قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

صف آرايى سپاه توحيد و كفر

حسین عـلیه السلام طبق تشکیلات قشون آنروز نیروهایش را سازماندهى کرد: میمنه (دست راست) سپـاه اندک خود را که کلا ۳۲ نفر سواره و ۴۰ نفر پیاده بودند به زهیر بن قین سپـرد و حبیب بن مـظاهر را بر مـیسره (سمـت چـپ) گـمـاشت و خـود و اهل بیتـش در قـلب قـرار گـرفـتـند و پرچم بدست با کفایت برادر قمربنى هاشم ابى الفـضل العـباس داد و خـیام حرم را در پشت سر قرار داد و دستور فرمود هیزمها و نى هاى داخل خندق را آتش بزنند تا دشمن از پشت سر حمله نکند و متعرض زنان و کودکان نشود.
عمر بن سعد هم سپاه کفر را تنظیم نمود: میمنه را به عمروبن حجاج زبیدى و میسره را به شمر ملعون سپرد و عزره بن قیس احمسى را بر سواران و شبث بن ربعى را بر پیادگان گـمـاشت و پرچم را بدست غلام خود درید داد و عبدالله بن زهیر ازدى را بر مردم مدینه و قـیس بن اشعـث را بر مردم ربیعه و کنده و عبدالرحمن جحفى را بر مذحج و اسد، و حر بن یزید ریاحى را بر تمیم و همدان فرماندهى داد.(۱)
حسین علیه السلام با دو سلاح مى جنگد
قرآن مجید در شرح حال انبیاء مسئله دعا را مطرح مى کند و در روایات اسلامى هم از دعا به عـنوان سلاح انبیاء و اسلحه مـؤ مـن یاد مـى کند چـنانکه رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و سلم فرمود: الدّعاء سلاح المؤ من و امام صادق علیه السلام هم از امیرالمؤ منین روایت نموده که فرمود: الدّعاء ترس المؤ من. ((دعا سپر مؤ من است)).
و از امـام رضا عـلیه السلام نیز روایت شده که فـرمـود: عـلیکم بسلاح الانبیاء، فقیل و ما سلاح الانبیاء؟ قال : الدّعاء.
((بر شما باد که با اسلحه پیامبران مسلح شوید، به حضرت عرض شد اسلحه انبیاء چه بود؟ امام رضا علیه السلام فرمود دعا.))
حسین علیه السلام نیز در صبح عاشورا از سلاح دعا استفاده نمود چنانکه حضرت على بن الحسین زین العـابدین علیه السلام فرمود صبح روز عاشورا همینکه سپاهیان عمر سعد بطرف خیام حسینى هجوم آوردند، امام حسین قبل از آنکه دست به قضیه شمشیر ببرد دستها را بطرف آسمان بلند کرد و گفت : اءللّهمّ انت ثقتى فى کلّ شدّه و انت فى کلّ کرب و انت رجائى فى کلّ امر نزل بى ثقه وعده کم من همّ یضعف فیه الفواد و تقلّ فیه الجیله و یخـدل فـیه الصدیق و یشمت فى العدوّ انزلته بک و شکوته الیک رغبه منّى الیک عمّن سواک فـفرّجته عنّى و کشفته فانت ولىّ کلّ نعمه و صاحب کلّ حسنه و منتهى کلّ حسنه و منتهى کلّ رغبه .
((خـداوندا در همـه مـحنتها به تو اتکا مى کنم ، و در همه سختیها امیدم توئى ، و در هر مشکلى که به من روى آورد به نیروى تو تکیه مى کنم ، چه بسیار اندوهى که در برابر آن دلها ضعیف مى گردد و چاره مسدود مى شود و دوستان مرا رها مى کنند و دشمنان شماتت مى کنند آنرا بر تو عرضه مى کنم و به تو شکوه مى نمایم زیرا از همه ماءیوس و به تـو امـیدوار بوده ام و تـو آنرا برایم حل کردى و گشایش دادى که تو مالک هر نعمت و صاحب هر حسنه و نهایت هر اشتیاقى .(۲)
هجوم لشکر کوفه
حسین عـلیه السلام در حال تعقیب نماز صبح بود که صداى شیپور سپاه عمر سعد بلند شد و لشکر کوفه سوار شدند و در اطراف خیام حرم حسینى به تاخت و تاز پرداختند و چـون با خـندق و آتـش درون آن مـواجه شدن ، شمر ملعون با صداى بلند گفت : یا حسین تعجّلت بالنّار. قبل از قیامت به سوى آتش شتاب نمودى .
امام حسین فرمود: گویا شمر است . گفتند آرى .
امـام در پـاسخ شمـر فـرمـود: انت تقول هذا یابن راعیه المغرى، ((تو پسر زن بُز چران چنین مى گوئى تو سزاوارتر به آتشى.))
مـسلم بن عوسجه خواست تیرى به سوى شمر رها کند که امام علیه السلام ممانعت فرمود مـسلم عـرض کرد: بگذار او را با تیر بزنم که او فاسق و از دشمنان خدا و از ستمکاران بزرگ است امام فرمود: من دوست ندارم که ابتدا به جنگ کنم .(۳)
استجابت دعاى حسین علیه السلام
عبدالله بن حوزه یکى از سپاهیان عمر سعد که چشمش به خندق و آتش ‍ درون آن افتاد صدا زد: یا حسین مژده باد ترا به آتش جهنم .
امـام فرمود: انى اقدم على ربّ رحیم و شفیع مطاع . من بر پروردگار مهربان وارد مى شوم آنگاه از نام این شخص پرسید، گفتند: عبدالله بن حوزه است .
حضرت دست به دعا برداشت و گفت: ربّ حزّه الى النّار. خدایا او را به آتش گرفتار نمـا، تـیر دعا به هدف اصابت نمود و اسلحه نیایش کار خود را کرد، اسب حوزه رم کرد و عبدالله به زمین افتاد و پایش در رکاب ماند و اسب او را به زمین مى کشید و به هر سنگ و چـوب و درخـتـى مـى کوبید تـا داخـل خـندق آتـش افـتـاد و به جهنم واصل شد.
حسین عـلیه السلام که استجابت سریع دعایش را مشاهده کرد سر به آسمان برداشت و گفت : اللّهمّ انا اهل بیت نبیک و ذرّیته فاقصم من ظلمنا و غصبنا حقّنا انّک سمیع قریب .
((بارالها ما اهل بیت پیامبر تو و ذریه اوئیم هر که به ما ستم روا داشته و حق ما را غصب نموده نابودش گردان که تو شنواى نزدیکى.))
مـسروق بن وائل یکى از سپاهیان عمر سعد که سوداى کشتن حسین علیه السلام را براى گـرفـتن جایزه یزید در سر مى پرورانید از دیدن حادثه از خواب غفلت بیدار شد و به مـقـام خـاندان عـصمـت و طهارت واقف گردید و از نیت خود پشیمان گشت و کربلا را ترک کرد.(۴)
اتمام حجت
شیخ مـفـید گـوید: سپـس امـام حسین عـلیه السلام بر اسب رسول خـدا که مـرتـجز نام داشت سوار شد و با صداى بلند که همگى سپاه دشمن و یا اکثریت آنها مى شنیدند در مقام معرفى خود و اتمام حجت چنین فرمود:
ایّها النّاس اسمعوا قولى و لا تعجلوا حتّى اعظکم بما یحقّ لکم علىّ و حتّى اعتذر الیکم فـان اعـطیتـمـونى النّصف کنتم بذلک اسعد و ان لم تعطونى النّصف من انفسکم فاجمعوا امرکم ثمّ لا یکن امرکم علیکم غمّه ثم اقضوا الىّ و لا تنظرون .
((مـردم، به سخنم گوش فرا دهید و شتاب نکنید تا شما را به آنچه حق است پند دهم و مـوعـظه نمـایم و راه عذر را بر شما ببندم پس اگر انصاف و مروت را درباره ام رعایت نمودید به سعادت و نیکبختى شما منتهى مى شود و اگر انصاف را رعایت نکردید پس در کار خـود فـکر کنید تـا چـیزى بر شما پوشیده نماند آنگاه بکار من بپردازید و منتظر نشوید.))
بدرستیکه ولى و سرپرست من خدائى است که کتاب را فرو فرستاده و او ولى نیکوکاران است .
ثـمّ قـال : امـّا بعـد فـانسبونى فـانظروا من اءنا ثمّ ارجعوا الى اءنفسکم و عاتبوها فـانظروا هل یصلح و یحلّ لکم قتلى و انتهاک حرمتى ، الست ابن بنت نبیّکم و ابن وصیّه و ابن عمّه و اوّل المؤ منین باللّه و المصدّق برسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم و بما جاء به مـن عـند ربّه اولیس حمـزه سیّد الشّهداء عمّى ، اولیس جعفر الطّیّر فى الجنّه بجناحین عمّى ، اولم یبلغکم ما قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم لى و لاءخى هذا ان سیّد اشباب اهل الجنّه ، فـان صدّقـتـمـونى بمـا اقـول و هوالحقّ واللّه مـا تعمّدت کذبا مذ علمت انّ اللّه یمقت علیه اهله و ان کذّبتمونى فانّ فـیکم مـن اذا سئلتموه ساءلتمه عن ذلک اخبرکم ، سلوا جابربن عبدالله الانصارى و ابا سعید الخذرى و سهل بن سعد السّعدى و زیدبن ارقم و انس بن مالک یخبروکم انّهم سمعوا هذه المـقاله من رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم لى و لاءخى اما فى هذا حاجز لکم عن سفک دمى .
((پـس در نسب مـن بنگرید کیستم و نسبم چیست آنگاه به نفس خود مراجعه کنید و وجدان و شعـور باطن خود را به قضاوت بخوانید و خود را در محضر وجدان و شعور باطن محاکمه نمـائید که آیا براى شمـا شایستـه حلال است که خـونم را بریزند؟ و بر شما حلال است که حرمتم را بشکنید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما و پسر وصى او و عموزاده او و اول مـؤ مـن و گـرونده بخـدا و تـصدیق کننده رسول او و آنچه را که او از جانب خدا آورده نیستم؟
آیا حمـزه سیدالشهدا عـمـوى مـن نیست ؟ آیا جعـفـر که با دو بال در بهشت پـرواز مـى کند عـمـوى مـن نیست؟ آیا فـرمـایش رسول خـدا صلى الله عـلیه و آله و سلم درباره مـن و برادرم به شما نرسیده است که فرمود: این دو سید آقاى جوانان بهشتند، اگر تصدیق گفته هاى مرا نمودید که آنچه مى گویم راست است و بخدا از وقتیکه دانستم خدا دروغگویان را دشمن مى دارد دروغ نگفته ام ، و اگر گفتار مرا باور ندارید از آنچه شما را باخبر ساختم از کسانیکه در بین شما هستند بپـرسید، از جابربن عـبدالله انصارى و ابو سعـید خـدرى و سهل بن سعـدى ساعـدى و زیدبن ارقـم و انس ابن مـالک سئوال کنید آنها به شما خواهند گفت که پیامبر درباره من و برادرم چنین فرمود پس چرا آماده ریختن خون من شده اید.(۵)
در این موقع شمربن ذى الجوشن گفت: بخدا نمى فهمم چه مى گوئى .
حبیب بن مـظاهر در پـاسخ گـفـت: راست گفتى زیرا خدا قلبت را مهر کرده و حق را نمى فـهمـى ثـم قال لهم الحسین علیه السلام: فان کنتم فى شک من هذا افتشکون فى انى ابن بنت نبیکم فوالله ما بین المشرق و المغرب ابن بنت نبى غیرى فیکم و لا فى غیرکم، و یحکم اتطلبونى بقتیل منکم قتلته او مال لکم استهلکته او بقصاص من جراحه .
((سپـس امـام حسین علیه السلام به آنها فرمود: اگر در آنچه که گفتم شک دارید آیا در اینکه من پسر دختر پیغمبر شما هستم نیز تردید دارید؟ به خدا سوگند در مشرق و مغرب (یعـنى در تمام کره زمین) نوه پیامبرى غیر از من وجود ندارد نه در میان شما و نه در بین سایر ملل جهان .
واى بر شمـا آیا کسى از شما را کشته ام که خونش را از من طلب مى کنید یا مالى از شما برده ام یا کسى را مجروح ساخته ام که در مقام تقاص و قصاص بر آمده اید.))
آنگاه امام فریاد بر آورد: اى شبث بن ربعى و اى حجاربن ابجر و اى قیس ‍ بن اشعث و اى یزید بن حارث مـگـر شمـا براى مـن نامه نفرستادید که میوه هاى ما به ثمر رسیده و باغهایمان سرسبز و شاداب است اگر بیائى سپاه آماده در اختیار تو است .
جمـعـیت که در برابر سخنان امام جوابى نداشتند زیرا از اینکه او نوه پیغمبر است و هیچ تـقصیر و گناهى ندارد شک و تردید نداشتند لذا سکوت نمودند و فقط قیس بن اشعث که به مـکر و خـدعـه و خـیانت معروف است گفت : چرا تسلیم حکم پسر عمویت نمى شوى که آنچه دوست دارى به آن خواهى رسید.
فـقـال له الحسین عـلیه السلام : لا والله لا اعـطیکم بیدى اعـطاء الذلیل و لا افر فرار العبید.
امـام عـلیه السلام در جوابش فـرمـود: ((نه بخـدا مـانند اشخـاص خـوار و ذلیل دست در دست شما نمى گذارم و مانند برده هم فرار نمى کنم))
(بلکه با شهادت و شجاعت با قامتى برافراشته در برابر ظلم و ستم و بیدادگرى ایستادگى مى کنم و شهادت را بر ذلت تسلیم و خفت فرار، ترجیح مى دهم .(۶)
خطبه دیگر امام علیه السلام
امـام حسین عـلیه السلام در روز عـاشورا خـطبه دیگـرى هم ایراد فـرمـود که بسیار مفصل است و در آخر خطبه چنین فرموده است :
الا و ان الدعـى بن الدعـى قـد رکزبین اثـنتین ، بین السله و الذله ، و هیهات منّا الذله یابى الله ذلک لنا و رسوله و المـؤ منون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه مـن ان تـؤ ثـر طاعه الئام على مصارع الکرام ، الا قد اعذرت و انذرت الا و انى زاحف بهذه الاسره على قله العدد و کثره العدو و خذلان النّاصِر.
((آگـاه باشید که زنازاده پـسر زنازاده مـرا بین دو چیز میخکوب کرده است: تن به شهادت دهم و یا ذلت و خـوارى را بپـذیرم (یعنى با یزید بن معاویه بیعت کنم) از ما خـوارى و ذلت بدور است و هرگـز تـن به ذلت نمى دهم که خدا و پیامبرش و مؤمنین و زنان پاک و پاکیزه اى که ما را پرورش داده و تربیت نموده اند و مردان با غیرت و حمیت و انسانهاى آزاده هرگز اجازه نمى دهند که اطاعت و فرمانبردارى از مردان پست و فرومایه را بر شهادت افتخار آفرین مقدم بداریم بدانید که آنچه به شما مى گویم براى انذار شمـا و اتـمـام حجت است که عذرى براى شما باقى نماند والا من با خانواده ام وعده اندک یارانم با دشمـن زیاد مـى جنگم و هدفم را دنبال مى کنم هر چند امید به پیروزى وجود نداشته باشد، آنگاه امام به اشعار فروه بن مسیک مرادى تمسک جست:
فان نهزم فهز آمون قِدْما

و ان نغلب فغیر فغیر مغلبینا

و ما ان طبنا جبن ولکن

منایانا و دوله آخرینا

فافنى ذلکم سروات قومى

کما افنى القرون الاولینا

فلو خلد الملوک اذن خلدنا

ولو بقى الکرام اذن بقینا

فقل للشمتین بنا افیقوا

سیلقى التسامتون کما لقینا

۱ ـ ((اگـر دشمـن را شکست دهیم امرى بى سابقه نیست که گذشتگان ما پیروز بودند و اگر مغلوب شویم باز هم شکست نخورده ایم.))
۲ ـ ((ترس و جین در ما راه ندارد لکن اکنون قسمت ما گرفتارى و مصیبت است و حکومت از آن دیگران.))
۳ ـ ((همـین برنامه بزرگان ما را نابود ساخت چنانکه همه مردم قرون و اعصار گذشته نابود شدند.))
۴ ـ ((اگـر پـادشاهان زندگى جاوید مى داشتند ما هم داشتیم و اگر بزرگان باقى مى ماندند ما هم باقى مى ماندیم.))
۵ ـ ((پـس به شمـاتـت کنندگـان ما بگو به خود آئید که سرانجام شما هم به ما ملحق خواهید شد.))
سپـس فرمود: بخدا سوگند بعد از این زندگى درازى نخواهید داشت و بیش از زمانى که پیاده سوار اسب شود زنده نخواهید ماند تا روزگار آسیاى مرگ را بر سر شما بگردش در آورد و شما مانند میله وسط سنگ آسیا پیوسته در اضطراب و نگرانى بسر برید و این سخـنى است که پدرم از جدم رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم برآیم گفته است ، پـس ابتداء با همفکران خود مشورت کنید و تصمیم خود را بگیرید تا امر بر شما مشتبه و پـوشیده نمـاند آنگـاه قـصد (کشتن) من کنید و مرا مهلت ندهید، بدرستیکه من به خدا که پروردگار من و شما است توکل جسته ام و هیچ جاندار و جنبنده اى از حیطه و قبضه قدرت و اقتدار او خارج نیست و به تحقیق پروردگار من بر صراط و راه مستقیم عدالت است.(۷)
یورش سپاه کفر بر لشکر توحید
چـون بر خـلاف انتظار سپاهیان کوفه اولین فرمانده شان حربن یزید ریاحى به حسین پـیوست حالت تـزلزلى در سپاه کفر حاصل شد که عمر سعد ترسید اگر بیش از این تـاءمل نماید ممکن است سپاهش متلاشى گردد لذا غلام خود درید را صدا زد و پرچم را از او گـرفـت و سپـس تـیرى در کمـان نهاد و به سوى سپاه امام حسین علیه السلام رها کرد و سپاهیان را گفت : نزد امیر گواهى دهید من اول کسى بودم که بسوى حسین تیراندازى نمودم .
با این اقدام و عمل ناجوانمردانه پسر سعد، سپاهیان کفر، نیز از او تبعیت و پیروى نموده شروع به تـیراندازى کردند و تیرها مانند باران بر سر و پیکر سپاه حسینى باریدن گرفت و کسى از یاران امام باقى نماند مگر آنکه تیرى به او اصابت نمود!
حسین عـلیه السلام به اصحابش فرمود: قوموا رحمکم الله الى الموت الذى لا بدمنه فان هذه السهام رسل القوم الیکم .
((خـدا شمـا را رحمـت کند مـهیاى مـرگ شوید که گـریزى از آن نیست چه این تیرها فرستادگان گروه ستمکار و سفیران مرگ اند بسوى شما.))
پس از آن حمله دستجمعى سپاه کفر توحید شروع شد و نبرد ساعتى ادامه یافت و یاران امام با شجاعت و شهامت هر چه بیشتر به دفع حملات دشمن پرداخته و کارزار سختى نمودند ابن شهراشوب شهداء حمله دستجمعى را چهل و یک نفر ذکر نموده و اسامى آنان را هم بیان کرده که جهت اختصار از نام آنها صرفنظر مى کنیم . و این کشته شدگان نسبت به سپاه امام به حدى زیاد بود که نقصان در سپاه حسین آشکار شد.(۸)


نویسنده:آیت الله محمد على عالمى

پی نوشت:


۱-اعـیان الشیعـه ج ۱/ص ۶۰۱ و ۶۰۲ - کامـل ج ۴/ص ۶۰ - ابصارالعین ص ۹ - ارشاد مفید ص ۲۳۳ - حیاه الحسین ج ۳/ص ۱۸۲ - طبرى ج ۷/ص ۳۲۶.
۲-ارشاد مفید ص ۲۳۳ - طبرى ج ۷/ص ۳۲۷ - بحار ج ۴۵ / ص ۴.
۳-اعـیان الشیعـه ج ۱/ص ۶۰۲ - کامل ج ۴/ص ۶۱ - ارشاد ص ۲۳۴ - بحار ج ۴۵/ص ۵ - طبرى ج ۷/ص ۳۲۸.
۴-حیاه الحسین ج ۳/ص ۱۸۲- کامل ج ۴/ص ۱۶۶- طبرى ج ۷/ص ۳۳۷- اثبات الوصیه ص ۱۶۴- الصواعق المعرفه ص ۹۵ - روضه ص ۱۵۹.
۵-اعـیان الشیعـه ج ۱/ص ۶۰۲ - ارشادمـفـید ص ۲۳۴ - کامل ج ۴/ص ۶۱ - نفس المهموم ص ۲۳۶ - طبرى ج ۷/ص ۳۲۸.
۶-اعـیان الشیعـه ج ۱/ص ۶۰۲ - ابصارالعـین ص ۱۱- کامل ج ۴/ص ۶۲- ارشاد مفید ص ۲۳۵- بلاغه الحسین ص ۴۳.
۷-اعـیان الشیعه ج ۱/ص ۶۰۳- بحارج ۴۵ ص ۹- ابصار العین ص ۱۱ و ۱۲- حیاه الحسین ص ‍ ۱۹۲- اثبات الوصیه ص ۱۶۳- بلاغه الحسین ص ۴۹.
۸-اعـیان الشیعـه ج ۱/ص ۶۰۳- بحارج ۴۵/ص ۱۰ و ۱۲- حیاه الامام الحسین ج ۳/ص ۱۹۹و ۲۰۴- نفس المهموم ص ۲۵۶.

 


منبع : کتاب آنچه در کربلا گذشت ((از مدینه تا کربلا))
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه