در مورد پيامبران و امامان نور عليهم السلام دو نكته دقيق را بايد از هم جدا ساخت ، يكى تلاش دشمن در وارد آوردن صدمات و لطمات جسمى بر آنان و ديگر تلاش در راه هتك حرمت و در هم شكستن شخصيّت معنوى و تحميل ذلّت بر آن سرفرازان .
خودكامگان سياهكار، در طول تاريخ امكان يافته اند كه بسيارى ازآنان را در سخت ترين شرايط، محاصره و به شهادت رسانند، امّا هرگز نتوانسته اند ذلّت و خفّت را بر آن قهرمانان افتخارآفرين تحميل نمايند، چرا كه بر خداست كه بندگان غيرتمند و عدالت خواه خويش را از هر پديده نفرت انگيزى ، از آن جمله ذلّت و خفّت كه به طور فطرى تنفّرانگيز است ، مصون دارد.
به همين دليل است كه اگر نيك بينديشيم خواهيم ديد كه :
به راستى صولت و وقار و شكوه و محبوبيّت اين بندگان برگزيده خدا، با وجود فقر و عدم امكانات ظاهريشان در طول قرون و اعصار دلها را لبريز ساخته و قلبها را مسخّر كرده است و براى سيّد و سالار عدالت خواهان ، حسين عليه السلام در اين ميدان ويژگيهايى ارزانى داشته است كه شنيدنى است براى نمونه :
1- معاويه نخستين خودكامه اى بود كه آرزوى كشتن حسين عليه السلام را داشت و در همان حال ناگزير فرمان احترام به آن حضرت را صادر كرد و به هنگام وصيّت به يزيد، گفت : (من بر سلطنت تو از حسين بيمناكم ، امّا اگر با او درگير شدى و به ظاهر بر او چيره شدى احترام او را رعايت و حرمتش را نگه دار، چرا كه پاره جگر پيامبر است .)
2 - وليد اوّلين كسى بود كه از جانب دربار پليد اموى ، فرمان قتل حسين عليه السلام را دريافت كرد، امّا در مقام فرماندارى مدينه گفت :
(به خدا پناه مى برم اگر به ريختن خون مقدّس حسين آزمايش گردم و بدان مبتلاشوم .)
3 - عمر سعد فرمانده سپاه پليد اموى به هنگام تصميم بر پيكار با او، اينگونه او را تجليل كرد:
ءاَترك ملك الرّى والرّى منيتى ليس دونها |
حجاب ولكن لى فى الرّى قرّة عين |
آيا استاندارى رى را كه نهايت آرزوى من است رها كنم ؟ يا خويشتن را به جنايت سهمگين ريختن خون حسين عليه السلام آلوده و گناهكار سازم ؟خود نيك مى دانم كه كيفر دردناك و غير قابل تحمّل به شهادت رساندن حسين عليه السلام ، آتش شعله ورى است كه فراتر از آن نيست ، امّا حكومت رى روشنى چشم من تيره بخت است ... . پس ، چه خاكى به سر كنم ؟
و اينگونه از حسين عليه السلام تجليل مى كرد.
4 - و نيز دوّمين مهره پليد يزيد، شمر، به هنگام صدور فرمان هجوم ددمنشانه به اردوگاه نور، از آن حضرت اينگونه تجليل كرد كه :
(او قهرمان گرانقدر و هماورد بى همتايى است كه كشته شدن به دست او افتخار است و نه مايه عار،)
انّه كفو كريم .
5 - و نيز مهره پليدى از سپاه دشمن كه به كشتن او كمر بسته بود، خود آن حضرت را تجليل مى كرد كه :
(هان يا حسين ! تو را خواهم كشت با اينكه نيك مى دانم كه خداى بزرگ ، دشمن من خواهد بود.)
6 - و نيز نيزه دار سر مقدّسش به هنگام ورود به كاخ شوم ابن زياد، اينگونه ناخواسته حق به زبانش جارى شد و پيشواى انسانيّت را ستود:
املا ركابى فضّة و ذهبا واباً |
وخيرهم اذ ينسبون نسباً |
ركابم را از طلا و نقره لبريز ساز، چرا كه جنايت بزرگى به نفع شما كرده ام و براى بقاى ستم شما، بزرگمردى گرانمايه و بى نظير را به خاك وخون كشيده ام .
آرى ! من فرزند بهترين پدر و والاترين مادران گيتى را كشته ام .
كه ابن زياد نيز، بى درنگ حكم اعدام او را صادر كرد.
7 - و نيز شقاوت پيشگانى كه پيكر مقدّسش را پايمال ساختند، با نظم و نثر شخصيّت والاى او را ستودند.
8 - و شگفت انگيزتر از همه اين بود كه يزيد، عنصر خودكامه اموى ، در حالى كه سرنورانى آن حضرت در برابر ديدگانش بود، به ناچار به ستايش و احترام آن حضرت پرداخت و بر دشمنان خونخوارش لعن و نفرين كرد.
منبع : ويژگيهاى امام حسين عليه السلام