حسين عليه السلام در آخر ماه رجب كه اوايل حكومت يزيد بود براي امتناع از بيعت از مدينه خارج شد و چون مكّه را حرم امن آلهي مي داند و در آنجا امنيت بيشتري وجود دارد و مردم مسلمان ، احترام بيشتري براي آنجا قائل هستند و دستگاه حكومت هم مجبور است نسبت به مكّه احترام بهتري مي داند بلكه براي اينكه مكّه را مركز اجتماع بيشتري مي يابد. زيرا: در ماه رجب و شعبان كه ايام عمره است مردم از اطراف و اكناف به مي ايند و بهتر مي توان مردم را ارشاد كرد و آگاهي داد. بعد هم موسم حجّ فرا ميرسد كه فرصت مناسبتري براي تبليغ است . بعد از حدود دو ماه توقف در مكّه نامه هاي مردم كوفه مي رسد. و اين در حالي است كه امام (ع) دريافته است كه اگر در ايام حجّ در مكه بماند ممكن است در همان حال احرام كه قاعدتا كسي مسلح نيست ، مامورين مسلح بني اميه خون او را بريزند هتك خانه كعبه شود، هتك خانه كعبه شود هتك حجّ و هتك اسلام شود، هم فرزند پيغمبر در حريم خانه خدا كشته شود و هم خونش هدر رود. بعد شايع كنند كه حسين بن علي با فلان شخص ، اختلافي داشت و او حضرت را كشت و قاتل هم خودش را مخفي كرد، در نتيجه خون امام به هدر رود. از اين رو آن حضرت با وصول نامه هاي مردم كوفه كه در آنها امام (ع) را، دعوت به كوفه كرده و وعده ياري و حمايت آن حضرت داده بودند به جانب كوفه حركت كرد. كوفه ، ايالت بزرگ و مركز ارتش اسلامي بود. اين شهر كه در زمان عمر بن الخطاب ساخته شده بود، يك شهر لشكر نشين بود و نقش بسيار موثري در سرنوشت كشورهاي اسلامي داشت و اگر مردم كوفه در پيمان خود باقي مي ماندند احتمالا امام حسين عليه السلام موفق مي شد. در آغاز حركت ، عده اي از خويشان و نزديكان دور او جمع شدند و بناي توصيه و نصيحت را گذاردند تا شايد حسين (ع) را از اين كار منصرف كنند. از جمله ابن عباس وقتي كه امام (ع) را در تصميم خويش استوار يافت به او پيشنهاد كرد: حالا كه قصد عزيمت از مكّه را داري پس به يمن و كوهستانهاي اطراف آن برو و آنجا را پناهگاه قرار ده . ولي حسين (ع) آگاهانه تصميم گرفته است و اين سخنان در عزم راسخ او نمي تواند خللي ايجاد كند بنابراين به راه خود ادامه مي دهد. در بين راه يكي از امام مي پرسد: چرا بيرون آمدي ؟
معني سخنش اين بود كه تو در مدينه جاي امني داشتي آنجا در حرم جدت كنار قبر پيغمبر كسي معترض نمي شد. يا در مكّه مي ماندي كنار بيت اللّه الحرام ، اكنون كه بيرون آمدي براي خودت خطر ايجاد كردي! امام (ع) در جواب فرمود: اشتباه مي كني ، من اگر در سوراخ يك حيوان هم پنهان شوم ، آنها مرا رها نخواهند كرد، تا اين خون را از قلب من بيرون بريزند، اختلاف من با آنها اختلاف آشتي پذيري نيست آنها از من چيزي مي خواهند كه من به هيچ وجه حاضر نيستم زير بار آن بروم من هم چيزي مي خواهم كه آنها به هيچ وجه قبول نمي كنند. قافله امام به سر حد كوفه مي رسد در اين هنگام با لشكر حر مواجه مي گردد، حسين عليه السلام در اينجا خطاب به مردم كوفه مي فرمايد: شما مرا دعوت كرديد، و من هم اجابت كردم ، اما اگر منصرف شديد و نمي خواهيد بر مي گردم . البته اين معنايش اين نيست كه برمي گردم و با يزيد بيعت مي كنم و از تمام حرفهايي كه در باب امر به معروف و نهي از منكر شيوع فسادها و وظيفه مسلمانان ، در اين شرايط گفته ام ، صرف نظر مي كنم ، بيعت كرده و در خانه خدا مي نشينم و سكوت مي كنم ! خير، من اين حكومت را صالح نمي دانم و براي خود وظيفه اي قائل هستم . شما مردم كوفه مرا دعوت كرديد گفتيد: اي حسين ! تو را در هدفي كه داري ياري مي دهيم ، اگر بيعت نمي كني ، نكن . تو به عنوان امر به معروف و نهي از منكر اعتراض داري ، از اينرو قيام كرده اي ، ما تو را ياري مي كنيم من هم آمده ام سراغ كساني كه به من وعده ياري داده اند، حالا مي گوييد: مردم كوفه به وعده خودشان عمل نمي كنند بسيار خوب ! ما هم به كوفه نمي رويم ، برمي گرديم به جايي كه مركز اصلي خودمان است . به مدينه يا به حجاز يا به مكّه مي رويم تا خدا چه خواهد؟ بخر حال ما بيعت نمي كنيم ولو بر سر بيعت كردن كشته شويم.
منبع:حکايت ها و هدايت ها
منبع : سایت راسخون