اشک امان نمیدهد گریه بغض سنگ را
سنگ گرفته از دلم روی ریا و رنگ را
میجهد از گدازه دل، آتشی از هبوط گل
صخره دوباره میکشد گردن پالهنگ را
صالح مصلح از یمین، میچکد از عرق جبین
میزند از صفوف طف نغمه صور جنگ را
میرمد از رامش دف زخم سه تار رف به رف
پیر به شعله میکشد، تمام رود گنگ را
تار، ز نای حنجری، زخمه صدای خنجری
میکشد و میشنود صوت حزین چنگ را
چنگ خمیده شد قدش، آه ز سردی دمش
میچکد از دیده خون، شور دم شرنگ را
لال شود غزل اگر دم بزند ز سلسله
قصه سربسته بگو ناحیه خوان، خدنگ را
منبع : کاظم رستمی