قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

ديدارامام(ع) با بعضى بزرگان عرب

شیخ مفید گوید:
امام از بطن العقبه که مى گذشت فرود آمد. پیرمردى از بنى عکرمه به نام عمرو بن لوذان با او دیدار کرد و از آن حضرت پرسید: کجا مى روى ؟ فرمود: کوفه . پیرمرد از حضرت خواست که برگردد و گفت : به خدا که جز بر نیزه ها و شمشیرها وارد نمى شوى . اینان که نامه برایت نوشته اند، اگر آماده دفاع از تو بودند و همه چیز را آماده کرده بودند، رفتن تو نزد آن خوب بود، اما با چنین وضعى من صلاح نمى بینم .
امام فرمود: راى و راه بر من پوشیده نیست . کسى بر فرمان خدا غالب نمى شود. سپس فرمود: به خدا قسم اینان دس از من بر نمى دارند تا آنکه این دل را از سینه ام بیرون آورند. اگر چنین کنند، خداوند کسى را بر آنان مى گمارد که خوارشان سازد و از ذلیلترین امتها مى شوند. (۱)
۶۶ - ابن سعد با سند خود از کسى که حسین علیه السلام را دیدار کرده ، نقل مى کند:
در صحرا خیمه هایى بر افراشته دیدم . پرسیدم اینها از کیست ؟ گفتند: از حسین . نزد او رفتم .
آن حضرت را دیدم که قرآن مى خواند و اشک بر چهره اش جارى بود. گفتم : اى پسر پیامبر! پدر و مادرم به فدایت ! چرا در این دشت فرود آمده اى که کسى در آن نیست ؟ فرمود: اینها نامه هاى کوفیان براى من است و جز این نمى بینم که قاتلان منند. اگر چنین کنند، دیگر هیچ یک از حرمتهاى الهى را محترم نخواهند شمرد.
آنگاه خداوند کسى را بر آنان مى گمارد که خوارشان سازد تا آنجا که از مقنعه کنیز هم بى مقدارتر شوند. (۲)

 

 

پی نوشت:


۱- ارشاد، ص ۲۲۳.
۲- طبقات ، شرح حال امام حسین ، ص ۶۴.

 


منبع : گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه