قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انحراف جامعه در عصر امام حسين عليه السلام

به طور کلى در این فصل موضوعاتى چون زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه در عصر امام حسین علیه السلام، ابزارها و روشهاى معاویه براى منحرف ساختن جامعه، علل انفعال جامعه در برابر فعالیتهاى معاویه، مقابله با انحراف جامعه و فعالیت مخفى امام حسین علیه السلام در زمان معاویه را بررسى مى کنیم.

پیوسته این پرسش براى ما شیعیان مطرح بوده است که چرا و چگونه مسلمانان، و به خصوص کسانى که مدتها در محضر امیر مؤمنان علیه السلام بوده اند و از تعالیم ایشان بهره مند شده اند، و نیز کسانى که، خود، امام حسین علیه السلام را براى تصدى امر ولایت و حکومت دعوت کرده بودند، در برابر سیدالشهدا شمشیر بستند و با آن وضع فجیع، ایشان را به شهادت رساندند؟! این امر چنان عجیب است که اگر هر ساله ماجراى کربلا را بارها بازگو نمى کردند، به سادگى باورپذیر نبود که چنین واقعه اى امکان پذیر باشد.
پیش تر اشاره شد که براى پاسخ به این پرسش، باید از واقعه عاشورا قدرى به عقب بازگردیم و وضع جامعه صدر اسلام را به خصوص از زمانى که بنى امیه در شام قدرت را به دست گرفتند، بررسى کنیم. همچنین خاطرنشان کردیم که در جامعه اسلام ضعفهایى وجود داشت و این ضعفها زمینه اى بود براى سیاست مدارانى چون معاویه، تا با استفاده از آنها و به کمک عوامل و ابزارهایى به مقاصد خویش دست یابند. با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که بیشتر این ضعفها به پایین بودن سطح اطلاعات دینى و فرهنگ مردم و حکم فرمایى فرهنگ قبیله اى بر جامعه باز مى گشت؛ به گونه اى که اگر رئیس قبیله اى کارى انجام مى داد، دیگران کورکورانه از او پیروى مى کردند.
به طور کلى در این فصل موضوعاتى چون زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه در عصر امام حسین علیه السلام، ابزارها و روشهاى معاویه براى منحرف ساختن جامعه، علل انفعال جامعه در برابر فعالیتهاى معاویه، مقابله با انحراف جامعه و فعالیت مخفى امام حسین علیه السلام در زمان معاویه را بررسى مى کنیم.

 

زمینه هاى اجتماعى انحراف جامعه

 

۱. پایین بودن سطح فرهنگى


نخستین زمینه انحراف جامعه در عصر امام حسین علیه السلام، پایین بودن سطح آگاهى و فرهنگ مردم بود. اگرچه چند دهه از بعثت پیامبر مى گذشت و مرزهاى اسلام تا مناطق دوردست گسترده شده بود، هنوز فرهنگ و باورهاى اسلامى از مدینه به دورترین نقاط سرزمینهاى اسلامى، از جمله شام، نرسیده و ایمان به قلبهاى مردم آن بلاد راه نیافته بود.
البته باید دانست ارتقاى سطح معرفت و تربیت اسلامى، به سادگى تحقق نمى یابد؛ به ویژه در منطقه اى مانند شام با حاکمى همچون معاویه.
۲. روح زندگى قبیله اى
یکى دیگر از زمینه هایى که معاویه در تثبیت حکومت خویش از آن سود جست، روح زندگى قبیله اى بود. زندگى قبیله اى اقتضا مى کرد که اگر رئیس ‍ قبیله در کارى پیش قدم مى شد، همه افراد قبیله، یا دست کم اکثریت آنان، به راحتى از او پیروى مى کردند. البته این روحیه را نمى توان به طور کلى امرى منفى تلقى کرد؛ چرا که در صدر اسلام، اگر رئیس قبیله اى به پیامبر اسلام صلى الله علیه و اله ایمان مى آورد، سایر افراد قبیله نیز به سادگى و بى هیچ مقاومتى مسلمان مى شدند، و اگر رئیس قبیله مرتد مى شد، مردم آن قبیله نیز بى چون و چرا از او پیروى مى کردند. بعد از رحلت پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله نیز همین رخ داد و افراد قبایل به راحتى به اقتفاى رؤسایشان از اسلام برمى گشتند. (۱)
۳. ضعف ایمان
یکى دیگر از زمینه هایى که معاویه از آن بهره مى برد، ضعف ایمان مردم بود. عوامل گوناگونى دست به دست هم داد تا طى نیم قرن پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و اله زمینه رشد دین و دین دارى در جامعه تضعیف شود و از شمار افراد دین باور کاسته گردد. امام حسین علیه السلام در حدیثى وضع دین دارى جامعه آن روز را چنین ترسیم مى کند:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ (۲) مردم بردگان دنیا هستند و دین مانند لیسه اى بر زبانشان است. مادامى که دنیا و معاششان دایر باشد، از دین دارى دم مى زنند و هنگامى که امتحان آنان را جدا مى کند، دین داران اندک مى شوند.
مدعیان دین دارى فراوان اند، ولى تا زمانى بر این ادعاى خود پایدار هستند که دین به دنیایشان صدمه نزند. اما اگر مجبور باشند میان دین و دنیا یکى را برگزینند و با حفظ دین دنیا از دستشان برود، دین داران اندک شمار خواهند بود. از سویى، کسانى که ایمانى ضعیف دارند، در معرض خطرند که شیاطینى مانند ابوسفیان از آنان به خوبى سوء استفاده کنند. این ضعف، به خصوص در منطقه شام که مردم آن فاقد مربیان دینى بودند، بیشتر مشهود بود؛ به طورى که داستانهاى عجیبى درباره نادانى و جهالت آنان در تاریخ ثبت شده است. حتى در مدینه نیز - که مردم در سایه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و اله تربیت شده بودند و هنوز مدت زیادى از وفات ایشان نگذشته بود - واقعه غدیر به فراموشى سپرده شد. اینها و پاره اى موارد دیگر، زمینه هایى بود که معاویه براى رسیدن به اهداف خویش از آنها بهره مى برد.

 

ابزارها و عوامل انحراف جامعه

معاویه در زمینه هاى یاد شده از ابزارها و عواملى چند براى پیشبرد اهداف خویش بهره جست. البته بهره گیرى از این ابزارها و عوامل، امر تازه اى نبود. سیاست مداران دنیا معمولا از اعصار گذشته تا دوران معاصر، از این ابزارها سود جسته اند. معاویه نیز این عوامل را به خوبى مى شناخت و با شیوه استفاده از آنها به خوبى آشنا بود. این عوامل عبارت اند از:


۱. تبلیغات


همه سیاست مداران مى کوشند به مدد تبلیغات، اذهان و افکار مردم را به جهتى که مى خواهند سوق دهند. البته با گذشت زمان و با تغییر فرهنگ جوامع، کیفیت به کارگیرى ابزارهاى تبلیغاتى و دگرگون مى شود. در سده اول هجرى، عوامل تبلیغاتى در جامعه اسلامى، همچون امروز، مسائلى نظیر اومانیسم، پلورالیسم یا حقوق بشر نبود: تنها اسلام حاکم بود و مردم به خدا و پیغمبر صلى الله علیه و اله معتقد بودند، و قرائتهاى گوناگون از دین رونقى نداشت. ولى در جامعه آن روز عوامل و ابزارهاى دیگرى بود که در تبلیغات مى توانستند از آنها به خوبى استفاده کنند. از جمله ابزارهاى تبلیغاتى مورد استفاده در آن زمان، هنر و ادب، و به ویژه شعر بود. شعر در میان عربهاى آن عصر جایگاهى بس مهم داشت. معاویه مى کوشید شاعران معروف و برجسته اى را به کار گیرد تا اشعارى در مدح او و مذمت مخالفانش بسرایند و در میان مردم منتشر کنند. یکى از برجسته ترین این شاعران، اخطل نصرانى بود. (۳) وى شاعرى بسیار زبردست به شمار مى آمد و شاگردانى را نیز براى این کار تربیت مى کرد. البته در میان مؤمنان و متدینان، قرآن و حدیث از هر چیز دیگرى اهمیت بیشترى داشت و از این روى، معاویه سعى داشت تا کسانى را براى جعل حدیث گرد آورد. از این جمله مى توان ابوهریره را نام برد. او یکى از جاعلان و حدیث سازان معروف است که برخى علماى اهل تسنن نیز درباره حدیث سازى او کتاب نوشته اند. ابوهریره احادیثى جعل مى کرد و به پیامبر صلى الله علیه و اله نسبت مى داد، و مردم ساده لوح نیز باور مى کردند. معاویه همچنین از کسانى که «قراء» نامیده مى شدند، بهره مى گرفت. «قارى» در آن زمان، بسیار پر ارج بود. او تنها به قرائت قرآن با لحن و تجوید نمى پرداخت؛ بلکه در آن عصر، علماى بزرگ دین را قارى مى نامیدند. ایشان کسانى بودند که قرآن را به خوبى مى خواندند، آن را تفسیر مى کردند و غالبا حافظ قرآن بودند. (۴) معاویه از هر سه دسته قراء، شاعران و محدثان بهره گرفت تا دستگاه تبلیغاتى منسجم و همه جانبه اى را به نفع حکومت خویش به راه اندازد.

۲. تطمیع


معاویه کسانى را که نمى توانست با شعر، حدیث و قرآن فریب دهد، با ابزار تطمیع مسخر خویش مى ساخت. او رؤ ساى قبایل را بیشتر از طریق وعده پست و مقام و اعطاى هدایا و جوایز سنگین فریب مى داد و آنان را به سوى خود جذب مى کرد. هنگامى که معاویه براى رئیس قبیله اى کیسه هاى زر مى فرستاد، کمتر کسى یافت مى شد که بتواند در برابر آنها مقاومت و خویشتندارى کند.

۳. تهدید

تهدید یکى از ابزار مهم و کارآمد حکومت معاویه براى اجراى اغراض ‍ شیطانى اش بود. کارگزاران معاویه به محض اطلاع از مخالفت عده اى، آنان را دستگیر و زندانى و شکنجه مى کردند و در نهایت مى کشتند. این تهدیدها و آزار و اذیتها، به خصوص درباره اهل بیت علیهم السلام با قساوت و شقاوت بسیار همراه بود. (۵)
معاویه با استفاده از این عوامل و ابزارها جامعه را به سوى اهداف شیطانى خود منحرف ساخت. البته او هر یک از این عوامل را در جاى مناسب آن به کار مى گرفت؛ از شاعران، محدثان و قاریان به مثابه عوامل و ابزارهاى تبلیغ دستگاه حکومت خود بهره مى برد و رؤ ساى قبایل و اشخاص جامعه را با پول و مقام تطمیع مى کرد و آنجا که این عوامل کارگر نبودند، از تهدید و ارعاب سود مى جست.
معاویه حدود چهل سال بر سرزمین شام حکومت کرد. از زمان خلیفه دوم تا سال چهلم هجرى حکومتش منحصر به منطقه شام بود و بعد از سال چهلم هجرى و شهادت على علیه السلام و صلح امام حسن علیه السلام، در مقام خلیفه کل سرزمینهاى اسلامى در آنجا استقرار داشت. او سعى داشت مردم شام را آن گونه که خود مى خواهد تربیت کند و در راه رسیدن به اهداف خویش، از عوامل و ابزارهاى مذکور به نحو کامل فایده مى برد. او مقدمات این کار را از ابتداى حکمرانى خود بر شام آماده ساخته بود و افراد را شناسایى و آزمایش کرده و تجربه کافى را در این راه به دست آورده بود، و به محض دست یابى به خلافت، اهداف خود را دنبال کرد.
وصیت معاویه در سالهاى آخر عمر، از اهداف دراز مدت او حکایت داشت. او مى خواست سلطنتى را که به چنگ آورده بود، در خاندانش باقى بماند و یزید جانشین وى شود؛ گرچه خود خوب مى دانست که یزید، آن گونه که باید و شاید، لیاقت حکومت را ندارد. او بسیار کوشید تا یزید را به دست افرادى تربیت کند؛ حتى کسانى را گمارده بود که مراقب او باشند. معاویه براى راهنمایى و کمک به یزید، به او وصیت کرد و بنابر آنچه در منابع تاریخى نقل شده است، خطاب به او گفته بود: من زمینه اى براى سلطنت تو فراهم کرده ام که هیچ کس دیگرى نتوانسته براى فرزندش فراهم کند. حکومت براى تو مهیاست، به این شرط که چند امر را رعایت کنى: مردم عراق مى خواهند هر روز حاکمشان عوض شود. اگر آنان چنین خواستند، تو نیز چنین کن. این بهتر از آن است که صد هزار شمشیر علیه تو کشیده شود. مردم حجاز را احترام کن؛ آنان خود را متولى اسلام مى دانند. هر وقت نزد تو آمدند از آنها پذیرایى کن و جوایزى به آنان بده، و اگر آنها نیامدند، تو نماینده اى نزد ایشان بفرست تا جویاى احوالشان شود و از آنان دلجویى کند. اما چند نفر هستند که به آسانى زیر بار حکومت تو نمى روند: فرزند ابى بکر؛ فرزند عمر؛ فرزند زبیر و بالاخره فرزند على. باید مراقب این چهار نفر باشى... با حسین مقابله نکن. تا مى توانى بکوش تا از او بعیت بگیرى. اگر بیعت نکرد و با تو جنگید و بر او پیروز شدى، باز هم با او مهربانى کن. درافتادن با حسین به صلاح تو نیست. او فرزند محمد است و در میان مردم جایگاهى بسیار والا دارد و او شخصیتى بسیار متفاوت با دیگران است. (۶)
اما یزید همچون پدرش آینده نگرو دوراندیش نبود، و بعد از اینکه به خلافت رسید، بى درنگ به حاکم مدینه دستور داد که از چند نفر بیعت بگیرد، و اگر بیعت نکردند، آنان را گردن بزند. (۷) اینجاست که مردم، به آسانى و در مدتى کوتاه، دست از اسلام مى کشند و نور دیده پیامبرشان را به قتل مى رسانند؛ کسى که گذشته از انتسابش به پیامبر و جنبه امامتش، انسانى محبوب و دوست داشتنى بود. او کسى بود که مردم با دیدن جمالش، عاشق وى مى شدند، و هرگاه اخلاق او را مى دیدند، عاشق اخلاقش مى شدند؛ اگر کسى از او چیزى مى خواست به گونه اى به او مى داد که نگاه آن سائل در چشم ایشان نیفتد و شرمسار نشود. چنین کسى را با این وضع قساوت آمیز کشتند.
بنابر آنچه گذشت، در آن روزگار مؤمنان واقعى که ایمان در عمق جانشان رسوخ کرده باشد، بسیار اندک شمار بودند و معاویه با شناخت توده مردم و بهره گیرى از ضعف ایمان آنان توانست از طریق تبلیغ و تطمیع و تهدید، جامعه را به جهتى که خود مى خواست، سوق دهد.
امام حسین علیه السلام با معاویه مانند یزید مقابله نکرد، چون مى دانست او یا هر کس دیگرى اگر در آن شرایط با معاویه مقابله کند، به طور پنهانى از پاى در خواهد آمد، و بعد این امر به کمک دستگاههاى تبلیغاتى و با اشعار و احادیث جعلى، و ترویج انبوهى از اتهامات و افترائات توجیه خواهد شد و عده اى از سخنوران و واعظان دنیادوست و وابسته به دربار - که همیشه و همه جا، و به خصوص در جامعه هاى دینى، براى گم راه ساختن مردم نقشى اساسى داشته اند - معاویه را در این راه یارى مى رساندند.
قرآن مى فرماید عامل فساد و اختلاف در هر دینى عالمان خودفروخته بوده اند:
فما اختلفوا إ لا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم؛ (۸) و جز بعد از آنکه علم براى آنان [حاصل] آمد، [آن هم] از روى رشک و رقابت میان خودشان، دستخوش اختلاف نشدند.
سررشته فساد، ایجاد اختلاف، آشوب، انحراف و فتنه در دست کسانى بود که راه را مى شناختند. حاکمانى همچون معاویه، این افراد را شناسایى مى کردند و با پول آنان را مى خریدند و به خدمت خود در مى آوردند و عالمان غیرتمند به انحاى مختلف از صحنه خارج مى شدند. شمارى از بزرگان اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام از این دسته بودند و یکى پس از دیگرى ترور مى شدند، یا به بهانه هایى بر دار مى رفتند. (۹) حجر بن عدى و میثم تمار از این جمله اند. ایشان در ایمان خود استوار بودند و هیچ یک از این ابزارها بر آنان کارگر نیفتاد، و از همین روى عاقبت اعدام شدند. آنچه باعث مى شد که مردم از دستورات اسلام منحرف شوند و حتى عواطف دینى، سنن قومى، اخلاق عشیره اى و قبیله اى و مهمان دوستى خود را نیز از کف بدهند همین سه عاملى بود که معاویه به کار مى برد.
بهترین درسى که از واقعه عاشورا مى توان گرفت، این است که دریابیم چگونه مدعیان مسلمانى و کسانى که خود را پیرو پیامبر مى دانستند، و بارها حسین علیه السلام را روى دست پیامبر صلى الله علیه و اله دیده بودند و مشاهده کرده بودند پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله هنگام سخنرانى بالاى منبر، هرگاه حسین علیه السلام از پله هاى منبر بالا مى آمد آن حضرت او را در آغوش مى گرفت (۱۰) و مشاهده کرده بودند که حضرت گریه حسین علیه السلام را تاب نمى آورد(۱۱) و رعایت حق او را به مردم سفارش کرده است، چنین رفتارى با امام علیه السلام داشتند و او را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند.

 

معاویه از این عوامل در مقاطع مختلف، به شیوه هاى متفاوتى بهره مى برد. از این روى، دوره حکومت وى را مى توان به سه مقطع تقسیم کرد:
اول. پیش از خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام
معاویه در این دوران، در شرایط بسیار مساعدى حکومت مى کرد؛ زیرا مقر حکومت وى، یعنى سرزمین شام، منطقه دورافتاده اى به شمار مى آمد و با حکومت مرکزى چندان ارتباطى نداشت و مردم آن سامان، پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله و حتى اصحاب بزرگ آن حضرت را کمتر دیده بودند. از سوى دیگر، خلیفه دوم و سوم چندان اصرارى بر کنترل معاویه نداشتند؛ به خصوص خلیفه سوم که دست معاویه را بسیار باز گذاشته بود. در چنین شرایطى، زمینه هر نوع فعالیتى براى معاویه فراهم بود، و او در این مدت، جامعه شام را به دلخواه خود تربیت مى کرد.
دوم. دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام
در این دوران، شیوه معاویه، به خصوص در زمینه تبلیغات، تغییر کرد. او على علیه السلام و یارانش را به قتل خلیفه سوم، عثمان، متهم ساخت، و بنابراین على علیه السلام مى باید قاتلان عثمان را تحویل مى داد تا قصاص ‍ شوند. تبلیغات معاویه در این باره چنان گسترده بود که بسیارى از مردم تحت تاءثیر قرار گرفتند. مسئله خون خواهى عثمان زمینه اى شد تا معاویه بتواند عده اى از مردم را به سوى خود جذب کند و جنگ صفین را در مقابل على علیه السلام به راه اندازد. افزون بر کشته هایى که در درگیریهاى پراکنده به قتل رسیدند، در این جنگ، دهها هزار مسلمان از دو طرف کشته شدند. این غائله با شهادت امیر مؤمنان علیه السلام پایان یافت.
سوم. پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
مردم در این دوره از جنگ خسته شده بودند. حتى یاران نزدیک على علیه السلام - که سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان را اداره کرده بودند - با مشکلات فراوانى مواجه بودند. این اواخر حکوت امیر مؤمنان نیز کاملا مشهود بود. (۱۲) بعد از شهادت آن حضرت، معاویه از این موقعیت بهره کامل برد و سران سپاه امام حسن علیه السلام را با زر و تزویر فریب داد و آن حضرت را به پذیرش صلح مجبور کرد. در این زمان، معاویه بر سراسر کشورهاى اسلامى تسلط یافته بود و افزون بر شام، بر مصر، عراق، حجاز، یمن، شمال آفریقا و ایران نیز فرمان مى راند. از افراد خاندان پیامبر صلى الله علیه و اله فقط امام حسن علیه السلام سد راه او بود که ایشان را نیز با جریان صلح کنار زد. در این دوران، معاویه خود را قادر به انجام هر کارى مى دانست، و از همین روى، به قدرى از عوامل یاد شده سود جست که مى توان گفت غربت و مظلومیت امام حسن علیه السلام و بعد از ایشان، امام حسین علیه السلام، بیش از آنى بود که روز عاشورا بر سیدالشهدا علیه السلام گذشت، متاءسفانه اطلاعات تاریخى کافى درباره این دوران بر جاى نمانده، و نیز این مظلومیت اهل بیت علیهم السلام به گونه اى نیست که بتوان با آن، عواطف و احساسات مردم را تحریک، و خاطره هاى آن روزگار را تجدید کرد؛ بلکه تنها با تفکر و تمق مى توان دریافت که در آن دوره، چه ظلمى بر خاندان رسول علیهم السلام مى رفت. دستگاه اموى به قدرى بر ضد خاندان پیامبر صلى الله علیه و اله تبلیغ کرد که سب و لعن امیر مؤمنان علیه السلام بخشى از مراسم عبادى، همچون نماز جمعه، شد و هر خطیبى باید آن حضرت را لعن مى کرد، و مردم پس از نمازهاى عادى خود نیز بر امام على علیه السلام لعنت مى فرستادند. (۱۳) در چنین موقعیتى فرزندان امام على علیه السلام مى باید صبر و سکوت پیشه مى کردند، و پس از شهادت امام حسن علیه السلام نیز، امام حسین علیه السلام این بار را به تنهایى بر دوش مى کشید.
تا زمانى که امام حسن علیه السلام زنده بود، امام حسین علیه السلام به مصاحبت و پشتیبانى ایشان دلگرم بود؛ اما پس از شهادت او، امام حسین علیه السلام در تنهایى خون دل مى خورد و کسى را نمى یافت که با او درد دل کند. این وضعیت ده سال ادامه یافت. تاریخ، گفت وگوهایى که میان شیعیان و طرفداران امام حسین علیه السلام با دیگران درگرفته، و گاه نامه نگاریهایى که میان امام حسین علیه السلام و معاویه صورت گرفته و نیز برخوردهاى حضورى میان آن حضرت و معاویه را ثبت کرده است، و اینها همه گواه تنهایى و مظلومیت آن حضرت اند. (۱۴) معاویه دو بار به حجاز سفر کرد و گروهى از لشکریان شام را نیز با خود به مکه و مدینه برد و مدتى در آنجا ماند تا زمینه ولایتعهدى یزید را فراهم سازد. در این سفرها، گفت وگوهایى میان معاویه و امام حسین علیه السلام رخ داد. معاویه همچنین با شمارى از سران و معتمدان سرشناس مدینه که تسلیم او نمى شدند، گفت وگو کرد. این افراد شخصیتهاى برجسته اى بودند که ولایتعهدى یزید را نمى پذیرفتند و معاویه اصرار داشت که از آنان براى یزید بیعت بگیرد.
در یکى از گفت وگوها که میان معاویه و امام حسین علیه السلام واقع شد، معاویه امام علیه السلام را دعوت مى کند و به ایشان مى گوید که من با شما سخن خصوصى دارم. حضرت مى پذیرد و با او گفت وگو مى کند.
معاویه مى گوید: تمام مردم در مدینه حاضرند ولایتعهدى یزید را بپذیرند؛ فقط شمار چهار نفر این امر را نمى پذیرید. سرکرده این افراد نیز شما هستید. اگر شما ولایتعهدى یزید را بپذیرد و بیعت کنید، دیگران نیز گردن مى نهند و بدین ترتیب مصلحت و یکپارچگى امت اسلامى تاءمین مى شود و خون مسلمانان بر زمین نمى ریزد. چرا با یزید بیعت نمى کنید؟
حضرت علیه السلام فرمود: تو در مدت حکومت خود، خونهاى زیادى ریختى و بسیار فساد کردى. این آخر عمر وزر و وبالى براى بعد از مرگت فراهم نکن و گناه یزید را به گردن مگیر. چگونه حاضر مى شوى که او را بر مردم مسلط کنى، در حالى که در میان مردم کسانى هستند که مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براى مردم نافع ترند؟!
معاویه گفت: گویا مى خواهى خودت را مطرح کنى؟ تو مى خواهى بگویى که مادر و پدرت از مادر و پدر یزید بهترند و خودت از یزید برترى؟
حضرت فرمود: اگر این گونه بگویم چه اشکالى دارد؟
معاویه گفت: اینکه گفتى مادرت از مادر یزید بهتر است، راست گفتى؛ چون اگر جز این نبود که فاطمه علیها السلام از قریش بود و مادر یزید از قریش ‍ نیست، کافى بود. البته علاوه بر اینکه مادر تو از قریش است، دختر پیامبر صلى الله علیه و اله نیز هست. پس مسلما مادر تو از مادر او بهتر است. اما اینکه گفتى پدر تو از پدر یزید بهتر است، جاى تامل دارد؛ زیرا مى دانى که پدر یزید و پدر تو باهم مبارزه کردند و خدا به نفع پدر یزید حکم کرد. اما این صحیح نیست که تو از یزید بهترى؛ بلکه یزید براى جامعه اسلامى خیلى بهتر از توست.
حضرت فرمود: مى گویى یزید شرابخوار از من بهتر است؟!
معاویه در پاسخ گفت: از پسر عمویت غیبت نکن.
معاویه، امام حسین علیه السلام را نصیحت کرد و گفت: خشونت به خرج نده. از پسر عمویت غیبت و بدگویى نکن. یزید هیچ گاه از تو بدگویى نمى کند؛ بنابراین او از تو بهتر است. (۱۵)
با این ترتیب، زمانى که بنى امیه عنان قدرت را به دست مى گرفتند، این ایده جبرگرایانه را دامن مى زدند که «خواست خدا چنین بوده است». چنین تعبیرهاى جبرآمیزى از سوى خلفا در حق امیرالمؤمنین علیه السلام نیز ابراز مى شد؛ چنان که نقل کرده اند در سفرى خلیفه دوم از امیرالمؤمنین علیه السلام خواست که در آن سفر با او همراه شود؛ ولى آن حضرت نپذیرفت و با او هم سفر نشد. خلیفه از این عمل ناراحت و ناراضى بود، و از این روى به ابن عباس که همراهش بود، گفت: مى دانى چرا پسر عمویت با ما به این سفر نیامد؟ ابن عباس گفت: نه. خلیفه گفت: على در مدینه ماند تا زمینه سازى کند که بعد از من خلیفه شود. ابن عباس مى گوید: او براى خودش چنین احتیاجى نمى بیند؛ چون معتقد است که پیامبر صلى الله علیه و اله او را به عنوان امام تعیین کرده است. آن گاه خلیفه دوم گفت: آرى، پیامبر مى خواست على علیه السلام را به جانشینى خود تعیین کند، اما خدا نخواست. (۱۶)
معاویه نیز از این استدلال مغالطه آمیز استفاده مى کرد. یزید نیز در مجلسى که اسراى اهل بیت علیهم السلام را وارد کرده بودند، خطاب به امام زین العابدین علیه السلام گفت: حمد خداى را، که پدرت را کشت. (۱۷)
یکى از سوژه هاى تبلیغى معاویه را دوره بیست ساله حکومتش پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام - به خصوص درباره شیعیانى که در عراق و به ویژه در کوفه مى زیستند - این بود که على علیه السلام و حکومت پنج ساله اش را مقصر اصلى عقب ماندگى اقتصادى، ریخته شدن خونها، یتیم شدن کودکان و... جلوه دهد. این ترفند تبلیغى در زمان خود حضرت نیز به اجرا در مى آمد؛ چنان که على علیه السلام از دست دوستانش گلایه مى کرد و مى فرمود: در تابستان به شما مى گویم به جنگ برویم، مى گویید هوا گرم است؛ در زمستان فرمان جهاد مى دهم، مى گویید هوا سرد است، صبر کن هوا بهتر شود، کشاورزى مان عقب افتاده است، محصول کشاورزى مان روى زمین مانده است... ». (۱۸) اینها همه بر اثر تبلیغات معاویه بود. عمال معاویه این تبلیغات را در داخل قلمرو حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام به راه مى انداختند و مردم را بر ضد آن حضرت تحریک مى کردند و زمینه شورش و آشوب را فراهم مى ساختند.
نظیر این مسائل در انقلاب اسلامى نیز رخ داده است. در روزنامه ها مى نویسند اگر بعد از فتح خرمشهر، امام قدس سره جنگ را متوقف کرده بود، امروز چنین مشکلاتى نداشتیم. (۱۹) امروز سران نهضت آزادى و جبهه ملى، همان کسانى که امام رحمه الله درباره آنها فرمود: «اینها از منافقین بدترند»،(۲۰) سیاست گذاران پشت پرده کشور شده اند. سوژه تبلیغاتى آنان این است که مى گویند اگر این جنگ نبود، این همه بدبختى در کشور نبود، و روحانیان را مقصر جلوه مى دهند و مى گویند حکومت آخوندى این جنگ را بر مردم تحمیل کرد. اگر زودتر صلح کرده بودند، کار به اینجا نمى رسید. مشکلات اقتصادى جامعه بر اثر قطع رابطه با امریکاست؛ اگر ایران الان هم با امریکا سازش کند، مسائل و مشکلات ما حل مى شود.
شگرد معاویه این بود که حرف غلطى را، که نادرستى آن بدیهى بود، آن قدر تکرار مى کرد تا مردم رفته رفته آن را بپذیرند. اینها نیز درست همین سیاست را به کار مى برند. در برخى موارد، مقام معظم رهبرى در سخنرانیهایشان به صراحت، مطلبى را بیان فرموده، جواب داده اند؛ مثلا ایشان درباره رابطه با امریکا به تفصیل بحث کرده اند. نویسندگان دیگر نیز با شواهد تاریخى و علمى ثابت کرده اند که رابطه با امریکا نه تنها مشکلات اقتصادى ما را حل نمى کند، بلکه آنها را دو چندان خواهد ساخت. براى مثال ترکیه از جمله کشورهایى است که سر سپرده امریکاست؛ ولى مردم آن، در اعتراض به اوضاع نابسامان اقتصادى اعتصاب مى کنند و خواستار پنجاه درصد افزایش حقوق مى شوند. امریکا، کشورى را که زمانى بزرگ ترین کشور اسلامى و پایگاه خلافت عثمانى بود، به چنان خوارى اى دچار کرده که نوکر ریزه خوار خوان اسرائیل شده است. باز هم مى گویند: مشکل ما این است که با آمریکا سازش نکرده ایم؛ اگر با آمریکا رابطه داشته باشیم، مشکلاتمان حل مى شود. این همان سیاست معاویه است؛ اما سیاست على علیه السلام این بود که وظیفه حاکم اسلامى قبل از هر چیز، اجراى احکام اسلام و حفظ ارزشهاى اسلامى است، و پس از آن نوبت به اقتصاد مى رسد. منطق معاویه و منطق على علیه السلام امروز نیز جریان دارد:
رگ رگ است این آب شیرین آب شور

