیب به صبر جمیل عادت داشت
به هجرتی ابدی یک مدینه الفت داشت
کسی چنان که تویی هیچ کس نخواهد شد
به سرفرازی عنقا مگس نخواهد شد
چقدر عشق و سخاوت به خاکیان دادی
گرسنگان زمین را شبانه نان دادی
همیشه قاعدة آسمان نگاهت بود
و تا طلوع سحر صبح در پناهت بود
تو را چگونه بگویم تو را ...؟ نمیدانم
که در شکوه بلند تو سخت حیرانم
در آستان شما از سکوت مجبورم
توان از تو سرودن نبود معذورم
و این چکامه فقط ذکر سجدهای سهو است
و بیتو هر چه بگوییم تا ابد لهو است ...
منبع : سیداکبر میرجعفری