قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اشك، شهادت عشق

شريعتي و دفاع از گريه و عزاداري

با وجود آنكه دكتر علي شريعتي از منتقدان شيوه مرسوم عزاداري‌ها و سوگواري‌ها براي خاندان اهل بيت (ع) به شمار مي‌رفت، وي در سخنراني مشهور خود در سالروز شهادت فاطمه زهرا (س) تغيير موضع داده و از گريه مردم بر مصائب اهل بيت (ع) تجليل و تنها آن را نيازمند تكميل مي‌داند كه آن هم به عهده هر دو عالمان و روشنفكران است. وي مي‌گويد:
هر مذهبي، مكتبي، هر نهضتي يا انقلابي، از دو عنصر تركيب مي‌يابد؛ عقل و عشق. يكي روشنايي است و ديگري حركت. يكي شعور و شناخت مي‌بخشد و به مردم بينايي و آگاهي مي‌دهد و ديگري، نيرو و جوشش و جنبش مي‌آفريند.
در يك جامعه، در يك نهضت فكري يا مكتب انقلابي، دانشمندان، گروه روشنفكران آگاه و مسوول، كارشان نشان دادن راه و شناساندن مكتب يا مذهب و آگاهي بخشيدن به مردم و مردم، مسووليتشان روح دادن و نيرو و حركت بخشيدن است.
اسلام نيز چنين بوده است و بيشتر از هر مذهبي، دين «كتاب» و «جهاد» است و انديشه و عشق. آنچنان كه در قرآن نمي‌توان دانست كه مرز ميان عقل و ايمان كجاست. شهادت را زندگي جاويد مي‌شمارد و به قلم و نوشته سوگند مي‌خورد و در ميان ياران پيامبر، «عابد» و «مجاهد» و «مبلغ» از هم مشخص نيستند.
و تشيع، به ويژه با تاريخ و فرهنگش، تجلي‌گاه عشق و شور و خون و شهادت است و كانون ملتهب و جوشان احساس و در عين حال، يك نوع تفكر و معرفت و فرهنگ علمي و عقلي ويژه و نهضت فكري نيرومند و مشخص؛ «حادثه»اي است در سرگذشت انسان و به نام و نهاد علي، از «علم» و «عشق».
و «حقيقت‌پرستي» چنين مذهبي است كه حقيقت، بي‌پرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بي‌حقيقت، بت‌پرستي يا شهوت!
تشيع در تاريخ، اين چنين زاد و زيست. متفكران و دانشمندانش، مظهر اجتهاد و تعمق و تحقيق و منطق و فرو رفتن در اندرون معاني و شناختن متحول و متكامل مفاهيم اعتقادي و حقايق اسلامي و نگهباني روح و حقيقت و جهت راستين اسلام نخستين در معركه گيج‌كننده و گمراه‌سازنده‌اي كه به نام فلسفه و تصوف و علم و ادب و زهدنمايي و يوناني‌زدگي و شرق‌گرايي در افكار برانگيخته بودند.
و توده مردمش، مظهر وفاداري به حقيقت و اخلاص و عشق و شور و فداكاري و جانبازي در راه علي و ادامه‌دهندگان راه علي، در دوره‌هايي كه زور و شكنجه و قتل‌عام بر زندگي توده حكومت مي‌راند و لبي را كه به نام او باز مي‌شد، مي‌دوختند و خوني را كه با مهر او گرم مي‌شد، مي‌ريختند و از خاندان پيغمبر سخن گفتن، پاداشش در خلافت پيغمبر، پوست كندن و سوزاندن بود.
و اما، امروز نيز توده مردم ما همچنان عشق مي‌ورزند، همچنان دوست مي‌دارند، همچنان به اين خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرن‌ها و دگرگوني‌ها و زاد و مرگ ايمان‌ها و عشق‌ها و انديشه‌هاي بسيار، از در اين خانه، به قصري، معبدي، و قبله‌اي ديگر، نرفته‌اند، مي‌بينيم كه همچنان سر بر ديوار خانه فاطمه نهاده‌اند و به درد، مي‌نالند. اين اشك‌ها، هر كدام «كلمه»اي است كه توده‌هاي صميمي و وفادار ما با آن، عشق ديرينه خويش را به ساكنان اين «خانه» بيان مي‌كنند. اين زبان توده است و چه زباني صادقتر و زلالتر و بي‌رياتر از زباني كه كلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشك است و هر عبارتش ناله‌اي، ضجه دردي، فرياد عاشقانه شوقي!
مگر چشم از زبان صادقانه‌تر سخن نمي‌گويد؟ مگر نه اشك، زيباترين شعر و بي‌تابترين عشق و گدازان‌ترين ايمان و داغ‌ترين اشتياق و تب‌دارترين احساس و خالص‌ترين «گفتن» و لطيف‌ترين «دوست داشتن» است كه همه، در كوره يك دل، به هم آميخته و ذوب شده‌اند و قطره‌اي گرم شده‌اند، نامش اشك؟!
مي‌بينيم كه توده ما هنوز حرف مي‌زند و حرف خودش را خوب مي‌زند. تعجب نكنيد كه چگونه من دارم از «گريستن» دفاع مي‌كنم، كه شنيده‌ايد ـ و بارها ـ كه از برنامه گريه و روضه انتقاد كرده‌ام.
آري، اين دو سخن با هم متضاد نيستند. «برنامه گريه كردن»، به عنوان يك «كار» و يك «وظيفه» و يك «وسيله» براي رسيدن به «هدفي» و به عنوان يك «اصل» و يك «حكم»، چيز ديگري است و «گريستن»، يعني تجلي طبيعي يك احساس، حالتي جبري و فطري از يك عشق، يك رنج، يك شوق با اندوه، چيز ديگري.
كسي كه عاشق است و از معشوقش دور افتاده و يا عزادار است و مرگ عزيزي قلبش را مي‌سوزاند، مي‌گريد، غمگين است، هرگاه دلش ياد او مي‌كند و زبانش سخن از او مي‌گويد و روحش آتش مي‌گيرد و چهره‌اش برمي‌افروزد، چشمش نيز با او همدردي مي‌كند؛ يعني اشك مي‌ريزد، اشك مي‌جوشد و اين حالات همه نشانه‌هاي لطيف و صريح ايمان عميق و عشق راستين اويند.
من هم مثل شما به او مي‌نگرم!
گريه‌اي كه تعهد و آگاهي و شناخت محبوب يا فهميدن و حس كردن ايمان را به همراه نداشته باشد، كاري است كه فقط به درد شستشوي چشم از گرد و غبار خيابان مي‌آيد.
فراموش نكنيم كه نخستين كسي كه بر سرگذشت حسين بزرگ گريست، عمر سعد بود و نخستين كسي كه بر اين‌گونه «گريه بر حسين» ملامت كرد، شخص زينب بزرگ!
و بد نيست بدانيد كه نخستين مجلس عزاداري، در دربار يزيد!
هيچ مذهبي، تاريخي و ملتي چنين خانواده‌اي ندارد؛ «خانواده‌اي كه در آن پدر، علي است و مادر، فاطمه و پسر، حسين و دختر، زينب»؛ همگي در زير يك سقف و در يك عصر و يك خانواده.
و در عين حال، به هيچ خانواده‌اي، از جانب ملتي اين همه عشق و اخلاص و ايمان و شعر و خون نثار نشده است.
ملت ما، بر گرد در و بام خانه فاطمه، يك فرهنگ پديد آورده است؛ از اين خانه يك تاريخ پر از هيجان و حركت و شهامت و فضيلت، بر بستر زمان جاري شده است؛ نهر زلال و حيات‌بخشي كه بر همه نسل‌هاي ملت ما گذشته است و هم‌اكنون نيز در عمق روح و وجدان توده ما جريان دارد.
اين تنها ملتي است كه در زندگي نوع بشر روي خاك، در غم خاندان محبوب خويش و در عزاي قهرمان آزادي و ايمان خويش، در طول تاريخ درازش، همواره غمگين و عزادار مانده است و پايمال كردن فضيلت و محكوميت حقيقت و فاجعه حكومت جنايت و زور را، به رغم گذشت زمان و غلبه هميشگي اين نظام بر تاريخش و سرنوشتش، فراموش نكرده است.
اما اين عشق‌ها همه عقيم مانده‌اند؛ اين اشك‌ها همچون باراني كه بر شوره‌زار ببارد، سبزه‌اي در اين كوير نمي‌روياند و اين همه فداكاري‌ها، سرمايه‌ها، آمادگي‌ها و تجمع‌ها و نيروهاي انساني و وقت‌ها و فرصت‌هاي عزيز نيروبخش هدر مي‌رود.
مقصر كيست؟ دانشمند! كه پا به پاي توده، مسووليت خويش را انجام نمي‌دهد؛ او بايد به توده، «آگاهي» و «شناخت» و «جهت» مي‌داد و نداد.
بنابراين همان گونه كه در اين مقاله ديده مي‌شود مرحوم شريعتي بر خلاف آن چه جاهلين يا مغرضين عنوان مي‌دارند، به هيچ عنوان مخالف با گريه و زاري و عزاداري براي اهل بيت (ع) نبوده است و بلكه وي تنها دردش دو چيز است: يكي تجاري شدن مراسم، آنجا كه مي‌گويد «برنامه گريه كردن، به عنوان يك كار و يك وسيله براي رسيدن به هدفي چيز ديگري است و گريستن، يعني تجلي طبيعي يك احساس چيز ديگري.» و درد ديگر فراموش شدن هدف اصلي ماجرا، يعني امر به معروف، نهي از منكر، دفاع از ولايت، احياء دين و ... و اكتفا كردن به ذكر مصيبت و گريه تنها كه اين دو امر مهم بارها مورد تاكيد علماي بزرگ دين نيز بوده‌اند.


منبع : سایت باشگاه اندیشه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه