قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

امام حسين (ع)،الگوى زندگى

پيروى از فرامين حياتبخش امامان معصوم عليه السلام در صورتى محقق مى شود كه پيوند عاطفى و درونى با آنان برقرار شود و اين پيوند معنوى، با شناخت كمالات وجودى آن گراميان دوام مى يابد. در اين نوشتار در ادامه مباحث گذشته، با دو ويژگى امام حسين عليه السلام ؛ يعنى، «سخاوت واحسان» و «تربيت شايسته» آشنا مى شويم:

1. تربيت شايسته

امام حسين عليه السلام براى تربيت افراد، مخصوصا فرزندان خويش، از كارآمدترين شيوه ها بهره مى گرفت كه هر يك از آنان مى تواند براى پدران و مادران و مربيان عصر ما راهگشا باشد. ما در اينجا جهت اختصار فقط به مواردى از آن اشاره مى كنيم:

الف. تكريم همسر

آن حضرت با چهره اى گشاده و روحى سرشار از عاطفه و محبت با همسران خود برخورد مى كرد؛ چرا كه آرامش روحى و روانى مادر، در پرورش فرزندان نقش به سزائى دارد. امام حسين عليه السلام بارها تكريم همسر را به دوستانش متذكر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به وجود فرشها و پرده هاى نو در منزل حضرت ايراد مى گرفتند، مى فرمود: «اِنّا نَتَزَوَّجُ النِّساءَ فَنُعْطيهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَيَشْتَرينَ بِها ماشِئْنَ، لَيْسَ لَنا فيهِ شَى ء(1)؛ ما با زنها ازدواج مى كنيم و [پس از ازدواج] مهريه همسران را پرداخت مى كنيم و آنان با مهرهايشان هر چه دوست داشته باشند مى خرند و ما دخالتى نمى كنيم.»

امام حسين عليه السلام در مورد تكريم همسر و فرزند خود، اشعارى دارد كه از بالاترين علاقه قلبى و نهايت احترام به همسر و فرزندش حكايت مى كند. در مورد همسرش حضرت رباب و دخترش سكينه مى فرمايد:


    *

      لَعَمْرُكَ اِنَّنى لاَُحِبُّ دارا اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2)
    *

      اُحِبُّهُما وَ اَبْذُلُ جُلَّ مالى تَكُونُ بِها سكينَةُ وَ الرُّبابُ وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2) وَ لَيْسَ لِعاتِبٍ عِندى عِتابٌ(2)

«به جانت سوگند! من خانه اى را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب باشد، من آنها را دوست دارم و عمده اموالم را [به آنان] مى بخشم و براى كسى شايسته نيست كه مرا سرزنش كند.»

ب. گزينش نام نيك

نام هر شخص، معرّف اعتقادات، فرهنگ، مليت و اصالت خانوادگى اوست. صاحبان نام زيبا، در آينده به آن افتخار مى كنند و صاحبان نامهاى ناشايست، از نام خود احساس حقارت خواهند كرد.حضرت سيدالشهداء عليه السلام در اين زمينه الگوى شايسته اى براى ماست. شيخ مفيد اسامى فرزندان آن حضرت را اين گونه مى شمارد: على، جعفر، عبدالله، سكينه، فاطمه.(3)

امام عليه السلام نامهاى نيك را ترويج مى كرد و در اين رابطه به صاحبان آن نامها و والدينشان درود مى فرستاد. هنگامى كه جنازه خونين حرّ را در آخرين لحظات زندگى به حضورش آوردند، حضرت با دستان مبارك خود، صورت او را نوازش كرد و در حالى كه خونِ چهره اش را پاك مى كرد، فرمود: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ ياحُرُّ، اَنْتَ حُرٌّ كَما سُمّيتَ فىِ الدّنيا وَ الاْآخِرَةِ وَاللّهِ ما اَخْطَأَتْ اُمُّكَ اِذْ سَمَّتْكَ حُرّا فَاَنْتَ وَاللّهِ حُرٌّ فى الدُّنيْا وَ سَعيدٌ فىِ الاْآخِرَةِ؛(4) به به! احسنت به تو اى حرّ!تو آزادمردى؛ چنان كه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مى شوى، سوگند به خدا!مادرت در اينكه تو را حرّ ناميده اشتباه نكرده است. به خدا قسم! تو در دنيا آزادمرد و در آخرت سعادتمند خواهى بود.»

ج. تشويق

در تربيت، تشويق شيوه اى كارآمد و موفق است، و اگر با شرايط صحيح انجام شود، محركى بسيار قوى در ايجاد و تكرار رفتارهاى پسنديده در مخاطبان خواهد بود.در سيره امام حسين عليه السلام تشويق جايگاه خاصى دارد. ابن شهرآشوب مى گويد: جعفر،يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام ، در نزد معلمى به نام عبدالرحمن سلمى در مدينه آموزش مى ديد. روزى معلّم جمله «الحمدللهِ ربِّ الْعالمينْ» را به كودك خردسال حضرت سيدالشهداء ياد داد. هنگامى كه جعفر آن را براى پدر ارجمندش قرائت كرد، حضرت حسين عليه السلام معلم را فراخوانده و با اهداى هداياى ارزشمندى او را تشويق نمود، و هنگامى كه به خاطر اعطاى پاداش زياد به معلم، مورد اعتراض اطرافيان قرار گرفت، فرمود: هديه من كجا با تعليم «الحمدلله رب العالمين» برابر است؟!(5)

د. توجه به پرسشهاى جوانان

هنگامى كه فرزندان به سن بلوغ و رشد عقلانى مى رسند، سؤالاتى در ذهن آنان مطرح مى شود كه پاسخ صحيح و منطقى به آن در پرورش انديشه آنان خيلى مؤثر است. قاسم بن الحسن يادگار حضرت مجتبى عليه السلام ، هنگامى كه در شب عاشورا از عمويش امام حسين عليه السلام شنيد كه به اصحابش بشارت مى دهد، فردا تمامى آنها شهيد خواهند شد، در ذهن او نيز سؤالهايى نقش بست. از جاى برخاسته و از امام عليه السلام پرسيد: عموجان! آيا من هم در ميان شهداء خواهم بود؟ امام حسين عليه السلام فرمود! «يا بُنَىَّ كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ؛ پسرم! مرگ را چگونه مى بينى؟» نوجوان خوش سيما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد: «اَحْلى مِنَ الْعَسَلِ؛ شيرين تر از عسل!»

قاسم دوباره سؤالش را تكرار نمود: آيا من هم در رديف شهداى كربلا خواهم بود؟ امام پاسخ داد: عمويت فداى تو باد! بلى به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت، حتى كودك شيرخواره ام عبدالله را نيز به شهادت مى رسانند.(6)

2. سخاوت و بخشندگى

حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام به عنوان اسوه كامل بشريت از تمام كمالات انسانى برخوردار بود. آن بزرگوار وارث تمام خوبيهاى انبياء، اولياء و صلحا بود. و پيروان خود را نيز به فضائل اخلاقى ترغيب و تشويق مى نمود و مى فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ نافِسُوا فِى الْمَكارِمِ وَ سارِعُوا فِى الْمَغانِمِ(7)؛ اى مردم! در كسب فضائل والاى اخلاقى تلاش و براى بدست آوردن اين سرمايه هاى معنوى شتاب كنيد!»

از برجسته ترين خصلتهاى انسانى آن حضرت؛ سخاوت و بخشندگى اش مى باشد. آن بزرگوار تلاش مى كرد با حمايتهاى مادى و معنوى خود، مرحمى بر زخمهاى نيازمندان و انسانهاى دردمند و خسته از فشارهاى سنگين فقر و فلاكت بگذارد. امام حسين عليه السلام بر اين باور اصرار مى كرد كه: «مَنْ جادَ سادَ وَ مَنْ بَخِلَ رَذِلَ وَ اِنَّ اَجْوَدَ النّاسِ مَنْ اَعْطى مَنْ لا يَرْجوُا(8)؛ كسى كه بخشش نمايد، بزرگى خواهد يافت و هر كس بخل ورزد، پست خواهد گشت و يقينا بخشنده ترين مردم كسى است كه به نيازمندى كه [از او] اميد يارى ندارد، بخشش كند.»

و مى فرمود: «مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤمِنٍ فَرَّج اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنْيا وَ الاْآخِرَة؛(9) هر كس كه غصّه اى را از دل مؤمنى برطرف كند، خداوند اندوه هاى او را در دنيا و آخرت برطرف مى نمايد.»

در اينجا به مواردى از بخششهاى آن حضرت مى پردازيم:

1. انس مى گويد: نزد امام حسين عليه السلام بودم كه كنيزى آمد و دسته گلى به حضرت تقديم كرد. امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم. گفتم: اى فرزند رسول خدا! يك دسته گل چقدر ارزش دارد كه شما او را آزاد كرديد. امام فرمود: خداى سبحان ما را تربيت كرده است و فرموده است: «وَ اِذا حُيِّيتُمْ بِتَحيَّةٍ فَحَيّوُا بِاَحْسَنَ مِنْها اَوْرُدُّوها»(10)؛ «هرگاه به شما تحيتى گفتند، پاسخ آنانرا نيكوتر از آن و يا به همان اندازه بدهيد.» و پاسخ نيكوتر او همان آزادى اش بود.(11)

2. امام حسن عليه السلام به بيرون از مدينه رفت و شبى را بر چوپانى ميهمان شد. او از حضرت كمال پذيرايى را نموده و هنگام صبح، امام را به سوى مدينه بدرقه كرد. حضرت مجتبى عليه السلام به او فرمود: اگر به مدينه آمدى، سراغ ما بگير كه در خدمت تو باشيم. آن چوپان به مدينه آمد و به خدمت امام حسين عليه السلام رسيد، به گمان اينكه امام حسن عليه السلام است، و عرضه داشت: من همان چوپانى هستم كه فلان شب ميهمان ما شديد و فرموديد كه در مدينه به خدمتتان برسم.

امام حسين عليه السلام از گفته هاى چوپان فهميد كه برادرش امام مجتبى عليه السلام ميهمان او بوده است. از او پرسيد: تو چوپان چه كسى هستى؟ گفت: فلانى. امام پرسيد: چند رأس گوسفند در اختيار دارى؟ گفت: سيصد رأس.

امام حسين عليه السلام ارباب او را دعوت كرده و با رضايت وى، گوسفندان و چوپان را كه غلام او بود، خريدارى كرد. آنگاه چوپان را بخاطر نيك رفتاريش با امام حسن عليه السلام آزاد كردو تمام گوسفندان را به او بخشيد. سپس فرمود: «اِنَّ الَّذى باتَ عِنْدَكَ اَخى وَقَدْ كافَأْتُكَ بِفِعْلِكَ مَعَهُ؛(12) آنكه در آن شب ميهمان تو بود، برادرم امام حسن بود. اكنون اينها را در مقابل كارى كه با او كردى قرار دادم.»

3. مردى وارد مدينه شد و از بخشنده ترين فرد آن شهر پرسيد: به او گفتند: حسين بن على عليه السلام سخى ترين مرد اين شهر است. او در پى حضرت به مسجد رفت و آن جناب را در حال نماز يافت، آنگاه با ابياتى چند خطاب به امام حسين عليه السلام گفت:


    *

      لَم يَخِبِ الاْآنَ مَنْ رَجاكَ وَ مَنْ اَنتَ جَوادٌ و اَنْتَ مَعْتَمَدٌ لَولاَ الَّذى كانَ مِنْ اَوائِلِكُمْ كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة
    *

      حَرّكَ مِنْ دُونِ بابِكَ الْحَلَقَة اَبُوكَ قَدْ كانَ قاتِلُ الْفَسَقَة كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة كانَتْ عَليْنَا الْجَحيمُ مُنْطَبِقَة

«كسى كه به تو اميد بسته و درب خانه ات را كوبيده، تا به حال نااميد و مأيوس نگرديده است. تو بخشنده اى و تو مورد اعتماد هستى و پدرت نابود كننده افراد فاسق بود. اگر هدايتها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنم همه ما را فرا مى گرفت.»

امام حسين عليه السلام بعد از شنيدن سخنان وى، رو به قنبر كرده و فرمود: «آيا از مال حجاز چيزى به جاى مانده است؟» قنبر گفت، بلى، چهار هزار دينار داريم. امام فرمود: «قنبر! آنها را حاضر كن كه اين شخص براى مصرف آنها از ما سزاوارتر و نيازمندتر است.» سپس به منزل رفت و رداى خود را ـ كه بردى يمانى بود ـ از تن در آورد و دينارها را در آن پيچيد و به خاطر شرم و حيا، از لاى در، به آن مرد نيازمند داد و اشعار او را نيز با ابياتى زيبا و در همان قافيه پاسخ داد:


    *

      خُذْها فَاِنّى اِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ لكِنَّ رَيْبَ الزَّمان ذُو غِيَرٍ وَ اعْلَمْ بِاَنّى عَلَيْكَ ذوُ شَفَقة اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة
    *

      لَوْكانَ فى سَيْرِنا الْغَداةُ عَصا وَالْكَفُّ مِنّى قَليلةُ النَّفَقة اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة اَمْسَتْ سَمانا عَلَيْكَ مُنْدَفِقَة

«اينها را بگير، من از تو معذرت مى خواهم و مطمئن باش كه من نسبت به تو دلسوز و علاقه مندم. اگر امروز قدرت و حكومتى دست مابود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ريزش مى كرد. ولى حوادث روزگار در حال دگرگونى است،بدين جهت تنگدست شده و بخششمان اندك است.» مرد عرب هديه ها را گرفت و گريست. امام حسين عليه السلام فرمود: آيا عطاى ما را اندك شمردى؟! گفت: نه هرگز! بلكه به اين مى انديشم كه اين دستان بخشنده چگونه به زير خاك پنهان خواهد شد(13)؟! 4. در زيارت جامعه كبيره خطاب به پيشوايان معصوم عليهم السلام عرضه مى داريم: «فِعْلُكُمُ الْخَيرُ و عادَتُكُمُ الاِْحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ؛ كارهاى شما نيك، عادت شما احسان، و رسم و روش شما كرامت و بزرگوارى است.» على بن طعان محاربى مى گويد: هنگامى كه لشكر حرّ با امام حسين عليه السلام ملاقات كرد، من آخرين نفرى بودم كه از سپاه حر به منزل «ذوحسم» رسيدم. امام حسين عليه السلام چون تشنگى من و اسبم را مشاهده كرد، به من فرمود: «اَنَخِ الرّاويةَ؛ اين راويه را بخوابان!» چون ما به مشك راويه مى گفتيم، منظور امام را نفهميدم. حضرت دوباره فرمود: «يَابْنَ اَخى! اَنخِ الْجَمَل؛ برادرزاده! [آن شترى كه مشك آب روى اوست [بخوابان!» چون شتر را خواباندم: فرمود: از آب آن بنوش. من خواستم آب بنوشم، امّا بر اثر خستگى نتوانستم. امام حسين عليه السلام برخاست و از آن مشك، من و اسبم را سيراب كرد.

    *

      آب خود با دشمنان تشنه قسمت مى كند عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين
    *

      عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين عزت و آزادگى بين تا كجا دارد حسين

در اينجا به عنوان حسن ختام اين بخش، ابيات ديگرى از اين شعر دلنشين شهريار تبريزى را مى آوريم:

    *

      شيعيان ديگر هواى نينوا دارد حسين مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين اشك و آه عالمى را در قفا دارد حسين ورنه اين بى حرمتيها كى روا دارد حسين خون به دل از كوفيان بى وفا دارد حسين از حريم كعبه جدش به اشكى شست دست پيش رو راه ديار نيستى كافيش نيست بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب او وفاى عهد را با سركند سودا ولى هر زمان از ما يكى صورت نما دارد حسين بادم خنجر نگاهى آشنا دارد حسين سيرت آل على با سرنوشت كربلاست دست آخر كز همه بيگانه شد ديدم هنوز اشك خونين گو بيا بنشين به چشم شهريار كاندرين گوشه عزايى بى ريا دارد حسين
    *

      روى دل با كاروان كربلا دارد حسين بيش از اينها حرمت كوى منا دارد حسين تا بجايى كه كفن از بوريا دارد حسين مى نمايد خود كه عهدى با خدا دارد حسين دشمنانش بى امان و دوستانش بى وفا مى برد در كربلا هفتادو دو ذبح عظيم رخت و ديباج حرم چون گل به تاراجش برند سر به قاچ زين نهاده، راه پيماى عراق با كدامين، سركند، مشكل دو تا دارد حسين گوش كن عالم پراز شور و نوا دارد حسين جاى نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان زخمه اى شمر گويد گوش كردم تا چه خواهد از خدا كاندرين گوشه عزايى بى ريا دارد حسين كاندرين گوشه عزايى بى ريا دارد حسين

 

 

نویسنده:عبدالكريم پاك نيا

 

پی نوشت:


1. الكافى، ج 6، ص 476.

1. بحارالانوار، ج 45، ص 47.

2. الارشاد، ج 2، ص 137.

3. لواعج الاشجان، ص147؛ لهوف، سيدبن طاووس، ص192.

4. المناقب، ج3، ص 222.

5. مدينة المعاجز، ج4، ص214.

6. نزهة الناظر، حلوانى، ص81.

7 . همان، ص82.

8. همان، ص82.

9. نساء، 86.

10. بحارالانوار، ج44، ص195.

11. كلمات الامام الحسين عليه السلام ، ص 620.

12. بحارالانوار، ج 44، ص 190.

13. مقتل ابو مخنف، ص 82.



منبع : تبیان زنجان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه