ما شعر انتظار نفهمیده بر شدیم
با نام شعر های شما مفتخر شدیم
گفتیم عهد کوفه کجاعهد ما کجا
ما کوفه رابه سخره و خود پست تر شدیم
با خود همیشه حسرت هفتاد ودو نصیر
هل ناصرت شنیده ولی باز کر شدیم
ما سر نوشت را به تغافل رقم زدیم
وقتی که از نبودنتان بی خبر شدیم
تدبیر نیست چاره خود کرده های ما
ما خود به رنج دادنتان مستمر شدیم
ما دم زدیم عشق و عاشق نبوده ایم
وارونه وار جای شما منتظََر شدیم
روشن تر از صراط خدا مستقیمتان
گمراه و در جهالتمان غوطه ور شدیم
مشتاق بر طلوع شما یازده صده است
در انتظار شرق شدن باختر شدیم
دوران آزمودن ما هم تمام شد
مردود شد نتیجه و ما محتضر شدیم
منبع : سعید غیاثی پیمان