زبان حال حضرت زینب (س) در مقتل
این زمین کربلاست تیرباران بلاست
بوی خون می آید و کشته شه در قتلگاست
جان زینب ای خدا بر زمین افتاده است از سر زین سرنگون، شاه دین افتاده است
غلغله زین غصه درعالمین افتاده است رشک فردوس برین، مقتل خون خداست
چشمه خون ازتنش، ای خدا جاری بود کارمن با یاد او، بعد ازاین زاری بود
خیمه ها در سوگ او، درعزاداری بود پرفضای خیمه ازنغمه واغربتاست
در یم خون خفته است، پادشاه بی سپاه غمگنانه خواهرش، برتنش غرق نگاه
زاده زهراشده تشنه کشته بی گناه نورچشم مصطفی کشته تیغ جفاست
یک طرف راسش به نی، پیش روی زینب است / یک طرف خیمه گهش جمله درتاب وتب است
روز زینب بعد ازاین، ازغم مولا شب است بی برادر، بی پناه ،همسفر با اشقیاست
یک طرف اهل حرم، سینه کوبان، موکنان جمله استاده درِ خیمه ها بر سر زنان
کودکانی تشنه لب ،نیمه جان، غرق فغان در حرم از هجر او محشر کبرا به پاست
از حرم برآسمان، می رسد بانگ عزا تشنگان خسته جان، جمله درآه ونوا
کوفیان شادمان ،غرقه خنده به ما ناله لب تشنگان از زمین تا برسماست
دم به دم درشیونند، کودکانی بی پناه درخیامی سوخته ،جان به لب، غرقاب آه
برسر نیزه سری رفته، همچون قرص ماه دیده گریان روی نی، زاده خیرالنساست
من چه سان باور کنم، این بود سالار من؟ یا سرنیزه بود با حسین دیدارمن؟
اوفتاد از قتل او بس گره درکارمن هم سفر با کوفیان دختر شیر خداست
منبع : غلامعلی رجایی