براساس اين آيه، برخي، هر نوع جهاد ابتدايي را مصداق القاي خود در هلاكت دانسته اند و به نادرستي آن حكم نموده اند. از اين بالاتر برخي قيام امام حسين(ع) و شهادت ايشان را نيز مصداق القاي نفس در هلاكت دانسته و به
نادرستي آن حكم كرده اند؛ (1) از همين روست كه اين آيه بحث بسياري بين مفسرين است و چنانچه پيش ازاين گذشت، اولين مفسري كه در تفسيراين آيه، قيام امام حسين(ع) را به گونه ي فقهي مورد تجزيه و تحليل قرار داده، طبرسي است كه با اين كار هم جرقه بحث براي ديگر مفسران زده شده و هم آنكه فقهايي همچون علامه حلي با توجه به تفسير طبرسي، قيام امام حسين(ع) را از زاويه فقهي مورد تجزيه و تحليل قرار داده اند.
قيام امام حسين(ع) و شهادت ايشان نمي تواند القاي نفس در هلاكت باشد؛ چه آنكه از سويي در قرآن دلاوري ها و رشادت هايي مدح و ستايش شده که به نوعي، افکندن خود در معرض خطر مي باشند؛ چنانچه علي(ع) كه در «ليله المبيت» خود را در معرض خطر قرار داد و به جاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم)در بستر آرميد، مورد تشويق و ثنا قرارگرفته است و از ديگر سو، جهاد و مبارزه و نيز شهادت به عنوان مفاهيم مقدس و با ارزش معرفي شده اند؛ همچنين با توجه به آنكه هدف، حفظ دين رسول خدا و برپايي سيره پيامبر (صلي الله عليه و آله وسلم) و هدفي مقدس و بالاتر از جان مي باشد، بايد جان فداي اين هدف مقدس شود؛ همان كاري كه امام حسين(ع) و همه شهداي راه خدا انجام داده اند؛ از همين روست كه برخي از مفسرين (2) نهي در آيه را مقيد به موردي دانسته اند كه اقتحام براي حيات دين ونصرت آن نباشد؛ همان كاري كه سيدالشهداء(ع) در امتناعش از بيعت با يزيد انجام داد.
از سوي ديگر، پيامبر (صلي الله عليه وآله و سلم) گروهي را براي هدايت و تبليع به قبيله هذيل فرستاد كه تا سر حد شهادت مقاومت كردند، با وجود اين از كار آنها
نكوهش نشد؛ از طرفي اين نوع استفاده از آيه ناشي از عدم تفسير درست آيه و خطا در برداشت از آن است كه با بيان ديدگاه هاي گوناگون و تجزيه و تحليل آن، سخيف بودن اشكال روشن مي شود.
از ديدگاه طبرسي (3) تهلكه به معناي هلاكت است و برخي گفته اند تهلكه آن است كه به هلاكت مي كشند. در آيات قبل از وجوب جهاد با كفار صحبت شده و به دنبال آن از لزوم انفاق در راه خدا سخن به ميان آمده است؛ كلمه سبيل به معناي راه است و راه خدا همان راه رحمت وثواب است؛ اما سبيل الله بيشتر در مورد جهاد به كار مي رود كه بذل جان، عالي ترين مرتبه وجود و بخشش است.
منظور از القا به تهلكه، اقدام به هر عملي است كه موجب وقوع در هلاكت انساني مي شود يا ترك عملي كه باعث هلاكت انسان مي گردد؛ از اين رو عملي كه مريض انجام دهد و باعث شدت بيماري يا مرگ او گردد، مثل پرهيز نكردن و خوردن خوراك هايي كه براي بيماري او زيان آور است و يا مثل معالجه نكردن و استفاده نكردن از دارو كه موجب هلاكت خود شود، هر دو القا در تهلكه مي باشد.
در تفسير و بيان آيه، وجوهي ذكر شده و احتمالاتي مطرح گرديده است. اختلاف مفسرين در شرح معني و مقصود آيه ناشي از چگونگي ارتباط بين «امر به انفاق» و «نهي از افتادن در هلاكت» و چگونگي تفسير افتادن درهلاكت مي باشد. با توجه به اين امر وجوهي به شكل زير در تفسير آيه بيان شده است:
1-6-3. با ترك انفاق خود را به هلاكت نيندازند؛ زيرا در اين صورت دشمنان برشما چيره خواهند شد و شما هلاك خواهيد شد. اين وجه را
ابن عباس و جمعي از مفسران بيان كرده اند.
برخي از مفسرين(4) رابطه بين عدم انفاق و هلاكت را فراتر از جهاد دانسته اند و بر اين باورند كه آيه از ارتباط بين عدم انفاق و هلاكت به طور كلي و حتي در غير جهاد صحبت مي كند؛ به اين معني كه بر اساس اين آيه، انفاق به طور كلي سبب نجات جوامع از مفاسد كشنده است؛ زيرا با فراموش شدن انفاق، ثروت ها در دست افراد معدودي جمع مي شود كه در برابرشان اكثريتي محروم وجود دارد؛ بنابراين ديري نخواهد پاييد كه انفجاري عظيم در جامعه به وجود مي آيد كه نفوس و اموال ثروتمندان هم در آن آتش خواهد سوخت؛ از همين روست كه در روايت آمده: «حصنوا اموالكم بالزكاه»(5): اموال خود را با زكات حفظ كنيد؛ همچنين علامه طباطبايي در اين باره فرموده اند: (6) «آيه شريفه مطلق است و در نتيجه، نهي در آن، نهي از تمامي رفتارهاي افراطي و تفريطي است كه يكي از مصاديق آن بخل ورزيدن و امساك از انفاق مال در هنگام جنگ است كه اين بخل ورزيدن باعث بطلان نيرو و از بين رفتن قدرت است كه باعث غلبه دشمن برآنان مي شود؛ هم چنان كه اسراف در انفاق و از بين بردن همه اموال، باعث فقر و مسكنت و در نتيجه انحطاط حيات و بطلان مروت مي شود» و در جاي ديگر گفته اند(7) : «اختلاف روايات در معناي آيه مؤيد گفتار ماست كه آيه شريفه مطلق است و هر دو طرف افراط و تفريط در انفاق را شامل مي شود، بلکه تنها مختص به انفاق نيست و افراط و تفريط در غير انفاق را هم شامل مي گردد.»
2-6-3. در اثر نااميدي از آمرزش الهي، مرتكب گناه نشويد تا به اين خاطر خود را در هلاكت عذاب اخروي بيندازيد؛ اين وجه از براء بن عازب و عبيده نقل شده است؛ از همين روست كه برخي از مفسران(8) هلاكت را اعم از دنيوي و اخروي دانسته اند.
3-6-3. تا وقتي قدرت دفاعي و جنگي و مقابله و دفع دشمن را نداريد، خود را در معركه جنگ با آنها نيندازيد، يعني نبايد بي گدار به دل دشمن بزنيد. اين وجه به ثوري و بلخي منسوب است.
4-6-3. در انفاق زياده روي نكنيد. بر اساس اين وجه، مسلمان بايد در انفاق ميانه روي كند تا خود را به سختي و هلاكت نيندازد؛ اين وجه به جبايي منسوب است. نزديك به همين معني روايتي از امام صادق(ع)وارد شده كه در آن فرموده اند: (9) اگر كسي تمام آنچه را دارد در راه خدا انفاق كند، كار درست و خوبي انجام نداده و به اين آيه عمل نكرده است.
شأن نزول هاي بيان شده (10) براي آيه نيز به نوعي به برخي از وجوه ياد شده اشاره دارد؛ چنانچه از عكرمه روايت شده كه اين آيه در موضوع نفقات في سبيل الله است و ابوبكر مهرجاني با اسناد از ابن ابي جبير روايت مي كند كه : انصار همواره در راه خدا تصدق و اطعام مي كردند. يك سال دچار آسيب (كم محصولي) شدند و انفاق نكردند، آيه بالا نازل گرديد. ابومنصور بغدادي نيز با اسناد از حكم بن عمران روايت مي كند: ما در كنار قسطنطنيه بوديم. سركرده اهل مصر، عقبه بن عامل جهني صحابي رسول الله (ص) و
سركرده ي اهل شام فضاله بن عبيد صحابي رسول الله (ص) بودند. از شهر، صف بزرگي از روميان بيرون آمد و ما مسلمانان نيز صف بزرگي در برابر آنها بستيم. يكي از مسلمانان به صف روميان حمله برد و در انبوه ايشان فرو رفت و مسلمانان فرياد زدند: «القي بيديه الي التهلكه»؛ اما آن مرد سالم بازگشت و ابوايوب انصاري صحابي رسول الله (ص) گفت : اي مردم آيه را بي جا به كار نبريد و نادرست معنا نكنيد. اين آيه درباره ما گروه انصار نازل شد كه وقتي اسلام عزت يافت و مسلمان زياد شد، بعضي با بعضي در نهان مي گفتيم : «اموال ما تباه شد و به باد رفت، اگربر سر كارها و مال هاي خود بوديم و كاسبي مي كرديم از بين نمي رفت» و اين آيه در جواب ما نازل شد و تهلكه همانا بر سركار مال دنيا ايستادن است؛ در حالي كه خدا ما را به جهاد امر فرموده است؛ وابوايوب پيوسته غازي و مجاهد بود تا درگذشت.
از ديدگاه طبرسي بين وجوه بيان شده و در تفسير آيه مورد بحث، تنافي وجود ندارد؛ از همين رو بهتر است آيه بر همه احتمالات و معاني حمل شود؛ چه اينكه از جمله «لا تلقوا بايديكم الي التهلكه» سه نتيجه گرفته اند كه عبارتند از :
1. هراقدامي كه احتمال خطر جاني داشته باشد، حرام است؛
2. در صورت خوف و احتمال خطر مي توان امر به معروف را ترك كرد؛ زيرا يكي از مصاديق افتادن در هلاكت است؛
3. اگر امام(ع) در رويارويي با كفار و ياغيان نسبت به جان خود يا مسلمانان نگراني داشته باشد، جايزاست با آنها صلح كند؛ همان طور كه رسول خدا در حديبيه با مشركين صلح كرد وعلي(ع) در صفين و امام حسن(ع) در هنگام مشاهده تشتت كار و ترس بر خويش و پيروانش با معاويه صلح كرد.
با توجه به نتايجي كه طبرسي بيان نموده است، كار امام حسين(ع) و شهادت ايشان با هيچ كدام از نتايج ياد شده سازگاري ندارد؛ از همين رو اين امر را به عنوان يك اشكال مطرح نموده و به آن دو صورت زير پاسخ گفته است:(11)
1. امام حسين(ع) فكر مي كرد مردم نسبت ايشان را با رسول خدا (ص) در نظر دارند و حضرتش را نمي كشند.
اين پاسخ حدود يك قرن پيش از طبرسي توسط سيد مرتضي بيان شده است كه گفته است : وقتي حضرت، رفتار آن مردم را ديد و ملاحظه كرد كه دين را پشت سرشان انداخته اند و دانست كه اگر زير سلطه ابن زياد برود، به سرعت گرفتار خواري و ننگ خواهد شد و در پايان نيز كارش به كشته شدن خواهد انجاميد، به جنگيدن و دفاع از خويش روي آورد و سرانجام ايشان نيز، يكي از دو خوشبختي بود: يا پيروزي يا شهادت ومرگ كريمانه.
حضرت مي دانست و يا ظن قوي داشت كه اگر جنگ هم نكند او را مي كشند؛ همان گونه كه پسر عمويش مسلم بن عقيل را كشتند. در اين صورت كشته شدن با عزت و در راه خدا و جهاد برايش آسان تر و گواراتر بود.(12)
هر چند پذيرش وجوه گوناگون در آيه و امكان جمع بين آنها و نيز پاسخ دوم طبرسي موجه مي نمايد، با وجود اين پاسخ اول ايشان با مباني كلامي مشهور شيعه كه به علم امام معتقد است و نيز با رواياتي كه از علم امام سخن مي گويند، سازگاري ندارد. توضيح آنكه اكثريت قريب به اتفاق صاحب نظران شيعه بر اين باورند كه امام(ع) به سرنوشت خود و اصحابش
آگاه بوده است و از سويي متون تاريخي نيز اين امر را تأييد مي كنند و از ديگر سو، جمله امام(ع) به محمدبن حنفيه (13) كه در آن به كشته شدن خودشان و اسارت خانواده اشاره نموده اند. مشهور است؛ از طرفي نيز در روايتي از امام صادق(ع) كه درباره قيام امام حسين(ع) وعدم همراهي محمد بن حنفيه است، آمده: «يا حمزه اني ساخبرك بحديث لاتسأل عنه بعد مجلسك هذا، ان الحسين(ع) لما فصل متوجها دعا بقرطاس و كتب : بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي بن ابي طالب الي بني هاشم اما بعد فان من لحق بي منكم استشهد و من تخلف لم يبلغ مبلغ الفتح و السلام»(14) : اي حمزه من تو را از حديثي آگاه مي كنم كه بعد از اين جلسه، ديگر از آن پرسش نكني. حسين(ع) وقتي قصد حركت كرد، كاغذي خواست و در آن نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم. از حسين بن علي بن ابي طالب به بني هاشم، اگر هر كس از شما به من ملحق شود، به شهادت مي رسد و هر كس بازماند، به جايگاه فتح و پيروزي نخواهد رسيد.
از سوي ديگر، در روايتي از امام باقر(ع) آمده است كه حمران بن اعين شيباني از اصحاب ايشان از آن حضرت درباره شصيت علمي ائمه (عليهم السلام) و علم ايشان به اخبار آسمان ها و زمين و همه نيازهاي ديني و شهادت علي و حسن و حسين (عليهم السلام) پرسش كردند و امام باقر(ع) در پاسخ فرمودند: «يا حمران ان الله تبارك و تعالي قد كان قدر ذلك عليهم و قضاه و امضاه و حتمه علي سبيل الاختيار (الاختنبار) ثم اجراه فبتقدم علم اليهم من رسول الله (ص) قام علي و الحسن و
الحسين (عليهم السلام) و بعلم صمت من صمت منا»(15): اي حمران! خداي تبارك و تعالي آن را براي ايشان مقدر ساخته و به شكلي اختياري يا امتحاني حتمي ساخته بود و بعد آن را جاري ساخت؛ بنابراين با آگاهي قبلي از ناحيه رسول خدا (ص) بود كه علي و حسن و حسين (عليهم السلام) قيام كردند و هر كس از ما نيز اگر سكوت مي كند، با همين آگاهي است. پس از آن، حضرت فرمودند: اگر ايشان تغيير اين وضعيت و نابودي آن ستمكاران را از خداوند در خواست مي كردند، خداوند اجابت مي نمود و دركمترين فرصت آن طاغوت ها را از ميان مي برد و اگر آن ائمه دچار چنين گرفتاري هايي شدند، به سبب رسيدن به جايگاه و كرامت الهي بود كه خواست خدا بود.
اشكالي كه به آن اشاره شد، به نوعي در برخي از تفاسير نمود يافته است كه ضمن اشاره به روايت «ان لله علمين علم مكنون مخزون لايعلمه اِلا هو من ذلك يكون البداء و علم علمه ملائكته و رسله و انبياء ه فنحن نعلمه»(16) گفته اند:
بنابراين مراد از علم غيبي كه نمي دانند و علمي كه شب هاي جمعه به آنها افاضه مي شود، علم لوح محو و اثبات است و همچنين موضوع «ليله المبيت و مقاتله با شجعان و بردن سوره برائه و آنچه ازاين قبيل است، از لوح محو و اثبات مي باشد و تا مشيت آنها كه عين مشيت حق است، تعلق نگيرد كه بدانند نمي دانند و خلطه و آميزش پيغمبر (صلي الله عليه و آله وسلم) با منافقين و امثال اين امور روي دستور ظاهر اسلام است كه هر كس اظهار شهادتين نمود تا به اسباب عادي خلاف آن ثابت نشده، بايد حكم اسلام براو بار نمود؛ اما رفتن حضرت علي(ع) به محراب زكريا و رفتن سيدالشهدا(ع) به كربلا و شرب سم ساير ائمه بنا به مقتضاي حكمت و مصلحت وتسليم شدن به
فرمان و قضاي الهي بود؛ چنانچه اگر پيغمبر و امام امركنند به مؤمني كه به جهاد دشمن رود و به او خبر دهند كه تو كشته مي شوي، رفتن او به جهاد واجب است؛ با اينكه مي داند كشته مي شود.
با وجود آنچه گذشت، آياتي كه به عاشوراي حسين(ع) مرتبط دانسته شده و از طريق آن درباره ي عاشوراي حسيني صحبت شده، به مواردي كه گذشت خلاصه نمي شوند؛ چه آنكه از طريق آيات ديگري نيز در علوم ديگر، همچون علم فقه، به نوعي درباره ي عاشوراي حسيني صحبت شده است. اين گونه استفاده، به گونه ي استفاده و تفسير يك مفسر نيست، بلكه از زاويه ي ديگري از آيات سخن به ميان آمده است؛ مثلاً همان طور كه گذشت، علامه حلي با استفاده از آيات مربوط به صلح و آتش بس درباره ي قيام امام حسين(ع) و عدم صلح ايشان داوري نموده است.(17)
نويسنده:دكتر مرتضي رحيمي
پينوشتها:
*استاديار دانشگاه شيراز.
1. تفسير نمونه؛ ج2، ص 37 و الامثل في تفسيركتاب الله المنزل؛ ج2، ص 35.
2. آلاءالرحمن في تفسيرالقرآن؛ ج1، ص 167.
3. ترجمه تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن؛ ج2، ص239.
4. تفسير نمونه؛ ج2، ص 37 و الامثل في تفسير كتاب الله المنزل؛ ج2، ص 35.
5. وسايل الشيعه؛ ج6، ص 252.
6. ترجمه تفسيرالميزان؛ ج2، ص 93.
7. همان، ص 108.
8. اطيب البيان؛ ج2، ص 362.
9. لو ان رجلا انفق ما في يديه في سبيل الله ما كان احسن و لا اوفق اليس يقول الله و لا تلقوا الله و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه و احسنوا ان الله يحب المحسنين يعني المقتصدين (كافي؛ ج4، ص 53).
10. ترجمه اسباب النزول واحد نيشابوري؛ ص 34.
11. مجمع البيان؛ ج2، ص 517.
12. تنزيه الانبياء؛ ص 229.
13. بحارالانوار؛ ج44، ص 364.
14. بصائرالدرجات؛ ص 502 و بحارالانوار؛ ج42، ص 81.
15. الكافي؛ ج1، ص 262.
16. همان؛ ص 147.
17. اطيب البيان؛ ج1، ص 245.
1. قرآن كريم.
2. ابن ابي الحديد؛ شرح نهج البلاغه؛ تحقق محمد ابوالفضل ابراهيم؛ [بي جا]، دارالاحياء الكتب العربيه، 1378 ق.
3. ابن عاشور، محمدبن طاهر؛ التحرير و التنوير؛ [بي جا]، [بي نا]، [بي تا].
4. ابن عجبيه، احمدبن محمد؛ البحرالمديد في تفسير القرآن المجيد؛ تحقيق احمد عبدالله قرشي رسلان؛ قاهره، [بي نا]، 1419.
5. ابن كثير دمشقي، اسماعيل بن عمرو؛ تفسير القرآن العظيم(ابن كثير)؛ بيروت : دارالكتب العلميه، 1419.
6. بروجردي، سيد حسين، تفسير الصراط المستقيم؛ قم : انصاريان، 1416.
7. بلاغي نجف، محمد جواد؛ آلاءالرحمن في تفسير القرآن؛ قم : بنياد بعثت، 1420.
8. ترجمه ي تفسير مجمع البيان في تفسير القرآن طبرسي؛ گروه مترجمان؛ تهران : فراهاني؛ 1360.
9. حرعاملي؛ وسايل الشيعه؛ تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت لأحياء التراث؛ قم، 1414.
10. حسيني جرجاني ي، سيد اميرابوالفتح؛ آيات الاحكام جرجاني؛ تهران: نويد، 1404.
11. حسيني شاه عبدالعظيمي، حسين بن احمد؛ تفسيراثناعشري؛ تهران : ميقات، 1363.
12. حلي، حسن بن يوسف؛ تذكره الفقهاء؛ قم : مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414.
13. خميني، روح الله؛ تحرير الوسيله؛ قم : دارالكتب العلميه، 1409.
14. ــــــــ؛ صحيفه ي نور؛ تهران : مؤسسه ي تنظيم و نشرآثارامام خميني، 1378.
15. سعد قندي، نصربن محمد بن احمد؛ بحرالعلوم؛ [بي جا]، [بي نا]، بي تا].
16. الشريف المرتضي، ابوالقاسم علي بن حسين؛ تنزيه الأنبياء؛ بيروت، [بي نا]، 1409.
17.الصفاء، محمدبن الحسن بن فروخ؛ بصائر الدرجات؛ تحقيق ميرزا حسن كوچه باغي؛ تهران : مؤسسه الاعلمي، 1363ش.
18. طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان في التفسيرالقرآن؛ قم : مؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسين، [بي تا].
19. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن؛ تهران: ناصر خسرو، 1372.
20. طنطاوي، سيد محمد؛ التفسير الوسيط للقرآن الكريم؛ [بي جا]، [بي نا]، [بي تا]
21. طوسي، محمدبن حسن، التبيان في تفسير القرآن؛ بيروت، [بي نا]، [بي تا]
22. طيب، سيد عبدالحسين؛ اطيب البيان في تفسيرالقرآن؛ تهران : اسلام، 1378ش.
23. عبده، محمد (الشيخ)؛ نهج البلاغه؛ بيروت : دارالمعرفه، [بي تا].
24. فيض كاشاني، ملا محسن؛ الاصفي في تفسيرالقرآن؛ قم، [بي نا]، 1418.
25. فيض كاشاني، ملا محسن؛ تفسير الصافي؛ تهران : صدر، 1415.
26. قولويه قمي، محمدبن جعفر؛ كامل الزيارات؛ تحقيق شيخ جواد قيومي؛ [بي جا]؛ مؤسسه النشر الفقاهه، 1417.
27.كليني، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ تحقيق علي الكبر غفاري؛ [بي جا]، [بي نا]، 1388.
28. مجلسي، محمد باقر؛ بحارالانوار؛ بيروت : مؤسسه الوفاء، 1403.
29. مغنيه، مجمد جواد، التفسير المبين؛ قم : بنياد بعثت، [بي تا].
30. مكارم شيرازي، ناصر؛ الامثل في تفيسر كتاب الله المنزل؛ قم، [بي نا]، 1421.
31. مكارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1374.
32. موسوي گلپايگاني، محمدرضا؛ توضيح المسائل؛ قم : دارالقرآن الكريم، 1413.
33. موسوي همداني، سيد محمد باقر؛ ترجمه تفسيرالميزان (علامه طباطبايي )؛ چ5، قم، [بي نا]. 1374ش.
34. واحد نيشابوري؛ اسباب النزول؛ ترجمه عليرضا قراگوزلو؛ تهران، [بي نا]، 1383ش.
منبع : نشريه کنگره امام حسين(ع) و مقاومت، جلد 1.