قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

احياگري‌ و اصلاح‌طلبي‌ در نهضت‌ حسيني‌

واژگان‌ احيا و اصلاح‌

واژگان‌ «احياء» و «اصلاح‌» در ادبيات‌ ديني‌ سابقة‌ ديرينه‌اي‌ دارد و استعمال‌ آن‌ به‌عصر نزول‌ وحي‌ برمي‌برگردد. اين‌ دو واژه‌ در برخي‌ از آياتي‌ كه‌ خداوند بر پيامبر(ص) خاتم‌نازل‌ كرده‌ به‌ كار رفته‌ و سپس‌ به‌ متون‌ و نصوص‌ ديگر راه‌ يافته‌ است‌.

احياگري‌ در فرهنگ‌ قرآني‌

اين‌ واژه‌ در مواضع‌ و موارد متعددي‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ كه‌ معناي‌ كلي‌ آن‌، به‌معناي‌ زنده‌ كردن‌، حيات‌ بخشيدن‌ است‌. كه‌ اين‌ زنده‌ شدن‌ و يا زنده‌ كردن‌، در حوزه‌هاي‌مختلف‌ مورد بحث‌ است‌. و ما به‌ آياتي‌ كه‌ باموضوع‌ مورد بحث‌، ارتباط‌ نزديك‌ تري‌ دارد،اشاره‌ مي‌كنيم‌:
ـ احياي‌ افراد جامعه‌ از مرگ‌ مادي‌ و معنوي‌ توسط‌ هم‌ نوعان‌ خويش‌.
(مَن‌ْ اَحي'اه'ا فَكَانَّم'ا أحْيَا النَاس‌ جميعاً)؛ «هر كسي‌ يك‌ انسان‌ را زنده‌ كند، مثل‌اين‌ است‌ كه‌ همه‌ مردم‌ را حيات‌ بخشيده‌.»
ـ احياي‌ جامعه‌ به‌ سبب‌ اجراي‌ احكام‌ الهي‌.
(و لكم‌ في‌ قصاص‌ حَي'اة‌ٌ يا اولي‌ الالباب‌)؛ «در اجراي‌ِ حكم‌ِ الهي‌ِ قصاص‌ براي‌شما حيات‌ و زندگي‌ است‌ اي‌ صاحبان‌ عقل‌ و خرد».
ـ احيا در پرتو ايمان‌ و پذيرش‌ دعوت‌ خدا و رسولش‌.
قرآن‌ كريم‌ به‌ مومنان‌ نيز فرمان‌ داده‌ كه‌ دعوت‌ احياگرانة‌ خداوند و پيامبر او رااجابت‌ كنند:
(يا ايها الذين‌ امنوا استجيبوا لله و لِلرَّسُول‌ اِذا دَع'اكم‌ لما يحييكم‌). اي‌ اهل‌ايمان‌ چون‌ خدا و رسول‌، شما را به‌ ايمان‌ دعوت‌ كنند اجابت‌ كنيد تا به‌ حيات‌ ابدي‌ رسيد.
مفسران‌، مطالبي‌ را از اين‌ آيه‌ برداشت‌ كرده‌اند، برخي‌ گفته‌اند: منظور از آن‌«دعوت‌ِ حيات‌بخش‌»، جهاد است‌، زيرا به‌ وسيله‌ جهاد، دين‌ عزت‌ مي‌يابد. چنان‌ كه‌علي‌(ع) مي‌فرمايد:
«فرض‌ الله الجهاد عزاً للاسلام‌».
و وقتي‌ دين‌ در جامعه‌ عزّت‌ يابد، آن‌ جامعه‌، جامعه‌اي‌ زنده‌ خواهد بود و در صورت‌رسيدن‌ به‌ فيض‌ شهادت‌ (در جهاد)، خود نيز حيات‌ جاودانه‌ مي‌يابد.
برخي‌ نيز ايمان‌ آوردن‌ و پذيرش‌ دعوت‌ پيامبر را سبب‌ «حيات‌ دل‌ و جان‌» و كفر راعلت‌ مرگ‌ آن‌ دانسته‌اند.
گروهي‌ هم‌ اعتقاد به‌ قرآن‌ و فراگرفتن‌ علم‌ و دين‌ را مايه‌ حيات‌ انسان‌ به‌ شمارمي‌آورند، زيرا كه‌ مشابهت‌ و مناسبتي‌ ميان‌ ناداني‌ و دانايي‌ با «مرگ‌ و زندگي‌» وجود دارد.شماري‌ از مفسران‌، مقصود از دعوت‌ حيات‌بخش‌ را دعوت‌ به‌ سوي‌ بهشت‌ تعبير كرده‌اند،زيرا كه‌ حيات‌ جاوداني‌ در آن‌جاست‌.
علامه‌ طباطبايي‌ گر چه‌ همة‌ اين‌ برداشت‌ها را وجوهي‌ مي‌داند كه‌ مي‌توان‌ آيه‌ رابا آن‌ تطبيق‌ داد، ولي‌ خود بر اين‌ باور است‌ كه‌ اصولاً دعوت‌ حق‌ در همة‌ ابعاد آن‌ احياگراست‌. آموزه‌ها و احكام‌ الهي‌ انسان‌ را براي‌ درك‌ زندگي‌ حقيقي‌ و معنوي‌ آماده‌ مي‌سازد وحياتي‌ مي‌بخشد كه‌ علم‌ نافع‌ و عمل‌ صالح‌ سرچشمة‌ آن‌ است‌، آن‌ چنان‌ كه‌ خداوندفرموده‌ است‌:
(مَن‌ْ عمل‌ صالحاً من‌ ذكرٍ اَوْ أنْث'ي‌ و هو مُؤمن‌ فَلنُحْيينّه‌ حَي'اة‌ً طَيّبة‌ و لنجزينهم‌اجرهم‌ بِاَحْسَن‌َ م'ا كانوا يعملون‌)، هر زن‌ و مردي‌ كه‌ كاري‌ نيك‌ و شايسته‌ كند، در حالي‌كه‌ مؤمن‌ باشد، هر آينه‌ او را به‌ زندگي‌ پاك‌ و خوش‌ زنده‌ بداريم‌ و مزدشان‌ را بر پايه‌نيكوترين‌ كاري‌ كه‌ مي‌كردند پاداش‌ دهيم‌».
آية‌ مورد بحث‌ كه‌ مي‌فرمايد: (اذا دعاكم‌ لما يحييكم‌) مطلق‌ است‌ و از اين‌ كه‌شامل‌ مجموع‌ دعوت‌هاي‌ رسول‌ خدا(ص) كه‌ ماية‌ زنده‌ شدن‌ دل‌ها است‌، و يا دسته‌اي‌ ازدعوت‌هايش‌ كه‌ طبيعت‌ احيا را دارد بشود، هيچ‌ ابايي‌ نداشته‌ و هم‌چنين‌ شامل‌ نتايج‌دعوت‌ او كه‌ عبارت‌ است‌ از انواع‌ زندگي‌هاي‌ سعيده‌ حقيقيه‌، مانند زندگي‌ اخروي‌ در جوارخدا نيز مي‌شود. چون‌ همه‌ اينها را شامل‌ مي‌شود، پس‌ نبايد آية‌ شريفة‌ را مقيد كرده‌ و....بلكه‌ آية‌ شريفه‌ همان‌ طوري‌ كه‌ گفتيم‌ عام‌ است‌ و همه‌ را شامل‌ مي‌شود و هيچ‌ دليلي‌نيست‌ كه‌ آن‌ را از معناي‌ عام‌ و وسيعش‌ برگردانيده‌ و بگوييم‌ مرادش‌ اين‌ وجه‌ است‌ يا آن‌وجه‌.

احياگري‌ در نهضت‌ حسيني‌

كلمة‌ احيا و احياگري‌ در سخنان‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ معناي‌ بيدار كردن‌، بازگرداندن‌ارزش‌ها، زنده‌ كردن‌ انسان‌ها و جامعه‌ اسلامي‌ از خواب‌ غفلت‌ و بي‌ خبري‌ به‌ كاررفته‌است‌.
امام‌(ع) در نامه‌اي‌ به‌ بزرگان‌ بصره‌ از آنها مي‌خواهد كه‌ به‌ كتاب‌ الهي‌ و سنت‌ نبوي‌بينديشند و از واقعيت‌هاي‌ جامعه‌ غافل‌ نباشند؛ سنت‌ها و روش‌هاي‌ پسنديده‌ مرده‌ و ازميان‌ رفته‌ و بدعت‌ها و ارزش‌هاي‌ جاهلي‌ زنده‌ و جاي‌ آنها را گرفته‌ است‌:
«و انا ادعوكم‌ الي‌ كتاب‌ الله و سنة‌ نبيه‌(ص) فان‌ّ السُّنَة‌ قَدْ اُميتَت‌ْ و ان‌ّ الْبدعة‌ قداُحييَت‌ْ و اَن‌ْ تسمعوا قولي‌ و تطيعوا امري‌ اهدكم‌ سبيل‌ الرشاد»؛ من‌ شما را به‌ پيروي‌ ازكتاب‌ خدا و راه‌ و روش‌ پيامبر فرا مي‌خوانم‌. زيرا هم‌ اكنون‌ سنت‌ پيامبر از ميان‌ رفته‌ وبدعتها و احكام‌ ناروا زنده‌ شده‌ است‌. پس‌ اگر گوش‌ به‌ اين‌ پيام‌ من‌ فرا دهيد و آن‌ رابپذيريد، شما را به‌ راه‌ سعادت‌ رهبري‌ خواهم‌ كرد.
هم‌ چنين‌ آن‌ حضرت‌ سبب‌ پذيرش‌ دعوت‌ كوفيان‌ را، هويت‌ احياگرانة‌ آن‌ مي‌داندو مي‌فرمايد:
«ان‌ّ اَهْل‌ الكوفة‌ كَتَبوُا اِلَي‌َّ يَسْألونني‌ ان‌ اقدم‌ عليهم‌ لما رجوا من‌ احياء معالم‌الحق‌ و اماته‌ البدع‌».
از اين‌ رو، در اين‌ راه‌، قاطع‌ و بي‌ ترديد گام‌ برداشت‌؛ زيرا كه‌ قيام‌ براي‌ احياي‌ حق‌ وميراندن‌ باطل‌ را وظيفة‌ ديني‌ خود مي‌دانست‌:
«ما اهون‌ الموت‌ علي‌ سبيل‌ العزّ و احياء الحق‌، ليس‌ الموت‌ في‌ سبيل‌ العزّ الاّ'حياة‌خالدة‌، ليست‌ الحياة‌ مع‌ الذّل‌ الاّ الموت‌ الذي‌ لاحياة‌ معه‌».
اما به‌ راستي‌ اين‌ احياي‌ حق‌ و زنده‌ كردن‌ سنت‌ها و روش‌هاي‌ درست‌ چه‌ بود كه‌حسين‌ بن‌ علي‌8 بر آن‌ اصرار داشت‌ و جان‌ خود و يارانش‌ را در پاي‌ آن‌ گذاشت‌؟ترديدي‌ نيست‌، كه‌ احياي‌ سنت‌ و ارزش‌هاي‌ مورد پسند شارع‌ و از ميان‌ بردن‌ شيوه‌ها وروش‌هاي‌ غلط‌ بود. از اين‌ رو، حسين‌ بن‌ علي‌8 «احياي‌ سنت‌ها» و «اماته‌ بدعت‌ها» راشعار خود قرار مي‌دهد و در سخنان‌ نوراني‌ خود آنها را به‌ خوبي‌ تبيين‌ مي‌كند.

اصلاح‌طلبي‌ در فرهنگ‌ قرآني‌

اصلاح‌؛ يعني‌ سامان‌ بخشيدن‌. در قرآن‌ كريم‌ واژه‌هاي‌ اصلاح‌، مصلح‌،مصلحون‌ و مشتقات‌ آن‌ بارها به‌ كار رفته‌ است‌ و انسان‌هايي‌ كه‌ در انديشة‌ اصلاح‌ جامعه‌و در صدد سامان‌ دادن‌ كار مردم‌ هستند، ستايش‌ شده‌اند.
واژه‌هاي‌ فساد، افساد و مفسدان‌ در مقابل‌ اصلاح‌ بارها مطرح‌ شده‌ و از زورمداران‌،زراندوزان‌ و طاغوتيان‌ به‌ عنوان‌ مفسد و فساد گران‌ ياد شده‌ و تعبيرهاي‌ بسيار كوبنده‌ ونكوهش‌ كننده‌اي‌ نسبت‌ به‌ آنها به‌ كار گرفته‌ شده‌ است‌.
قرآن‌ كريم‌، رسالت‌ بزرگ‌ همة‌ پيامبران‌ و اولياي‌ الهي‌ را اصلاح‌ در زندگي‌ مادي‌ ومعنوي‌ انسان‌ها معرفي‌ مي‌كند و رسولان‌ حق‌ را مصلح‌ مي‌نامد.
شعيب‌ پيامبر(ص) هدف‌ رسالت‌ و مأموريت‌ اصلي‌ خود را اصلاح‌ امور مردم‌ معرفي‌مي‌كند و مي‌گويد:
(اِن‌ْ اريد الاّ الاْصْلا'ح‌ مَا اسْتَطَعْت‌ و ما توفيقي‌ اِلاّ' بالله عليه‌ توكلت‌ و اليه‌اُنيب‌)؛ من‌ هيچ‌ انگيزه‌اي‌ جز اصلاح‌ امر شما ندارم‌ و از خدا توفيق‌ مي‌طلبم‌ و بر او توكل‌كرده‌ و به‌ درگاه‌ او پناه‌ مي‌برم‌».
او از ابتداي‌ فعاليت‌ خويش‌، به‌ سامان‌ بخشي‌ و نيكوسازي‌ معيشت‌ دنيايي‌ و رفع‌فساد و تباهي‌ در روابط‌ اقتصادي‌ آنان‌ مي‌پردازد و با دعوت‌ و ترغيب‌ فراوان‌، آنان‌ را به‌تبعيت‌ از مقررات‌ و دستورالعمل‌هاي‌ ديني‌ به‌ منظور اصلاح‌ همه‌ شئون‌ مادي‌ و معنوي‌حيات‌ دنيايي‌ دعوت‌ مي‌كند.
از ديدگاه‌ قرآن‌، رسالت‌ اصلي‌ دين‌، اصلاح‌ فكر و عقل‌ بشر است‌ و پايداري‌ و ابقاي‌جوامع‌، در گرو اصلاح‌طلبي‌ و اصلاح‌ گرايي‌ است‌. و سرانجام‌ِ نيكو و پاداش‌ نيك‌ نيز از آن‌اصلاح‌ گران‌ است‌.
از ديدگاه‌ قرآن‌، اصلاح‌ بشر تنها در پرتو اجراي‌ قوانين‌ كتاب‌ آسماني‌ و دين‌ خدا،امكان‌پذير است‌. تعاليم‌ قرآني‌ به‌ ما مي‌آموزد كه‌ علاوه‌ بر پيامبران‌ و پيشوايان‌ دين‌ واولياي‌ الهي‌، همه‌ كساني‌ كه‌ به‌ كتاب‌ آسماني‌ و قوانين‌ و احكام‌ الهي‌ تمسك‌ جويند، راه‌تقوا و عفاف‌ را بپويند، در برابر پروردگار سر تسليم‌ فرود آورند و قادر به‌ اصلاح‌ امور مردم‌باشند ؛ جزء مصلحان‌ هستند.
در قرآن‌ به‌ همان‌ اندازه‌ كه‌ از حركت‌هاي‌ اصلاحي‌ دفاع‌ مي‌شود، به‌ حركت‌هاي‌ضد اصلاحي‌ حمله‌ مي‌گردد، هر چند رهبران‌ آن‌ به‌ ظاهر مدعي‌ اصلاح‌طلبي‌ باشند؛ به‌عنوان‌ مثال‌، ادعاي‌ اصلاح‌طلبي‌ منافقان‌ به‌ شدت‌ تخطئه‌ شده‌ است‌:
(و اِذا قيل‌ لَهُم‌ لا'تُفْسِدوُا فِي‌ الارض‌ قالوا انما نحن‌ مصلحون‌ الا انهم‌ هُم‌ُالْمفسدون‌ و لكن‌ لا'يَشعرون‌)؛ هر گاه‌ به‌ آنها گفته‌ شود در زمين‌ فساد نكنيد، مي‌گويند:ما فقط‌ اصلاح‌ گرانيم‌، آگاه‌ باشيد كه‌ اينها مفسدانند و خود هم‌ به‌ دقت‌ درك‌ نمي‌كنند.
«اصلاح‌طلبي‌ يك‌ روحية‌ اسلامي‌ است‌. هر مسلماني‌ به‌ حكم‌ اينكه‌ مسلمان‌است‌ خواه‌ ناخواه‌ اصلاح‌ طلب‌ و لااقل‌ طرفدار اصلاح‌طلبي‌ است‌، زيرا اصلاح‌طلبي‌ هم‌ به‌عنوان‌ يك‌ شأن‌ پيامبري‌ در قرآن‌ مطرح‌ شده‌ و هم‌ مصداق‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكراست‌.»

ويژگي‌هاي‌ مصلح‌

انجام‌ حركت‌ اصلاحي‌ِ همه‌ جانبه‌، در گرو دارا بودن‌ ويژگي‌ها و صفاتي‌ بايسته‌است‌ كه‌ متصديان‌ صالح‌ بايد واجد آن‌ باشند.
مردم‌ قبل‌ از آن‌ كه‌ به‌ گفته‌ افراد بنگرند، نوعي‌ ارزيابي‌ كارشناسانه‌ و دقيق‌ نسبت‌به‌ اعمال‌، رفتار و خصوصيات‌ مدعيان‌ اصلاح‌ دارند و در چهار چوب‌ آن‌ اوصاف‌ و زمينه‌ها،عملكرد و گفته‌هاي‌ افراد را ارزيابي‌ مي‌كنند.
در اين‌ قسمت‌، گذرا به‌ چند صفت‌ِ مصلحان‌ اشاره‌ مي‌كنيم‌:

1ـ اصلاح‌ خويش‌ (خودسازي‌)

نخستين‌ گام‌ در هر حركت‌ اصلاحي‌، از نگاه‌ دين‌، اصلاح‌ خويشتن‌ يا جهاد بانفس‌ است‌ كه‌ به‌ «جهاد اكبر» معروف‌ است‌.
امام‌ علي‌(ع) مي‌فرمايد: «عَجِبْت‌ُ لِمَن‌ْ يتصدي‌ لِاِصْلاح‌ الناس‌ و نفسه‌ اَشَدّ شي‌ءٍ فساداً فلايصحلها ويتعاطي‌ اصلاح‌ غيره‌؛ «تعجب‌ مي‌كنم‌ از كسي‌ كه‌ متصدي‌ اصلاح‌ مردم‌ مي‌شود، درحالي‌ كه‌ خودش‌ فاسد است‌ و خود را اصلاح‌ ننموده‌ و به‌ دنبال‌ اصلاح‌ ديگران‌ مي‌باشد».
شبيه‌ به‌ اين‌ حديث‌، از امام‌ معصوم‌ آمده‌ است‌:
«چطور كسي‌ ادعاي‌ اصلاح‌ ديگران‌ را دارد، در حالي‌ كه‌ هنوز خودش‌ را اصلاح‌نكرده‌ است‌.»
فلذا مصلحان‌ راستين‌، پيش‌ از دعوت‌ به‌ اصلاح‌ ديگران‌، بايد به‌ اصلاح‌ خويش‌بپردازند.
بنابراين‌ هر حركت‌ اصلاحي‌، رهبري‌ صالح‌ و مصلح‌ مي‌خواهد.

2ـ شناخت‌ داشتن‌ از اقدام‌ اصلاحي‌ خود

مصلح‌ بايد شناخت‌ كافي‌ از اصلاح‌ داشته‌ باشد، تا عملش‌ به‌ جاي‌ اصلاح‌، به‌افساد نكشد. امام‌ علي‌(ع) مي‌فرمايد:
«عشرة‌ يفتنون‌ انفسهم‌ و غيرهم‌ و يريد للصّلاح‌ و ليس‌ بعالم‌ٍ». «ده‌ نفرند كه‌ خودو ديگران‌ را به‌ مشكل‌ گرفتار مي‌كنند: يكي‌ از آنان‌ اصلاح‌طلبي‌ است‌ كه‌ عالم‌ و آگاه‌ به‌اصلاح‌ نيست‌.»
يك‌ مصلح‌ بايد مثل‌ طبيب‌، اول‌ درد را شناسايي‌ و سپس‌ درمان‌ را ارائه‌ دهد. وبايد بداند كه‌ هر دردي‌، درمان‌ خاص‌ خود را دارد و هر فسادي‌، اصلاح‌ خاص‌ خود رامي‌طلبد، به‌ قول‌ مرحوم‌ شرف‌ الدين‌:
«لا ياتي‌ الصلاح‌ اِلاّ مِن‌ ياتي‌ الفساد؛ صلاح‌ را از همان‌ راهي‌ وارد جامعه‌ كنيد كه‌فساد را وارد كرده‌اند.»
بنابراين‌، كسي‌ كه‌ در جاي‌ گاه‌ اصلاحات‌ سياسي‌، اجتماعي‌، و فرهنگي‌ و ديني‌قرار مي‌گيرد، بايد به‌ احكام‌ و قوانين‌ الهي‌ آشنا و عالم‌ باشد و صلاح‌ و فساد را كاملاًبشناسد.

3ـ حق‌ گرايي‌ و حق‌ طلبي‌

ويژگي‌ ديگر مصلح‌ آن‌ است‌ كه‌ تمام‌ اقدام‌ هايش‌ براساس‌ حق‌ و حق‌ مداري‌باشد. و اسير نفس‌، مال‌ و دنيازدگي‌ نشود.
به‌ تعبير امام‌ علي‌(ع): «لا يمنعكم‌ رعاية‌ الحق‌ لاحد عن‌ اقامه‌ الحق‌ عليه‌؛ مبادا رعايت‌ و بزرگداشت‌كسي‌ مانع‌ شما از اجراي‌ حد گردد».
علي‌(ع) كه‌ انگيزة‌ خود را اصلاح‌ امور جامعه‌ مطرح‌ مي‌كند، اين‌ اصلاح‌طلبي‌ را درمحور احياء حق‌ مي‌داند:
«و الله لَهي‌ اَحَب‌ّ الي‌ّ مِن‌ امرتكم‌ اِلاّ اَن‌ْ اقيم‌ حقاً او ادفع‌ باطلاً؛ به‌ خدا سوگند! هرآينه‌ اين‌ كفش‌ كهنه‌ در نزد من‌ از حكومت‌ كردن‌ بر شما محبوب‌تر است‌، مگر اين‌ كه‌اقامه‌ حقي‌ بكنم‌ يا باطلي‌ را دفع‌ كنم‌.»
حضرت‌ حق‌ محوري‌ را در حركت‌ اصلاحي‌ خود اصلي‌ مسلّم‌ مي‌داند.
و امام‌ حسين‌(ع) كه‌ انگيزه‌ قيام‌ خود را اصلاح‌طلبي‌، براساس‌ حق‌طلبي‌ و حق‌گرايي‌ مي‌داند، مي‌فرمايد:
«اَلا' ترون‌ ان‌ّ الحق‌ لا' يُعْمل‌ به‌ و ان‌ّ الباطل‌ لايتناهي‌ عنه‌ ليرْغب‌ المؤمن‌ في‌ لقاءاللّ'ه‌ محقاً؛ آيا نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌ عمل‌ نمي‌شود و از باطل‌ پيشگيري‌ نمي‌شود؟ پس‌سزاوار است‌ كه‌ مومن‌ براي‌ ملاقات‌ خدا مشتاق‌ باشد.»
بنابراين‌، اصلاحات‌ امام‌ حسين‌(ع) در مسير اجرا و اقامه‌ حق‌ در جامعه‌ مي‌باشد. واگر چنين‌ شد، آن‌ اصلاح‌، يك‌ اصلاح‌ ديني‌ و اسلامي‌ مي‌شود.

4ـ صداقت‌ و اخلاص‌

ديگر ويژگي‌ مصلح‌، آن‌ است‌ كه‌ در كار خويش‌ صداقت‌ داشته‌ باشد و با تمام‌اخلاص‌، درصدد كمك‌ كردن‌ به‌ مردم‌ و نجات‌ جامعه‌ از بدبختي‌ و فساد باشد. رمزجاودانگي‌ قيام‌ امام‌ حسين‌(ع) كه‌ مرزهاي‌ زماني‌ و مكاني‌ را در نورديد، صداقت‌ واخلاص‌ او بود. كه‌ در آخرين‌ لحظه‌هاي‌ زندگي‌ فرمود:
«الهي‌ رضاً بقضائك‌، تسليماً لامرك‌، لا معبود سواك‌؛ خدايا راضي‌ هستم‌ به‌قضاي‌ تو و تسليم‌ هستم‌ در مقابل‌ اوامر تو و هيچ‌ معبودي‌ جز تو نيست‌».
اين‌ ويژگي‌ها، براي‌ كسي‌ كه‌ ادعاي‌ اصلاح‌ جامعه‌ را دارد ضرورت‌ دارد. هم‌ چنين‌پرهيز از به‌ كارگيري‌ ابزار نامشروع‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ مشروع‌، پرهيز از سازش‌ كاري‌و ملاحظه‌، قاطعيت‌ و صراحت‌ و شجاعت‌، برنامه‌ عملي‌ داشتن‌، واقع‌ بيني‌ و وسعت‌ فكر وانديشه‌ از ويژگي‌هايي‌ است‌ كه‌ براي‌ مصلح‌ لازم‌ و ضروري‌ است‌.

اصول‌ و مباني‌ احياگري‌ و اصلاح‌طلبي‌ در نهضت‌ حسيني‌

در خصوص‌ اصول‌ و مباني‌ احيا و اصلاح‌، كلامي‌ عميق‌ و زيبا از امام‌ حسين‌(ع)وجود دارد، كه‌ مي‌تواند راه‌ گشاي‌ كار ما باشد. امام‌ حسين‌(ع) حركت‌ اصلاحي‌ خود راالگويي‌ از سيره‌ و روش‌ پيامبر(ص) و علي‌(ع) مي‌داند.
امام‌ در وصيت‌نامة‌ خود كه‌ هنگام‌ حركت‌ از مدينه‌ به‌ سوي‌ مكه‌، براي‌ محمدمشهور به‌ ابن‌ حنيفه‌ نگاشت‌، هويت‌ حركت‌ احياگرانه‌ و اصلاح‌ طلبانه‌ خود را بيان‌ مي‌كند.
آن‌ حضرت‌ پس‌ از بيان‌ عقيده‌ خويش‌ دربارة‌ توحيد، نبوت‌ و معاد مي‌نويسد:
«و اِنّي‌ لَم‌ْ اخرج‌ اَشراً و لا بَطَراً و لا مُفْسِداً و لا ظالماً و اِنّما خَرَجْت‌ُ لِطَلَب‌ِالاِصْلاح‌ في‌ امَّة‌ِ جدّي‌(ص)، اُريدُ اَن‌ْ 'امر بِالمَعْروف‌ و اَنْهي‌' عن‌ المنكر واسير بسيرة‌ جدّي‌و اَبي‌ علي‌ّ بن‌ ابيطالب‌(ع)؛ من‌ از روي‌ هوس‌، سركشي‌، تبه‌ كاري‌ وستمگري‌ قيام‌نكردم‌، تنها به‌ انگيزة‌ اصلاح‌ در امت‌ جدّم‌ برخاستم‌. مي‌خواهم‌ به‌ نيكي‌ها فرمان‌ دهم‌ واز بدي‌ها باز دارم‌ و روش‌ جدّ خود و پدرم‌ علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ را دنبال‌ كنم‌.»
امام‌ حسين‌(ع) در سخنراني‌ خود در سرزمين‌ «مِني‌'» خود را مصلح‌ معرفي‌ و همان‌سخنان‌ پدر بزرگوارش‌ را تكرار مي‌كند:
«اَللّهم‌ انك‌ّ تَعْلم‌ انّه‌ لَم‌ْ يكن‌ ما كان‌َ منّا تَن'افُساً في‌ سلطان‌، و لا الْتِماس‌َ مِن‌ْ فُضُول‌الْحُطام‌، و لكن‌ْ، لَنُرِي‌ المعالم‌ مِن‌ْ دينك‌، و نُظْهِرُ الاصلاح‌ في‌ بلادك‌ و يَأمُن‌ مظلمون‌من‌ عبادك‌ و يُعْمل‌ بفرائضك‌ و سُنَنَك‌ و احكامك‌...؛ پروردگارا! تو مي‌داني‌ اين‌ حركت‌ما نه‌ به‌ خاطر رقابت‌ بر سر حكومت‌ و قدرت‌، و نه‌ به‌ منظور به‌ دست‌ آوردن‌ مال‌ دنيا است‌،بلكه‌ به‌ خاطر آن‌ است‌ كه‌ نشانه‌هاي‌ دين‌ تو را به‌ مردم‌ بنمايانم‌ و اصلاحات‌ را در كشوراسلامي‌ اجرا كنم‌؛ تا بندگان‌ ستم‌ديده‌ات‌ از چنگال‌ ظالمان‌ در امان‌ باشند و واجبات‌ واحكام‌ و سنت‌هاي‌ تعطيل‌ شده‌ تو دوباره‌ اجرا گردد.»
امام‌ حسين‌(ع) كه‌ اين‌ سخنراني‌ را در ايام‌ حج‌ در جمع‌ صحابه‌ بزرگ‌ پيامبر وتابعين‌ در زمان‌ معاويه‌ ايراد فرمودند، با صراحت‌ از اصلاحات‌ سخن‌ مي‌گويد و با همان‌صراحت‌ و شفافيت‌، اصول‌ و مباني‌ اين‌ حركت‌ اصلاحي‌ را بيان‌ مي‌دارد. اين‌ اصول‌ ومباني‌ در چهار اصل‌ِ بنيادين‌ بيان‌ شده‌ است‌. همين‌ جمله‌هاي‌ نوراني‌ را علي‌(ع) در نهج‌البلاغه‌ بيان‌ فرمود و اهداف‌ و انگيزة‌ فعاليت‌هاي‌ خود را بر اين‌ مباني‌ استوار مي‌ساخت‌.
الف‌) بازگشت‌ به‌ اصول‌ واقعي‌ اسلام‌
«لنري‌ المعالم‌ من‌ دينك‌»: نشانه‌هاي‌ محو شده‌ راه‌ خدا را ـ كه‌ همان‌ اصول‌ واقعي‌اسلام‌ است‌ ـ بازگردانيم‌». يعني‌ بازگشت‌ به‌ اسلام‌ نخستين‌ و اسلام‌ راستين‌، بازگرداندن‌اصول‌ محو شده‌، احياي‌ آنچه‌ از اين‌ نشانه‌ها محو گشته‌ و يا كم‌ رنگ‌ شده‌، از بين‌ بردن‌بدعت‌ها و جاي‌گزين‌ ساختن‌ سنت‌هاي‌ اصيل‌ اسلامي‌؛ يعني‌ اصلاح‌ در فكرها وانديشه‌ها و تحولي‌ در روح‌ها و ضميرها و قضاوت‌ها در زمينة‌ خود اسلام‌.
ب‌) تحوّل‌ بنيادين‌ در اوضاع‌ زندگي‌ مردم‌
«و نظهر الاصلاح‌ في‌ بلادك‌»: حاكم‌ نمودن‌ اصلاح‌ در كشور. اصلاح‌ اساسي‌ وآشكار و چشم‌گيري‌ كه‌ نظر هر بيننده‌ را جلب‌ نمايد و علائم‌ بهبودي‌ وضع‌ زندگي‌ مردم‌ درآن‌ كاملاً هويدا باشد، را در شهرها و مجامع‌ به‌ عمل‌ آوريم‌؛ يعني‌ تحولي‌ بنيادين‌ دراوضاع‌ زندگي‌ خلق‌ خدا.
ج‌ ـ تحول‌ بنيادين‌ و اساسي‌ در روابط‌ اجتماعي‌
«يَأمن‌ المظلومون‌ مِن‌ عبادك‌»: ايجاد محيطي‌ امن‌ براي‌ عبادگان‌ خدا.
بندگان‌ مظلوم‌ خدا از شر ظالمان‌ امان‌ يابند، و دست‌ تطاول‌ ستم‌كاران‌ از سرستم‌ديدگان‌ كوتاه‌ شود؛ يعني‌ اصلاح‌ در روابط‌ اجتماعي‌ انسان‌ها.
د ـ تحولي‌ ثمربخش‌ و اسلامي‌ در نظام‌هاي‌ مدني‌ و اجتماعي‌
«ويُعْمل‌ بفرائضك‌ و سننك‌ و احكامك‌»؛ عمل‌ به‌ قوانين‌، احكام‌ و سنت‌هاي‌تعطيل‌ و فراموش‌ شده‌.
مقررات‌ تعطيل‌ شدة‌ خدا و قانون‌هاي‌ نقض‌ شدة‌ اسلام‌، بار ديگر به‌ پا داشته‌ شودو حاكم‌ بر زندگي‌ اجتماعي‌ مردم‌ گردد.
شهيد مطهري‌ در اين‌ باره‌ مي‌فرمايد:
«هر مصلحي‌ كه‌ موفق‌ شود اين‌ چهار اصل‌ را عمل‌ سازد، افكار و انديشه‌ها رامتوجه‌ اسلام‌ راستين‌ سازد و بدعت‌ها و خرافه‌ها را از مغزها بيرون‌ براند، به‌ زندگي‌ عمومي‌از نظر تغذيه‌ و مسكن‌ و بهداشت‌ و آموزش‌ و پرورش‌ سامان‌ بخشد، روابط‌ انساني‌انسان‌ها را براساس‌ برابري‌ و برادري‌ و احساس‌ اخوت‌ و همساني‌ برقرار سازد، و ساخت‌جامعه‌ را از نظر نظامات‌ و مقررات‌ حاكم‌ طبق‌ الگوي‌ خدايي‌ اسلامي‌ قرار دهد، به‌ حداكثرموفقيت‌ نائل‌ آمده‌ است‌».
امام‌ حسين‌(ع) تاكيد مي‌كند كه‌ اصول‌ مزبور، مخدوش‌ و مغفول‌ واقع‌ شده‌اند. پس‌كسي‌ را طلب‌ مي‌كند كه‌ براي‌ سامان‌ بخشيدن‌ به‌ ناهنجاري‌ها و احياي‌ سنت‌ها وارزش‌هاي‌ مقدس‌ جامعه‌ عصر نبوي‌ قيام‌ كند، و البته‌ اين‌ كار بزرگ‌، مصلحي‌ خود ساخته‌و به‌ دور از شائبه‌هاي‌ قدرت‌ پرستي‌، دنيا دوستي‌ و رفاه‌طلبي‌ مي‌خواهد كه‌ امام‌ دروصيت‌نامة‌ مذكورش‌ بر اين‌ مطلب‌ تأكيد مي‌كند.

ابعاد احياگري‌ و اصلاح‌طلبي‌ در نهضت‌ حسيني‌

امام‌ حسين‌(ع) حركت‌ احياگرانه‌ و اصلاح‌ طلبانة‌ خود را در ابعاد مختلف‌ وحوزه‌هاي‌ گوناگون‌ آغاز كرد، كه‌ در اين‌ قسمت‌ به‌ برخي‌ از مهم‌ترين‌ آنها اشاره‌ مي‌شود:

الف‌) اصلاح‌ سياسي‌ و مبارزه‌ با سلطة‌ باند اموي‌

ابوسفيان‌ در حدود بيست‌ سال‌ با پيامبر(ص) جنگيد و در حدود پنج‌ شش‌ سال‌ آخر،قائد اعظم‌ تحريم‌، عليه‌ اسلام‌ بود. ولي‌ متأسفانه‌ به‌ دليل‌ سياست‌هاي‌ قومي‌ خلفا، پس‌ ازده‌ سال‌ از وفات‌ پيامبر(ص)، پسر او معاويه‌، كه‌ هميشه‌ دوش‌ به‌ دوش‌ و پا به‌ پاي‌ پدرش‌ بااسلام‌ مي‌جنگيد، والي‌ شام‌ و سوريه‌ شد و سي‌ سال‌ بعد از وفات‌ پيغمبر، خليفه‌ واميرمؤمنان‌ گرديد.
امويان‌، ثروت‌ و سياست‌ را به‌ دست‌ آوردند، اما ديانت‌ را هرگز و چون‌ به‌ حكومت‌رسيدند، تظاهر به‌ دين‌ و مومن‌ نمايي‌ را به‌ جاي‌ آن‌ برگزيدند و روحانيون‌ بي‌تقوا، مانندابوهريره‌ را به‌ كار گرفتند. دنياداران‌ به‌ دليل‌ وجود رقيبان‌ بر دنياي‌ خود هراسناك‌ بودند وگاه‌ ناخشنود، و دين‌داران‌ به‌ اين‌ دليل‌ كه‌ دين‌ در مخاطره‌ و تهديد قرار گرفته‌ بود، برمي‌آشفتند. اين‌ است‌ كه‌ هم‌ زبير و عبدالله بن‌ زبير و... و هم‌ مقداد و ابوذر و عمار و حجرو... همگي‌ سر به‌ شورش‌ برداشتند.
در ماجراي‌ قتل‌ عثمان‌ دستة‌ قدرت‌ طلبان‌ و دنياداران‌، بيشترين‌ دخيل‌ بودند.عمرو عاص‌ خود مي‌گفت‌ كه‌ بر هيچ‌ چوپاني‌ نگذشتم‌، مگر اين‌ كه‌ او را به‌ قتل‌ عثمان‌تحريك‌ كردم‌.
معاويه‌ با اين‌ كه‌ پروردة‌ عثمان‌ بود، فكر كرد كه‌ از مردة‌ عثمان‌ بيشتر مي‌توان‌ سودبرد، تا از زندة‌ او؛ هم‌ از نظر برانگيختن‌ احساس‌ها براي‌ بيرون‌ كردن‌ مخالفان‌ و رقيبان‌ ازصحنه‌ و هم‌ از جهت‌ قبضه‌ قدرت‌.
معاويه‌ برخي‌ را به‌ تهديد و برخي‌ را به‌ تطميع‌ به‌ سوي‌ خويش‌ متمايل‌ كرد و علي‌هم‌چنان‌ پايدار به‌ عنوان‌ دشمن‌ اصلي‌ او باقي‌ ماند. اين‌ بود كه‌ از دشنام‌ و جعل‌ احاديث‌عليه‌ او و تهمت‌ و منع‌ نقل‌ فضايل‌ او و از ميان‌ بردن‌ دوستان‌ و يارانش‌ و هر كار ديگري‌كوتاهي‌ نكرد. علاوه‌ بر اينها در اين‌ دوره‌، كساني‌ چون‌ حكم‌ بن‌ عاص‌ ـ كه‌ پيامبر خدا(ص)آنان‌ را از جامعه‌ مسلمانان‌ طرد كرده‌ بود ـ به‌ فرماندهي‌ ولايات‌ گماشت‌ و مروان‌ را نيزچندان‌ قدرت‌ بخشيد كه‌ به‌ جاي‌ خليفه‌ فرمان‌ مي‌داد و قلمرو حكومت‌ را چندان‌ گسترش‌داد كه‌ «فلسطين‌» و «حمص‌» را هم‌ بدان‌ افزود و رهبري‌ و قيادت‌ سپاهي‌ چهارگانه‌ را به‌وي‌ سپرد و براي‌ او كه‌ پول‌ و نيروي‌ بسيار گرد آورده‌ بود، زمينه‌اي‌ ساخت‌ كه‌ در زمان‌علي‌(ع) در برابر آن‌ حضرت‌ ايستاد و خواهان‌ ادامه‌ سلطنت‌ خود شد. هر چند كه‌ معاويه‌ اززمان‌ خليفه‌هاي‌ پيشين‌ به‌ فرمانداري‌ برگزيده‌ شده‌ بود، اما اين‌ اقتدار و افسار گسيختگي‌را نداشت‌.
عزم‌ امام‌ حسين‌(ع) براي‌ اصلاح‌ سياسي‌ و ساختار حكومتي‌ و تحقق‌ حكومت‌ديني‌، به‌ ويژه‌ پس‌ از مرگ‌ معاويه‌ و روي‌ كارآمدن‌ يزيد، آشكارتر و راسخ‌تر شد. زيرا كه‌سلطة‌ باند اموي‌ گسترده‌تر و يزيد بسي‌ بي‌پرواتر از پدر خويش‌ به‌ نابودي‌ هم‌ سنت‌ پيامبرو اصول‌ و ارزش‌هاي‌ ديني‌ پرداخته‌ بود. از اين‌ رو در برابر بيعت‌ خواهي‌ يزيد ايستاد واظهار داشت‌:
«انا لله و انا اليه‌ راجعون‌ و علي‌ الاسلام‌، السلام‌ اذ قَدْ بُليت‌ الاُمه‌ براع‌ مثل‌ يزيد»؛
همه‌ از خداييم‌ و به‌ سوي‌ او مي‌رويم‌، بنابراين‌ بايد با اسلام‌ خداحافظي‌ كرد كه‌امت‌ اسلامي‌ به‌ فرمانروايي‌ چون‌ يزيد گرفتار آمده‌ است‌.»
«و قد سمعت‌ُ رسول‌ الله(ص) يقول‌: الخلافة‌ محرمة‌ٌ علي‌ 'ال‌ ابي‌ سفيان‌...؛
من‌ از رسول‌ خدا(ص) شنيدم‌ فرمود: خلافت‌ بر دودمان‌ ابوسفيان‌ و طلقاء و فرزندان‌طلقاء حرام‌ است‌».
اگر معاويه‌ را بر منبر من‌ ديديد شكمش‌ را بشكافيد. «به‌ خدا سوگند! اهل‌ مدينه‌ اورا بر منبر جدّم‌ ديدند و به‌ فرمانش‌ عمل‌ نكردند؛ از اين‌ رو خدا آنان‌ را به‌ فرزندش‌ يزيدگرفتار كرد. خدا عذابش‌ را در آتش‌ بيفزايد».
اين‌جاست‌ كه‌ امام‌ نوك‌ پيكان‌ اصلاح‌ خود را متوجه‌ ساختار حكومت‌ و رهبري‌جامعه‌ مي‌كند و تمام‌ تلاش‌ خويش‌ را در جهت‌ افشاي‌ حكومت‌ ظالم‌ و مستبد اموي‌ به‌كار مي‌گيرد. و فرمود:
«فياعجبا! و مالي‌ لا اعجب‌ و الارض‌ من‌ غاش‌ غشوم‌ و متصدق‌ ظلوم‌ و عامل‌علي‌ المومنين‌ بهم‌ غير رحيم‌؛ شگفتا! و چرا در شگفت‌ نباشم‌ كه‌ زمين‌ در تصرف‌ مردي‌دغل‌ و ستم‌كار و ماليات‌ بگيري‌ نابكار است‌، حاكمي‌ است‌ بر مومنان‌ كه‌ نسبت‌ به‌ آنهامهرباني‌ ندارد.
و نيز فرمود:
«نحن‌ اهل‌ البيت‌ اولي‌ بولاية‌ هذا الامر عليكم‌ من‌ هولاء المدعين‌ ما ليس‌ لهم‌».ما خاندان‌ پيامبر(ص) از اين‌ها كه‌ ادعاي‌ دروغ‌ دارند و با شما به‌ ستم‌ و دشمني‌ رفتارمي‌كنند به‌ ولايت‌ و رهبري‌ برتريم‌.»
بنابراين‌، اصلاح‌ ساختار حكومت‌ و رهبري‌ تشكيل‌ حكومت‌ اسلامي‌ حقيقي‌،يكي‌ از مهم‌ترين‌ ابعاد نهضت‌ حسيني‌ است‌.

ب‌) اصلاح‌ اجتماعي‌ و بدعت‌ ستيزي‌، خرافه‌زدايي‌ و احياي‌ سنت‌ نبوي‌

يكي‌ از ابعاد اصلاح‌گري‌ امام‌ حسين‌(ع) مقابله‌ با بدعت‌ها، پيدايش‌ اختلافات‌طبقاتي‌ و دور شدن‌ و انحراف‌ از سنت‌ نبوي‌ بوده‌ است‌. هنگامي‌ كه‌ صحابه‌ پيامبر(ص) وپيروان‌ علي‌(ع) به‌ اين‌ ناهنجاري‌هاي‌ اجتماعي‌ لب‌ به‌ اعتراض‌ مي‌گشودند، به‌ امر خليفه‌شكنجه‌ مي‌شدند و يا نفي‌ بلد و تبعيد مي‌گرديدند؛ چنان‌كه‌ ابن‌ مسعود، صحابة‌ بزرگ‌پيامبر(ص) در پاي‌ منبر عثمان‌ بر او اعتراض‌ كرده‌ و پاسخ‌ عثمان‌ اين‌ بود كه‌ او را از مسجداخراج‌ كنيد، و مأموران‌ او را كشان‌ كشان‌ روي‌ زمين‌ كشيدند و پس‌ از بيرون‌ بردن‌ ازمسجد، آن‌ قدر او را به‌ زمين‌ كوبيدند كه‌ استخوان‌هايش‌ درهم‌ شكست‌. خليفه‌ به‌ اين‌ هم‌بسنده‌ نكرد، بلكه‌ فرمان‌ داد كه‌ حقوق‌ وي‌ را نيز قطع‌ كنند و حتي‌ عيادت‌ از او را در بستربيماري‌ ممنوع‌ كرد.
عمار ياسر صحابة‌ ديگر پيامبر نيز بارها نزد عثمان‌ شتافت‌ و به‌ روش‌ او بانگ‌اعتراض‌ داشت‌. پند عمار اين‌ بود كه‌ بيت‌المال‌ را از دسترس‌ اغنيا دور نگه‌دار و به‌ شيوه‌اي‌درست‌ و عادلانه‌ بپرداز؛ و دست‌ از تعصب‌ قومي‌ بردار و خانواده‌ و منسوبان‌ خويش‌ را برمردم‌ مسلط‌ مساز! عثمان‌ اين‌ بار خود با عصايش‌ بر عمار حمله‌ كرد و ضرباتي‌ چند برصورتش‌ نواخت‌. غلامانش‌ نيز به‌ پيروي‌ از وي‌، صحابة‌ پيامبر را كتك‌ زدند.
ابوذر نيز در برابر اين‌ نابساماني‌ها و كردارهاي‌ ناشايست‌ تاب‌ نياورد و روزي‌ فريادبرآورد:
«اي‌ عثمان‌! كارهاي‌ تازه‌اي‌ در پيش‌ گرفته‌اي‌ كه‌ ما با آن‌ آشنايي‌ نداريم‌. به‌ خداسوگند! كردار، تو نه‌ در قرآن‌ پيدا مي‌شود نه‌ در روايات‌ پيامبر. به‌ خدا سوگند! مي‌بينم‌ كه‌نور حق‌ خاموش‌ مي‌گردد، باطل‌ زنده‌ مي‌شود و سودجويي‌ رواج‌ دارد. اي‌ ثروتمندان‌! با فقراهمراهي‌ كنيد، كه‌ خداوند فرمود: به‌ آنان‌كه‌ طلا و نقره‌ها را انبار مي‌كنند و در راه‌ خدا انفاق‌نمي‌نمايند، بشارت‌ بده‌ كه‌ با آهن‌ گداخته‌ پيشاني‌، پهلو و پشت‌ شما را داغ‌ مي‌كنند.
پرده‌هاي‌ حرير آويزان‌ ساخته‌ايد، متكاهاي‌ ديبا تهيه‌ كرده‌ايد و به‌ خوابيدن‌ روي‌بسترهاي‌ نرم‌ خو گرفته‌ايد، اما پيامبر خدا روي‌ حصير مي‌خوابيد. غذاهاي‌ رنگارنگ‌ دراختيار شماست‌، ولي‌ محمد(ص) از نان‌ جوين‌ سير نمي‌گرديد.
ابوذر به‌ شام‌ تعبيد شد، اما در شام‌ كردارهايي‌ از معاويه‌ ديد كه‌ كارهاي‌ عثمان‌ دربرابرش‌ ناچيز مي‌نمود.
هنگامي‌ كه‌ معاويه‌ «قصر الخضراء» كاخ‌ سبز را بر پا مي‌داشت‌، ابوذر برايش‌ پيغام‌فرستاد: اي‌ معاويه‌! اگر اين‌ كاخ‌ سبز را از بيت‌ المال‌ ساخته‌اي‌، به‌ ملت‌ خيانت‌ ورزيده‌اي‌ واگر از اموال‌ خود ساخته‌اي‌، اسراف‌ كرده‌اي‌!
اين‌ حق‌ گويي‌، واكنش‌ معاويه‌ را برانگيخت‌ و او را ناگزير ساخت‌ كه‌ براي‌ عثمان‌گزارش‌هايي‌ دروغين‌ بفرستد. از اين‌ رو، طبق‌ فرمان‌ خليفه‌، او را بر شتري‌ چموش‌ و بدخوو بي‌روپوش‌ نشاندند و مأموران‌ سنگ‌دلي‌ بر وي‌ گماشتند كه‌ شتر را با شتاب‌ مي‌راندند؛آن‌گونه‌ كه‌ چون‌ به‌ مدينه‌ رسيدند گوشت‌هاي‌ ران‌هايش‌ فرسوده‌، و پيكرش‌ كوبيده‌ شد.
به‌ هر حال‌ عثمان‌ از تحقير، تهديد و دشنام‌ به‌ اين‌ صحابة‌ بزرگ‌ رسول‌ خداكوتاهي‌ نكرد، ولي‌ هنگامي‌ كه‌ از بستن‌ دهان‌ حق‌ گويش‌ نااميد شد، خواست‌ تا با پرداخت‌دويست‌ دينار به‌ ابوذر وي‌ را رام‌ و خاموش‌ سازد.
اما ابوذر هشيارتر و پاك‌تر از آن‌ بود كه‌ فريفتة‌ مال‌ و منال‌ دنيا شود و از اين‌رو به‌فرستادة‌ عثمان‌ گفت‌:
«آيا عثمان‌ به‌ همين‌ اندازه‌ كه‌ به‌ من‌ داده‌ به‌ مسلمانان‌ ديگر هم‌ داده‌ است‌؟»نمايندة‌ عثمان‌ پاسخ‌ داد: «نه‌». ابوذر گفت‌: «پس‌ من‌ هم‌ يكي‌ از مسلمانانم‌، آنچه‌ديگران‌ طاقت‌ آن‌ را دارند من‌ هم‌ طاقت‌ آن‌را دارم‌! پول‌ها را باز گردانيد.»
عثمان‌ چاره‌اي‌ جز تبعيد ابوذر نيافت‌ و گواهي‌ پيامبر بر راست‌گويي‌ و درست‌كاري‌ابوذر را، كه‌ علي‌(ع) بر آن‌ تاكيد داشت‌، ناشنيده‌ انگاشت‌.
شگفت‌ اين‌كه‌ از ترس‌ خليفه‌ جز علي‌(ع) و حسين‌(ع) و عمار و عقيل‌، هيچ‌مسلماني‌ به‌ بدرقة‌ اين‌ صحابي‌ صادق‌ و صالح‌ نشتافت‌.
آري‌، ابوذر به‌ جرم‌ اعتراض‌ به‌ كج‌ رفتاري‌هاي‌ خليفه‌ به‌ بيابان‌ بي‌آب‌ و علف‌ ربذه‌تبعيد شد و در آن‌جا تنها جان‌ باخت‌.
هنگامي‌ كه‌ عثمان‌ دستور داد عمار ياسر را به‌ خاطر اعتراض‌هايش‌ عليه‌ اسراف‌كاري‌هاي‌ مزبور، كتك‌ بزنند، عايشه‌ بر وي‌ فرياد زد:
«كه‌ اين‌ موي‌ و جامه‌ و كفش‌ پيامبر است‌ كه‌ هنوز نفرسوده‌ است‌، ولي‌ شما سنتش‌را از ميان‌ برده‌ايد.»
در اين‌ اوضاع‌ و احوال‌، معاويه‌ توانست‌ با ترفند و سياست‌ بازي‌، هنگام‌ مصاف‌ باعلي‌(ع) در طليعة‌ شكست‌، با افراشتن‌ قرآن‌ به‌ نوك‌ نيزه‌ها مردم‌ را بفريبد و ماجراي‌حكميّت‌ را تحميل‌ كند و قرآن‌ ناطق‌ را از مردم‌ بگيرد و با به‌ شهادت‌ رساندن‌ عمار ياسر ومومنان‌ ديگر، باز هم‌ در حفظ‌ قدرت‌ خويش‌ پيروز و كام‌ياب‌ باشد. ماجراي‌ جمل‌ و نهروان‌در هر صورت‌، برخاسته‌ از اين‌ ستيز است‌.
هم‌چنين‌ با تداوم‌ بخشيدن‌ به‌ سياست‌ تهديد و تطميع‌ مردم‌ در دوران‌ امام‌حسن‌(ع) توانست‌ از وحدت‌ و پيروزي‌ لشگر آن‌ حضرت‌ پيش‌گيري‌ كند و با تحميل‌قرارداد صلح‌، نتيجه‌ را به‌ سود خود تغيير دهد.
نفوذ در ميان‌ نيروهاي‌ وفادار به‌ امام‌ و توطئه‌ براي‌ از ميان‌ بردن‌ آن‌ حضرت‌، كه‌متاسفانه‌ كارساز هم‌ واقع‌ گرديد، غرور و گردن‌ فرازي‌ و نخوتي‌ را در پي‌ داشت‌ كه‌جاودانگي‌ حكومت‌ اموي‌ را در ذهنش‌ ترسيم‌ مي‌ساخت‌، لذا با موروثي‌ كردن‌ سلطنت‌ درخاندان‌ خويش‌ و بيعت‌ گرفتن‌ از مردم‌ براي‌ يزيد، آشكارا بدعتي‌ ديگر نهاد و دگر بار سر ازسنت‌ برتافت‌.
اينك‌ كه‌ برخي‌ صحابه‌ پيامبر از ميان‌ امت‌ رخت‌ بر بسته‌ و به‌ ديار باقي‌ شتافته‌اندو نه‌ تنها علي‌ و حسن‌ به‌ شهادت‌ رسيده‌اند، بلكه‌ عمار ياسر و ابوذر و حجر بن‌ عدي‌ وصعصعة‌ بن‌ سوهان‌ نيز به‌ ايشان‌ پيوسته‌اند، و ديري‌ نمي‌پايد كه‌ مقداد و رشيد هجري‌نيز دستگير و مصلوب‌ مي‌شوند. حسين‌(ع) به‌ عنوان‌ فرزند پيامبر و وارث‌ او، در برابرارتجاع‌، فساد بدعت‌، ستمگري‌ و منكري‌ كه‌ جامعه‌ اسلامي‌ را در برگرفته‌ بود، چه‌ واكنشي‌بايد نشان‌ دهد؟
اكنون‌ كه‌ به‌ جاي‌ خانة‌ ساده‌ پيامبر و مسجد مدينه‌، كاخ‌ سبز معاويه‌ و قصرهاي‌كوفه‌ و شام‌ خودنمايي‌ مي‌كند، و به‌ جاي‌ محمد(ع) و علي‌(ع)، شرك‌ پيشه‌گان‌ منافق‌،حكم‌روايي‌ مي‌كنند و بدتر از آن‌، جوان‌ جاهل‌ و شراب‌خوار و عياشي‌ كه‌ جز به‌شراب‌خواري‌ و ميمون‌ بازي‌ و قمار بازي‌ و سگ‌بازي‌ و لودگي‌ و شهوت‌راني‌ به‌ چيزي‌نمي‌انديشد، به‌ عنوان‌ خليفة‌ مسلمانان‌ بر كرسي‌ سلطنت‌ مي‌نشيند و به‌ زور مي‌خواهد ازبزرگان‌ قوم‌ حتي‌ فرزندان‌ پيامبر بيعت‌ بگيرد.
اين‌ جاست‌ كه‌ حسين‌(ع) به‌ عنوان‌ مصلح‌ اجتماعي‌ و احياگر سنت‌ فراموش‌ شده‌پيامبر(ص) وارد مبارزه‌ مي‌شود و صريحاً بيان‌ مي‌كند:
«انما خرجت‌ُ لِطَلَب‌ِ الاْصِْلاح‌ في‌ امة‌ جدي‌؛ همانا من‌ براي‌ اصلاح‌ امت‌ جدم‌ و ازبين‌ بردن‌ انحراف‌ها و بدعت‌ها و ناهنجاري‌هاي‌ اجتماعي‌ دست‌ به‌ قيام‌ زدم‌».
و هم‌چنين‌ در نامه‌اي‌ به‌ سران‌ قبايل‌ بصره‌ مي‌نويسد:
«و قد بَعَثْت‌ُ رسوُلي‌ اليكم‌ بهذا الكتاب‌ و انا اَدْعوُكم‌ الي‌ِ كتاب‌ِ الله‌ و سنّة‌نبيّه‌(ص)، فان‌ّ السنة‌ قد اُميتت‌ و ان‌ البدعة‌ قد اُحيْيَت‌ِ و اِن‌ تسمعوا قولي‌ و تطعيوا امري‌،اَهْدِكم‌ سَبيل‌َ الرّشاد(ع)؛ اينك‌ پيك‌ خود را با اين‌ نامه‌ به‌ سوي‌ شما مي‌فرستم‌. شما رابه‌ كتاب‌ و سنت‌ پيامبر دعوت‌ مي‌كنم‌، زيرا در شرايطي‌ قرار گرفته‌ايم‌ كه‌ سنت‌ پيامبر به‌كلي‌ از بين‌ رفته‌ و بدعت‌ها زنده‌ شده‌ است‌. اگر سخن‌ مرا بشنويد و امر مرا اطاعت‌ كنيد،شما را به‌ راه‌ راست‌ هدايت‌ خواهم‌ كرد».
3ـ اصلاح‌ فرهنگي‌ و مقابله‌ با ناهنجاري‌ها
يكي‌ ديگر از ابعاد حركت‌ اصلاحي‌ امام‌ حسين‌(ع) افشاگري‌ به‌ ناهنجاري‌هاي‌فرهنگي‌ و اخلاقي‌ مي‌باشد كه‌ ناشي‌ از عملكرد بد حكومت‌ است‌. امام‌(ع) در سخنراني‌خود در «مني‌» به‌ اين‌ موضوع‌ اشاره‌ مي‌كند و مي‌فرمايد:
«اي‌ دانشمندان‌ و روشن‌فكران‌! شما گروهي‌ هستيد كه‌ بر دانش‌ و نيكي‌ وخيرخواهي‌ شهرت‌ يافته‌ايد...شما به‌ چشم‌ خود مي‌بينيد كه‌ پيمان‌هاي‌ الهي‌ رامي‌شكنند و با قوانين‌ خدا به‌ مخالفت‌ برمي‌خيزند. افراد كور و لال‌ و زمين‌گير در كشوراسلامي‌ بدون‌ سرپرست‌ و مراقب‌ مانده‌اند و به‌ آنها رحم‌ نمي‌شود. با سازش‌كاري‌ وهمكاري‌ و مسامحه‌ با ستمگران‌ خود را آسوده‌ مي‌داريد. زمام‌ امور در دست‌ كساني‌ است‌كه‌ عالم‌ به‌ دين‌ خدا نيستند. ستمگران‌ را بر مقدرات‌ خود مسلط‌ ساختيد».
آن‌ حضرت‌ در ادامه‌، به‌ ناهنجاري‌هاي‌ فرهنگي‌ و اخلاقي‌، مانند: رواج‌ ستمگري‌،گسترش‌ فساد و فحشاء در جامعه‌، تضييع‌ حقوق‌ مستضعفان‌، بي‌تفاوتي‌ مردم‌ در برابرحرمت‌ شكني‌ مقدسات‌، بي‌توجهي‌ مردم‌ به‌ شكستن‌ حريم‌ِ حرمت‌ قرآن‌ و سنت‌ پيامبر،نفوذ يافتن‌ شبهه‌پراكنان‌ در مراكز فرهنگي‌، دنياگرايي‌ و دنيازدگي‌ دانشمندان‌، سپرده‌شدن‌ امور فرهنگي‌ به‌ دست‌ تنگ‌مايگان‌ علمي‌، انحراف‌ از آموزه‌ها و ارزش‌هاي‌ ديني‌اشاره‌ مي‌كند.
آن‌ حضرت‌ در راه‌ عراق‌ در منطقه‌ «ذي‌ حسم‌» ايستاده‌، حمد و ثناي‌ خداوند به‌جاي‌ آورد و فرمود:
«اِنّه‌ قَدْ نَزَل‌ بنا مِن‌ الاَمِرْ ما قد ترون‌، و ان‌ّ الدنيا قَدْ تَغيّرت‌ْ و تَنَكرت‌ْ و اَدْبَرَمعروفها، وَ اسْتَمَّرت‌ْ جِدّاً و لم‌ يبق‌ اِلاّ صُبابَة‌ٌ كَصبابِة‌ِ الاِناء، و خَسيس‌ عَيش‌ٍ كالمرعي‌االوَبيل‌، اَلا ترون‌ اَن‌َّ الحق‌ لايعمل‌ به‌ و ان‌َّ الباطل‌ لايتناهي‌ عنه‌، لَيَرغَب‌َ المؤمن‌ في‌ لقاءالله‌ محُقاً، فاني‌ لا اَري‌ الموت‌ اِلاّ سعادة‌ً (شهادة‌ً) و لاالحياة‌ مع‌ الظالمين‌ اِلاّ بَرَما. ان‌َّالناس‌ عبيد الدنيا و الدين‌ لَعِق‌ٌ علي‌ السنتهم‌ يحوطونه‌ مادرَّت‌ علي‌ معاشيهم‌ فاذامُحِصّوا بالبلاء قل‌ّ الديانون‌؛ كار ما به‌ اين‌جا كشيده‌ است‌ كه‌ مي‌بينيد. چهرة‌ دنيادگرگون‌ و ناسازگار شده‌، نيكي‌اش‌ پشت‌ كرده‌، با شتاب‌ در گذر است‌ و از آن‌، جز اندكي‌همچون‌ ته‌ ماندة‌ ظروف‌ بيش‌ نمانده‌ است‌ كه‌ آن‌ نيز زندگي‌ پستي‌ است‌، همچون‌چراگاهي‌ سخت‌ و خطرناك‌. آيا نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌ عمل‌ نمي‌كنند و از باطل‌ بازنمي‌دارند؟! در چنين‌ شرايطي‌ مؤمنان‌ را بايسته‌ است‌ كه‌ خواهان‌ ديدار خدا ]و شيفتة‌شهادت‌[ باشند كه‌ من‌ چنين‌ مرگي‌ را جزء سعادت‌ ]شهادت‌[ و زندگي‌ در كنار ظالمان‌ راجز ننگ‌ و خواري‌ نمي‌بينم‌. حقاً كه‌ مردم‌ بندگان‌ دنيايند و دين‌، ناچيزي‌ بي‌جان‌ برزبانشان‌ است‌ ]لقلقه‌ زبان‌[ كه‌ بر گردش‌ تا آنجا حلقه‌ مي‌زنند كه‌ دنياشان‌ در فراخ‌ باشد وهر گاه‌ با بلا آزموده‌ شوند، دينداران‌ اندك‌ گردند.»
و هم‌چنين‌ آن‌حضرت‌ در منطقه‌ «بيضه‌» براي‌ هر دو سپاه‌ (سپاه‌ خودش‌ و سپاه‌حرّ) سخن‌ گفت‌ و آنها را به‌ ناهنجاري‌هاي‌ فرهنگي‌ جامعه‌ و انحرافي‌ كه‌ حاصل‌ شده‌ آگاه‌كرد و فرمود:
«ايها الناس‌: اِن‌ّ رسول‌ُ اللّ'ه‌(ص) قال‌:
مَن‌ رَاي‌ سلطاناً جائراً مُستحلاً لِحرُم‌ الله‌، ناكثاً لِعهدالله‌، مخالفاً لِسُنة‌ِ رسول‌ِ اللّ'ه‌يُعمل‌ُ في‌ عبادِالله‌ باِلاثم‌ و العدوان‌ فَلَم‌ يُغير عليه‌ بِفعل‌ِ و لاقول‌، كان‌ حقاً علي‌ الله‌ اَن‌يدخله‌ اَلا و ان‌ّ هؤلاء قَد لَزِموُا طاعة‌ الشيطان‌، وَ تركوا طاعة‌ الرحمن‌، و اظهروا الفَساد،و عطلوا الحدود، وَ استأثروا بالفي‌، و احلوا حرام‌ الله‌، و حرموا حلاله‌ُ، و انا احق‌ّ مِن‌غير»؛ هان‌ اي‌ مردم‌! همانا رسول‌ خدا(ص) فرمود:
هر كه‌ فرمان‌روايي‌ ستمگر را ببيند كه‌ حرام‌هاي‌ خدا را حلال‌ مي‌شمرد، پيمان‌خدا را مي‌شكند، با سنت‌ رسول‌ خدا(ص) مخالفت‌ كرده‌، در ميان‌ بندگان‌ خدا با گناه‌ وتجاوز رفتار مي‌كند و او با كردار و گفتار خود بر او قيام‌ نكند، بر خداست‌ كه‌ او را در جاي‌گاه‌]پست‌ و عذاب‌ آور[ آن‌ ستمگر در آورد.
بدانيد اينان‌ به‌ پيروي‌ از شيطان‌ چسبيده‌، اطاعت‌ خداي‌ رحمان‌ را ترك‌ گفته‌،تباهي‌ها را آشكار ساخته‌، حدود خداوند را تعطيل‌ كرده‌، بيت‌المال‌ را در انحصار خوددرآورده‌، حرام‌ خدا را حلال‌ و حلال‌ خدا را حرام‌ ساخته‌اند و من‌ از هر كس‌ ديگر سزاوارترم‌كه‌ بر اينان‌ شوريده‌ و در برابرشان‌ بايستم‌».

نتيجه‌

حركت‌ احياگرانه‌ و اصلاحي‌ امام‌ حسين‌(ع) حركتي‌ است‌ كه‌ شامل‌ تمام‌ زواياي‌جامعه‌ آن‌ روز و جوامع‌ بعدي‌ مي‌گردد، همه‌ نواقص‌ و كاستي‌ها را شناسايي‌ مي‌كند و طرح‌و برنامه‌هايي‌ را بر اساس‌ مباني‌ قرآن‌ و سنت‌ پيامبر(ص) و سيرة‌ علي‌(ع) براي‌ مقابله‌ باآنها عرضه‌ مي‌دارد.
نمي‌توان‌ و نبايد هيچ‌ يك‌ از ابعاد و جنبه‌هاي‌ اصلاحات‌ را ناديده‌ انگاشت‌ وبعضي‌ را شدت‌ بخشيد و از برخي‌ چشم‌ پوشيد و از شتاب‌ بازداشت‌. اگر بنا داريم‌ حسين‌واردر همة‌ ابعاد اصلاحاتي‌ را دنبال‌ كنيم‌، بايد با حفظ‌ مباني‌ قرآني‌ و ديني‌ و در چار چوب‌ارزشهاي‌ اسلامي‌ چنين‌ كنيم‌.
مقام‌ معظم‌ رهبري‌ در خطبه‌هاي‌ نماز جمعه‌ و سخنراني‌هاي‌ عمومي‌، اصول‌ وابعاد مختلف‌ اصلاحات‌، در جامعه‌ امروز را بيان‌ فرمودند، كه‌ بدون‌ شرح‌ و تفصيل‌،فهرستي‌ از آنها را ذكر مي‌كنيم‌. باشد كه‌ فرمايشات‌ ـ معظم‌ له‌ ـ كه‌ ترجمان‌ بي‌بديل‌ وكم‌نظيرِ سيرة‌ اهل‌ بيت‌ و خصوصاً اباعبدالله‌ الحسين‌(ع) مي‌باشد، مورد توجه‌ همة‌مسئولان‌ و مردم‌ قرار گيرد.
ايشان‌ فرمودند:
1ـ ما احتياج‌ داريم‌ كه‌ دستگاه‌ اداري‌مان‌ مقرراتي‌ داشته‌ باشد كه‌ براي‌ همه‌يكسان‌ باشد و در آن‌، تبعيض‌ نباشد. اگر بود، فساد است‌ و فساد بايد اصلاح‌ شود؛
2ـ بايد رشوه‌ و ارتشا نباشد و اگر بود، فساد است‌ و بايد اصلاح‌ گردد؛
3ـ راه‌هاي‌ كسب‌ ثروت‌ مشروع‌ باشد. اگر كساني‌ از راه‌هاي‌ نامشروع‌ كسب‌ ثروت‌كردند، اين‌ فساد است‌ و بايد اصلاح‌ شود؛
4ـ اگر كساني‌ از امتيازات‌ بي‌جا استفاده‌ كرده‌اند، ثروت‌هاي‌ باد آورده‌ پيدا كردند وديگران‌ را به‌ قيمت‌ اين‌ كه‌ خودشان‌ ثروت‌مند شوند، فقير كردند، اين‌ فساد است‌ و بايداصلاح‌ شود؛
5ـ اگر در جامعه‌، امتيازهاي‌ انحصاري‌ به‌ وجود آوردند و همه‌ نتوانستند ازفرصت‌هاي‌ برابر استفاده‌ كنند، اين‌ فساد است‌ و بايد اصلاح‌ شود؛
6ـ اگر مردم‌ دچار بي‌ انضباطي‌اند، به‌ خصوص‌ مسئولان‌ بخش‌هاي‌ ادارة‌ كشور،بي‌انضباط‌اند و انضباط‌ اجتماعي‌ نيست‌، اين‌ فساد است‌؛
7ـ در جوانان‌ اگر ملكات‌ انساني‌، يعني‌ شجاعت‌، صفا، صدق‌، نشاط‌، فعاليت‌، وكار،رشد پيدا نمي‌كند اين‌ فساد است‌ و بايد اصلاح‌ شود؛
8ـ اگر اعتياد در جامعه‌ هست‌، اين‌ فساد است‌؛
9ـ اگر وظيفه‌شناسي‌ در مسئولان‌ نيست‌، اين‌ فساد است‌؛
10ـ اگر جرم‌ و جنايت‌ هست‌، اگر دسترسي‌ به‌ قضاوت‌ عادلانه‌ نيست‌، اگررسيدگي‌هاي‌ قضايي‌ طولاني‌ مي‌شود و پرونده‌ها تا مدت‌ها مي‌ماند، اين‌ فساد است‌ وبايد اصلاح‌ گردد و بايد از جرم‌ و جنايت‌ پيش‌گيري‌ كرد.

 

 

 

نويسنده:مهدي‌ باباپور


منبع : مجمع جهانی اهل البیت
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه