قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مولفه هاى عزت و افتخار حسينى

نكته اى كه در آغاز به عنوان مدخل بحث جاى توجه دارد آن است كه از دو مفهوم اساسى نوشتار، يعنى «عزت» و افتخار تعريف و تحليل ارايه داد:

مقدمه:

نكته اى كه در آغاز به عنوان مدخل بحث جاى توجه دارد آن است كه از دو مفهوم اساسى نوشتار، يعنى «عزت» و افتخار تعريف و تحليل ارايه داد:
براى ارايه تعريف لغوى به فرهنگ لغات مراجعه مى شود. مثلاً «على اكبر دهخدا» در«لغت نامه»، ذيل واژه «عزت»، آورده كه: عظمت، بزرگوارى، ارجمندى، ارج و سرافرازى، ارجمندى، كرامت و بزرگى و «غرة» را به معناى ارجمندى و عزريزى و خلاف ذل، چيرگى، قوت و شدت آورده و توضيح مى دهد كه «عزت»، غير از «كبر» است. چه عزت شناختن انسان است حقيقت نفس خود و قراردادن آن است درمقام ومنزلت خود. اما كبر، جهل انسان است نسبت به نفس خود و قرار دادن آن است درمنزلتى بالاتر از منزلت و مقام خود.
مرحوم «دهخدا»، واژه «افتخار» را نيز در معانى زير آورده است: نازيدن، باليدن، فخر كردن، ماثر كهنه را شمار كردن، ستايشگرى به خصال و نازيدن به حسب و نسب و جز آن از آنچه در خود يا پدران باشد. فخر، مرتفع و بلند گرديدن، فخر و شرف، سرافرازى و آبرو و حرمت و زيبايى. عظمت، بزرگى، سربلندى و مفاخرت و نيز هم او توضيح مى دهد كه اخلاقاً افتخار، يكى از مهلكات قوه غضبى به شمار مى آيد.
حاصل آن كه در لغت، هم واژه عزت از واژه افتخار عميق تر و ذو معانى تر است و هم حامل بار مثبت و ارزشى تر از واژه افتخار است.
نكته اى كه شرح و تذكر آن ضرورى مى نمايد آن است كه گرچه واژه افتخار درا بتدا معناى منفى دارد، اما مى توان با توجه به متعلق مثبت آن، برايش بار ارزشى مثبت نيز فرض نمود. يعنى اگر كسى به ثروت، نسب و ... مى نازد و مى بالد، چنين فخرى از جهت اخلاقى مذموم است.
اما مى توان به امور نازيد كه در آن صورت آن فخر نه تنها حامل بار منفى نباشد، بلكه ممدوح و مطلوب فرض شود. با توجه به اين نكته است كه امام خمينى در «وصيت نامه سياسى - الهى» خود، واژه افتخار را در معناى مثبت آن به نحو زير استعمال نموده اند: «ما مفتخريم كه ائمه معصومين ... ائمه ما هستند. ما مفتخريم كه ادعيه حياتبخش كه او را قرآن صاعد مى خواستند از ائمه معصومين ما است. ما به مناجات شعبانيه امامان و دعاى عرفات حسين بن على (ع) و صحيفه سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضيه است از ما است افتخار مى كنيم.
مولفه هاى عزت و افتخار در اين پژوهش عبارتند از : اول: شهادت طلبى؛ دوم: حماسه و عرفان؛ سوم: وفاى به عهد؛ چهارم: حق انتخاب و گزينش


۱) شهادت طلبى: ابتدا بايد پرسيد كه چگونه شهادت طلبى مى تواند به عنوان يك شاخصه در بحث حاضر مورد بهره بردارى قرار گيرد؟ در اين كه همه آدميان بايد بميرند شكى نيست. اما مرگ اقسامى دارد و مرگ شهادت طلبانه، با ويژگى هايى از ساير اقسام مرگ متمايز مى گردد. اقسام مرگ عبارتند از:
۱-۱) مرگ طبيعى: در اين قسم مرگ فرد بدون مواجهه با حادثه اى خاص بر اثر پيرى و ناتوانى سلول هاى بدن، جان مى سپارد. واضح است كه در اين گونه مرگ اختيار و انتخاب جايى ندارند؛
۱-۲) مرگ اخترامى: در اين قسم از مرگ، افراد بر اثر سوانح و حوادث اتفاقى مانند سيل، زلزله و تصادف جان مى بازند. در اين قسم از مرگ نيز گزينش نقشى ندارد، قتل هايى كه در اثر زد و خوردها به صورت تصادفى رخ مى دهد را نيز مى توان به اين قسم مرگ ملحق نمود .
۱-۳) مرگ در شكل خودكشى: در اين قسم از مرگ، از سويى فرد نسبت به ادامه زندگى نااميد، خسته و مايوس مى شود و به همين جهت از سوى ديگر با انتخاب و اختيار، به زندگى خود خاتمه مى دهد. با ويژگى هاى ياد شده (احساس بن بست و اختيار) خودكشى از ساير اقسام مرگ متمايز مى گردد.
۱-۴) مرگ شهادت طلبانه: از اقسام مرگ، مرگى است كه از هر سه قسم مرگ هاى فوق متمايز است. ويژگى عمده اين قسم مرگ، وجود اراده، انتخاب در آن است، اما نه از آن رو كه زندگى را بى معنا مى يابد و نه از آن جهت كه احساس بن بست و خستگى در زندگى مى كند، بلكه از آن جهت كه زندگى را سراپا معنا مى يابد، از آن جهت كه با نشاط و طراوت مرگ را مى پذيرد. از آن جهت كه جان دادن را پر ثمرترين راه تشخيص مى دهد. گرچه اين گونه جان سپردن در همه ملل و فرهنگ ها سابقه دارد اما در فرهنگ اسلامى مرگ شهادت طلبانه ويژگى هاى ديگرى نيز بايد داشته باشد. از ويژگى هاى مهم آن است كه قصد قربت و حفظ براى رضاى خدا از مرگ استقبال نمودن از شرايط مرگ شهادت طلبانه است و نيز در نگاه اسلامى شيوه چنين مرگى مهم است، زيرا در بستر جهاد و دفاع است كه مرگ شهادت طلبانه محقق مى گردد.
با رعايت شرايط، چنين مرگى علاوه بر اين كه حماسه ساز و حركت آفرين است، بلكه بار حقوقى و فقهى دارد و لذا شهيد از نگاه اسلامى غسل و كفن ندارد و بدنش پاك است و نيز نزد خدا روزى مى خورد و نبايد او را مرده پنداشت، اين ها در حقيقت زندگانند. (آل عمران، ۱۶۹ و بقره ۱۵۴)
اما بحث اقسام مرگ با عزت طلبى و افتخار چه ارتباطى دارند؟ در يك نگاه مرگ را به دو قسم مرگ «ذليلانه» و مرگ «عزيزانه» مى توان تقسيم نمود كه در اين صورت فرد مى تواند طبيعى بميرد، اما ذليل و خوار شده و يا عزيز و مورد فخر باشد. چيزى كه شكى در آن نيست آن است كه مرگ شهادت طلبانه از اقسام مرگ عزيزانه است. از اين رو شهادت با عزت گره مى خورد و به تعبير امام خمينى «شهادت، عزت ابدى است» عظمت و حرمت شهادت، در فرهنگ بشرى پذيرفته شده و شهدا از نظر همه ملل عزيزند. از اين روست كه حتى از مراسم سياسى و رسمى دولتمردان در بازديدها، ديدن قبور و آثار شهدا و جانبازان و سربازان و فداكاران شهيد است. اگر شهادت به عنوان يك ارزش «درون دينى» و «برون دينى» پذيرفته شده و از عوامل عزت ساز باشد، در اين صورت مى توان از شهادت طلبى به عنوان شاخصه و مولفه عزت ياد نموده و چون متعلق آن مطلوب و ارزشى است، افتخار بدان نيز مطلوب و زيباست. از اين شهادت عامل عزت و افتخار بشريت است.
و اما شهادت به عنوان عامل عزت و افتخار در نهضت حسينى. راستى چه عاملى نهضت امام حسين را تا بدين حد پايدار نموده و عامل نفوذ عميق اين نهضت بر قلوب چيست؟ چرا امام حسين در پيش شيعيان و حتى غيرمسلمانان نيز عزيز است و مورد احترام؟ چرا امام خمينى از افتخارات ايرانيان را حب به حسين بن على بر شمرد؟ آيا نمى توان اين فخر و عزت را در مرگ آگاهانه، انتخابى، سراسر معنا، با نشاط و طراوت امام حسين و يارانشان جست؟ آيا رمز بقاى قيام حسينى و نهضت عاشورا بخش قابل توجهى به آنجا باز مى گردد كه از كودك شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله با آغوش باز از مرگ استقبال نمودند و بدان لبخند زدند؟ آيا حسين (ع) از آن رو عزيز نيست كه براى تن ندادن به ذلت ( كه نقطه مقابل عزت و پستى است)، شمشيرى را برگزيد كه نتيجه آن پاره پاره شدن بدن هاى خود و يارانش بود؟
حاصل آن كه اول: مرگ شهادت طلبانه شاخص و مولفه عزت و افتخار است، چون نقطه مقابل آن خصوصاً در نهضت حسينى و روز عاشورا آن است كه حسين و يارانش بايد به جاى عزت، تن به ذلت بدهند و حسين شهادت را برگزيد تا عزيز بماند؛ ثانياً اين مرگ آگاهانه و انتخابى است هم حسين از چنين مرگى خبر دارد و هم قدرت تغيير مسير را دارد، اما بهترين مرگ ها را برگزيده، از شهادت استقبال نمود و به مرگ عاشقانه لبخند زد. اينجاست كه امام حسين در تاريخ يادش با افتخار و عزت برده شده و باقى مانده و باقى خواهد ماند؛ ثالثاً: اين ارزش به عنوان يك درس براى همه پيروان حسينى باقى ماند كه زندگى به هر شيوه و قيمتى مطلوب نيست. در شرايطى مرگ بر زندگى ترجيح مى يابد و مرگ در بستر راحت براى انسان هاى والاى كوچك است و به جاى آن كه از مرگ بگريزند اين مرگ است كه از آن ها مى گريزد.


۲) حماسه و عرفان:مولفه ديگر عزت و افتخار، حماسه و عرفان است. كلمه «حماسه» به معنى شدت و صلاحيت است و گاه به معنى شجاعت و حميت استعمال مى شود. شعر، سخن و حتى شخصيت مى تواند حماسى باشد. مثلاً سخن حماسى يعنى سخنى كه در آن بويى از غيرت و شجاعت و مردانگى باشد. بويى از ايستادگى و مقاومت باشد.
در تعريف عرفان از «بوعلى سينا» نقل شده كه توجه مستمر درونى و انصراف فكرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است و كسى كه داراى چنين وصف نفسانى بوده و در جمع خاطرات موفق باشد عارف است.
از نگاه ديگر حماسه و عرفان در مقابل يكديگر قرار مى گيرند. زيرا در صورتى كه حماسه، نوعى «برونگرايى» است، عرفان، به نوعى ، «درونگرايى» مربوط است. اگر سلاح در حماسه شمشير و آهن و فولاد و تفنگ و ... است سلاح در عرفان اشك و آه و ضجه و دعا و تهذيب است.
همچنين حماسه و عرفان هريك به تنهايى در فرهنگ بشرى قدمت ديرينه دارند. در طول تاريخ همه ملت ها در دفاع از خود، خانواده و منافع فردى و جمعى گاه حماسه هاى پايدار و جاودانى از خود به يادگار گذاشته اند. مثلاً در دهه هاى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، حماسه ويتكنگ ها در ويتنام در مقابل امريكاى تا دندان مسلح، از حوادث ماندگار تاريخ بشريت است. در عرفان نيز قبل از اسلام و در ساير ملل، درونگرايى ها و رياضت كشى هاى عميق در اديان هند و مسيحيت ثبت و ضبط شده است و به عبارت ديگر حماسه آفرينى و عرفان عميق مختص مسلمانان، شيعيان و پيروان معصومين نيست.
آنچه كه در فرهنگ اسلامى -شيعى تازگى دارد (و به تبع در انقلاب اسلامى و دفاع مقدس) جمع بين حماسه و عرفان است در اين مكتب و در ميان پيروان اين مذهب، درونگرايى ها با برونگرايى ها قرين شده اند و معصومين و يارانشان خصوصاً در كربلا علمداران حماسه و عرفان اند. اگر امام حسين و يارانش در روز عاشورا حماسه آفريدند، دست به سلاح بردند، رجز خواندند، مقاومت كردند، تن به ذلت ندادند، مرگ با عزت را برگزيدند، همين افراد شب عاشورا را از دشمن فرصت گرفتند تا به خود بپردازند، به راز و نياز با معبود مشغول شوند.
امام حسين در حمله به خيام امام (ع) در عصر تاسوعا، حضرت عباس را به نزد عمرسعد فرستاد و فرمود كه اگر مى توانى كارشان را تا صبح فردا به عقب بينداز و آن ها را امشب از ما دور كن تا كه شايد امشب به درگاه پروردگارمان نماز بگزاريم و او را بخوانيم و از او طلب مغفرت بكنيم! خدا مى داند كه من نماز به درگاهش و تلاوت كتابش و دعا و استغفار زياد را دوست مى دارم. (فهو يعلم انى كنت احب الصلوة له و تلاوة كتابه و كثرة الدعا و الاستغفار)
حاصل آن كه در كربلا حماسه و عرفان، برونگرايى و درونگرايى، رجز خواندن و اشك ريختن موج مى زند و اصلاً از آن رو روز عاشورا خلق شده است كه شب عاشورايى بوده است.
از آن رو ياران امام حسين و خود آن حضرت در مبارزه كوتاه نيامدند و عدول نكردند كه نيمه شبان با خدايشان سر و سرى داشتند. اما پرسش اساسى آنجاست كه بحث حماسه و عرفان، چه ارتباطى با موضوع عزت وافتخار دارد؟ پيوند بين مولفه عرفانى و حماسه و عزت و افتخار چگونه برقرار مى گردد؟
اگر نقطه مقابل عزت، «ذلت» است و زندگى ذليلانه نيز نه تنها جاى افتخار ندارد، بلكه مايه سرشكستگى است. بايد ديد كه خاستگاه و منشأ ذلت، دنائت، پستى، سرشكستگى كجاست؟ در روايات متعددى توصيه شده كه هرگاه خواهان عزت شدى آن را در اطاعت و فرمانبردارى خداى بجويى و حضرت امير (ع) در خطبه متقين (خطبه ،۱۹۳ نهج البلاغه) در اوصاف افراد باتقوى از جمله آورده اند كه «عظم الخالق فى انفسهم، فصغر ما دونه فى اعينهم» خالق و آفريدگار در روح و جان (متقين) بزرگ جلوه كرد. [از اين رو ] غير خداوند در نظرشان كوچك است.
به عبارت ديگر ريشه ذلت و فاصله گرفتن از زندگى عزيزانه يا برونى است، يعنى از ناحيه دشمنان و اغيار پستى و زندگى ذليلانه با ستم بر آدميان تحميل مى گردد. اگر درد از بيرون و دشمن خارجى است، چاره آن «جهاد» است كه به تعبير اين نوشتار، داشتن روحيه حماسى، رجز خوانى، پايدارى، مقاومت و صلابت است. پس جهاد و حماسه عامل عزتند تا آدميان در مقابل دشمنان بيرونى سر تسليم فرود نياورند.
پس حماسه و جهاد چاره گسستن بند ذلت است و مايه و مبلغى است كه براى فرار از سستى، ترس، ذلت، و ... پرداخت مى شود. از اين رو به جرات و صراحت مى توان مدعى شد كه حماسه سرايى و حماسه آفرينى از عوامل عزت و افتخارند.
اما هميشه خاستگاه ذلت، تهديد بيرونى نيست. بلكه گاه مشكل درونى است، به «نفس» انسانى و خواهش هاى آن باز مى گردد. گاهى اژدهاى درونى با يافتن فرصت و بستر مساعد سر بر مى آورد و آدمى را اسير نموده و به ذلت مى كشاند. اينجاست كه عرفان، در حالى كه اين مشكل و اين ذلت برخاسته از درون است با عرفان، درونگرايى، تهذيب ، مجاهده، نفس و ... بندهاى خواسته هايى كه انسان را زمين گير مى كنند، اسير مى نمايد را پاره مى كنيم.
حاصل آن كه از منافذ آسيب و تهديد بر عزت، درون و نفس است و از اين رو عرفان، درونگرايى، تقواى الهى از عوامل عزت بخش است، چنانچه از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: من اراد ان يكون اعزالناس فليتق الله
هركسى كه اراده نموده كه عزيزترين مردم باشد، پس تقواى الهى پيشه كند.
پس براى مبارزه با دشمن درون، براى تقويت تقوا، براى تعميق درونگرايى بايد به خود پرداخت و با خدا ارتباط داشت، از اين روست كه امام حسين (ع) در ظهر عاشورا در حين مبارزه وقتى «ابوثمامه عمر بن عبدالله صاعدى» به امام عرض كرد يا ابا عبدالله! جانم به فدايت، من مى بينم اين ها به شما نزديك شده اند. دوست دارم زمانى كه پروردگارم را ملاقات مى كنم، اين نمازى را كه وقتش نزديك شد خوانده باشم. امام سرش را بلند كرد و فرمود: «ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين » نماز را ياد كردى، خدا شما را از نمازگزاران و ياد كنندگان خويش قرار بدهد. و با اين كه دشمن نپذيرفت كه امام فرصت نماز داشته باشد، اما در صحراى كربلا، «نماز خوف» به جماعت خواندند.


۳) وفاى به عهد و پيمان: وفاى به عهد و پيمان يك ارزش بشرى و فرا دينى است. يعنى جداى از بسترها و گفتمان هاى دينى، از نگاه انسانى، وافيان به عهود محترم و معززند و خائنان به عهد و پيمان ها منفور و مطرود. از نگاه دينى نيز مساله سوگند و پيمان عهود مهم است.
عهد و پيمان از آن رو از عوامل عزت بخشند كه سبب تحيب و تحكيم روابط بين افراد مى گردند. افرادى كه نسبت به هم عهدشكن باشند، اعتمادى به يكديگر ندارند و چون به يكديگر نمى توانند دل ببندند، در نتيجه آسيب پذير، سست و در معرض خطر بيگانگانند. از اين رو پيمان شكنى عامل سستى و سستى و پراكندگى در هر ملتى عامل ذلت است و بالعكس وفاداراى به عهد و پيمانها عامل تحكيم روابط و تاليف قلوب است كه اين وحدت و همدلى از عوامل عزت بخش است و افتخار آفرين.
در كربلا گرچه افراد محدودى حاضر شدند كه همراه امام حسين تا عاشورا بمانند، اما از مظاهر وافيان به عهودند و امام حسين(ع) در شب عاشورا، پاى فداكارى و وفادارى، يارانش را امضا نمودند. آنجا كه در حين سخنرانى فرمودند «فانى لااعلم اصحابا اولى و لاخيراً من اصحابى و لااهل بيتى فجزاكم الله عنى جميعاً خيراً» من اصحابى و يارانى بهتر از ياران خود نديده ام و اهل بيت و خاندانى با وفاتر و صديق تر از اهل بيت و خاندانى با وفاتر و صديقتر از اهل بيت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزاى خير دهد.
اين وفادارى آنجا بيشتر خودش را نشان مى دهد كه امام در شب عاشورا اصحاب خودش را جمع نمود و پيشنهاد نمود كه «اكنون كه شب چونان پردهاى سياه همه چيز را در بر گرفته است، شما هم شبانه حركت كنيد و هريك دست يكى از افراد خاندان مرا گرفته و دور شويد و مرا با اين قوم تنها گذاريد. زيرا آن ها غير از من با كس ديگر كارى ندارند.» (هولاد القوم فانهم لايريدون غيرى) اينجا بود كه بنى هاشم و ساير ياران تك تك بپا خاستند. و دم از وفادارى زدند.


۴) حق انتخاب و گزينش: اگر فردى حق گزينش از او سلب شود، آزاد نيست و اگر ملتى در تعيين سرنوشتش، مختار نباشد، استقلال ندارد و مستعمره وابسته و تحت قيموميت ديگران است و در هر دو شكل فردى و ملى سلب اختيار قرين با ذلت است و در مقابل وجود حق انتخاب و اختيار از نشانه عزت، كرامت و شرافت فرد يا ملت است. از اين رو رابطه حق انتخاب با عزت و افتخار واضح است و آزادى و استقلال از عوامل عزت و افتخارند و ملت آزاده مستقل بايد به خود ببالد.
اما مساله حق انتخاب در نهضت حسينى به قدرى جدى و واضح است كه به جرات مى توان ادعا كرد كه از عوامل مهم عزت و افتخار در نهضت كربلا، حق گزينش و انتخاب است و از دلايل ماندگارى و پايدارى نهضت عاشورا آن است كه اين فضا آزادانه، عاقلانه و آگاهانه انتخاب شده است و افراد دقيقاً مى دانستند كه با چه خطرات اساسى مواجهند و امام حسين حتى در شب عاشورا نه تنها آن ها را به ماندن دعوت نكرد، بلكه خلع سلاح شرعى و انسانى كرد. از جهت شرعى بيعت را برداشت تا عندالله مورد مؤاخذه قرار نگيرند. از جهت انسانى با اين توصيه كه اگر دلتان براى فرزندان من مى سوزد آن ها را نيز همراه ببريد، آن ها را به انتخاب هوشيارانه فراتر از حيطه هاى شرعى و عقلى فراخواند و آنچه در كربلا برگزيده شده، عاشقانه بود.
حاصل آن كه اگر فرد يا ملتى حق اختيار و آزادى از او سلب شود، ذليل و برده و وابسته خواهد شد وجود حق گزينش آگاهانه از عوامل عزت است. اين عامل، يعنى حق گزينش به وضوح در نهضت حسينى، خصوصاً در لحظات حساس نزديك به عاشورا مشاهده مى شود. از اين رو نهضت حسينى عزيزانه و مفتخرانه بوده و در تاريخ چون خورشيدى براى آزادگان مى درخشد.

نويسنده:دكتر محمد منصورنژاد


منبع : روزنامه جوان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه


آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه