زمينه هاى دگرگونى ارزش ها
چرا پس از پيامبر(ص) به تدريج ارزش ها و آرمان هاى اسلامى رنگ باختند و دگرگونشدند؟ پاسخ اين پرسش نياز به شناخت يك نكته تربيتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد.همان گونه كه روان شناسان گفته اند: تربيت كارى تدريجى است. پيامبر اسلام (ص) براىتربيت انسان ها و تثبيت ارزش هاى اسلامى تلاش بسيار كردند. امّا ده سال براى تربيتمردمى كه درست بر ضدّ اين خصوصيات بار آمده بودن زمان خيلى كمى بود. درست استكه مردم اسلام را پذيرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش هاى جاهلى را به كلّىفراموش كنند و ارزش هاى الهى را با جان و دل بپذيرند به ويژه كه بسيارى از مسلمانان پس ازفتح مكّه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرويده بودند و پيامبر نيز دو سال پس از آن از اينجهان رحلت كرده بودند.
نخستين نشانه هاى احياى ضدّارزش ها در جريان سقيفه بنى ساعده سر بر آورد. كسانىكه از اصحاب و ياران نزديك رسول خدا(ص) به شمار مى آمدند سخنانى را به پيامبر نسبتدادند كه بسيار شگفت انگيز بود. با اين كه آن بزرگوار در بسيارى از جاها از جمله در آخرينسفر خود كه از مكّه برمى گشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتى بين عرب و عجم، بينغلام حبشى و سيد قرشى نيست. امّا به ناگاه در سقيفه اعلام شد كه آن حضرت فرموده اند: «الائمة من قريش»؛
[51] اين نسبت با صراحت قرآن
[52] و سخنان آن بزرگوار
[53] ناسازگار است.بنابراين سقيفه بنى ساعده نخستين گامها در جهت احياى ارزش هاى جاهلى بود. اما چوندين دارى بسيارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنيا و جلوه هاى آن نشده بودند اينجريان خيلى نمود پيدا نكرد. ولى اين وضعيت چندان دوام پيدا نكرد. امت اسلامى هر روز ازمسيرى كه پيامبر معيّن كرده بودند دورتر و دورتر مى شدند. عوامل زيادى زمينه ساز اينوضعيت بودند؛ از باب نمونه به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم:
1. جدايى مردم از اهل بيت(ع)
انحراف رهبرى از مسيرى كه پيامبر(ص) معين كرده بود و انزواى على(ع) به مدّت br>25> سال يكى از مسائلى است كه زمينه را براى دگرگونى ارزش ها فراهم ساخت. چون درجامعه اى كه پيامبر(ص) خطوط كلّى آن را ترسيم كرده بود، آشناسازى مردم با دين وارزش هاى آن يكى از مناصب اهل بيت(ع) بود. كه اين نقش با انزواى على(ع) و منع از ترويجاحاديث نبوى از آن ها گرفته شد. با اين وضعيت مردم براى اين كه رفتار خود را با اسلامراستين و ارزش هاى آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ اين مشكلنه تنها اقدامى نشد كه اقداماتى در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان براى شناختاحكام دين به ابوهريره ها و كعب الاحبارها ارجاع شدند.
نقل حديث و فضائل اهل بيت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحديد، معاويهبه كارگزارانش نوشت:
«هر كس چيزى در فضيلت ابوتراب و خاندانش روايت كند خونش هدر است. مالش حرمتندارد.»
[54]
معاويه به اين كار نيز قانع نشد، دستور داد تا احاديثى در نكوهش على(ع) جعل كنند و نيزدستور داد كه همه در منبرها بايد به على(ع) لعن كنند.
[55] افزون براين در بخشنامه اى نوشت:
«انظروا الى من قامت عليه البيّنة انّه يحب عليّا و اهل بيته فامحوه من الديوان و اسقطوا اعطائهو رزقه؛
[56]
هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شيعيان على و اولاد او است اسم او را از ديوان قلم بكشيد وحقوق و مزاياى او را قطع كنيد.»
و در بخشنامه ديگرى، يادآور شد هر كس را احتمال داديد از دوستان اهل بيت است زيرشكنجه قرار دهيد و خانه اش را خراب كنيد.
[57] معاويه حكومت بصره و كوفه را به زياد ابن ابيه كه پيش از آن از شيعيان على(ع) به شمار مى آمد داد و او چون به خوبى شيعيان رامى شناخت دست و پاى بسيارى از آنان را قطع كرد و به چشم هاى آنان ميل كشيد و بسيارىاز آنان را تبعيد كرد و يا كشت تا جايى كه شخص مشهورى از آنان باقى نماند.
در اثر تبليغات معاويه، لعن و نفرين به على(ع) از بزرگترين عبادت ها به شمار مى آمد بهگونه اى كه اگر شخصى آن را در نماز فراموش مى كرد قضاى آن را به جا مى آورد. معاويه باشيوه ياد شده تلاش مى كرد كه مردم را از اهل بيت(ع) جدا كند تا در نتيجه اسلام وارزش هاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزش هاى جاهلى جاى گزين آن گردند. از اينروى هر كس در برابر اين دستورات مى ايستاد مورد آزار و اذيت باند اموى قرار مى گرفت.
2. تبديل امامت به پادشاهى
تبديل امامت به پادشاهى يكى ديگر از زمينه هاى دگرگونى ارزش ها و فاجعه عاشورابود. بدون ترديد هر جامعه اى به حكومت نياز دارد تا امور آن جامعه سامان گيرد. از سوىديگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاكميت اسلامى و ارزش هاى آن است كه حكومتاسلامى بر پا باشد. بر اين اساس اگر پس از رحلت پيامبر(ص) امامت عدل علوى استقرارمى يافت همان جوّ ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مى يافت. ولى متأسفانه با جريانسقيفه حكومت اسلامى ادامه نيافت و حكومت به صاحبان اصلى آن نرسيد و با فراز ونشيب هاى بسيار به حكومت و پادشاهى معاويه و يزيد انجاميد. خاندانى كه امام على(ع) درباره آنها مى فرمايد:
«اى معاويه، كى شما رهبر رعيت و رئيس ملت بوده ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافتوالاى معنوى؟ (يعنى شما شايستگى اين كار را نداشته و نداريد.»
[58]
با مرگ معاويه زمانى كه امام حسين(ع) براى بيعت با يزيد دعوت مى شود امام(ع) درپاسخ مى فرمايد:
«بايد فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند يزيد حاكم مسلمانان باشد.»
[59]
و نيز آن بزرگوار به هنگام رويارويى دو سپاه مى فرمايد:
«آگاه باشيد كه بنى اميه پيروى از شيطان را بر خود لازم دانسته و پيروى از خداوند راتركگفته اند و فساد را آشكار و حدود الهى را تعطيل كرده اند...»
[60]
بدون شكّ، حكومت نقش مهمى در تثبيت ارزش ها و يا ضدّ ارزش ها دارد چرا كه امام على(ع) مى فرمايد:
«النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛
[61]
مردم به حاكمانشان شبيه ترند تا به پدرانشان.»
وقتى كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادى چون معاويه و يزيد باشند كه همه توان خودرا در جهت تحريف دين و نابودى ارزش ها و همچنين مروّجان آن به كار گرفته اند، طبيعىاست كه افراد جامعه نيز همان گونه تربيت خواهند شد. در چنين جامعه اى مردم در برابردگرگونى ارزش ها و كشته شدن مدافعان آن حساسيتى نشان نخواهند داد. همان گونه كه دررويداد عاشورا چنين وضعى پيش آمد.
3. افزون بر دو عامل ياد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم بخشى هاى عثمان نيز يكىديگر از زمينه هاى فاصله گرفتن مردم از ارزش ها و آرمان هاى اسلامى بود. اين فتوحات هرچند بر جغرافياى كشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن كارى فرهنگى براى هدايتمردم صورت نمى گرفت، به سرعت مردم را به سوى دنياگرايى برد. زيرا غنائم اين جنگ ها ازآنِ فاتحان بود و شركت در يكى از فتوحات بزرگ همراه با غنايم فراوانى بود كه كافى بود يكرزمنده با حضور در يكى از نبردها به اوج رفاه برسد.
[62]
افزون بر اين، حاتم بخشى هاى عثمان از بيت المال و جمع ثروت به وسيله شمارى ازخواص در اين زمينه نقش مؤثرى داشت.
[63] در بخش دوم (كوتاهى خواص از انجام رسالتخود) توضيح بيش ترى خواهيم داد.
4. يكى ديگر از عواملى كه زمينه دگرگون شدن ارزش ها را فراهم كرد طرد بزرگانصحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهره هايى چون عمار و ابى ذر به جرمحقّ گويى تبعيد و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعيد ابى ذر ناراحت بود مورد آزار واذيت قرار گرفت. گروهى از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زيد، صعصعه، جندب، كميلو...به شام تبعيد شدند.
[64]
در برابر عثمان به توصيه ابى سفيان كه گفته بود:
«مراقبت كن كه حكومت پيوسته در ميان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را ازبنى اميه انتخاب كن. اين فقط ملك دارى است، بهشت و جهنم يعنى چه؟!»
[65]
همكاران و كارگزاران خود را از خويشان و نزديكان و بنى اميه برگزيد.
[66] كسانى انتخابشدند كه در حال مستى به مسجد مى آمدند و نماز صبح را چهار ركعت مى خواندند و وقتى كه با اعتراض مردم روبه رو مى شدند مى گفتند: مى خواهيد بيش تر بخوانم؟!
[67]
مجموعه عوامل ياد شده دست به دست هم داد تا ارزش هاى عصر نبوى دگرگون شدند.اوج اين دگرگونى در روزگار يزيد بود، چرا كه در رأس حكومت فردى قرار گرفته بود كه بههيچ چيز اعتقاد نداشت، فردى عياش و خوش گذران بود و هيچ ابايى از آشكار شدن بى دينىخود نداشت. وقتى كه حاكمان جامعه چنين افرادى باشند، به حكم «النّاس على دين ملوكهم»مردم نيز روش و منش آنها را در زندگى به كار مى گيرند. در چنين جامعه اى مردم در برابرتحريف و يا حذف ارزش ها و مدافعان جدّى آن بى تفاوت مى گردند و حتى ممكن استخود آنها براى حذف آن ارزش ها و مدافعان آن بسيج شوند. همان گونه كه در رويداد عاشورااين قضيه پيش آمد. عبرت آموزى ما از رويداد عاشورا به اين است كه مواظب ارزش هاىانقلاب اسلامى مان باشيم تا خداى ناكرده به وسيله عوامل ياد شده و همانند آن، دچار تغيير ودگرگونى نگردند.
ب. كوتاهى خواص در عمل به تكليف
كوتاهى و سستى خواص از اداى تكليف و انجام وظيفه يكى از عوامل زمينه ساز رويدادعاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و سياسى از مسائلى استكه ترديدى در آن نيست. بر همين اساس رهبر معظم انقلاب خواص را يكى از عوامل بسيارتأثيرگذار در تحولات تاريخ مى دانستند و در رويداد عاشورا اين تحليل را ارائه كردند كه اگرخواص جبهه حقّ، تسليم جلوه هاى دنيا نگردند و دين را فداى دنيا نكنند و به موقع از حقحمايت كنند، هيچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعيت زمان امام حسين(ع) نخواهد شد وشاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود.
براى دريافت ابعاد اين تحليل تاريخى و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروزما نيز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملى كه ممكناست برخى از خواص را از انجام وظيفه و مسؤوليت باز دارد و يا آنان را در برابر آن قرار دهدخواهيم پرداخت.
نویسنده : محمدصادق مزينانى
پينوشتها:
[51]. ملل و نحل، ص 24.
[52]. حجرات(49) آيه 13.
[53]. بحارالانوار، ج 73، ص 293.
[54]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 11، ص 44.
[55]. همان، ج 13، ص 222 - 220.
[56]. همان، ص 45.
[57]. همان.
[58]. نهج البلاغه، نامه 10.
[59]. اللهوف، ص 20.
[60]. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، ج 4، ص 304.
[61]. بحارالانوار، ج 75، ص 46.
[62]. عبرت هاى عاشورا، ص 89؛ تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا، رسول جعفريان، ج 2، ص 194 - 188.
[63]. الغدير، علامه امينى، ج 8، ص 286 دارالكتب العربى.
[64]. همان، ج 9، ص 3، 31، 38.
[65]. همان، ج 8، ص 278، الاستيعاب، ج 2، ص 80، طبرى، ج 11، ص 357، مروج الذهب، ج 1، ص 440.
[66]. ملل و نحل، شهرستان، ص 26.
[67]. الغدير، ج 122 از منابع گوناگون اهل سنت اين موضوع را نقل كرده است.
منبع : فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27