قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

جنبه های غیبی عاشورا

در مکتب کرامت

خداوند کریم مظهر کرامت است و در آیات متعددی از قرآن به این مطلب اشاره شده است. از جمله می فرماید: «تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام.»(1)

از مصادیق بارز کرامت امر نبوت پیامبران است که بدینوسیله از اکرام الهی بهره مند شده تا در مکتب وحی درس کرامت دهند و بر محور این ویژگی انسانها را به سوی نور و سعادت رهنمون گردند پیامبر اکرم(ص) در این باره می فرماید: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.»(2)

خداوند بندگان خاص و اولیاء خویش را به مقام مکرّمان رسانید و آنها را به عالی ترین درجات و رفیع ترین مراتب انسانی نائل گرداند و نفسشان را از هرگونه فرومایگی و پستی منزّه و مبرّا کرد. کرامت در سایه سار تقوای الهی و رستن از وابستگی های دنیوی و محدودیت های مادی حاصل می گردد و پیشوایان دین بوسیله آن از مبدأ فیض ربوبی، دلها و چشمهای عاشق حق را به فراسوی ماده و طبیعت سیر می دهند. کرامت فضیلتی است چون اعجاز که اولیاء الهی بدان متصفند و در پرتو آن توان خرق عادت دارند.

امام حسین(ع) که در خاندانی کریم پرورش یافت اهل کرامت است و در زندگی جاودانه و مبارزه خالصانه اش خوارق عادات بسیاری به چشم می خورد. آن حضرت در دعای شب عاشورا فرمود: «اللهم انی احمدک علی ان اکرمتنا بالنبوه و علّمتنا القرآن و فقّهتنا فی الدین.»(3)

 

پیامبران و امامان(ع) خزانه داران دانش الهی

خداوند متعال وجود مقدّس رسول اکرم(ص) را از نور خویش بیافرید و او را با اخلاقی نیک و خصالی پسندیده برای رهبری مردم برگزید. قلب پاک آن حضرت را جایگاه وحی الهی و تجلی گاه انوار خدایی قرار داد، مقامش را چنان رفیع گرداند که جز ذات احدی و وصی بر حقش علی بن ابیطالب(ع) کسی او را نشناخت. لطف و اراده پروردگار مهربان بر این تعلق گرفت که بعد از رحلت آن شخصیت یگانه، احکام جاودانی دین اسلام بدون مُبَیّن و مفسّر باقی نماند و جانشینی او را کسی بر عهده گیرد که همانند آن حضرت دارای مقام عصمت و صاحب نفسی پاک و آراسته باشد. از این رو خلافت ائمه معصومین(ع) که منصبی است الهی در وجود امیرالمؤمنین(ع) و یازده فرزندش ثابت و منحصر گشت و علم و ایمان و آثار نبوت به آنها واگذار شد. خداوند در باطن آن حضرت نیرویی قرار داد تا به وسیله آن قدرت یابند، از وجود کائنات خبر دهند و از هر اتفاق در عالم خلقت آگاه شده و با نور عظمت خویش راه را بر مشتاقان حق و حقیقت بگشایند و آنان را به سر منزل مقصود برسانند. یکی از یاران امام صادق(ع) می گوید: روزی در کنار حجر اسماعیل خدمت آن حضرت نشسته بودیم. که فرمود: سوگند به صاحب این خانه اگر من نزد موسی و خضر بودم به آنها می گفتم که من از شما اعلم هستم و به آنان مطالبی را می گفتم که از آن بی اطلاع بودند.

زیرا موسی و خضر فقط از گذشته خبر داشتند ولی ما از آینده خبر داریم تا قیام قائم و این علم را ما از پیامبر(ص) به ارث برده ایم.(4) از روایات استفاده می شود که برای خداوند دو علم است یکی آنکه خاص حضرت احدیت است و کسی بر آن اطلاعی ندارد دیگری آن است که به رسولان و فرشتگان عطا نموده است علم امامان معصوم(ع) به حالات بندگان و اخبار زمان و مکان از همین نوع است. ائمه اطهار(ع) بوسیله قوه مقدسی که خداوند از ابتدای خلقت در نهاد آنها گذاشته است، از مکتونات قلبی انسانها مطلع شده و از حوادث حال و آینده خبر می دادند. در زندگی آنها حالات غیبی و خوارق عاداتی بسیار وجود دارد که بنابر مقتضیات زمان گاه بر دیگران آشکار و گاهی مکتوم مانده است.

 

امام حسین صاحب کرامات

زندگی سومین پیشوای شیعیان جهان که برای آحاد بشر مایه فخر و مباهات و تمسک به راه و هدفش موجب قرب پروردگار و رستگاری در دنیا و آخرت می باشد آکنده از پیش بینی ها و وقایع خارق العاده ای است که برای آن حضرت از هنگام ولادت تا شهادت اتفاق افتاد. جانبازی دلیرانه و خالصانه آن امام همام در عرصه کربلا و در روز عاشورا حماسی ترین و بی نظیرترین واقعه تاریخی است که پس از گذشت سالیان طولانی نه تنها به بوته فراموشی سپرده نشده بلکه سرّ عمشق دلدادگان مکتب حق شده و شعاع عشق و عظمتش قلب آزادگان عالم را کاویده و آنها را به تجلیل و تکریم از آن همه شجاعت و از خود گذشتگی واداشته است و یادآوری مصائب و مظلومیت او تا ابدیت تاریخ دوستدارانش را به سوگ و ماتم نشانده است.

امام حسین(ع) در نهضت مقدسش به حفظ ارزشها و زدودن تحریف و بدعت هایی که نا اهلان بر دین جدش وارد ساخته بودند پافشاری نمود و با نثار جان خویش و یارانش آیین حیاتبخش الهی را زنده کرد و با رسوا نمودن حیله گران اموی که غاصب حکومت در جامعه اسلامی بودند حقانیت خویش را ثابت نمود. با گذر بر روایات بسیار در شأن امام حسین(ع) علاوه بر اینکه به مقام شامخ آن حضرت در پیشگاه الهی، انبیاء و اولیاء پی می بریم، از کرامات خاص وی در زندگی و شهادتش مطلع می گردیم.

 

آدم (ع) گریست

در تفسیر آیه 37 سوره بقره نقل می شود: هنگامی که آدم کلماتی نورانی را دید که بر ساق عرش نوشته شده از جبرئیل پرسید این کلمات چیست؟ جبرئیل گفت: اینها اسامی رسول خدا و خاندان بزرگوارش می باشد، بدانها متوسل شو و خدا را بخوان. آدم چنین گفت: یا حمید بحق محمّد یا عالی بحق علی... و آنگاه خدا را به این نامها قسم داد. به نام حسین که رسید قلبش از اندوه گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. علت این گریه و اندوه را از جبرئیل پرسید و او گفت: "حسین" فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا می گردد که تمامی مصائب در برابر آن کوچک است. آدم پرسید آن مصیبت کدام است؟ جبرئیل گفت: حسین تشنه و غریب و تنها کشته می شود و یار و یاوری ندارد، ای آدم اگر او را ببینی در حالی که می گوید: آه از تشنگی و آه از بی یاوری و از شدت تشنگی بین او و آسمان دود حائل می شود و هیچکس جواب نمی دهد مگر با شمشیر و شربت مرگ!(5)

 

امام حسین(ع) محبوب پیامبر و علی(ع)

رسول خدا(ص) بارها در حضور مردم به مقام و عظمت نوادگانش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تأکید نمود و به احترام آنها در منبر و محراب مراسم را به اختصار برگزار کرد. پیامبر امام حسین(ع) را پاره جگر خویش خواند و در کلامی گرانقدر فرمود: «حسین منّی و انا من حسین» وی دوستداران اباعبداللّه(ع) را دعا می کرد و از مخالفانش تبرّی می جست. گاهی اوقات که آن حضرت در منزل یکی از همسرانش به سر می برد و از آمدن حسین(ع) که کودک بود به حجره اش جلوگیری می کردند برافروخته می شد و از این کار اعلام ناراحتی می نمود. در یکی از روزها که آن حضرت در منزل ام سلمه بود فرشته ای جبرئیل با کسب اجازه به محضرش شرفیاب شد. در همین اثنا حسین(ع) به آغوش پیامبر جست و مورد مهر و محبت واقع شد. جبرئیل که ناظر این صحنه بود عرض کرد: همانا امّت شما این طفل را خواهند کشت. اگر بخواهید به شما نشان خواهم داد سپس خاک سرخی که همراه داشت به پیامبر داد و پیامبر آن را به ام سلمه سپرد و فرمود: از آن نگهداری کن. ام سلمه گوید: آن خاک را در شیشه ای نگه داشتم تا روزی که تبدیل به خون شد فهمیدم در چنین روزی حسین شهید شده است.(6)

