قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

کشتی نجات از خدیجه پنجی

زمین سوم شعبان را عاشقانه می چرخد و تو متولد می شوی، ای سرسلسله عشق!
تو خورشیدوار، از تمام دریچه های روشن «هستی» سرکشی می کنی از سرنوشت غریبانه خاک.
عطر هزار گل محمدی در نفس هایت جاری است. می ایستی به لطافت بهار، بر آستانه خزان زده زمین و دنیا از اردیبهشت نگاهت سرشار می شود. لب می گشایی و رشحات کلامت، عطش دیرسال خاک را سیراب می کند.
خوشبختی را برای زمین آورده ای.
پلک می گشایی و پروانه ها، لرز آسمانی نگاهت را بی پروا بال می زنند.
مدینه، از شادی، روی پای خود بند نمی شود.
چقدر هوای زمین، از حضور فرشته ها، سنگین است! آسمان، دست به دامن زمین شده! درختان، با نغمه حجاز آواز می خوانند، گل ها، صلوات می فرستند، مدینه، لبریز از عطر سلام فرشته هاست. فضای خانه علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، مملو از جماعت حوران است. ساکنان عوالم بالا، به زیارت چشمان تو آمده اند.
کلید خوشبختی دنیا را به دستان روشن تو سپرده اند. نگاهت عطر یاس های نوشکفته بهشت را دارد.
تو مستی شراب های بالادستی در جام جان های شیفته.
جهان تا قیامت سر از این مستی برنمی دارد.
لحظه ها و دقایق، از تو دیوانه شده اند. هزار مجنون، آواره سیلای نگاهت هستند.
چشم هایت آشیانه سعادت پرندگان خوش آواز است. آمده ای تا کوچک و بزرگ اهالی، سر عشق و ارادت بگذارند بر شانه مهربانی و عطوفت تو!
پیش از اینکه بیایی، ماجرای لب های تشنه ات را خاک، در گوش فرات خواند. تو می آیی تا در تلاطم توفانی واقعه، توفان زدگان را کشتی نجات باشی.
هزار هزار فانوس در چشم هایت روشن است تا آینده بشر، در ظلمات گم نشود.


منبع : خدیجه پنجی
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه