قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهل منزل استقامت از طیبه تقی ‏زاده

بالای گودال ایستاده ای؛ چشم هایت خون گریه می کند، بغض، گلویت را آتش زده و حنجره ات، زخمی تر از گلوی اصغر، فریاد را در خود فرو می خورد.
ای کاش زمان لحظه ای باز بایستد و تو یک بار دیگر، خورشید را بوسه زنی. شاید، دوباره عطر یاد پیامبر را در گلوگاه عشق استشمام کنی. می ایستی؛ آن گونه که کوه، از ایستادنت شرم می کند.
می گریی؛ امّا آرام آرام؛ آن گونه که تنها لب های ترک خورده ات گرمای این دانه های مذاب را حس کنند و چشم های خیره ی دشمن، بی صبری تو را نبینند.
نمی دانم، آن زمان که باد، خاکستر خیمه های سوخته را بر سرت می ریخت، چشم به کدام سو دوخته بودی؟ داغ سوختگی دامن های شعله ور را بر سینه می زدی یا غروب بی یاور خورشید را صبورانه نگاه می کردی؟
ای کاش زمان به عقب برمی گشت و تو بار دیگر عباس را می دیدی که چون مهتابی از پشت خیمه ها تیغ برکشیده، و علی وار، غیرتش را وقف معصومیت کودکان می کند!
تو بالای گودال ایستاده ای و هنوز از بهت این واقعه بیرون نیامدی که، ناگاه، فریاد عمه جان کودکی، از میان هلهله ی شام، چنان ضجه سر می دهد که بار دیگر خاطره ی تازیانه های فدک، در نگاه زنده می شود.
... ایستاده ای و حالا خورشید را می بینی که بر پشت نیزه، تیغ کشیده است و این بار، تو هستی که زمان را به حرکت وا می داری تا فصاحت کلامت را به قامت چهل منزل استقامت، به گوش تمام تاریخ برساند.


منبع : طیبه تقی ‏زاده
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه