قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

خداحافظ اي مدينة پيغمبر (علیه السلام) از حبيب الله چايچيان

زين وداع آتشين ، کز شهر قرآن مي‌کني

آستان وحي را ، بي تاب و حيران مي‌کني

اي که با جمعي پريشان ، از مدينه مي‌روي

قلب زهرا را ، ز حال خود پريشان مي‌کني

تا ابد بنياد غم ، از غصه ات ماند بپا

کاخ شادي را چرا با خاک يکسان مي‌کني ؟

اي که مصباح هدايت هستي و فلک نجات

از چه با اين اشکها ايجاد طوفان مي‌کني ؟

با عزيزان مي‌روي و ، زادگاه خويش را

پيش چشم فاطمه ، خالي ز جانان مي‌کني

سينة بشکستة او ، رفت از يادش دگر

با دلي بشکسته هجران را چو عنوان مي‌کني

مصطفي را قصة پيراهنت مدهوش کرد

زينب از اين پيرهن بردن ، پشيمان مي‌کني

اي ذبيح کربلا ، جانها فداي حج تو

اي که خود را در مناي عشق ، قربان مي‌کني

در طوافت کعبه بر گرد تو مي‌گردد حسين

کآمدي ، در بيت حق ، تجديد پيمان مي‌کني

اشک بيت الله مي‌جوشد ، ز چشم زمزمش

از حرم ، ثارالها ، تا قصد هجران مي‌کني

کعبه بگرفته ست دامانت ، که برگرد اي حسين

اين حرم را ، ز فراقت ، جسم بي جان مي‌کني

مروه گردد بي فروغ و ، بي صفا گردد صفا

کربلا خوش باد ، کآنجا را گلستان مي‌کني

نهضت خونين تو ، سرمشق آزادي بود

بهترين تعليم را ، از درس قرآن مي‌کني

جان فداي تربت تو ، اي طبيب جسم و جان

درد عالم را به درد خويش درمان مي‌کني

ابر رحمت مي‌شود ، اين چشمة اشکت

ز آن ، تاريک قبرت ، نور باران مي‌کني


منبع : حبيب الله چايچيان
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب


بیشترین بازدید این مجموعه