قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

تاثیر بصیرت دینی در قیام عاشورا

عقل وسیله تحصیل علم و وسیله‌ای جهت ادراک معقولات یعنی صورت‌های ذهنی‌ است که فرد، آنها را از عالم وجود می‌گیرد و تبیین خواهد شد که بصیرت نیرویی در نفس برای کسب معرفت است که البته با عقل ارتباط دارد. انسان با تأمل عقلانی در علوم نظری و همنشینی با اهل علم و معرفت، همراه با تصفیه باطن و قطع دلبستگی به دنیا و تقویت و تربیت اراده، می‌تواند به بصیرت برسد.

در واقعه کربلا، خیمه‌گاه لشکر امام حسین(ع) محل اجتماع افرادی بصیر از همه اقشار حتی بانوانی مثل ام‌وهب[1] است که وظیفه خویش و موقعیت تاریخی این قیام را به درستی درک کردند. دانستند که چه می‌خواهند و برای رسیدن به هدف خویش جانفشانی نمودند.

این نوشتار بعد از تبیین مفهوم بصیرت دینی، به نقش آن در قیام عاشورا می‌پردازد. البته توجه شود که آنچه در اينجا آمده، تنها ورق زدن تاريخ نيست بلكه بيان نمودهاي بصيرت و صبر در نهضت عاشوراست بلكه بالاتر، بيان اين ادعا كه رمز ماندگاري كربلا اين است كه اهل كربلا، با بصيرت كامل اين راه را برگزيدند و خلاصه آنكه محور قيام عاشورا بينش ديني بوده و هدف از اين قيام، تزريق پيام عاشورا در رگ خشكيده جامعه بوده است.

1.     تعریف بصیرت

بصیرت واژه‌ای عربی است که در لغت به معنای علم[2]، عبرت[3] و حجت[4] و در فرهنگ قرآنی[5]  به معنای رؤيت قلبى و ادراك باطنى[6] است. جمع بین این معانی هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند.[7] بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می‌شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می‌برد.[8]  همین معنا در شعر مولوی آمده است که:
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دست رس
چشم  دریا  دیگرست  و   کف  دگر
کف بهل   و ز دیده   دریا   نگر[9]
در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.[10]

2.  تعریف بصیرت دینی

بصیرت دینی _ یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می‌شود[11]_  با علم متفاوت است اما علم زمینه‌ساز چنین بصیرتی است؛ امام‌علی(ع) در توصیف علمای ربانی می‌فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ [12] یعنی اینها افرادی‌اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده‌اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده[13]و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می‌کند.
مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می‌کند و در این هنگام در‌می‌یابد که اگر ریشه‌های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه‌ها رفته رفته پیشروی کرده، سبزی‌ها را از بین می‌برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می‌تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا ‌کند.
بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید.

 وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبه‌ای می‌رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفاف‌تر از قبل را پیدا می‌کند.

 لذا از بصیرت تعبیر به روشن‌دلی و روشن بینی می‌شود. مولوی می‌گوید:


هر کسی    اندازه    روشن   دلی                     غیب را بیند به قدر صیقلی
هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید                   بیشترآمد به صورت او پدید[14]

چنین صفای باطن و درك بالایی، نتیجه تقوای الهی[15]، زهد نسبت به دنیا[16]، آینده‌نگری[17] و تفكر[18] است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی به پدیده‌ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه‌ها و تجربه‌های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سر‌برآورد.[19] به این ترتیب بصیرت همانند قطب‌نما عمل می‌كند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود.[20] در نتیجه کسی که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی كه نسبت به امور پیدا كرده، در معرکه‌های فتنه همانند شتر بچه‌ای عمل می‌کند که نه بار می‌کشد و نه شیر می‌دهد[21] ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در دو راهی‌های زندگی که دو‌راهی‌های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.
بصیرت دینی ـ که با حفظ تقوای الهی حاصل می‌شود ـ به آدمی قدرت می‌دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق[22] از باطل[23] بپردازد؛ همانگونه که قرآن می‌فرماید:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً [24]

اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از خدا بترسيد، خداوند قوه تشخيص حق از باطل روزيتان مى كند.

انسان بصیر می‌تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است،[25]جدا کند. باطل همچون کف _ که روی آب را می‌پوشاند_ ‌ بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می‌گردد و بر موج حق سوار می‌شود و خود را به پیش می‌برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) می‌گفت : يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي[26] یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است که حقّ با باطل آمیخته می‌شود و باعث اشتباه و گمراهی می‌گردد و آنگاه بصیرتی كه انسان مؤمن در اثر تفكر و تدبر در خود ایجاد كرده است، چراغ راه او خواهد بود.
البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می‌گیرد كه حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می‌گردند.در عرصه‌ای كه گمراه كنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می‌كنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می‌گردد،[27] و در‌این‌صورت تنها راه رهایی از انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است.[28]

3. صاحبان بصیرت ناب

در میانِ اهل بصیرت، کسانی حضور دارند که در قرآن از آنها تعبیر به اهل اعراف شده است.[29] اینها کسانی‌اند که در امر دین و شناخت نسبت به خداوند و صفات و اسماء الهی و آگاهی نسبت به احوال دنیا و آخرت به آگاهی و بصیرت کامل رسیده‌اند.[30] بزرگوارانی که بر اقامه نافله‌ها[31] مواظبت می‌کنند و آن را وسیله تقرّب به پروردگار عالم قرار می‌دهند تا در اثر انجام کارهایی که خدا دوست دارد خود آن اشخاص هم محبوب خدا قرار گیرند پس به درجه‌ای می‌رسند که خداوند متعال درباره آنها می‌فرماید:

كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ.[32]

من شنوايي او می‌شوم که با آن می‌شنود و بينايي او می‌شوم[33] که با آن می‌بیند و زبان او می‌شوم که با آن حرف می‌زندو دست او می‌شوم که با آن قدرتمندانه آنچه را که می‌خواهد به دست می‌آورد. اگر او مرا بخواند او را اجابت می‌کنم و اگر چیزی بخواهد به او می‌دهم.
اینها که چشم، گوش، دست و زبانشان خدایی شده است، در ایمان به کمال رسیده‌اند و صاحبان بصیرت ناب دینی هستند. این افراد همان کسانی هستند که در قرآن از آنها تعبیر به «متوسّمین» شده است[34] به این بیان که خداوند متعال برایشان علامت‌ها و نشانه‌هایی بر سر راه قرار داده است تا با استفاده از این علائم هم خود راه را بیابند و هم به هدایت دیگران بپردازند.[35] این بزرگان راهنمای ما در تشخیص حق از باطل هستند که هیچ‌گاه زمین از وجودشان خالی نخواهد بود؛ ابوبصیر از یكی از دو امام (امام محمد‌باقر یا امام جعفر‌صادق(ع)) نقل می‌كند كه فرمود:

إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَدَعِ الْأَرْضَ بِغَيْرِ عَالِمٍ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يُعْرَفِ الْحقّ مِنَ الْبَاطِل[36]

خداوند زمین را یله و بدون عالم رها نمی کند وگرنه حقّ و باطل شناخته نمی شد.
اینها اولیاء الهی هستند[37] که در حدیث قدسی آمده است: اگر کسی برای خوار کردن آنها گامی بردارد گویا خود را برای جنگ با من تجهیز کرده است.[38] وظیفه کسانی که در وادی کسب بصیرت گام نهاده‌اند ولی هنوز به سرچشمه زلال بصیرت ناب نرسیده‌اند، این است که با فهم درست، صاحبان بصیرت ناب را بشناسند و از آنها تبعیت کنند و جرعه نوش جام صاحبان بصیرت باشند.[39]
در حکومت اسلامی، ولی‌خدا قطب و محور است که علم و فضیلت از دامن کوهسار وجودش جاری می‌شود،[40] باید توجه قطب‌نمای دل مؤمن به سوی انگشت اشاره ولی خدا باشد؛ چرا که ولی‌خدا با نور خدا به مسائل نگاه می‌کند که رسول گرامی اسلام(ص) فرمود:  اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؛ تقوا پیشه کنید نسبت به زیرکی و تیزبینی انسان مؤمن که او با نور خدا نگاه می‌کند (و حقیقت امور را درک می‌نماید).[41]
امام علی(ع) در سخنی، مردم را به سه دسته تقسیم کرده، می‌فرماید:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ[42]

در تفسیر کلام ایشان می‌توان گفت: اگرچه جامعه ایده‌آل‌اسلامی، جامعه‌ای است که همه اعضای آن خواص و صاحب قدرت تجزیه و تحلیل مسائل باشند و از عوام‌زدگی و ظاهربینی بپرهیزند ولی به فرموده آن حضرت(ع)، سرچشمه زلال بصیرت در دست عالمان ربانی است که دیگران برای شناخت راه هدایت و نجات، باید در مقابل آنها زانوی ادب بر زمین بزنند. این علماء که مصداق اتمّ آنها ائمه(ع) هستند، نقطه اتکای جامعه اسلامی هستند و خواص و عوام جامعه باید منتظر پیام آنها بوده، درپی آنها روان ‌گردند. اما دسته سوم که حتی بصیرت اطاعت از علمای ربانی را هم ندارند، جاهل و موج‌نگرند به گونه‌ای که امام(ع) آنها را به موجوداتی تشبیه می‌کند که درپی هر آوازی به راه می‌افتند و هر بادی آنها را به سویی می‌برد. اینها از نور خورشید علم بهره نمی‌گیرند و به ستون استواری تکیه ندارند.
در روایت است که خداوند برای همه مردم چهار چشم آفرید دو تا در سر و دو تا در دل. آنگاه برای شیعیان دو چشم دل را هم گشود تا صاحب بصیرت گردند و برای غیر(به دلیل کفرشان)، چشم دلشان را بست تا حقّ را نبینند.[43]
اینگونه اشخاص که خداوند در اثر عصیانشان، فرصت معرفت را از آنها سلب کرده است، افرادی سرگردانند که گاه در مقابل افراد بصیر بلکه در مقابل ولی خدا می‌ایستند و _ چنانکه در قیام عاشورا نمود گسترده آن را شاهد هستیم _ مشکلات بسیاری را به وجود می‌آورند. آنگاه صاحبان بصیرت در مقابل این افراد جاهل، جلوه‌های صبوری را به نمایش می‌گذارند.
صاحبان بصیرت ناب در صبوری هم زبانزد خواهند بود؛ چنانکه حضرت زینب(س) پس از مصائب کربلا و در حال اسارت در مقابل ابن زیاد فاجر، محکم و استوار ایستاد و فرمود: مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً[44] من (در کربلا) جز زیبایی ندیدم. بی‌شک اگر بخواهیم همگام با زینب(س)، تصویرهای زیبای کربلا را ورق بزنیم، زیباترین تصاویر، مربوط به صبوری‌هایی است که در پرتو بصیرت به وقوع پیوست. روشن است که بصیرت با صبر رابطه‌ای تنگاتنگ دارد. چگونه ممکن است کسی قدرت تشخیص حق را نداشته باشد و بتواند صبوری پیشه کند؟[45] ژرف‌نگری و صبوری دو بازوی پرچمداران حقیقت‌اند. از‌این‌رو امیرالمؤمنین علی(ع) سفارش فرمود: (در جنگ‌های داخلی که بین گروه‌های مسلمین اتفاق می‌افتد) لوای جنگ تنها بر دوش کسانی قرار می‌‌گیرد که بینا به امور و شکیبا باشند.[46]

4.    اهل بصیرت در کربلا

یکی از حوادث تاریخ اسلام قیام عاشوراست که نمی‌توان از نقش بصیرت دینی در خلق این نهضت غافل بود. بر اساس شاخصه بصیرت، امام حسین(ع) صاحب بصیرت ناب، اصحاب و بنی‌هاشم که از نقطه آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذره‌ای در اراده آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، اهل بصیرت در کربلا هستند. نکته‌ای که در قیام عاشورا می‌درخشد، انتخاب آگاهانه شهدای کربلاست که ناشی از بصیرت و دینداری است. آنها می‌دانستند که برای چه آمده‌اند و می‌فهمیدند که به کجا می‌روند و لذا برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت می‌گرفتند.[47] این نوشتار سعی در تبیین نقش بصیرت آنها در قیام عاشورا دارد.

1-4.امام‌حسین(ع) صاحب بصیرت ناب

تأملی در سخنان نورانی امام‌حسین(ع) در طول نهضت عاشورا حکایت از حضور آن حضرت در اوج قله بصیرت دارد چرا که آن حضرت درد کم‌رنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر و زنده کردن سیره رسول اعظم(ص) قیام کرده است.[48]آن حضرت(ع) فرمود:
أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْهُ[49]
آیانمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌گردد.

بررسی عمیق عوامل  کم‌رنگ شدن دینداری در آن جامعه، یکی از مهمترین درس‌های نهضت عاشوراست. امام‌حسین(ع) با جامعه‌ای روبرو است که در آن دین لقلقه زبان‌ها و بازیچه دنیازدگی سیاست‌بازان شده[50] و تردید و تحیر نسبت به مبانی دینی عمومیت یافته و استحمار، عابدان ظاهربین را آنگونه مسخ کرده بود که همواره در یک‌جا می‌چرخیدند و گامی به پیش نمی‌رفتند.[51] در زمانی که زمام دین و حکومت به دست كسى رسيد كه حتّى ظواهر اسلام را هم رعايت نمى‌كرد و شُرب‌خَمر و فسادهاى جنسى را به صورت علنی انجام مى‌داد.[52] حاکمی که فسادش مثل چشمه‌اى كه از آن آبِ گنديده تراوش کرده، همه‌ دامنه را پر مى‌كند، همه‌ جامعه‌ى اسلامى را پر می‌کرد و با وجود چنین بلیه‌ای به زودی بر اسلام مهر ختم زده می‌شد.[53] امام‌حسین(ع) در چنین شرایطی تصمیم گرفت تا در مقابل جاهلیت نو[54] و حزب نفاق بایستد. آن حضرت(ع) در تبیین هدف خویش از این قیام چنین می‌فرماید:
أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع ).[55]
من براي سركشي و عداوت و تبهكاري و ستمگري از مدينه خارج نشدم بلكه جز اين نيست كه براي اصلاح در امت جدم به پا خاستم اكنون من مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و بر روش جدم (رسول الله(ص)) و پدرم علي‌بن‌ابيطالب(ع) راه بروم.
امام حسين(ع) با بصيرت كامل خويش به مسلمانان همه اعصار نشان داد كه هرگاه دستى يا حادثه‌اى، قطار جامعه اسلامي را از خط سير كمال خارج كرد، تكليف چيست. اگر جامعه‌ اسلامى منحرف شد و اين انحراف به جايى رسيد كه ترس انحرافِ كلّ اسلام و معارف اسلام بود، تكليف چيست. آنگاه که حكومت و علما و گويندگان دين فاسد مى‌شوند و قرآن و حقايق را تحريف کرده، خوبها را بد، بدها را خوب، منكر را معروف و معروف را منكر مى‌كنند، تکلیف آن است که جامعه‌ اسلامى به خطّ صحيحش بازگردانده شود. امام‌حسين(ع) قيام كرد تا آن واجب بزرگ یعنی تجديد بناى نظام اسلامى و ایستادگی در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه‌ اسلامى را انجام دهد. در آن برهه از زمان اين امر، تنها از طريق قيام كه خودش يك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهى از منكر است، امکان‌پذیر بود.[56]

در فرازی از زیارت اربعین امام‌حسین(ع) می‌خوانیم:

بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ.[57]

(این بنده تو) خونش را نثار تو کرد تا مردم را از جهالت نجات دهد و از سرگردانی گمراهی برهاند.
این عبارت از زیارت اربعین اباعبدالله(ع) بیانگر فلسفه فداکاری
امام حسین(ع) است. آن‌حضرت(ع) آگاهانه و برای انجام تکلیف، راه قیام را برگزید و خطرها و مصیبت‌ها را به جان خرید تا جامعه اسلامی یک‌بار دیگر ـ بعد از پیامبراکرم(ص) ـ مهندسی فرهنگی گردد و دُمَل‌های چرکین فساد به تیغ جراحی برداشته شود.
آگاهی بصیرانه
امام حسین(ع) از مسیر و هدف، در نحوه برخورد آن امام(ع) با سختی‌ها به تصویر کشیده می‌شود؛ از جمله آنکه در برخی روایات آمده است که هر چه حسین‌بن‌علی(ع) به ظهرِ‌عاشورا نزدیک‌تر می‌شد چهره‌اش افروخته‌‌تر و درخشنده‌تر می‌شد و آرامش آن نفس مطمئنه، نمود بیشتری می‌یافت.[58]

2-4.« ماه هاشمی» در رکاب شمس بصیرت[59]

در روایاتی که در جوامع روایی[60]  از ائمه عليهم‌السلام راجع به حضرت ابوالفضل‌(ع) رسيده، بر خصلت بصيرت ایشان تأكيد شده است. امام صادق(ع) فرمود:

کانَ عَمُّنَا العَبَاسُ‌بنُ‌عَلِیٍّ نَافِذَ البَصِیرَةِ صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِی‌عَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً.[61]

عموی ما عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهده امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.

همه‌ ياران امام حسين(ع)، صاحب بصيرت بودند؛ اما بصيرت حضرت ابوالفضل‌(ع) بُرد بیشتری داشت. دیدگان نافذ او پرده‌ها را می‌شکافت و به اعماق حقایق راه می‌یافت. او توانست با خلاصی خود از حجاب طبیعت مادی به عالی‌ترین مقام بصیرت در دین راه یابد.[62] دامنه بصیرت، چنان قابلیتی در قمر‌بنی‌هاشم ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد.[63]
در فضيلت ابوالفضل(ع) همين بس كه سيدالشهداء(ع) او را چنين خطاب مي‌فرمايد: بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي! برادر، جانم به فدايت![64]
او اولين كسي است كه در شب عاشورا بيعت خويش با مولايش حسين(ع) را تجديد كرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترك نخواهيم كرد. آيا بعد از تو زنده بمانيم؟ خداوند هرگز چنين روزي را نياورد![65] مسلّم است آنچه كه انگيزه چنين گفتاري شد، صرف برادري نيست؛ چنانكه امام صادق(ع) در زيارت آن بزرگوار مي‌فرمايد:

أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ (ص) الْمُرْسَلِ[66]

شهادت مي‌دهم كه نسبت به جانشين رسول‌اكرم(ص) در مقام تسليم بودي، حضرتش را تصديق نمودي و در شأن وي وفا و خيرخواهي كردي.
اين فراز از زيارت و تعبير «براي جانشين پيامبراكرم(ص) چنان كردي» نشان مي‌دهد كه آن حضرت(ع) به علت آنكه برادرش امام واجب‌الطاعه بود، در راهش جانبازي نموده است و اين صفتي است كه جز صاحبان بصيرت به آن آراسته نيستند.
نمونه ديگري از بصیرت نافذ حضرت
عباس(ع) رد امان‌نامه‌ شمر بود. هنگامی‌که شمر برای جدا ساختن ابوالفضل(ع) و برادرانش از حضرت سیّدالشهداء(ع) فریاد زد: خواهرزادگان من[67] عبدالله، جعفر، عباس کجایید؟ قمر‌بنی‌هاشم(ع) و برادرانش ساکت و با کمال ادب چشم به اشاره یار داشتند تا چه حکم فرماید؛ تا آنکه اباعبدالله(ع) فرمود: جوابش را بدهید اگرچه فاسق است. آنگاه بعد از اجازه امام(ع) از خیمه بیرون آمدند و هنگامی‌که شمر آنها را به گرفتن امان‌نامه بشارت داد، عباس
(ع) بر شمر نهیب زد و فرمود:
خدا تو و امانت را لعنت کند! آیا ما را امان می‌دهی و فرزند رسول‌خدا را امانی نباشد؟[68] آیا به ما فرمان می‌دهی که برادرمان و سرورمان حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در اطاعت ملعونین و ملعون‌زاده‌ها قرار بگیریم؟[69]

حضرت عباس(ع)در روز عاشورا پس از آنكه شاهد شهادت جوانان اهل‌بيت(ع) بود، به برادران خود رو كرد و گفت: پسران مادرم! پيش بتازيد، تا شما را ببينم كه خالصانه، خدا و رسولش را ياري كرده‌ايد. بعد رو به برادرش عبدالله كرد و گفت: پيش برو تا تو را كشته ببينم و نزد خدايت به حساب آورم.[70] ابوالفضل مي‌خواهد اجر شهادت برادر را درك كند و درد به خاك و خون كشيده شدن جگرگوشه‌هاي خود را حس نمايد.[71]

اينك، قمر‌بني‌هاشم كه وجود او و شمشيرآخته‌اش و پرچم در اهتزازش مايه آرامش دل خاندان ‌حسين(ع) است، در مقابل خود، آل‌الله را مي‌بيند كه به خون غلطيده‌اند و اهل حرم را كه از عطش خويش خبر مي‌دهند و غربت و تنهايي حسين(ع) در ميان موج دشمنان. سينه عباس(ع) تنگ شده، طاقت از دست داد و براي طلب اذن ميدان به سوي برادر شتافت و لحظاتی بعد، عباس(ع) به امر برادرش حسين(ع) براي طلب آب روانه شد.[72] ابوالفضل جوان[73] در هواي گرم صحراي نينوا پس از جنگي خسته‌كننده با انبوه سپاه دشمن، وارد شریعه فرات شد و سردي آب را با دستانش حسّ كرد. داغی خورشید، زره آهنین، خستگی و گرمای نبرد، لبهای تشنه و اينك، آب خنک. منطقی آن است تا از این آب بنوشد یا لااقل خُنُکای آن را با صورت خويش آشنا کند تا جان دوباره برای نبرد بیابد؛ اما دل نوراني‌اش، عطش امام حسين(ع) و لب‌هاي خشكيده كودكان حرم را به ياد آورد و آب ننوشيد. مشك را پر از آب كرد و روانه شد[74] که قوت عباس برای رفتن حاصل از بینش اوست.

 


منبع : عصر فردا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه