(انتخاب راه در واقعه عاشورا)
«کربلا» و «عاشورا» حادثه ای گذرا و رویدادی محصور در تاریخ و جغرافیا نیست؛ بلکه منشور زندگی و مدرسه تربیت آدمی است. این حادثه محدود به یک آموزه نیست؛ حادثه ای است با وجوه بسیار و رویدادی با آموزه های فراوان؛ منشوری است که وجه های آن به اندازه وجوه یک انسان کامل است؛ زیرا جلوه گری انسانی است که در کمالات انسانی و مقامات معنوی به اوج رسیده است. لذا میتوان به حادثه و رویداد کربلا و عاشورا از زوایای مختلف نگریست و از دریچه های گوناگون آن را دید و از آن درس گرفت و با آن زیست.
یکی از وجوه درس آموز کربلا و عاشورا، «راه ها و انتخاب ها» در آن است. افراد و گروه های اجتماعی گوناگون در این ماجرا خود را در برابر دوراهی ها و چندراهی ها یافته و دست به انتخاب زده اند؛ دوراهی هایی که رو در روی هم قرار داشتند: آخرت و دنیا، کمال و سقوط، بهشت و دوزخ... و چند راهی هایی که انتخاب هر یک، شخص و گروه را به نتایجی مجزا و منازلی متفاوت می رساند.(1)
عوامل شکل دهنده به انتخاب ها
انتخاب های آدمی، محصول چهار عامل است: ادراکات، تعلقات، تمنیات و تربیت.
هر انتخابی بر اساس این چهار گروه عامل شکل می گیرد؛ یعنی بینش ها و فهم ها، وابستگی ها و دلبستگی ها، خواسته ها و تمایلات، و ساختار تربیت.
انسان بر اساس درک و فهم خود و نوع بینشی که دارد، راه می گزیند، و نیز وابسته به اموری است و هنگام انتخاب کردن، این وابستگی ها به شدت او را تحت تأثیر قرار می دهد؛ همچنین خواسته های آدمی و تمایلاتش به او جهت می دهد و ساختار تربیت، زمینه ساز نوع انتخاب آدمی می گردد. آموزه های دین در این جهت است که انسان تعقل کند و اموری را که در زندگی و راهیابی او نقش اساسی دارند، به درستی دریابد و ادرکات خود از آنها را اصلاح نماید و تعلقات خویش را سامانی مطلوب دهد و تمنیاتش را در آن جهت قرار دهد که کمال لایقش را تأمین کند و بر زمینه های نادرست تربیتی غلبه کند و از زمینه های درست تربیتی به خوبی بهره گیرد؛ و این چنین است که آدمی هدایت و سعادت خویش را رقم می زند.
به هر حال اگر هر کدام از عوامل تشکیل دهنده انتخاب آدمی از نوع پست آن انتخاب شود، پرواضح است که می تواند او را به «بدترین» انتخاب ها سوق دهد.
یاران حسین (علیه السلام)؛ راه ها و انتخاب ها
یاران حسین بن علی (علیه السلام) حماسه آفرینان جاویدی هستند که در روز عاشورا، در یک رزم نابرابر به فیض شهادت نائل آمدند؛ هر چند در یک نگاه فراگیر می توان از یاران و دوست دارانی که در بصره و کوفه به خیل شهدای حسینی پیوستند نیز یاد کرد.
قیس بن مُسَهَّر
قیس بن مسهّر صیداوی، از شخصیت های برجسته کوفه و از بزرگان طایفه بنی اسد بود؛ انسانی وارسته و دوستدار اهل بیت (علیهم السلام). وی از جمله کسانی بود که نامه های مردم کوفه را در مکه تسلیم امام حسین (علیه السلام) نمود و همراه حضرت به سوی کوفه روانه شد. امام در منزلگاه بطن الرمه ــ مکانی در منطقه حاجز ــ نامه ای برای کوفیان نوشت و همراه قیس بن مسهر روانه ساخت و ایشان را آگاهی داد که به سوی آنها روان است و فرمان داد که در کار خود پیکار کنند. چون قیس به
قادسیه رسید، شناسایی شد و به وسیله حُصَین بن نُمَیر دستگیر شد و به نزد ابن زیاد فرستاده شد. ابن زیاد به او گفت: باید بر فراز بام قصر رفته و دروغگوی دروغگوزاده، حسین بن علی را دشنام دهی.
سپس بر ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد و برای امام علی (علیه السلام) آمرزش خواست. در این هنگام ابن زیاد فرمان داد که او را از فراز بام کاخ به زیر افکندند و پیکرش تکه تکه شد و جان سپرد.(2)
وقتی امام حسین (علیه السلام) به منزلگاه عذیب الهجانات رسید، از آن چه بر سر قیس بن مسهر رفته بود، با خبر گردید. دیدگانش گریان شد، چنانکه نمی توانست از گریه خویشتن داری کند. سپس این آیه را خواند:
(فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا)؛ (3) «از میان مؤمنان مردانی اند که به آن چه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا کردند [و به شهادت رسیدند] و برخی از آنان در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند».
و قیس بن مسهر به واقع مصداق این سخن الهی بود.(4)
زُهَیر بن قین
زهیر بن قین بَجِلّی، از بزرگان کوفه و از شخصیت های برجسته دیار خود بود. انسانی که آیینش عثمانی و در مقابل آیین علی (علیه السلام) بود. زمانی که امام حسین (علیه السلام) به سوی کوفه می رفت، زهیر نیز همراه همسرش از حج به کوفه بازمی گشت و به هیچ وجه تمایلی نداشت تا با امام رو به رو شود. در یکی از منازل، کاروان او با کاروان حضرت هم منزل شدند. امام کسی را به سراغ زهیر فرستاد و او را به سوی خود خواند. زهیر پاسخ نداد و در سکوت فرو رفت. همسرش به او گفت: فرزند رسول خدا پیک به سوی تو فرستاده است و تو نزدش نمی روی؟! سبحان الله! نزد او برو و سخنش را بشنو و بازگرد!
زهیر رفت و چون بازگشت، زهیری دیگر بود؛ صورت و سیرتش دگرگون شده بود، شاداب و حسینی بازگشته بود. او راه خود را انتخاب کرده بود؛ با امام حسین (علیه السلام) همراه شد و پیوسته در کنار حضرت و در صف نخست از یاران او قرار داشت تا در روز عاشورا پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید.(5)
بُرَیر بن خضیر
بریر بن خضیر، بزرگمردی بود که او را با تلاوت قرآن در مسجد کوفه می شناختند؛ بریر مردی زاهد و از بزرگان کوفه و قبیله هَمدان بود و او را «سید القرّاء» می نامیدند. قرآن را شیوا تلاوت می کرد و مردم نزد او هم قرائت و هم اصول و احکام قرآن را فرا می گرفتند.
پس از مرگ معاویه، در جریان مشورت افراد صاحب رأی کوفه پیرامون اوضاع جدید، بریر نیز در همه کنکاش ها حضور داشت، و چون رأی گردآمدگان بر مخالفت با یزید و واگذاری حکومت به امام حسین (علیه السلام) قرار گرفت، اقدام به دعوت امام به کوفه کردند و به این منظور، نامه نوشتند و پیام ها فرستادند... و بریر در همه امور با شوق بسیار همکاری می کرد و سرانجام رساندن برخی نامه های دعوت را به عهده گرفت و به مکه آمد و به جمع یاران خاص امام پیوست و از آن پس، از موکب حسینی جدا نشد و همراه با کاروان نور به کربلا آمد...
روز عاشورا چون نوبت جانبازی بریر رسید، او نیز با اذن امام به میدان تاخت و رجز خواند. در این میان هر کس به او نزدیک شد، از شمشیر او جرعه مرگ نوشید تا سی نفر از مبارزان دشمن را به خاک افکند. یکی از دشمنان به نام رضی بن منقذ به او حمله کرد، بریر او را به زمین زد و بر سینه اش نشست، ابن منقذ که مرگ را مشاهده می کرد، فریاد زد و از یاران خود کمک خواست!
فردی به نام کعب بن جابر برای کمک به او حرکت کرد، نیزه خود را بر پشت بریر نشانه گرفت. سرانجام بریر با ضربات کعب از پای در آمد و روح مطهرش به ملکوت پر کشید.(6)
شب عاشورا و انتخاب سرنوشت ساز
شب عاشورا، شبی شگفت در سرنوشت خاندان و یاران حسین (علیه السلام) بود. آن شب کاملاً مشخص بود که فردا چه روی خواهد نمود. امام (علیه السلام) یاران خود را گرد آورد و در جمع آنان خطبه ای ایراد کرد و بعد از حمد و سپاس خداوند، فرمود:
«خداوند همه تان را از جانب من پاداش نیک دهد؛ بدانید که می دانم فردا کارمان با این دشمنان به کجا خواهد کشید، بدانید که من اجازه تان می دهم با رضایت من همگی تان بروید... اکنون شب، شما را در برگرفته است، پس آن را وسیله رفتن کنید».
امام (علیه السلام) خاندان و یاران خود را میان رفتن و ماندن، مخیر ساخت و از آنان خواست که او را بگذارند و راه خویش پیش گیرند و از آن مهلکه جان به در برند. اما خاندان و یاران، راه خود را برگزیده و ماندن در کنار امام را انتخاب کرده بودند. نخست عباس بن علی (علیه السلام)، آن مظهر شجاعت و دلیری چنین سخن بر زبان آورد:
«چرا چنین کنیم؟ برای آن که پس از تو بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نیاورد».
سپس دیگر افراد بنی هاشم همین سخن و مانند این را گفتند و میان رفتن و ماندن، ذلت و عزت و زندگی بدون حسین و شهادت همراه حسین (علیه السلام)، گزینه ی ماندن با عزت و شهادت سراسر کرامت را برگزیدند.(7) آن گاه پسران مسلم بن عقیل گفتند:(8)
«نه، به خدا سوگند! تو را تنها نگذاریم؛ بلکه جان و مال و خانواده خود را فدایت می کنیم و همراهت می جنگیم تا به خواسته ات برسیم؛ و خداوند زندگی پس از تو را زشت گرداند».
پس از سخنان خاندان حسین (علیه السلام) و مشخص شدن انتخاب آنان، یاران حضرت انتخاب خود را مطرح کردند. از جمله مسلم بن عوسجه اسدی برخاست و گفت:
«آیا تو را رها کنیم و در پیشگاه خدا در ادای حقت عذری نداشته باشیم!؟ به خدا سوگند! تو را رها نکنم تا نیزه ام را در سینه هاشان بشکنم و با شمشیرم تا آن جا که دسته آن در دستم باشد، ضربتشان بزنم؛ و اگر برای نبرد با آنان سلاح نداشته باشم، در دفاع از تو با پرتاب سنگ با ایشان خواهم جنگید تا همراه تو جان دهم».
محمد بن بشیر حضرمی گفت:
«... حیوانات درنده مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم!»
زهیر بن قین نیز برخاست و گفت:
«به خدا سوگند! دوست دارم که هزار بار [در راه دفاع از تو] کشته شوم، سپس زنده گردم و باز کشته شوم و خداوند با کشته شدن من، جان تو و جان این جوانان تو را حفظ کند».
انتخاب دشوار!
کربلا، کانون دگرگونی هاست و در میان یاران امام حسین (علیه السلام)، چهره هایی هستند که تن به تحول داده، از ذلت به عزت روی آوردند و ره یافتگان حماسه عاشورا را شکل دادند. سیر روی آوری برخی از کوفیان به امام حسین (علیه السلام) در کربلا تا ظهر عاشورا ادامه داشت. برخی پس از ردّ درخواست امام حسین (علیه السلام) از سوی ابن سعد و تصمیم یزیدیان به جنگ، به امام پیوستند(9) و تعدادی نیز پس از توبه و پیوستن حر، به امام روی آوردند. به گفته ابن طاووس در شب عاشورا، 32 نفر از سپاه ابن سعد به امام ملحق شدند.(10) اما آنچه که می توان بر آن تکیه کرد، آن است که اوج دگرگونی در شب عاشورا بود که از میان سپاه ابن سعد به صورت یک نفره یا دو نفره در تاریکی شب، به امام روی می آوردند و این سیر، تا روز عاشورا ادامه یافت؛ که به گفته سماوی، رقم آن به سی نفر رسید.(11) و (12)
در ماجرای کربلا و عاشورا، تعدادی از سپاه عمر بن سعد به امام حسین (علیه السلام) پیوستند؛ آنان به انتخابی بزرگ دست زدند. از درون سپاه عمر بن سعد بیرون شدن و به حسین (علیه السلام) پیوستن در آن شرایط، کار آسانی نبود. آنان با چنین انتخابی، پذیرای همه پیامدهای آن می شدند؛ ولی کاملاً آگاهانه و با علم به آن چه پیش خواهد آمد، از ستم و بیداد بریدند و به عدل و داد پیوستند، از اسارت شیطان گسستند و خود را به ریسمان محکم رحمان بستند.(13) حال سزاوار است نام و یاد آنان را گرامی بداریم:
بکر بن حی تیمی
او به همراه ابن سعد برای جنگ با امام به کربلا آمد و در روز عاشورا چون آتش جنگ شعله ور شد، به امام حسین (علیه السلام) پیوست.(14) ابن حی در حمله نخست دشمن، به شهادت رسید.(15)
ابو الحتوف بن حرث انصاری عجلانی
او پیش تر، از خوارج بود (16) و با چنین پیشینه ای با برادرش سعد، همراه عمر بن سعد شد و به کربلا آمد. عصر روز عاشورا، پس از شهادت یاران امام حسین (علیه السلام)، وقتی امام با صدای بلند بانگ زد: «آیا کمک کاری نیست که ما را یاری کند؟!» و زنان و کودکان اهل بیت این صدا را شنیدند و گریه سردادند، در آن هنگام، ابو الحتوف هم صدای امام و گریه خاندان امام را شنید و متحول گردید و همراه برادرش به امام پیوست و بی درنگ به دشمن حمله برد و گروهی را به قتل رساند و آن گاه به شهادت رسید.(17)
زهیر بن سلیم ازدی
زهیر چون از عزم ابن سعد در کشتن امام حسین (علیه السلام) آگاه شد، شب عاشورا به امام پیوست و روز عاشورا در حمله نخست به شهادت رسید.(18) در زیارت ناحیه مقدسه، به این شهید نیز سلام داده شده است.(19)
افراد دیگری هم از این دسته بودند؛ از جمله: جابر بن حجاج تیمی؛ مسعود بن حجاج تیمی؛ جوین بن مالک تیمی؛ حرث بن امری القیس کندی؛ عمر بن ضبیعه تیمی؛ قسم بن حبیب ازدی؛ نعمان بن عمرو راسبی؛ حلاس بن عمرو راسبی.(20)
نویسنده: محبوبه عظیم زاده آرانی
پینوشتها:
1.در پیشگاه حقیقت کربلا و عاشورا، راه ها و انتخاب ها، مصطفی دلشاد تهرانی، ص 9 و 10، دریا، تهران، 1385 ش.
2.تاریخ طبری، ج 5، ص 394 و 395.
3.احزاب/23.
4.در پیشگاه حقیقت...، ص 64.
5.همان.
6.یاران خورشید، ابوالفضل موسوی گرمارودی، ، ص 94 ــ 102، دلیل ما، قم، 1381 ش.
7.تاریخ طبری، ج 5، ص 419.
8.به نقل شیخ صدوق، عبدالله بن مسلم بن عقیل برخاست و سخن گفت. (امالی، ص 133).
9.ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام)، ص 194.
10.اللهوف، ص 94.
11.ابصار العین، ص 30 و 31.
12.چهره ها در کربلا، محمد باقر پور امینی، ص 221 و 222.
13.در پیشگاه حقیقت...، ص 77.
14.ابصارالعین، ص 194.
15.الحدائق الوردیه، ص 122.
16.ابصار العین، ص 159.
17.همان.
18.مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 113.
19.بحارالانوار، ج 5، ص 72.
20.ر. ک: ابصار العین، ص 103 ــ 113؛ چهره ها در کربلا.
منبع : نشریه فرهنگ کوثر، شماره 84.