مطلب فوق را ام سلمه در هنگامی که امام حسین(ع) از عراق خارج شد به وی یادآوری کرد و گفت: با رفتن به سوی عراق ما را محزون نکن، زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: فرزندم حسین در عراق و در زمین کربلا کشته خواهد شد و اکنون مشتی از آن خاک در شیشه نزد من است. امام فرمود: می دانم کشته می شوم و اراده الهی بر این تعلق گرفته که خویشاوندان و خاندان من اسیر گردند در حالی که صدای استغاثه ما را کسی نمی شنود و می دانم در چه ساعتی و چه روزی در کدام سرزمین کشته خواهم شد.

 

تربت مبارک

واقعه شهادت سیدالشهداء یکی از اسرار خلقت است که قضایای غمبار آن در اندیشه و کلام پیامبران و اوصیاء الهی ساری و جاری بوده به طوری که آنها با بیان گوشه هایی از این حماسه جاوید همواره مغموم و محزون بودند. آدم ابوالبشر بر غمش گریست و ابراهیم خلیل پس از آنکه به قدرت الهی صحنه کربلا را مشاهده نمود قلبش پر از اندوه شد و اشک از دیدگانش فرو ریخت. «زمانی که امیرالمؤمنین(ع) همراه یارانش عازم نبرد صفین شدند از کربلا عبور کردند. پس در آن سرزمین توقف نموده و با صدای بلند فرمودند: اینجا را می شناسید؟ و آنگاه با دست خود به جایی اشاره کرده و فرمودند: آنجا محل نزول آنهاست و سپس جای دیگری را نشان داده و بیان نمودند: اینجا جایی است که خون آنها ریخته خواهد شد و باز فرمود: چه مبارک تربتی هستی که گروهی از خاک تو بر می خیزند و به محشر می آیند و بدون حساب به بهشت داخل می شوند و آنگاه اشک از دیدگان مبارکش جاری شد و افرادی که در خدمتش بودند نیز گریستند.»(7)

 

مقامات عالی

خداوند متعال برای اهل بیت(ع) مقاماتی مهیا دیده که با دفاع از حق و شهادت در این راه بدان خواهند رسید.

مسلم اسرار این مطلب را کسی جز پروردگار نمی داند. هر فعلی که از طرف ائمه اطهار انجام می پذیرد اعم از سکوت، مبارزه،قیام و قعود طبق برنامه خاصی است که از جانب خداوند بدانها رسیده است. و این مسئله با اختیار و تصمیم آن بزرگان منافاتی نداشته و آنها برای اطاعت از پروردگار عالم به انجام تکلیف همت می گمارند و از سرنوشتی که برایشان مقدر شده سرباز نمی زدند و قبول هرگونه مصیبت در راه خدا را سبب تقرب به حق و رسیدن به درجات عالیه ای می دانستند که خداوند برای آنها مهیا نموده است. امام حسین(ع) با قیام جاودانه خویش از توطئه ها و حیله های دشمن پرده برداشت و دینداری و شجاعت را در بین مسلمانان احیاء کرد و با نثار خون خویش درس ایستادگی در برابر ظلم را با کمی افراد و تجهیزات به دیگران آموخت. آن حضرت از شهادت خویش آگاه بود و مطالبی که در مدت حرکتش از حجاز تا عراق بر زبان راند گویای این حقیقت است.

در سرزمین ثعلبه هنگام ظهر امام حسین(ع) اندکی خوابید و وقتی بیدار شد فرمود: در خواب هاتفی را دیدم که می گفت: شما به شتاب می روید و مرگ شما را با شتاب به بهشت می برد. علی اکبر(ع) که چنین سخنی را از پدر شنید گفت: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ امام حسین(ع) فرمود: آری به خدا قسم ما بر حق هستیم. علی اکبر عرضه داشت در این صورت ما از مرگ باکی نداریم و امام حسین(ع) که از استقبال فرزندش شاد شده بود بیان داشت: فرزندم خدا به تو جزای خیر دهد.(8)

اینگونه خبر از آینده دادن مختص اولیاء الهی است و از مصادیق آن می توان وجود مقدس اباعبداللّه (ع) را نام برد. امام علاوه بر این مورد، بارها در مسیر حرکت به سوی کربلا و خصوصاً شب عاشورا همراهان را از اتفاقاتی که در پیش دارند آگه نمود. در مبارزه نابرابر سپاهیان کفر با امام شهیدان اگرچه دشمن مستانه در شیپور پیروزی دمیدامّا فتح واقعی از آن امام حسین(ع) و یارانش بود. امام پیروزی را در مبارزه ظاهری و کشت و کشتار نمی دانست، بلکه آن را در رسیدن به هدفهای مقدسی می دانست که به خاطر آنها قیام کرده و شهادت را انتظار می کشید.

 

یاری فرشتگان و جنیان

حمایت پروردگار و امدادهای غیبی در اکثر نبردهای مسلمین آنها را بر دشمن فائق گرداند، در جنگ بدر که رسول خدا(ص) و یارانش به جنگ با کفار پرداختند بیش از سه هزار فرشته آنها را یاری داده تا دشمن را شکست دهند و با پیروزی از میدان جنگ بیرون آیند. «در روزی که امام حسین(ع) از مکه حرکت نمود، گروهی از فرشتگان آن حضرت را ملاقات کرده و گفتند: ای حجت خدا ذات مقدس باریتعالی در بسیاری از جنگ ها به وسیله ما، جدت رسول خدا(ص) را یاری نمود. اینک برای یاری تو آمده ایم. امام حسین(ع) به آنها فرمود: وعدگاه من و شما زمین کربلاست که من در آنجا کشته می شوم. علاوه بر فرشتگان جمعی از جنیان نزد امام آمده و گفتند: ما از شیعیان و یاران تو هستیم، اگر فرمان دهی تمام دشمنانت را نابود خواهیم کرد. امام حسین(ع) در حق آنها دعا کرد و فرمود: به خدا قسم قدرت ما بر کشتن آنها بیش از شماست. لکن می خواهیم حجت بر همه تمام گردد تا کسانی که هلاک می شوند و یا به سعادت می رسند هر دو از روی دلیل و آگاهی باشد.»(9)

 

احسان به دشمن

نیکی و احسان به انسانها از خصائص بزرگان دین است. آنها حتی در رویارویی با دشمنان و معاندان رفتاری پسندیده داشتند و دیگران را به رعایت این عمل ترغیب نموده اند. بخششهای سخاوتمندانه رسول خدا(ص)، از خود گذشتگی های علی(ع) در جنگها و چشم پوشی و بخشش امام حسن(ع) در برخوردهای سخیف مخالفان، مظهر اخلاق و رفتار الهی در مکتب حیاتبخش اسلام است. امام حسین(ع) که در خاندانی پاک، سخاوتمند و با فضیلت پرورش یافت در مواجهه با لشکر دشمن، زیباترین و پسندیده ترین روش را برگزید. بطوری که نکات آموزنده و تربیتی آن تا ابدیت الگو و سرمشق انسانهای آزاده قرار خواهد گرفت.

در منزل «ذوحسم» که امام و یارانش فرود آمدند، لشکر حر بن یزید ریاحی با هزار سوار رسید. ابن زیاد فرمان داده بود امام حسین(ع) را هرکجا دیدند محاصره کرده و از رفتن وی به کوفه جلوگیری کنند. امام حسین(ع) که حر و لشکریانش را تشنه یافت. ابتدا دستور داد او و افرادش و حتی اسبهایشان را سیراب کنند و پس از آن به «علی بن طمان محاربی» که از دشمنان بود و تازه از راه رسیده بود و از همه تشنه تر بود آب داد امام او را کمک کرد تا آب نوشید زیرا از شدت تشنگی نمی توانست از لب مشک آب بنوشد.(10)

 

چشمه آب

عبیداللّه بن زیاد دورادور جریان جنگ و مقابله با امام حسین را از طریق ابن سعد و دیگر سرداران برگزیده اش کنترل می کرد: عمر سعد بنا بر خواسته او سوارانی انتخاب نمود و بر فرات گمارد تا نگذارند امام و اصحابش از آب استفاده کنند. این بزرگترین بی رحمی در حق امام و فرزندانش بود. اولین محاصره و بستن آب روز ششم محرم اتفاق افتاد. تشنگی، خاندان و اصحاب امام را آزار می داد و آنها را سخت تحت فشار قرار داده بود. در این هنگام امام حسین(ع) به بیرون خیمه آمد، سنگی برداشت و به اندازه 19 قدم به طرف قبله حرکت نمود و آن جا چاه آبی خوشگوار هویدا گشت، همگی از آن نوشیدند و پس از آن آب چشمه خشک گردید و از بین رفت. این خبر به گوش ابن زیاد رسید، به عمر سعد نوشت، شنیده ام حسین بن علی چاه حفر می کند و خود و یارانش از آن می نوشند. از این کار ممانعت کن و اوضاع را بر آنها تنگ گیر. پس از این فرمان، عمر سعد عمربن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و جلو آب را گرفتند و نگذاشتند امام دیگر از آب استفاده کند.(11)

 

محل شهادت

کاروان امام حسین(ع) در کنار دهکده ای به نام «عقر» توسط حر و لشکریانش متوقف شده بود، امام از حر خواست آنها را مقداری جلوتر ببرد تا در کنار فرات رسیدند. اسب امام در این مکان ایستاد و دیگر از جایش حرکت نکرد امام حسین(ع) از نام این سرزمین پرسید؟ همراهان گفتند: اینجا را ماریه و به قولی کربلا گویند. چشمان امام از اشک پر شد و فرمود: خداوندا از غم و اندوه به تو پناه می برم، این جا محل ریختن خونهای ماست، بارها را باز کنید و شتران را بخوابانید و خیمه ها را بپا کنید.»(12)

 

نفرین امام

امام حسین(ع) در تمام منزلگاهها که توقف می نمود هرکجا موقعیتی پیش می آمد به موعظه سپاه دشمن می پرداخت و آنها را از جنگ باز می داشت، حتی در ملاقاتی با عمر سعد سعی نمود او را از این گمراهی نجات دهد و هر وعده ای که ابن زیاد به او داده بود را به بهترین وجه برآورده کند، امّا سخنانش بر قلب قسی او اثری نبخشید و هربار به بهانه ای واهی از نصایح امام سرباز زد. امام حیسن(ع) که سخت دلی او و سست پیمانی لشکرش را دید، احتمال هرگونه تعرضی را به خیام حرمش داد. بنابراین فرمان داد اطراف حرم خندقی کنده و از هیزم پرکنند و سپس آتش بزنند.

زمانی که آتش زبانه کشید فردی از لشکر دشمن سوار اسب شد و به سوی خیام امام جلو آمد و گفت: ای حسین، پیش از آتش آن دنیا به خود آتش زدی! حضرت فرمود: کذبت عدو اللّه دروغ گفتی ای دشمن خدا، گمان داری تو به بهشت می روی و من به دوزخ، پس روی به قبله آورد و فرمود: خدایا او را به آتش دنیا بسوزان قبل از آنکه به آتش آخرت گرفتار آید. نفرین امام در مورد او به اجابت رسید. پای اسب به سوراخی رفت و تعادلش به هم خورد و در حالی که پای آن ملعون در رکاب اسب گیر کرده بود به اینطرف و آنطرف کشیده شد و نهایتاً به خندق آتش افتاد.(13)

لجاجت و قساوت دشمن در کارزار کربلا چنان شد که به تذکرات و سخنرانی های امام گوش نمی دادند و هنگام خطابه امام همهمه می کردند تا صدای آن حضرت به گوش دیگران نرسد، و چنانچه مورد مؤاخذه امام واقع می شدند گفته هایش را تصدیق نمی کردند و به تکذیب آن می پرداختند. به سخن امام که فرمود: آیا امروز در شرق و غرب عالم فرزند دختر پیامبری غیر از من می شناسید. اعتنایی نکردند و با جسارت تمام در مقابل او و خاندانش اسب می راندند، رجز می خواندند و هتاکی می کردند. عبداللّه بن حصین از لشکر ابن سعد به آواز بلند فریاد زد: ای حسین از این آب فرات که می بینی چون شکم ماهی موج می زند قطره ای نمی چشی تا هلاک گردی. آن حضرت از شنیدن این سخن دیده اش گریان شد و فرمود: «اللهم امته عطشانا؛ خدایا او را تشنه بمیران.» در آن حال اسب رمید و برزمینش زد. او برخاسته و بدنبال اسب می دوید و در حالی که تشنگی بر او غالب شده و فریاد العطشش بلند بود، هرچه آب به او رساندند نتوانست آن را بخورد و با تشنگی به هلاکت رسید.(14)

 

پدر، بر تو سلام

بعد از شهادت یاران و نزدیکان امام نوبت به جانبازی فرزند وی حضرت علی اکبر(ع) رسید. او که ریشه اش از خاندان نبوت بود، در خلق و خوی شباهت زیادی به پیامبر اکرم(ص) داشت و این خصلت دلبستگی امام و دیگران را به وی دو چندان می کرد. امام حسین(ع) فرمود: هرگاه دلمان برای پیامبر تنگ می شد علی اکبر را نظاره می کردیم. بنابراین وداع او برای رفتن به میدان به امام بسیار گران آمد. در لشکر دشمن هماوردی برای علی اکبر یافت نشد و او خود را به قلب دشمن زد و با نبردی سنگین تعداد زیادی از آنان را نابود ساخت. شدت حمله تاب و تحمّل را از آن حضرت گرفت و به سوی پدر روانه اش کرد، بلکه با قطره آبی عطش خود را فرونشاند و دوباره به رزم ادامه دهد. هنگامی که علی اکبر نزد پدر آمد و از تشنگی سخن گفت، امام حسین(ع) زبانش را مکید و انگشتری رسول خدا(ص) را در دهانش نهاد و او را به طرف میدان بازگرداند. حضرت علی اکبر(ع) پس از مبارزه ای سخت پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدر جان سلام بر تو، این جدّم رسولخداست که با جامی پر از آب مرا سیراب کرد، به طوری که بعد از این تشنگی نخواهم دید.(15)

 

جانبازی یاران

1 به یقین می توان گفت در عرصه مبارزات جبهه حق و باطل هیچ گروهی به اندازه یاران امام حسین(ع) از خود ایثار و فداکاری نشان ندادند. با اینکه امام به آنها اجازه داد که وی را تنها گذاشته و به شهری دیگر پراکنده گردند تا از تعرض و آسیب دشمن مصون بمانند بر پیمان خویش پای فشردند و قسم یاد کردند تا لحظه آخر از امام و آیین اسلام دفاع کنند. هنگامی که امام حسین(ع) صدق نیت و اخلاص عمل یارانش را دید آنها را از سرنوشتی که در پیش دارند با خبر ساخت. پس به اذن خدا و خواست امام پرده ها کنار رفت و آنها جایگاه خویش را در بهشت دیده به نعمت هایی که خداوند برایشان فراهم نموده بود نظر افکندند و برای رسیدن به آن لحظه شماری می کردند.

در شبی که همه می دانستند فردای آن سرها جدا می گردد و در ضرب شمشیرها سیلاب خون به راه می افتد و اسیری آغاز می گردد، نشاط چهره یاران لشکر حق را فرا گرفت. بریر از یاران امام با عبدالرحمن انصاری سخنی به مزاح گفت. عبدالرحمن او را از این کار منع کرد و خواست از شوخی دست بردارد.

بریر در پاسخ به عبدالرحمن گفت: خویشاوندانم می دانند که من هرگز اهل شوخی نبوده ام حتی در جوانی بسوی سخن باطل

نرفته ام، اما اکنون خوشحالم چون به همین زودی در پیشگاه خدا ظاهر می گردیم و در جوار رحمت او در بهشت برین قرار می گیریم.(16)

2 «جون» غلام ابوذر غفاری از امام حسین(ع) اجازه خواست به میدان رود. امام فرمود: ای جون به تو اذن می دهیم هر طرف می خواهی بروی چونکه تو برای دیدن مشقت دنبال ما نیامدی. جون خود را روی قدمهای امام انداخت و گفت: در هنگام خوشی در خانه شما بودم و از لطف و کرمتان بهره مند شدم، اکنون که هنگام سختی است شما را ترک گویم! گرچه چهره ام سیاه و بوی بدنم کثیف و نژادم پست است و لیاقت ندارم خون خود را با خون شما در آمیزم، اجازه دهید به میدان روم تا چهره ام سفید و نژادم بزرگ و بدنم خوشبو گردد و در بهشت جای گیرم. به خدا قسم هرگز شما را ترک نمی گویم تا این خون سیاهم با خون شما درآمیزد. امام حسین(ع) به او اجازه داد به میدان رود. او پس از مبارزه ای دلاورانه تعداد زیادی را به هلاکت رساند. و خود بر زمین افتاد. امام در لحظات آخر به بالینش آمد و گفت: خدایا چهره او را سفید و بدنش را خوشبو و با محمّد(ص) و آل محمّد(ع) محشور گردان، دعای امام مستجاب شد و بدن او پس از شهادت بسیار خوشبو شد و فضای اطراف را عطرآگین نمود به طوری که همه با خبر شدند.(17)

 

خونی که به زمین برنگشت

وقتی تمام یاران و نزدیکان امام حسین(ع) شربت شهادت نوشیدند وی به تنهایی در مقابل آن لشکر عظیم به نبرد پرداخت و بسیاری را کشت. هیبت امام اجازه نمی داد کسی رویاروی او بجنگد. بنابراین دسته جمعی به طرفش هجوم برده و با هر وسیله ای که در اختیار داشتند بر پیکر شریف و مطهرش ضربه وارد نمودند. از شدت جراحات، توانائیش کم شد و برای لحظاتی بر زمین نشست که ناگاه سنگی بر پیشانیش اصابت نمود و خون فوران کرد، وقتی لباس خود را بالا گرفت تا خون سرش را پاک کند تیری زهرناک بر سینه اش نشست و قلبش را درید. امام در حالی که سر به آسمان گرفته بود فرمود: بسم اللّه و باللّه و علی ملة رسول اللّه؛ آنگاه تیر را از پشت خود بیرون کشید و همانطور که خون از سینه اش می ریخت کفی از آن پر کرد و به آسمان پاشید که قطره ای از آن به زمین برنگشت. در ساعات آخر کارزار ملعونی ضربه ای به سر مبارک امام زد به طوری که عمامه اش بر زمین افتاد و سرش شکافت آن حضرت او را نفرین کرد و فرمود: امیدوارم با این دست نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمگران محشور کند. نفرین امام او را گرفتار کرد و زمانی که عمامه را به سرقت برد، همسرش او را طرد کرد و از خانه بیرون راند. آن ملعون خواست به صورت زنش سیلی بزند دستش به میخی گرفت و از مرفق قطع شد و همیشه فقیر و گدا باقی ماند.(18)

 

لحظه شهادت

با اینکه در وجود نازنین فرزند رسول خدا(ص) رمقی نبود تا چون ساعات اولیه بر جمیع روباهان بشورد. امّا دشمن از نفس کشیدن او نیز واهمه داشت. به این دلیل تعدادی داوطلب شدند سر آن حضرت را از پیکر جدا کنند و با آرامش خیال برای گرفتن جایزه نزد عبیداللّه بروند. آخرین نگاههای امام تنی چند از آن گستاخان را با ترس و لرز به عقب راند، آنها در چهره پسر فاطمه(س) چشمان رسول خدا(ص) و هیبت علی مرتضی(ع) را می دیدند و توانایی خویش را برای کشتن آن حضرت از دست می دادند شمر ملعون که رجز شهامت سرداده بود قدم به قتلگاه گذاشت و شمشیر بر گلوی آن حضرت نهاد. امام چشمانش را باز نمود و فرمود: تو کیستی؟ شمر گفت: شمر بن ذی الجوشن صبابی هستم. امام فرمود: تو مرا می شناسی که فرزند علی (ع) و فاطمه (س) هستم و جدم رسول خدا(ص) و برادرم امام حسن(ع) است. شمر گفت: آری می شناسم، امام پرسید: حال که شناختی چرا قصد جان من کردی؟ او گفت: قصد من گرفتن جایزه از یزید است. امام فرمود: وای بر تو که جایزه یزید محبوبتر از شفاعت جدم رسول خدا(ص) است. و سپس افزود بحق خدا شکمت را به من نشان ده، شمر بدنش را برهنه کرد. شکمش بیماری برص داشت مانند شکم سگها و موی آن چون موی خوک ها بود. امام فرمود: اللّه اکبر، جدم چه درست فرمود که چنین فردی تو را خواهد کشت.(19)

 

دستان خشک

روز عاشورا برای اهلبیت پیغمبر(ص) مالامال غم و اندوه بود. هتاکی دشمن و مظلومیت خاندان امام حسین(ع) دلها را می آزارد و اشکها را روان می سازد. پس از شهادت امام حسین(ع) که پیکر مقدسش بر خاک گرم کربلا قرار گرفت شخصی به نام ابحر بن کعب لباس امام را از تن بیرون آورد و بدن او را برهنه روی زمین رها کرد. به گفته تاریخ بر اثر این کار زشت دو دستش در تابستان مانند دو چوب خشک بخشکید و در زمستان تر بود و خون و چرک از آن می آمد و به آن حال بود تا هلاک شد.(20)

در غم شهادت امام حسین(ع) پیامبر گریست و امامان معصوم عزادار شدند و از آن زمان تاکنون حرارت عشق و سوزناکی این واقعه التیام نیافته. بطوری که هر ساله بیش از سال قبل در ایام عزاداری آن حضرت مردم به یاد مصائبش اشک می ریزند و نهضت مقدّسش را گرامی می دارند. حضرت سجاد(ع) که در حادثه کربلا حضور داشته و در طول سالیان بسیار، با یادآوری آن روز به شدت اشک ماتم می ریخت، به طوری که اصحاب ترسیدند از اینهمه فشار غم و غصه جان دهد، آن حضرت در بیان خاطراتش می فرمود: من با چشمان خود دیدم پدر و برادران و خویشاوندانم را کشتند و آن ها را در بیابان افکندند، اینک چگونه آن مصائب را فراموش کنم. من هنگامی که میدان جنگ کربلا و بدن های متلاشی شده را از نظر می گذرانم گریه گلویم را می گیرد و آن هنگام که خواهران و عمه هایم از این خیمه به آن خیمه فرار می کردند را هرگز فراموش نمی کنم.

 

پی نوشت ها:

1. سوره الرحمن ، آیه 78.

2. بحار، ج 16، ص 21.

3. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص 100.

4. اصول کافی، ج 2، ص 307.

5. لهوف، سید بن طاووس، ص 23.

6. ینابیع الموده، ج 2، ص 118 117.

7. مقتل الحسین، علامه مقرم، ص 25.

8. لهوف، ص 70.

9. همان، ص 68.

10. مقتل الحسین، ص 218.

11. همان، ص 224.

12. ینابیع الموده، ج 2، ص 161.

13. همان، ص 69.

14. نفس المهموم ص 152، روضة الشهداء، ملا حسین کاشفی، ص 269.

15. بحار، ج 45، ص 44.

16. امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، علامه محسن امین، ص 127.

17. مقتل الحسین، ص 312.

18. ینابیع الموده، ج 2، ص 181.

19. همان، ص 182.

20. لهوف، ص 73.


منبع : مجله پاسدار اسلام، شماره 290، زهرا نساجی زواره؛
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه