قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عاشورا از جواد محدثی

عاشورا، سقّای تشنه کامان عزّت بود، با مشکی پُراز اشک، بر دوش آزادگی!...و... کربلا، «تکیه»گاه سینه زنان حق و «حسینیّة» ذاکران عدل بود.

روز عاشورا، امام حسین (ع) پشت خیمه های شهادت، خندقی کند تا امویان نتوانند به حریم امامت نزدیک شوند.

آن روز، تیری که از کمان «حرمله» رها شد، نازکترین حنجرة «اصغر» تاریخ را درید و تیغی که از پشت دیوار کمین فرود آمد، عَلَمِ دستهای عباس را قلم کرد و اشکِ مشک راجاری ساخت.

آن روز، «حبیب»، محبوب دلها شد، زهیر، چون زهره ای درخشید، و جانِ «جون»، فدای امام گشت.

سهمی از شهد شهادت، قسمت «قاسم» شد و کام تشنه «شبه پیغمبر» از دست جدّش سیراب گشت.

در کوفة بی وفایی، کمی آن سوتر از «فرات بیداری» نان حسین (ع) خوردن و «زاد یزید» بردن، سبب شد که کسانی نمک‌گیر آل امیّه شدند و بر صاحبان اصلی «ولایت»، تهمت «خروج» زدند و صاحبخانه را «خارجی» گفتند و خون جاری در رگهای دین را «هدر» دانستند، و «شریح»ها به مباح بودن خون حسین فتوا دادند و کنار خوان خائنانة یزید، «هل من مزید» گویان، نعش حریت را زیر سم اسبهای قدرت و ریاست لگدکوب کردند.

ولی ما...

از روزی که در نهر جانمان فرات سوز و علقمة عطش جاری شد، از شبی که در پیالة دلمان شربت گوارای ولایت ریختند، ازوقتی که حسین بن علی، در «دستة» دینداران، «شور» انداخت و شریعت را با «شریعه» جاری ساخت، آری.... از آن روز، دلمان یک حسینیّة پرشور است و خانه هایمان «تلّ زینبیه»، و در هر چشمی یک‌ «فرات ماتم» و «دجلة درد» جاری است.

در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه می زنند و اشکهای یتیم در خرابة چشم، بیقراری می کنند.

سینة ما تکیه ای قدیمی است، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ درب آن با کلید «یا حسین» بازمی شود و زمین آن با اشک و مژگان، آب و جارو می شود.

ما دلهای شکستة خود را وقف اباعبدالله کرده ایم و اشک خود را نذر کربلا، و این «وقفنامه» به امضای حسین رسیده است.

این است که زیارت، ترجیع‌بند ایام سال ماست و ذوالجناح سوگواری، «الظلیمة الظلیمه» گویان، فاصلة «قتلگاه» تا «خیمه گاه» رادر موج اشک شنا می کند.

زمان، دریای خون است، و.... زمین، زبان حال و آینده را به «گریه» ترجمه می کند.

صبحها وقتی سفرة دعا و عزا گشوده می شود، دل روحمان گرسنة عاطفه و تشنة عشق می شود.

ابتدا چند مشت «آب بیداری» به صورت جان می زنیم، تا «خواب غفلت» رابشکنیم.

 زیارتنامه را که می بینیم، چشممان آب می افتد و ... «السلام علیک» را که می شنویم، بوی خوش کربلا به مشاممان می رسد. توده های بغض، در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی!

سر سفرة ذکر مصیبت، قندان دهانمان را پر از حبّه قند «یا حسین» می کنیم و نمکدان چشممان دانه دانه اشک بر صورتمان می پاشد. به دهان که می رسد، قند و نمک در کاممان می آمیزد و این محلول شور و شیرین، درمان عشق ماست و نمک گیر سفرة حسین می شویم. این است که تا آخر عمر، دست و دل از حسین بر نمی داریم.

آنگاه جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفرة توسّل، «ولایت» را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم.

غذای ما از عطای حسین است. الحمدلله... در این خشکسالی دل و قحطی عشق، نم نم باران اشک، غنیمتی است که رواق آینه کاری شدة چشمان ما را شستشو می دهد.

خدایا! ما را به چشمة کربلا و نهر علقمه تشنه تر کن و معمار اشک را برای آبادی دلهایمان بفرست.

امروز بر سر دلهای ما پرچمی نصب شده که بر آن نوشته است:         
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین »

 

 


منبع : جواد محدثی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه