قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انتقال سرهاى شهيدان به شام

در اخـبار آمـده که ابن زیاد بعـد از آنکه یک روز سرها را در کوچه ها و محلات کوفه گـردانید فـرداى آن روز سر حسین و بقـیه سرها را به وسیله زحربن قیس به شام فرستاد، هنگامیکه زحر وارد شد، یزید پرسید: چه خبر؟
زحر: بشارت به فتح و پیروزى خدا، که حسین با هجده نفر از بستگان و شصت نفر از شیعیان بر ما وارد شدند، از آنها خواستیم تسلیم شوند و به حکم امیر عبیدالله زیاد تن دهند یا بجنگند، آنها جنگ را اختیار کردند، با طلوع آفتاب بر آنها تاختیم و از هر سو آنان را مـحاصره کردیم تـا وقـتیکه جنگ شدت گرفت آنها به بیشه ها و گودالها فرار مى کردند چنانکه کبوتر از باز فرار مى کند بخدا سوگند یا امیرالمؤمنین به اندازه کشتن و پوست کردن شترى بیش نگذشت که همه را کشتیم و اکنون بدنها روى زمین افتاده و جامه هاشان خون آلود و صورتها خاک آلود و آفتاب بر آنها مى تابد و باد بر آنها مى ورزد.
یزید مدتى سر به زیر افکند و آنگاه سر برداشت و گفت: من از شما خشنود مى شدم به کمـتر از کشتن حسین، اگر من خود با او طرف مى شدم از او مى گذشتم، خدا حسین را رحمت کند، سپس او را بیرون کرد و جایزه اى به او نداد.(۱)


نویسنده:آیت الله محمد على عالمى

پی نوشت:


۱-کامـل ج ۳/ص ۴۰۱ - طبرى ج ۷/ص ۳۷۴ - نفس المهموم ص ۴۱۹ - ارشاد ص ۲۴۵.

 


منبع : کتاب آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا))
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه