قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چون ابوالفضل پی آب برفت از عبدالله عمیدی

چون ابوالفضل پی آب برفت

از دل اهل حرم تاب برفت

حال طفلان حسین در هم بود ـ فتح عباس دگر مبهم بود

چشم زینب بره آن دل غم بود ـ قلب کلثوم پر از ماتم بود

زانکه آبی به لب تشنه لبان

برساند آن علمدار جوان

کای علمدار وفادار! حسین؟(ع) ـ می‌رساند به لبم آب حسین؟(ع)

آنکه باشدپسر بدر و چنین ـ یاور خوب و سپه‌دار حسین

اینطرف اهل حرم منتظرش

آنطرف دشمن دون بسته رهش

طفل خشکیده لب از آمدنش ـ شعله دارد عطش اندر بدنش

گاه می‌پرسد از ابن الحسنش ـ کای رسد ساقی گل پیرهنش

خیمه‌گه در تب آب آور خود

علقمه در شک از آن باور خود

از چه آبی به لبانش نرسید ـ آنکه کفهای پر از آب بدید

از چه این آن بدید و چو ندید ـ تشنه لب رو سوی خیمه بدوید

مشک پر آب دل غرق امید

ناگهش دشمن دون سر برسید

وای من سوز سه ساله چه کنم ـ اصغر آن نوگل لاله چه کنم

آتش و شور و شراره چه کنم ـ این سپاه سواره چه کنم

یک طرف چشم حسین و علمش

یک طرف دست قلم در قلمش

دست از پیکرش افتاد جدا ـ مشک را دست دگر داد اخا

چون جدا شد دو دست از بدنش ـ برده دندان سوی مشکش زوفا

کای عدو ساقی طفلان منم

یاور عترت و قرآن منم

کرده‌ام عهد که آبی ببرم ـ گردر این عهد خودم جان سپرم

شایق مرگ به عهد و شرفم ـ بهترین مرگ شهادت شمرم

کی مرا واهمه از دست قلم

حق مرا بال دهد بال و پرم


منبع : عبدالله عمیدی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه