داد زد ها ... سر از این خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد ؟
خیمه زد روی پدر رو به جماعت پرسید
یک نفر نیست که بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست از این جمع قدم بگذارد
و بیاید سر بابای مرا بردارد ؟
یک نفر نیست که مردی کند و برخیزد
حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد ؟
یک نفر نیست به این مرد بگوید نامرد
تا دلش بشکند از حنجره پا بردارد ؟
کسی از بین شما داغ برادر دیده ست ؟
یا کسی با دل من داغ برابر دارد ؟
آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند
خیمه زد روی پدر خیمه که تا بردارد . . .
منبع : مریم سقلاطونی