بر خلایق مى رود تا نفخ صور

نظر به اینکه شرایط تاریخى تا حدى تکرار پذیرند و ممکن است موارد مشابه آنها در اعصار دیگر نیز رخ دهد، اکنون این پرسش مطرح مى شود که گرچه معاویه از ابزار تبلیغات، تواءم با فریب مردم و تحریف حقایق و نیز از حربه تهدید و تطمیع، بسیار بهره برد، چرا مردم فریب خوردند و تحت تاءثیر تهدیدها و تطمیعهاى او قرار مى گرفتند؟ این پرسش، در واقع، روى دیگر پرسش قبلى است به عبارت دیگر بنى امیه اثرگذار و مردم اثرپذیر بودند؛ آنان این تبلیغات، تهدیدها و تطمیعها را اعمال مى کردند و مردم در برابر آنها از خود انفعال نشان مى دادند. چرا مردم منفعل شدند و اقدامات بنى امیه کارگر افتاد؟ این مسئله از آن جهت اهمیت دارد که ممکن است در جامعه امروز نیز چنان وضعى پدید آید و دشمنان اسلام با استفاده از همان ابزارها بخواهند مسیر انقلاب را تغییر دهند. از این روى، لازم است بدانیم چگونه واکنش نشان دهیم، و بکوشیم که منفعل نشویم. ممکن نیست معاویه، یزید یا عمر سعد دیگرى پیدا شوند؛ زیرا حوادث تاریخى هیچ گاه عینا تکرار نمى گردند، اما مشابه آنها رخ مى دهد؛ چنان که پیامبر صلى الله علیه و اله فرموده است: «آنچه در بنى اسرائیل روى داده است، در امت من نیز روى خواهد داد؛ حتى اگر آنان در سوراخ سوسمارى وارد شده باشند، شما نیز به داخل آن خواهید شد». (۲۱) اینکه مى گوییم آنچه در صدر اسلام رخ داده، ممکن است بعدها نیز واقع شود، به این معنا نیست که همان جریانها و حوادث عینا تکرار مى شوند؛ بلکه حوادثى پدید مى آید که روح و انگیزه آنها همان روح و انگیزه است. انگیزه اى که معاویه را واداشت تا آن گونه عمل کند، ممکن است در افراد همین عصر نیز وجود داشته باشد، و روشهایى که معاویه براى رسیدن به مقاصد خود به کار گرفت، ممکن است به کار انسانهاى این عصر نیز بیاید، و انفعالى که در مردم آن عصر پدید آمد، کم و بیش در مردم این عصر نیز ممکن است پدید آید. بنابر این لازم است بررسى کنیم که چرا مردم این گونه فریب خوردند و چرا تحت تاءثیر تهدیدها و تطمیعها قرار گرفتند، تا از این طریق بتوانیم خود را براى هنگامى که چنین آزمونى فرا مى رسد، آماده سازیم، و اگر کسانى بخواهند ما را فریب دهند و تهدید یا تطمیع کنند، مقاومت ورزیم. این موضوع را مى توان با توجه به سخنان امام حسین علیه السلام در منى که براى بزرگان و نخبگان ایراد شد، بررسى کرد. (۲۲)
امام حسین علیه السلام ابتدا حاضران را این گونه توصیف مى کند: شما بزرگان این امتید؛ شما کسانى هستید که در سایه اسلام و به برکت مقامات اسلامى و علومى که دارید، مورد احترام مردمید، و این منزلتى است که خدا به شما داده است. با اینکه خداوند چنین منزلت و موقعیت اجتماعى اى به شما داده است و به همین سبب، مردم براى شما احترام قایل اند و سخنتان را مى پذیرند، شما از موقعیت خود استفاده نمى کنید.
آن گاه حضرت مواردى از تقصیرها و کوتاهیهاى آنان را بر مى شمارد که عبارت اند از:

 

۱. خوددارى از بذل مال در راه خدا

فلا مالا بذلتموه؛ مالى را در راه ترویج اسلام صرف نکردید. مخاطبان امام کسانى بودند که حقوق واجب مالى خود را اعم از خمس و زکات و... پرداخت مى کردند. مقصود امام از اینکه مى فرماید مالى را بذل نکردید، چیزى بیش از حقوق مالى واجب است؛ چون گاهى بقاى دین به هزینه کردن اموال نیاز دارد و نمى توان گفت ما حقوق واجبمان را ادا کرده ایم و دیگر حقى بر عهده مان نیست. گام نخست آن است که از اموال خود راه ترویج اسلام، جلوگیرى از بدعتها و مبارزه با بدعت گزاران بهره گیرید، ولى شما چنین نکردید.

 

۲. سستى در جان فشانى براى دین

و لا نفسا خاطرتم بها للذى خلقها؛ جانتان را براى کسى که آن را آفریده بود، به خطر نینداختید.
خطر و ضرر جانى همیشه و هرجا، وجوب امر به معروف و نهى از منکر را ساقط نمى کند؛ زیرا ترویج دین و مبارزه با دشمنان اسلام چنان نیست که هیچ خطرى را متوجه انسان نسازد. از این روى، امام حسین علیه السلام به این افراد مى فرماید: «شما جان خود را در راه کسى که آن را آفریده و به شما عطا فرموده است، به خطر نینداختید». چنان که امام خمینى رحمه الله فرمود: در مهام امور تقیه نیست. تقیه در امور عادى و امر به معروف و نهى از منکرهاى عادى مطرح است، که اگر ضررى به کسى مى رسد، مى تواند بگوید من آنچه باید بگویم گفتم، و دیگر بیش از این تکلیفى نیست؛ ولى اگر مسئله اى مربوط به اساس و کیان اسلام شود، در آن مورد، صحبت از تقیه در میان نیست. امام خمینى رحمه الله حتى فرمودند: در این گونه مسائل تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ؛ یعنى کار به هر جا بینجامد، ولو هزاران نفر کشته شوند، نباید تقیه کرد؛ چون اساس اسلام در خطر است. در این صورت، و همان گونه که امام رحمه الله تعبیر فرموده اند، «در مهام امور» تقیه روا نیست. (۲۳)

 

۳. توجه به روابط قومى و گروهى

و لا عشیره عادیتموها فى ذات الله؛ شما در راه خداوند و براى جلب رضایت او هیچ گاه با خویشاوندان خود [که در راه باطل بودند] مقابله نکردید.
سومین علت انفعال جامعه در برابر سیاستهاى معاویه، همان روابط قومى و قبیله اى بود. در آن عصر، مسئله ارتباطات قومى و عشیره اى در فرهنگ عربى، اصلى بسیار محکم بود. امروز نیز در میان مردمانى که زندگى قبیله اى دارند، چنین روحیه هایى به چشم مى خورد و در میان آنان پیوسته نوعى هم بستگى قومى و عشیره اى وجود دارد. این روحیه در میان مردم شهرنشین کمتر یافت مى شود. در آن عصر، روحیه حمایت از عشیره و قبیله در میان عربها بسیار قوى بود. امروزه مشابه این روحیه را در میان کسانى مشاهده مى شود که در یک جبهه سیاسى و حزبى هستند. این روحیه همانند نقشى است که در آن زمان، تعصب در قبال عشیره و قبیله، ایفا مى کرد. امروزه تعصب در قبال همخطهاى سیاسى جاى گزین حمایت از عشیره شده است و به هر ترتیب باید عملکرد برخى اشخاص را توجیه کرد یا بر آن سرپوش نهاد؛ اگرچه این شخص سخنانى کاملا مخالف اسلام و راه و روش امام خمینى رحمه الله گفته باشد. (۲۴)
زمان معاویه نیز مسئله حمایت از عشیره و قبیله رایج بود. اگر عضوى از قبیله مرتکب گناهى مى شد، افراد قبیله آن را کتمان مى کردند یا حتى به دفاع از او بر مى خاستند؛ اما اگر از قبیله مخالف، شخصى چنین خطایى مرتکب مى شد، گناه او را بزرگ جلوه مى دادند و خواستار مجازاتش ‍ مى شدند. طرفدارى از عشیره و تعصب قبیله اى مانع آن بود که مردم به سوى حق گام بردارند. امروز نیز اگر همخطهاى سیاسى، شجاعت اعتراض ‍ در مقابل کارهاى نادرست همدیگر را نداشته باشند و نتوانند اشتباهات یکدیگر را نقد کنند، صورت جدیدى از همان تعصب قبیله اى و عشیره اى را زنده کرده اند.
طبق فرمایش امام حسین علیه السلام گاه وظیفه شرعى اقتضا مى کند که انسان با قوم و خویش خود به دشمنى برخیزد. هر چند در شریعت مقدس  اسلام، صله رحم واجب و قطع رحم او حرام است، اگر طرفدارى از خویشاوندان به بهاى تضعیف اسلام و نظام اسلامى باشد، باید اسلام را بر بستگان و خویشان مقدم داشت و از آنان حمایت نکرد؛ زیرا این امر زمینه را براى سوء استفاده دشمنان فراهم مى سازد. از این روى، امام حسین علیه السلام خطاب به نخبگان، یکى از علل تسلط معاویه را علاقه شدید به قبیله و قوم خویش مى شمارد که باعث مى شد خطاها و اشتباهات آنها را نادیده گیرند و به خاطر خدا با آنان دشمنى نکنند.
بنابراین از جمله علل انفعال و تاءثیرپذیرى مردم آن عصر از تبلیغات معاویه، تعلق خاطر به مال و جان و خویشاوندان بود. جامع این امور در فرهنگ اسلامى دنیاپرستى و حب دنیاست:
حب الدنیا راءس کل خطیئه؛ (۲۵) دوستى دنیا سرچشمه همه خطاها و گناهان است.
اکنون این پرسش مطرح است که حب دنیا که اساس همه گناهان است چیست؟ آیا اگر انسان ماه و ستارگان یا طبیعت زیبا را دوست داشته باشد، مرتکب گناه شده است؟ یا اگر انسانهاى مخلوق خدا را دوست بدارد، خطا کرده است؟ در پاسخ باید گفت هیچ یک از این موارد، منظور نیست؛ بلکه دلبستگى به امور دنیایى، سوء استفاده از مال، مقام، دوستان و قوم و خویش است که دنیاپرستى به شمار مى آید.
نشانه اصلى دنیاپرستى آن است که اگر زندگى انسان به خطر افتد تکالیف اساسى خود را فراموش کند. ممکن است کسى در حال رفاه و امنیت خدمات و کارهاى خیر انجام دهد و به وظایف اجتماعى خود عمل کند، اما هنگامى که دریافت راه پیش روى او خطرناک است و مال و مقام و جانش تهدید مى شود، ثابت قدم نماند. چنین کسى دنیا دوست است و همه تلاشهاى او براى آن بوده که خود زنده بماند و از دنیا بیشتر لذت ببرد. از این روى، قرآن کریم و پیامبر صلى الله علیه و اله و ائمه اطهار علیهم السلام بزرگ ترین خصوصیت کفار را، خودخواهى، و دنیاپرستى دانسته اند. در مقابل، مشخصه مؤمنان، خودباختگى در راه خدا، ایثار و گذشت، فداکارى و شهادت طلبى است و اینکه زندگى دنیا براى ایشان هدفى اصیل به شمار نمى آید، و از همین روى اگر سعادت، آرمان، دین و ارزشهایى که به آن دل بسته اند، اقتضا کند که بمیرند، به راحتى جان مى دهند. امام على علیه السلام مى فرماید:
والله لابن اءبى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى اءمه؛ (۲۶) به خدا قسم، انس پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل شیرخوار به سینه مادر بیشتر است.
شب عاشورا حضرت زینب علیها السلام پس از آنکه دریافت فردا روز شهادت امام حسین علیه السلام و همه یاران اوست، خدمت برادر رسید و عرض کرد: برادر جان، این مردان باقى مانده کسانى هستند که امشب یا در بین راه دسته دسته و گروه گروه از تو جدا شدند و رفتند. آیا ایشان را به خوبى مى شناسى و به وفادارى آنان اطمینان دارى؟
اشک از چشمان مبارک حضرت سرازیر شد و فرمود:
اءما والله لقد نهرتهم و بلوتهم... یستاءنسون بالمنیه دونى استئناس الطفل بلبن اءمه؛ (۲۷) به خدا قسم، من ایشان را آزمودم، و بلکه بارها آنان را از خود راندم و از ایشان خواستم که همراه اهل و عیال خود از این معرکه دور شوند.... اما سرانجام دریافتم که آنان مرگ در حضور مرا بیشتر دوست دارند و با آن بیشتر از طفل نسبت به شیر مادر ماءنوس اند.
شب عاشوار یاران امام حسین علیه السلام با سخنان خود درجه اخلاصشان را نشان دادند. یکى از آنان گفت اگر هفتاد بار کشته شویم، سوزانده شویم و خاکستر بدن ما به باد داده شود، اگر بار دیگر زنده شویم، نزد تو برمى گردیم و در کنار تو مى مانیم تا بار دیگر در رکاب تو کشته شویم. (۲۸)
امام حسین علیه السلام در ادامه سخنانش در جمع بزرگان مى فرماید:
لکنکم مکنتم الظلمه من منزلتکم؛ ستمگران را تسکین کردید و اجازه دادید بر شما تسلط یابند. اءسلمتم امور الله فى اءیدیهم؛ امور خداوند را به دست آنان سپردید.
امور الاهى را که باید به دست مردان خدا انجام شود، به ستمگران سپردید؛ به ایشان رضا دادید و آنان را در راءس امور پذیرفتید.
یعملون بالشبهات و یسیرون فى الشهوات؛ کسانى را سر کار آوردید که به امور شبهه ناک است و دست مى یازند و به دنبال شهوات هستند.
آنان راه براى شهوت پرستان مى گشایند. مصداق این امور در جامعه امروز نیز فرهنگ سراهایى هستند که با صرف هزینه هایى هنگفت از بیت المال، زمینه و اسباب گناه را فراهم مى سازند، و روزنامه هایى را که مشوق گناه هستند، تشویق مى کنند.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام درباره علت تسلط چنین حاکمانى مى فرماید:
سلطهم على ذلک فرارکم من الموت؛ آنچه موجب شده این افراد بر شما سلطه یابند گریز از مرگ بود.
اگر از مرگ نمى گریختید و پایدارى مى کردید و اگر در مقابل دشمن مى ایستادید، آنان عقب نشینى مى کردند.
باید آماده بود تا براى حفظ دین، از مال و جان و خویشان و فرزندان گذشت. قرآن مى فرماید:
واءعدوالهم ما استطعتم من قوه؛ (۲۹) هر قدر در توان دارید، نیروى نظامى و جنگى فراهم آرید.
این نه بدان معناست که همه آنها را باید به کار برد، بلکه باید در برابر دشمن مصونیت ایجاد کرد؛ چنان که خداى تعالى مى فرماید:
ترهبون به عدو الله و عدوکم؛ (۳۰) [این نیروها و تجهیزات را فراهم کنید] تا دشمنان خدا و خودتان را بترسانید.
اگر شما آماده شهادت باشید، دشمن عقب نشینى مى کند و حاضر نمى شود جان خود را به خطر اندازد. امام حسین علیه السلام به نکته بسیار مهمى اشاره مى فرماید: اگر مردم بخواهند تحت سلطه بنى امیه و دیگر مصادیق طاغوت قرار نگیرند و دینشان محفوظ بماند، باید اموال خود را در راه دین مصرف کنند؛ جانشان را در راه خدا به خطر اندازند و آماده شهادت باشند، و از تعصبات و تعلقات عشیره اى و قبیله اى دست برداشته، به دنبال حق باشند و توجه کنند که خدا، پیامبر، امام معصوم و امروزه ولى فقیه چه مى گویند. هرچه آنان گفتند، باید اطاعت کرد. این امر، مهم ترین عامل براى حفظ امنیت و وحدت جامعه اسلامى و مانع نفوذ دشمنان و بیگانه پرستان در صفوف مؤمنان است.
امام حسین علیه السلام در ادامه سخنانش مى فرماید: «دلبستگى شما به زندگى دنیا که روزى از شما جدا خواهد شد، مانع آن مى شود که مردانه به میدان بیایید و در نتیجه دشمنان در شما طمع مى کنند»؛ اما اگر دل به این زندگى نبندید و زندگى آخرت را باور داشته باشید و براى اینکه خدا از شما راضى باشد و سعادت ابدى نصیبتان گردد، از لذایذ این زندگى دست بردارید که در این صورت هیچ گاه دشمن بر شما مسلط نخواهد شد.

 

راههاى مقابله با عوامل انحراف در جامعه

پس از بررسى انحراف جامعه و عوامل آن در عصر امام حسین علیه السلام، و نیز چگونگى تاءثیرپذیرى مسلمانان در برابر این پدیده، نوبت به کشف راههاى مقابله با انفعال در برابر شگردهاى شیاطینى چون معاویه مى رسد. اگر بخواهیم ضعف مردم آن زمان - که زمینه را براى تسلط امویان فراهم کرد - در جامعه ما پدید نیاید، یا اگر چنین ضعفى در جامعه امروز رخ داده باشد، برطرف گردد، چه اقداماتى باید صورت گیرد؟ براى نیل به این مقصود باید ابزارهاى سه گانه تبلیغ، تهدید و تطمیع را بى اثر ساخت.

 

۱. بالا بردن سطح شناخت

براى مقابله با شگردهاى تبلیغاتى، بهترین عامل، افزایش سطح آگاهى درباره اسلام، تشیع و راه امام حسین علیه السلام - که امروزه در راه امام خمینى رحمه الله تبلور یافته - است؛ از این روى، باید معرفت خود را در این زمینه تقویت کنیم تا دشمنان نتوانند افکار ضد اسلام و امام را به نام خط امام رحمه الله مطرح سازند؛ همان گونه که معاویه چنین مى کرد. از جمله مواردى که امام رحمه الله با آن مخافت مى کرد و امروزه به دروغ جزو اهداف مبارزاتى او مطرح مى شود مفهوم آزادى است. آنان، آزادى اى را که امام خواستار آن بود به بى بند و بارى تفسیر مى کنند، و مى گویند مگر امام رحمه الله نمى فرمود: آزادى، استقلال! این مغالطه اى آشکار است؛ زیرا امام رحمه الله به دنبال آزادى از سلطه دشمنان اسلام بود نه آزادى از خدا، دین و اررشها. امام خمینى رحمه الله تمام عمر خویش را صرف حفظ ارزشهاى اسلامى مى کرد. امام رحمه الله براى حفظ ارزشها قیام کرد، نه براى آزادى مردم از ارزشها. (۳۱) امروزه اگر از برخى مسئولان پرسیده شود چرا در امور فرهنگى ارزشها را رعایت نمى کنید، در پاسخ مى گویند ما به مردم آزادى داده ایم و این بالاترین ارزش است؛ این همان است که امام رحمه الله مى خواست. اما در حقیقت این سخن همانند سخن معاویه است به امام حسین علیه السلام: تو اکنون از یزید بدگویى مى کنى؛ پس تو گناهکار هستى و یزید از تو بهتر است؛ زیرا او از تو بدگویى نمى کند.
این مغالطه اى بسیار زیرکانه است، و در صورتى مى توان از تاءثیر این گونه مغالطه ها برکنار ماند که درباره دین و مسائل آن شناختى جامع و عمیق داشت. جوان مسلمان و مؤمن باید در شبانه روز، مدت زمانى را به مطالعه معارف دینى اختصاص دهد. مطالعه مسائل دینى در این عصر بسیار ضرورى است؛ (۳۲) زیرا تبلیغات دشمنان علیه دین و ارزشهاى آن، از طریق ابزارها و وسایلى چون رادیو، تلویزیون، ویدئو، روزنامه، اینترنت و ماهواره به سرعت گسترش یافته است. اگر دین براى کسى عزیز باشد، باید براى آن سرمایه گذارى کند. جوانان مسلمان باید براى مطالعات دینى، بیشتر از ورزش و تحرکات جسمى اهمیت قایل شوند. این علم و آگاهى غذاى روح و ایمان است و موجب رشد و تعالى آن مى شود. امروز که اکثر عوامل اجتماعى، ایمان زداست، نه ایمان آفرین - به ویژه با توجه به ارتباطات فرهنگى که امروزه برقرار شده است و سیاستهاى فرهنگى غلطى که اعمال مى شود - فرهنگ جامعه به سوى بى دینى سوق داده مى شود.

 

۲. افزایش سطح ایمان و معنویت

تقویت ایمان، عامل دیگرى است که باید از آن براى مقابله با تهدید و تطمیع دشمنان دین سود جست. انفعال در مقابل این عوامل و ترس از تهدید از نشانه هاى ضعف ایمان است.
براى مقاومت در مقابل تهدیدها و تطمیعها باید ایمان را تقویت کرد، و براى تقویت ایمان، تنها مطالعه کافى نیست، بلکه عمل نیز لازم است. البته معرفت و آگاهى قدم اول است، ولى ایمان با عمل رشد مى کند. انسان هر قدر درباره نماز مطالعه کند، ولى نماز نخواند، ایمانش رشد نمى کند؛ عمل نوعى جنبه تلقینى نیز دارد که موجب تقویت ایمان است. باید به خود تلقین کرد که اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به اصحابش فرمود: صبرا بنى الکرام فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضراء إ لى الجنان الواسعه و النعیم الدائمه؛ (۳۳) اى بزرگ زادگان، اندکى صبر کنید. این مرگ شما را از سختى، گرفتارى و پستى نجات داده، به بهشت پهناور و نعمتهاى جاویدان مى رساند. آیا این امر نامطلوب است؟ چرا باید از چنین مرگى هراسید؟ آیا اگر کسى انسان را از زندان نجات دهد و در قصر زیبایى وارد سازد، از او تشکر مى کنند یا از او دلگیر مى شوند؟ مرگ، انسان مؤمن را از زندان دنیا رها مى سازد و به قصرهاى بهشتى مى رساند. چنین چیزى دوست داشتنى است یا ترسناک؟! اما مرگ براى کافران چنین نیست؛ آنان را از بهشت بیرون مى برد و در جهنم فرو مى اندازد؛ چون همان دنیایى که براى مؤمن در مقایسه با مقامات اخروى، زندان است، براى کافر، با تمام بدبختیها و گرفتاریها، بهشت است؛ چون کافر در آخرت به اندازه اى عذاب دارد که هرچه سختى در این دنیا تحمل کند، در مقایسه با عذابهاى آن جهان بهشت است.
مرگ، کافران را از بهشتشان خارج کرده، به جهنم مى برد؛ ولى شما را از زندان نجات داده به باغى پهناور که پهناى آن آسمانها و زمین را فرا مى گیرد، مى برد: جنه عرضها السماوات و الا رض. (۳۴) آیا چنین مرگى بد و نفرت انگیز است و باید از آن ترسید؟ چنین بود که نوجوانى سیزده ساله گفت: الموت اءحلى عندى من العسل. (۳۵) آن نوجوان، حضرت قاسم بود که تحت نظارت عمویش، سیدالشهدا علیه السلام تربیت شده بود. ما نیز اگر حسینى باشیم، باید با استفاده از همین تعلیمات، ایمان خود را تقویت کنیم. با ادامه راه حسین علیه السلام مرگ براى ما بهترین نجات دهنده است. امام حسین علیه السلام خود نیز چنین روحیه اى داشت؛ چنان که مى فرمود: و ما اءولهنى إ لى اءسلافى اشتیاق یعقوب إ لى یوسف. (۳۶) اشتیاق من به وصال جدم و پدرم و برادرم به اندازه اشتیاق یعقوب به دیدن یوسف است. حضرت با این سخنان، اصحاب خود را تربیت کرد و در نتیجه، آنان آماده شهادت بودند.
در دوران انقلاب، جوانانى که پیش تر، تحت تاءثیر فرهنگ منحط شاهنشاهى قرار گرفته بودند، با بیانات امام خمینى قدس سره مشتاق شهادت شدند و حماسه هایى به یاد ماندنى در جبهه هایى جنگ آفریدند. سخنان حیات بخش امام قدس سره از عمق جان او برمى خاست و در جانها مى نشست. بنابر این اگر از روش پیامبر اکرم صلى الله علیه و اله ائمه اطهار علیهم السلام درس بگیریم و روحیه شهادت طلبى و آمادگى براى مرگ در راه خدا را به صورت یک آرمان ترویج دهیم، هیچ کس بر ما مسلط نخواهد شد.

 

فعالیت مخفیانه امام حسین علیه السلام در زمان معاویه

امام حسین علیه السلام از زمان شهادت امام حسن علیه السلام تا مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید، کوشید افرادى را تربیت کند به کمک آنان در جامعه موج بیافریند. آن حضرت ده سال مخفیانه فعالیت کرد. او در گوشه و کنار و به صورت محرمانه، افراد معدودى را مى یافت و آنان را راهنمایى مى کرد؛ به خصوص در ایام حج که بسیارى از مردم کشورهاى مختلف جمع مى شدند، آن حضرت مى کوشید تا در مسجدالحرام، منى یا عرفات با آنان به گفت وگو بنشیند و ایشان را راهنمایى کند. امام حسین علیه السلام در منى و در میان جمعى که احتمال مى داد سخنش در دل آنان مؤ ثر افتد، به دور از چشم معاویه و ماءمورانش فرمود:
اسمعوا مقالتى و اکتموا قولى؛ (۳۷) حرف مرا بشنوید، اما رازدار باشید (سخن مرا پنهان دارید و افشا نکنید).
در این دوره، امام حسین علیه السلام نمى توانست به طور علنى مبارزه کند؛ چرا که در این صورت او را ترور مى کردند و نتیجه اى نیز از این کار به دست نمى آمد. بر این اساس، حضرت سعى داشت تا ابتدا شرایط فرهنگى مناسبى را در جامعه پدید آورد. از این روى، ایشان با افراد مورد اعتماد به صورت انفرادى، یا گاه جمعى به گفت وگو مى نشست و آنان را به حق سفارش مى کرد و مى فرمود: ترس من از این است که حق در روى زمین، به کلى کهنه و فراموش شود و کسى نداند که حق چیست.
اگر مردم حق را بشناسند، ولى هوا و هوس و دنیاپرستى و مقام پرستى مانع شود که بدان عمل کنند، کار بر علما آسان مى شود؛ چون حجت بر مردم تمام شده است، و عالمان دین حجت دارند که مردم حق را مى شناسند، و با این حال بدان عمل نمى کنند. اما جایى که حق در حال فراموش شدن است، وظیفه عالم سنگین تر مى شود. در چنین وضعیتى اگر بتواند علنا فعالیت کند، رسالتش را به انجام رسانده است، و در نهایت اینکه، همچون شیخ فضل الله نورى، در راه اداى تکلیف خود، بر دار مى رود و به شهادت مى رسد. اما زمانى که گوینده حق، آماج تهمتها و افتراها قرار گیرد، دیگر سخن گفتن، اثرى نخواهد داشت. در این صورت، گفتن و نگفتن مساوى است و این امر باعث رنج و عذاب روحى بسیار است. امام حسین علیه السلام نیز در چنین موقعیتى بود. او در مدینه، زادگاه خود، و جایى که مردم او را بارها بر دوش پیامبر صلى الله علیه و اله دیده بودند، نمى توانست سخن بگوید، و باید در ایام حج در منى، گروهى را جمع مى کرد و با آنان به طور خصوصى سخن مى گفت.
اقدام دیگر امام، سخنان ایشان با جمعى از نخبگان در سفر حج است. حضرت در این سفر فرصتى به دست آورد و از دوستان و یارانش، افرادى را شناسایى کرد. آن گاه اجتماع محرمانه اى تشکیل داد و براى ایشان سخن گفت. حضرت ابتدا آنان را سرزنش کرد که چرا به وظیفه خود عمل نمى کنند، امر به معروف و نهى از منکر نمى کنند و از مال و جان خود مى ترسند. سپس فرمود: اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام؛ خدایا تو مى دانى آنچه ما در این مدت، از زمان پدرم تا به حال، انجام داده ایم، براى آن نبوده که بر سر جیفه دنیا با دیگران رقابت کنیم؛ ما در پى حکومت و مقام نبوده ایم و نخواسته ایم از حطام و خار و خس دنیا براى خود چیز اضافه اى به دست آوریم.
ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک؛ (۳۸) این همه، در درجه نخست، براى این بود که ما آثار، نشانه ها و ارزشهاى دین را به مردم نشان دهیم و به وظیفه هدایتگرى خویش عمل کنیم تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق لابه لاى ابرهاى تیره و آبهاى گِل آلود گم نشود؛ و نیز کوشیدیم تا حد توانمان کارهاى فاسد را اصلاح کنیم و مانع کارهاى غلطى شویم که در جامعه صورت مى گیرد. هدف ما این بود که در سایه این انجام وظیفه، مردم ستم دیده به امنیت برسند.
معاویه به امام حسین علیه السلام مى گوید: اگر تو با یزید بیعت کنى، امنیت جامعه حفظ مى شود. امام حسین علیه السلام نیز در مقابل مى فرماید: امنیت مردم را تو از بین برده اى؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده اى؛ و زمانى که بُسر بن ارطاه، از سوى معاویه و به هدف قتل و غارت شیعیان امیر مؤمنان علیه السلام به مدینه آمد، به دختران مهاجرین و انصار تجاوز کرد.(۳۹)
و یعمل بفرائضک و سننک و اءحکامک؛ هدف ما این است که واجبات، مستحبات و احکام خدا در جامعه اجرا شود. ما براى مال و مقام، قیام نکردیم و مقصودمان از به خطر انداختن جانمان، فراهم کردن زمینه عیش و عشرت نیست.
فانکم الا تنصرونا و تنصوفانا قوى الظلمه علیکم؛ اگر شما به ما کمک نکنید و با ما انصاف نورزید، ظالمان بر شما پیروز مى شوند.
و عملوا فى اطفاء نور نبیکم؛ و مى کوشند تا نور پیامبرتان را خاموش کنند.
امام حسین علیه السلام بیست سال در مدینه این گونه رفتار مى کرد. او نمى توانست در خطبه نماز جمعه سخنرانى کند؛ چرا که خطیب از جانب معاویه انتخاب مى شد و على علیه السلام را لعن مى کرد.
اگر امام حسین علیه السلام در چنین موقعیتى قیام مى کرد، بیشترین نتیجه این قیام آن بود که عده اى از مردم به دلیل از دست رفتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و اله تاءسف مى خوردند، و بعد از مدتى نام او فراموش ‍ مى شد؛ زیر از سویى معاویه با تبلیغات و شگردهاى شیطانى خود هدف قیام حضرت را تعریف مى کرد و به این ترتیب، امام و قیامش در تاریخ گم مى شد. (۴۰) از سوى دیگر، مردم عراق که مهم ترین طرفداران خاندان پیامبر صلى الله علیه و اله بودند پس از جنگهاى دوران حکومت امیر مؤمنان علیه السلام خسته شده بودند و در جنگ و جهاد شرکت نمى کردند. اما در زمان یزید، شرایط به گونه اى بود که امام مى توانست چنین قیام حساب شده اى ترتیب دهد.
امام حسین علیه السلام بارها از شهادت خود خبر داده بود،(۴۱) ولى به هر حال، قیام الاهى حضرت، راهى بود که به شهادت ختم مى شد، و از این روى، نام سیدالشهدا و آرمان او تا ابد، همچون چراغ فروزانى در همه زمانها روشن خواهد ماند.

 

 

 

 

نویسنده:آیت الله محمدتقى مصباح یزدى

 

 

 

 

پی نوشت:

۱-ر.ک: ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۱۳ - ۱۶.
۲-محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۱۱۶.
۳-زبیر بن بکار، اخبار الموفقیات، تحقیق دکتر سامى مکى العانى، ص ۲۲۸.
۴-ر.ک: ابن قتیبه، المعارف، ص ۵۲۸ - ۵۳۲.
۵-ر. ک: محمد بن جریر، طبرى، تاریخ الامم و الملوک، ج ۶، ص ۱۳۲؛ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۱، ص ۴۳ - ۴۵.
۶-خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص ۲۵۵ - ۲۵۸.
۷-خوارزمى، مقتل الحسین، الجزء الاول، ص ۲۵۵ - ۲۵۸.
۸-جاثیه (۴۵)، ۱۷.
۹-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۴۳ - ۱۴۵.
۱۰-ر.ک: طبرسى، إ علام الورى باءعلام الهدى، ج ۱، ص ۴۳۲.
۱۱-ر.ک: خوارزمى، مقتل الحسین، ص ۱۸۸ و ۱۸۹.
۱۲-این مطلب به روشنى، در سخنان آن حضرت خطاب به اهل کوفه به چشم مى خورد: «سوگند به خدا دوست مى دارم در برابر هر بیست نفر از شما یکى از آنها (اهل شام) را مى داشتم. واى بر شما! آماده شوید و در رکاب من براى سرکوبى دشمن قیام کنید. سپس اگر زیانى براى خود مشاهده کردید، فرار کنید و به خانه هاى خود باز گردید. سوگند به خدا، من از ملاقات کردگار خود ناراحت نیستم و در این راه، با عزمى ثابت و چشمى بینا قدم گذارده ام و آسایش خود را در آن مى بینم و بالاخره از رازگویى با شما و رنج کشیدن از سلوک با شما و مدارا کردن با شما خلاص مى شوم...»
«... سوگند به خدا، من شما را در آغاز و انجام، آشکار و نهان، شب و روز، صبح و عصر براى پیکار با دشمن دعوت کردم و سخن من در شما تاءثیر نکرد و از کارزار گریختید و به جنگ پشت کردید. آیا این موعظه هاى من به حال شما نتیجه نداد و این همه که شما را به راه هدایت و فهم دقایق خواندم، فایده نکرد؟ من از مصلحت شما باخبرم و مى دانم چه عملى مى تواند کجى شما را به اصلاح آورد، و سوگند به خدا، خود را براى اصلاح شما، به فساد و بیچارگى نمى اندازم؛ زیرا شما اصلاح پذیر نیستید...» (شیخ مفید، الارشاد، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى، ص ۲۶۲ و ۲۶۳). همچنین شیخ مفید تصریح مى کند هنگامى که على علیه السلام اهل کوفه را به جهاد یا دفع غارتگرانى چون ضحاک بن قیس و بسر بن ارطاه - که از سوى معاویه به قلمرو حکومتى آن حضرت تجاوز مى کردند - فرا مى خواند، خیلى با سستى و ضعف برخورد مى کردند و حرکتى از آنها مشاهده نمى شد. براى مثال آنان گاه مى گفتند: مهلت بده تا سرماى زمستان برطرف شود (شیخ مفید، الارشاد، ترجمه شیخ محمد باقر ساعدى خراسانى، ۲۶۲، ۲۶۳ و ۳۶۷).
۱۳-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۵۷.
۱۴-ر.ک: ابى منصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۹۶ و ۲۹۷.
۱۵-ر.ک: ابن قتیبه دینورى، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۸۴.
۱۶-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۷۸.
۱۷-ابى منصور احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۱۰.
۱۸-شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدى خراسانى، ص ۲۷۴.
۱۹-ر.ک: اکبر گنجى، «عالى جناب سرخ ‌پوش»، روزنامه صبح امروز، ۲۹/۱۰/۱۳۷۸، ص ۱۲.
۲۰-صحیفه نور، ج ۲۲، ص ۳۸۴.
۲۱-شهرستانى، الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۰.
۲۲-ر.ک: حسن بن على الحرانى، تحف العقول، ص ۲۴۰ - ۲۴۳.
۲۳-ر. ک: صحیفه نور، ج ۱، ص ۳۹ و ج ۷، ص ۳۶. (با وجود اهمیت این بحث، تاکنون تحقیق در خورى در این زمینه صورت نگرفته و مصادیق «مهام امور» به روشنى تبیین نشده است).
۲۴-یکى از نویسندگان به اصلاح طلب روزنامه هاى مشهور زنجیره اى در کنفرانس برلین مصاحبه کرده و درباره حضرت امام خمینى گفته بود: «خمینى به موزه تاریخ سپرده خواهد شد!» او درباره حجاب نیز گفته بود: «ما در قانون اساسى مطلبى در ارتباط با حجاب نداریم!» وى همچنین درباره دموکراسى و ارزشهاى غربى گفته بود: «این مشکل اسلام است که نمى تواند خود را با ارزشهاى دموکراتیک غربى تطبیق دهد!» (ر. ک: مصاحبه اکبر گنجى با نشریه آلمان تاکس اشپیگل، کیهان، ۲۴/۱/۱۳۷۹).
بعد از ترجمه این مصاحبه و درج گزارش این کنفرانس در روزنامه ها، یکى از کسانى که عِرق دینى داشت، مصاحبه مزبور را تقبیح کرد (ر. ک: مصاحبه اکبر گنجى با نشریه آلمان تاکس اشپیگل، کیهان، ۲۵/۱/۱۳۷۹، ص ۲) این فرد به دلیل تقبیح مصاحبه از طرف همخطهاى سیاسى خود آماج نکوهش قرار گرفت، و بعد از چندى نیز اصل ماجرا تکذیب شد و همان کسى که قبلا این مصاحبه را تقبیح کرده بود، روزنامه اى را که خبر این کنفرانس را منتشر کرده بود. مذمت کرد و گفت این مطالب نباید منتشر مى شد، مخصوصا که اصل خبر نیز تکذیب شده است (ر. ک: مصاحبه اکبر گنجى با نشریه آلمان تاکس اشپیگل، کیهان، ۲۵/۱/۱۳۷۹، ص ۲).
۲۵-محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۸، باب ۱۴، روایت ۵.
۲۶-نهج البلاغه، خطبه ۵.
۲۷-بهبهانى، ملا محمدباقر، الدمعه الساکبه، مؤ سسه الاعلمى، بیروت، ۱۴۰۹ ه -، ج ۴، ص ۳۷۲.
۲۸-ابى مخنف، وقعه الطف، تحقیق استاد محمد هادى یوسفى غروى، دفتر انتشارات جامعه مدرسین، قم، ط ۳، ۱۴۱۷ ه‍ ق، ص ۱۹۷ - ۱۹۹.
۲۹-انفال (۸)، ۶۰.
۳۰-انفال (۸)، ۶۰.
۳۱-روزى من در سخنرانى پیش از خطبه ها گفتم: «اینها دنبال چه مى گردند؟» دهها مقاله علیه من نوشتند که این آقا دروغ مى گوید؛ ما فقط آزادى سیاسى مى خواهیم. اما در ماجراى چهارشنبه سورى معلوم شد که آنان چه آزادیهایى مى خواستند؛ کسانى که مردم را به برگزارى جشنهاى چهارشنبه سورى تشویق کردند، مى خواستند جشن تخت جمشید را نیز برپا کنند؛ بودجه کلانى هم براى این کار کنار گذاشته بودند.
۳۲-در این زمینه، کتابهاى استاد شهید مطهرى توصیه مى شود. لازم است جوانان این کتابها را سطر به سطر مطالعه و مانند طلبه ها با همدیگر مباحثه کنند و اگر ابهامى باقى ماند، از افراد مطلع بخواهند که براى آنان توضیح دهد.
۳۳-شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص ۲۸۸.
۳۴-آل عمران (۳)، ۱۳۳.
۳۵-سید هاشم بحرانى، مدینه المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴، حدیث ۲۹۵.
۳۶-سید بن طاووس، اللهوف، ص ۲۶.
۳۷-ابى منصور احمد بن على طبرسى، الارشاد، ج ۲، ص ۲۹۶.
۳۸-حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص ۲۳۷ - ۲۳۹.
۳۹-ر. ک: ابن واضح، تاریخ الیعقوبى، ج ۲، ص ۱۰۰.
۴۰-در اوایل نهضت، وقتى امام خمینى قدس سره درباره شاه بدگویى مى کردند، بعضى مى گفتند: ما نمى دانیم شنیدن این غیبتها جایز است یا نه!
۴۱-ابن قولویه قمى در کتاب کامل الزیارات بابى را به اخبار امام حسین علیه السلام از شهادتش اختصاص داده است. براى مثال امام باقر ۷ نقل مى کند: «[امام ] حسین علیه السلام یک روز پیش از روز ترویه، از مکه بیرون آمد. عبدالله بن زبیر آن حضرت را بدرقه کرد و گفت: یا ابا عبدالله، موسم حج است و تو حج را رها مى کنى و به سوى عراق مى روى؟ امام علیه السلام فرمود: اى ابن زبیر، براى من دفن شدن در ساحل فرات بهتر است از دفن شدن در پشت کعبه».
همچنین امام صادق علیه السلام مى فرماید: «[امام ] حسین علیه السلام فرمود: سوگند به کسى که جان حسین در دست اوست، بنى امیه حکومت خود را به پایان نخواهند برد مگر اینکه مرا بکشند و آنان قاتلان من هستند...»
امام صادق علیه السلام مى فرماید: «وقتى که [امام ] حسین علیه السلام به محل عقبه بطن رسید، فرمود: مى بینم که کشته خواهم شد؟ پرسیدند: این چه سخنى است که مى فرمایید؟ فرمود: به جهت رؤ یایى که در این باره دیده ام. پرسیدند: رؤ یا چه بوده است؟ فرمود: [در خواب ] دیدم که سگهایى مرا مى درند که از همه شدیدتر سگى سیاه و سفید بود» (ص ۷۰ - ۷۶).


منبع : آذرخش کربلا
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه