فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 14 از دعای 14 ( مقام رضا و تسلیم )

اللَّهُمَّ وَ إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَةُ لِي عِنْدَكَ فِي تَأْخِيرِ الْأَخْذِ لِي وَ تَرْكِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِي إِلَى يَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَيِّدْنِي مِنْكَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ
بار الها، و اگر خير مرا در آن بدانى كه گرفتن حق من به تاخير افتد و انتقام از كسى كه بر من ستم كرده تا روز فصل (خصومتها) و محل اجتماع مخاصمين متروك ماند پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا از جانب خود به نيت صادق و صبر دائم تاييد فرما

ستم و ستم پيشگان و ستمديدگان‌

اهل لغت ظلم را به ستم، خوردن حق مردم، كار ضد عدالت، چيزى را در غير محل خود قرار دادن معنا كرده‌اند.

در معارف اسلامى انواع ظلم‌ها را تحت سه عنوان آورده‌اند:

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:

الظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: ظُلْمٌ يَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لايَغْفِرُهُ اللّهُ، وَ ظُلْمٌ لايَدَعُهُ. فَامَّا الظُلْمُ الَّذى لايَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالشِّرْكُ بِاللّهِ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذى يَغْفِرُهُ اللّهُ عَزَّوَ جَلَّ فَظُلْمُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ فيما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجلَّ، وَ امَّا الظُّلْمُ الَّذى لايَدَعُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فَالْمُدايَنَهُ بَيْنَ الْعِبادِ.«1»

ظلم سه نوع است: ظلمى كه خداوند مى‌بخشد و ظلمى كه نمى‌بخشد و ستمى كه مكافاتش را در دنيا و آخرت وانمى گذارد.

اما ستمى كه نمى‌بخشد شرك است، اما ظلمى كه مى‌بخشد گناهى است كه مؤمن بين خود و خدا دارد و اما ستمى كه وا نمى‌گذارد كليه حقوقى است كه مردم به يكديگر دارند و در موارد آن حقوق ظلم شده است.

مشرك ظالم است؛ زيرا غير خدا را كه مخلوقى ضعيف و ذليل و فقر محض است، شريك خدا قرار داده و عبادت را در غير محلّش برده و به جاى طاعت از حق، معصيت گذاشته. البته مشرك اگر به خود آيد و دست از شرك بردارد و به توبه وانابه متوسّل شود مورد آمرزش قرار مى‌گيرد.

و مؤمن معصيت كار هم ظالم است؛ زيرا از خواسته مولا ومحبوبش روى گردانده و دچار هوا و هوس شده و قدرت و قوت خويش را به جاى اين كه خرج عمل صالح كند مصرف گناه نموده است.

اما متجاوز به حقوق مردم ظالم است؛ زيرا آنچه حق مردم بوده، به زور و عنف و به جبر و قدرت از مردم سلب كرده و يا حقى كه از پدر و مادر و زن و فرزندان و ساير مردم بر عهده داشته، رعايت ننموده است.


ظلم در قرآن مجيد

كليه آيات قرآن و روايات در رابطه با ظلم خارج از اين سه عنوان نيست كه قرآن در سى و شش مرحله آن را بيان كرده است:


1- پايمال كردن حقوق زن‌

پايمال كردن حقوق زن چه در زمانى كه در قيد زوجيّت است و چه وقتى كه زمينه طلاق شرعى پيش آيد ظلم است.

﴿الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ ۖ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ ۖ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ ۗ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا ۚ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾«2»

طلاقِ [رجعى كه براى شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است‌] دوبار است. [شوهر در هر مرتبه از رجوع‌] بايد [همسرش را] به طور شايسته ومتعارف نگه دارد، يا [با ترك رجوع، او را] به نيكى و خوشى رها كند. و براى شما حلال نيست از آنچه [به عنوان مهريه‌] به آنان پرداخته‌ايد چيزى را بازستانيد، مگر آن كه هر دو بترسند كه حدود و مقرّرات خدا را [در روش همسردارى‌] برپا ندارند. پس شما [حاكمان شرع‌] اگر بترسيد كه آن‌ دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن براى رهايى خود [عوض طلاق‌] فديه بپردازد، گناهى بر آنان نيست. اينها حدود خداست؛ پس از آنها تجاوز نكنيد و كسانى كه از حدود خدا تجاوز كنند، آنان بى‌ترديد ستمكارند.

﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ۚ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ وَلَا تَتَّخِذُوا آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾«3»

و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و به پايان عدّه خود نزديك شدند، آنان را [با رجوع كردن‌] به طور شايسته و متعارف، نگه داريد يا [با ترك رجوع‌] به نيكى و خوشى رها كنيد. و آنان را براى آزار رساندن و زيان زدن نگه نداريد تا بر آنان تعدّى و ستم كنيد. و هر كه چنين كند قطعاً به خود ستم كرده است. و آيات خدا را به مسخره نگيريد و نعمت خدا را بر خود و آنچه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده كه شما را به آن پند مى‌دهد، به ياد آريد. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خدا به همه چيز داناست.

«اين كه فرموده ظلم به همسر ظلم به نفس است، شايد به خاطر اين است كه؛

اولًا: رجوعى كه بر اساس حق كشى باشد، ديگر هيچ گونه آرامشى در آن نمى‌توان يافت.

ثانياً: از نظر قرآن زن و مرد در نظام خلقت جزء يك پيكرند بنابراين پايمال كردن حقوق زن، تعدّى و ظلم به خود خواهد بود.

ثالثاً: كسى كه به ديگرى ستم مى‌كند در واقع به استقبال كيفر الهى مى‌رود و در حقيقت به خويشتن ظلم كرده است.

معمولًا بعضى از مردم هزاران خلافكارى مرتكب مى‌شود، ولى براى رهائى از فشار وجدان و فرار از عذاب الهى، به حيله‌ها و كلاه‌هاى شرعى متوسّل شده و ظواهر احكام و آيات را در دستاويز خود قرار مى‌دهند.

قرآن اين روش را يك نوع استهزاى آيات و مقررات الهى مى‌داند و متأسفانه اين انحراف در موارد زيادى از احكام به چشم مى‌خورد كه يكى از آنها همين طلاق است؛ زيرا حق رجوع براى مرد همان طور كه گذشت به خاطر اين است كه ازدواج هر چه بيشتر پايدار بماند، ولى بعضى درست بر خلاف اين منظور گام بر مى‌دارند يعنى با استفاده از حق رجوع درصدد انتقام جوئى و آزار زن بر مى‌آيند و در زير نقاب عمل به قانون چهره واقعى ستمگرانه خود را مى‌پوشانند.

اين همان استهزاى به قرآن و قانون است، آيه مورد بحث مى‌گويد: آيات خدا را بازيچه قرار ندهيد و به ياد نعمت بزرگ آيين خدا و كتاب آسمانى كه براى سعادت شما آمده است، باشيد.

دين و مجموعه مقرّرات آن از نظام ثابت همين جهان سرچشمه گرفته و با اتّكاى به مصالح واقعى انسان وضع گرديده است، بنابراين نبايد با چشم پوشى از مصالح و چسبيدن به ظاهر، قسمتى از احكام، قالب‌هاى بى روحى بسازيد كه هم منافع شما را به خطر بيندازد و هم دهن كجى به آيات خدا محسوب شود.

در آخر آيه براى دفاع از حقوق زن و جلوگيرى از سوء استفاده از احكام الهى، اين حقيقت را به خاطر مى‌آورد كه از خدا بپرهيزيد و بدانيد او از تمام كارهاى شما و همه اسرار اين جهان آگاه است«4»

مضامين دو آيه مورد بحث با شدّتى بيشتر در اولين آيه سوره مباركه طلاق آمده است.


2- ايمان نياوردن به خدا

ايمان نياوردن به حضرت حق، در صورتى كه زمينه تحقق ايمان براى هر انسانى آماده است و پاسخ ندادن به دعوت انبيا كه انسان را به خدا و قيامت و عمل صالح و اخلاق حسنه دعوت مى‌كنند، ظلم است:

﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ ۚ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ * فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ﴾«5»

آيا [كافران و مشركان‌] جز اين كه فرشتگانِ [قبض كننده ارواح‌] به سويشان آيند، يا فرمان پروردگارت [در مورد عذابشان‌] در رسد، انتظار مى‌برند؟كسانى هم كه پيش از آنان بودند [در برابر حق‌] چنين كردند، و خدا [در عذاب كردنشان‌] به آنان ستم نورزيد، بلكه آنان همواره [با مرتكب شدن انواع گناهان‌] به خودشان ستم مى‌كردند.* پس [كيفر] بدى‌هايى كه انجام دادند به آنان رسيد، و عذابى كه همواره مسخره مى‌كردند، بر آنان نازل شد.

﴿قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾«6»

[ملكه سبا] گفت: پروردگارا! قطعاً من به خود ستم كردم، اينك همراه سليمان، تسليم [فرمان‌ها و احكام‌] خدا، پروردگار جهانيان شدم.

﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُوا بِهَا ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾«7»

سپس بعد از پيامبران گذشته موسى را با آيات خود به سوى فرعون و اشراف‌ و سران قومش فرستاديم؛ ولى آنان به آن آيات ستم ورزيدند. پس با تأمّل بنگر كه سرانجام مفسدين و تبهكاران چگونه بود؟


3- تخلّف از دستورهاى پروردگار

تخلّف از دستورهاى حق معصيت و ظلم است:

﴿الّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَانّى غَفُورٌ رَحيمٌ﴾«8»

مگر كسى كه ستم كند [كه او بايد بترسد]؛ ولى زمانى كه پس از بدى نيكى را [كه ايمان و كار شايسته است‌] جايگزين آن نمايد [از عذاب من در امان است و نبايد بترسد]؛ زيرا من بسيار آمرزنده و مهربانم.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ﴾«9»

اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد، و اگر مؤمن [واقعى‌] هستيد آنچه را از ربا [بر عهده مردم‌] باقى مانده رها كنيد.* واگر چنين نكرديد [و به رباخوارى اصرار ورزيديد] به جنگى بزرگ از سوى خدا و رسولش [بر ضد خود] يقين كنيد؛ و اگر توبه كرديد، اصل سرمايه‌هاى شما براى خود شماست [و سودهاى گرفته شده را به مردم بازگردانيد] كه در اين صورت نه ستم مى‌كنيد و نه مورد ستم قرار مى‌گيريد.

﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَىٰ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ ۚ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا ۘ اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ﴾«10»

و قوم موسى پس از [رفتن‌] او [به ميعادگاه پروردگار]، از زيورهاى خود مجسمه گوسال‌هاى ساختند كه صداى گاو داشت! آيا نمى‌ديدند كه آن مجسمه با آنان سخن نمى‌گويد و آنان را به راهى هدايت نمى‌كند؟! [ولى با روشن بودن اين حقيقت كه مجسمه‌اى بيش نيست و هيچ كارى از دستش بر نمى‌آيد] آن را [به عنوان معبودى براى پرستش‌] گرفتند و [در صورتى كه در اين انتخاب‌] از ستمكاران بودند.

﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾«11»

گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.


4- بت‌پرستى و شرك‌

بت پرستى و غير خدا را با خدا شريك قرار دادن كه ظلم عظيم است:

﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾«12»

و [ياد كن‌] هنگامى كه لقمان به پسرش در حالى كه او را موعظه مى‌كرد، گفت: پسركم! به خدا شرك نورز، بى‌ترديد شرك ستمى بزرگ است.

﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَىٰ بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾«13»

و [ياد كنيد] زمانى كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزيديد، پس به سوى آفريننده خود بازگرديد، و [افرادى از] خودتان را [كه گوساله را به پرستش گرفتند] بكشيد كه اين [عمل‌] براى شما در پيشگاه آفريدگارتان بهتر است. پس خدا [به دنبال اجرا كردن دستورش‌] توبه شما را پذيرفت؛ زيرا او بسيار توبه‌پذير و مهربان است.

﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ ۖ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾«14»

و به جاى خدا چيزى را كه سودى به تو نمى‌رساند و زيانى نمى‌زند، مَپَرست؛ كه اگر بپرستى قطعاً از زيانكاران خواهى بود.


5- فراموش كردن خداوند

رخ تابيدن از ياد خدا و برنامه‌هاى حق سبب گرفتار شدن در دامن شيطان است و عذاب آخرت، ظلم است:

﴿وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ* وَ انَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ مُهْتَدُونَ* حَتّى‌ اذا جاءَنا قالَ يا لَيْتَ بَيْنى وَ بَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرينُ* وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ اذْ ظَلَمْتُمْ انَّكُمْ فِى الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ﴾«15»

و هر كس خود را از ياد [خداى‌] رحمان به كوردلى و حجاب باطن بزند، شيطانى بر او مى‌گماريم كه آن شيطان ملازم و دمسازش باشد.* و بى‌ترديد شيطان‌ها چنين كسانى را از راه خدا باز مى‌دارند، در حالى كه [با اين گمراهى سخت‌] گمان مى‌كنند راه يافتگان واقعى آنانند؛* تا زمانى كه [در قيامت‌] نزد ما آيند [به شيطانش‌] گويد: اى كاش ميان من و تو فاصله و دورى مشرق و مغرب بود، پس بد همنشينى بودى!* و [به آنان گويند: امروز اين گفتگو و آرزوى دورى از شيطان‌] هرگز به شما سودى نمى‌دهد؛ زيرا [در دنيا] ستم ورزيديد [و] اكنون همه با هم در عذاب مشترك خواهيد بود.

نيمى ز عمر در عقب قيل و قال شد

نيم دگر زعمر گران صرف حال شد

گه شربت وصال خورند گاه زهر هجر

اين چند روز عمر به هجر و وصال شد

دنيا امان نداد كه عقبى‌ طلب كنم‌

اى ديده خون ببار كه از كف مجال شد

پيرى رسيد و ماه جوانى غروب كرد

آن قامت الف صفتم شكل دال شد

اين چند روز عمر كه بودم در اين جهان‌

كارم تمام غيبت و وزر و وبال شد

سرمايه شد تمام و نكردم تجارتى‌

ديدى چگونه بدر تمامم هلال شد

(ساعى)


6- تبديل احكام الهى‌

تبديل حكم حضرت حق به غير ظلم است:

﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾«16»

ولى ستمكاران، سخنى را كه [بيرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخنى ديگر تبديل كردند [به جاى درخواست ريزش گناهان، درخواست امور مادى كردند]. ما هم بر ستمكاران به سبب آن كه همواره نافرمانى مى‌كردند، عذابى از آسمان فرود آورديم.

﴿فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَظْلِمُونَ﴾«17»

پس ستمكاران از آنان، سخنى را كه [بيرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخنى ديگر تبديل كردند، [به جاى درخواست ريزش گناهان درخواست امور مادى نمودند] نهايتاً به كيفر ستمى كه همواره مرتكب مى‌شدند، عذابى از آسمان بر آنان فرستاديم.


7- نفى ظلم از خداوند

خداوند هر گونه ظلم و ستمى را از خود نفى مى‌كند و ستم را مخصوص به خود انسان مى‌داند:

﴿تِلْكَ آياتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمينَ﴾«18»

اينها [كه سرگذشت اهل كتاب، مژده‌ها، بيم‌ها و امور مربوط به آخرت است‌] آيات خداست كه آن را به درستى و راستى بر تو مى‌خوانيم؛ و خدا هيچ ستم و بيدادى بر جهانيان نمى‌خواهد.

﴿مَثَلُ مَا يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾«19»

داستان آنچه [كافران‌] در اين زندگى دنيا انفاق مى‌كنند، مانند بادى آميخته با سرمايى سخت است كه [به عنوان مجازات‌] به كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده‌اند برسد و آن را نابود كند؛ و خدا به آنان ستم نكرده است، ولى آنان به خويشتن ستم مى‌ورزند.

﴿وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ۖ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ ۖ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ﴾«20»

و ما بر آنان ستم نكرديم، ولى آنان بر خويشتن ستم ورزيدند، پس هنگامى كه عذاب پروردگارت فرا رسيد، معبودانى كه به جاى خدا مى‌پرستيدند، چيزى [از عذاب را] از آنان دفع نكردند، و به آنان جز خسارت و هلاكت نيفزودند.

﴿وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا انْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾«21»

و آنچه را پيش از اين براى تو شرح داديم، بر يهود حرام كرديم، ما به آنان ستم نورزيديم، بلكه آنان خودشان به خود ستم مى‌كردند.

﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾«22»

يقيناً خدا هيچ ستمى به مردم روا نمى‌دارد، ولى مردم [با روى‌گردانى از حق‌] بر خود ستم مى‌ورزند.

﴿وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَلكِنْ كانُوا هُمُ الظّالِمينَ﴾«23»

و ما بر آنان ستم نكرديم، ولى آنان خود ستمكار بودند.


8- عذاب ستمكاران در دنيا و آخرت‌

عذاب ستمكاران در دنيا و آخرت سخت است:

﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ﴾«24»

و برخى از مردم به جاى خدا معبودهايى انتخاب مى‌كنند كه آنها را آن گونه كه سزاوار است خدا را دوست داشته باشند، دوست مى‌دارند؛ ولى آنان كه ايمان آورده‌اند، محبت و عشقشان به خدا بيشتر و قوى‌تر است. و اگر كسانى كه [با انتخاب معبودهاى باطل‌] ستم روا داشتند، هنگامى كه عذاب را ببينند، بى‌ترديد بفهمند كه همه قدرت ويژه خداست [و معبودهاى باطل، هيچ و پوچ‌اند] و خدا سخت كيفر است.

﴿وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾«25»

و هر كه از خدا و رسولش نافرمانى كند و از حدود او تجاوز نمايد، خدا او را در آتشى درآورد كه در آن جاودانه است و براى او عذابى خواركننده است.

﴿أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى‌ أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾«26»

آيا به بخشى از كتاب [آسمانى‌] ايمان مى‌آوريد و به بخشى ديگر كفر مى‌ورزيد؟ [حرام بودن جنگ و آواره كردن را مردود مى‌شماريد، و وجوب آزاد كردن هم‌كيشان را از اسارت قبول مى‌كنيد!] پس كيفر كسانى از شما كه چنين تبعيضى را [در آيات خدا] روا مى‌دارند، جز خوارى و رسوايى در زندگى دنيا نيست، و روز قيامت به سوى سخت‌ترين عذاب بازگردانيده مى‌شوند، و خدا از آنچه انجام مى‌دهيد، بى‌خبر نيست.

﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾«27»

كيفر آنان كه با خدا و پيامبرش مى‌جنگند، و در زمين به فساد و تباهى مى‌كوشند، فقط اين است كه كشته شوند، يا به دارشان آويزند، يا دست راست و پاى چپشان بريده شود، يا از وطن خود تبعيدشان كنند. اين براى آنان رسوايى و خوارى در دنياست، و براى آنان در آخرت عذابى بزرگ است.

﴿ثانِىَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ لَهُ فِى الدُّنْيا خِزْىٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَريقِ﴾«28»

[آنهم‌] با حالتى متكبرانه و مغرورانه كه سرانجام مردم را از راه خدا گمراه كند؛ براى او در دنيا رسوايى است و روز قيامت عذاب سوزان به وى مى‌چشانيم.

﴿لَهُمْ مِنْ جهنّم مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَكَذلِكَ نَجْزِى الظّالِمينَ﴾«29»

براى آنان بسترى از دوزخ و برفرازشان پوشش‌هايى از آتش است، و ما اين گونه ستمكاران را پاداش مى‌دهيم.


9- آلودگان به ظلم‌

اهل ستم و آلودگان به ظلم را حضرت حق پذيرفته است:

﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى‌ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ* أُولئِكَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ﴾«30»

و آنان كه چون كار زشتى مرتكب شوند يا بر خود ستم ورزند، خدا را ياد كنند و براى گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه كسى جز خدا گناهان را مى‌آمرزد؟و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتكب شده‌اند، پا فشارى نمى‌كنند؛* پاداش آنان آمرزشى است از سوى پروردگارشان، و بهشت‌هايى كه از زيرِ [درختانِ‌] آن نهرها جارى است، در آن جاودانه‌اند؛ و پاداش عمل كنندگان، نيكوست.

﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفِرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾«31»

و اگر آنان هنگامى كه [با ارتكاب گناه‌] به خود ستم كردند، نزد تو مى‌آمدند و از خدا آمرزش مى‌خواستند، و پيامبر هم براى آنان طلب آمرزش مى‌كرد، يقيناً خدا را بسيار توبه‌پذير و مهربان مى‌يافتند.

﴿وَمَن يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُوراً رَحِيماً﴾«32»

و هر كس كار زشتى كند يا برخود ستم ورزد، سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را بسيار آمرزنده و مهربان خواهد يافت.

﴿فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ يَتُوبُ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾«33» پس كسى كه بعد از ستم كردنش توبه كند و [مفاسد خود را] اصلاح نمايد، يقيناً خدا توبه‌اش را مى‌پذيرد؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

﴿وَ انَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلّناسِ عَلى ظُلْمِهِمْ وَ انَّ رَبَّكَ لَشَديدُ الْعِقابِ﴾«34»

و قطعاً پروردگارت نسبت به مردم با ظلم و ستمى كه مى‌كنند صاحب آمرزش است، و مسلماً پروردگارت سخت‌كيفر است.

شنيدم كه مستى زتاب نبيد«35»

به مقصوره مسجدى در دويد

بناليد بر آستان كرم‌

كه يارب فردوس اعلى‌ برم‌

مؤذّن گريبان گرفتش كه هين‌

سگ و مسجد اى غافل از عقل و دين‌

چه شايسته كردى كه جوئى بهشت‌

نمى‌زيبدت ناز با روى زشت‌

به گفت اين سخن پير و بگريست مست‌

كه از من بدار اى جوانمرد دست‌

عجب دارى از لطف پروردگار

كه باشد گنه كارى اميدوار

تو را مى‌نگويم كه عذرم پذير

در توبه باز است و حق دستگير

همى شرم دارم زلطف كريم‌

كه خوانم گنه پيش عفوش عظيم‌

كسى را كه پيرى در آرد زپاى‌

چو دستش نگيرى نخيزد زجاى‌

من آنم زپا اندر افتاده پير

خدايا! بفضل خودت دست گير

نگويم بزرگى و جاهم ببخش‌

فروماندگى و گناهم ببخش‌

اگر يارى اندك زلل داندم‌

به نابخردى شهره گرداندم‌

تو بينا و ما خائف از يكديگر

كه تو پرده پوشى و ما پرده در

برآورده هر دم زبيرون خروش‌

تو با بنده در پرده و پرده پوش‌

به نادانى ار بندگان سركشند

خداوندگاران قلم دركشند

اگر جرم بخشى به مقدار جود

نماند گنه كارى اندر وجود

گرم دست‌گيرى بجائى رسم و

گر بفكنى بر نگيرد كسم‌

و گر خشم‌گيرى بقدر گناه‌

بدوزخ فرست و ترازو مخواه‌

بضاعت نياوردم الّا اميد

خدايا! ز عفوم مكن نااميد

(سعدى شيرازى)


10- مداومت بر ظلم‌

تداوم ظلم و ستم و عصيان و معصيت تا وقت مرگ باعث بسته شدن در توبه است.

﴿وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى‌ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّى تُبْتُ الآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ اعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾«36»

و براى كسانى كه پيوسته كارهاى زشت مرتكب مى‌شوند، تا زمانى كه مرگ يكى از آنان فرا رسد [و در آن لحظه كه تمام فرصت‌ها از دست رفته‌] گويد:اكنون توبه كردم. و نيز براى آنان كه در حال كفر از دنيا مى‌روند، توبه نيست. اينانند كه عذابى دردناك براى آنان آماده كرده‌ايم.

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقًا * إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا﴾«37»

بى‌ترديد كسانى كه كافر شدند و [به آيات الهى، به خود و به ديگران‌] ستم ورزيدند، خدا بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى [مستقيم و استوار] هدايت كند.* مگر به راه دوزخ كه در آن جاودانه‌اند؛ و اين كار بر خدا آسان است.

﴿فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ﴾«38»

در نتيجه ريشه كسانى كه [به آيات ما و به مردم‌] ستم ورزيدند، بريده شد؛ و همه ستايش‌ها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.


11- دعا درباره ستمكاران‌

دعا درباره ستمكاران معاند مستجاب نيست:

﴿وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾«39»

و نوح [پيش از توفان‌] پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! به راستى كه پسرم از خاندان من است و يقيناً وعده‌ات [به نجات خاندانم‌] حق است و تو بهترين داورانى.* خدا فرمود: اى نوح! به يقين او از خاندان تو نيست، او [داراى‌] كردارى ناشايسته است، پس چيزى را كه به آن علم ندارى از من مخواه، همانا من تو را اندرز مى‌دهم كه مبادا از ناآگاهان باشى.

﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾«40»

براى آنان [كه عيب جويان مسخره كننده‌اند] چه آمرزش بخواهى چه نخواهى [يكسان است‌] اگر براى آنان هفتاد بار هم آمرزش بخواهى، خدا هرگز آنان را نخواهد آمرزيد؛ زيرا آنان به خدا و پيامبرش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‌كند.


12- اعتماد به ستمكاران‌

ميل و اعتماد و رغبت به ظالمان امرى ممنوع و حرام است:

﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾«41»

و به كسانى كه [به آيات خدا، پيامبر و مردم مؤمن‌] ستم كرده‌اند، تمايل و اطمينان نداشته باشيد و تكيه مكنيد كه آتش [دوزخ‌] به شما خواهد رسيد ودر آن حال شما را جز خدا هيچ سرپرستى نيست، سپس يارى نمى‌شويد.

در تفسير نمونه چند نكته مهم در اين باره آمده است:

الف: ركون از ماده «ركن» به معناى ستون و ديواره هائى است كه ساختمان يا اشياى ديگر را بر سر پا مى‌دارد و سپس به معنى اعتماد و تكيه كردن بر چيزى به كار رفته است.

گرچه مفسّران، معانى بسيارى براى اين كلمه در ذيل آيه آورده‌اند، ولى همه يا غالب آنها به يك مفهوم جامع و كلى باز مى‌گردد، مثلًا بعضى آن را به معنى تمايل و بعضى به معنى همكارى و بعضى به معنى اظهار رضايت يا دوستى و بعضى به معنى خير خواهى و اطاعت ذكر كرده‌اند كه همه اينها در مفهوم جامع اتكا و اعتماد و وابستگى جمع است.

ب: در چه امورى نبايد به ظالمان تكيه كرد؟ بديهى است كه در درجه اول نبايد در ظلم‌ها و ستمگرى‌هايشان شركت جست و از آنها كمك گرفت و در درجه بعد اتكاى بر آنها در آنچه مايه ضعف و ناتوانى جامعه اسلامى و ملّت محمدى و از دست دادن استقلال و خودكفايى و تبديل شدن به يك عضو وابسته و ناتوان مى‌گردد، بايد از ميان برود كه اين گونه ركون‌ها جز شكست و ناكامى و ضعف جوامع اسلامى نتيجه‌اى نخواهد داشت.

اگر مسلمانان با جوامع غير مسلمان روابط تجارى يا علمى بر اساس حفظ منافع مسلمين و استقلال و ثبات جوامع اسلامى داشته باشند نه داخل در مفهوم ركون به ظالمين است و نه چيزى است كه از نظر اسلام ممنوع بوده باشد و در عصر خود پيامبر (صلى الله عليه و آله) و اعصار بعد همواره چنين ارتباطى وجود داشته است.

ج: فلسفه تحريم ركون به ظالمان: تكيه بر ظالم، مفاسد و نابسامانى‌هاى فراوانى مى‌آفريند كه به طور اجمال بر هيچ كس پوشيده نيست ولى هر قدر در اين مسئله كنجكاوتر شويم به نكات تازه‌اى دست مى‌يابيم.

تكيه بر ظالمان باعث تقويت آنهاست و تقويت آنها باعث گسترش دامنه ظلم و فساد و تباهى جامعه هاست، در دستورهاى اسلامى مى‌خوانيم كه انسان تا مجبور نشود (و حتى در پاره‌اى از اوقات مجبور هم شود) نبايد حق خود را از طريق يك قاضى ظالم و ستمگر بگيرد، چرا كه مراجعه به چنين قاضى و حكومتى براى احقاق حق مفهومش به رسميت شناختن ضمنى و تقويت اوست و ضرر اين كار گاهى از زيانى كه به خاطر از دست دادن حق مى‌شود، بيشتر است.

تكيه بر ظالمان در فرهنگ فكرى جامعه آرام و آهسته اثر مى‌گذارد و زشتى ظلم و گناه را از ميان مى‌برد و مردم را به ستم كردن و ستمگر بودن تشويق مى‌نمايد.

اصولًا تكيه و اعتماد بر ديگران كه در شكل وابستگى آشكار گردد، نتيجه‌اى جز بدبختى نخواهد داشت، تا چه رسد به اين كه اين تكيه گاه ظالم و ستمگر باشد.

يك جامعه پيشرو و پيشتاز و سربلند و قوى، جامعه‌اى است كه روى پاى خود بايستد، همان گونه كه قرآن در مثال زيبايى مى‌فرمايد: ﴿فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ﴾«42» همانند گياه سرسبزى كه روى پاى خود ايستاده و براى زنده ماندن و سرافرازى نياز به وابستگى به چيز ديگر ندارد.

يك جامعه مستقل و آزاد، جامعه‌اى است كه از هر نظر خود كفا باشد و پيوند و ارتباطش با ديگران، پيوندى بر اساس منافع متقابل باشد، نه بر اساس اتكاى يك ضعيف بر قوى، اين وابستگى خواه از نظر فكرى و فرهنگى باشد يا نظامى يا اقتصادى و يا سياسى، نتيجه‌اى جز اسارت و استثمار به بار نخواهد آورد و اگر اين وابستگى به ظالمان و ستمگران باشد، نتيجه‌اش وابستگى به ظلم آنها و شركت در برنامه‌هاى آنها خواهد بود.

البته فرمان آيه فوق مخصوص به روابط جامعه‌ها نيست، بلكه پيوند و رابطه دو فرد را با يكديگر نيز شامل مى‌شود كه حتى يك انسان آزاده و با ايمان هرگز نبايد متكى به ظالم و ستمگر بوده باشد كه علاوه بر از دست دادن استقلال، سبب كشيده شدن به دايره ظلم و ستم او و تقويت و گسترش فساد و بيدادگرى خواهد بود.

منظور از ﴿الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ تمام كسانى هستند كه دست به ظلم و فساد در ميان بندگان خدا زده‌اند و آنها را بنده و برده خود ساخته‌اند و از نيروهاى آنها به نفع خود بهره كشى كرده‌اند.

ولى مسلّم است كسانى كه در زندگى خود ظلم كوچكى را مرتكب شده‌اند و گاهى مصداق اين عنوان بوده‌اند داخل در مفهوم آيه نيستند؛ زيرا در اين صورت كمتر كسى از آن مستثنى خواهد بود و ركون و اتكا به هيچكس مجاز نخواهد شد، مگر اين كه معنى ركون را اتكا و اعتماد در همان جنبه ظلم و ستم بدانيم كه در اين صورت حتى كسانى را كه يكبار ستم كرده‌اند؛ شامل مى‌شود.«43»

نمى‌دانم جهان تار است يا من تار مى‌بينم‌

نمى‌دانم كه خواب آلوده يا بيدار مى‌بينم‌

نمى‌دانم چرا آزادگان را خوار مى‌بينم‌

نمى‌دانم طبيبان را چرا بيمار مى‌بينم‌

نيم يوسف ولكن گرگ آدمخوار مى‌بينم‌

يكى در گوشه ويرانه افتاده به صد خوارى‌

يكى از مال و دارائى زده بر طبل بى عارى‌

يكى از دست اين بى رحم مردم مى‌كند زارى‌

يكى از مستراح خانه‌اش را كرده گلكارى‌

عجب سيرى بزير گنبد دوّار مى‌بينم

يكى از بى نوايى چون نى و نائى نوا دارد

يكى از فرط سيرى جنگ خونين با خدا دارد

يكى از جور ظالم در دل خود ناله‌ها دارد

يكى چون مرغ پركنده هزاران زارها دارد

يكى را گرسنه با ناله‌هاى زار مى‌بينم‌


13- صرف نعمت حق در شهوات‌

نعمت حق را در شهوات و لذّات حرام بردن، ظلم و عاملش از نظر قرآن مجيد مترف است:

﴿فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ أَنْجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِيهِ وَكَانُوا مُجْرِمِينَ﴾«44»

پس چرا در ميان امت‌هايى كه پيش از شما بودند، مصلحانى دلسوز نبودند كه [مردم را] از فساد در زمين بازدارند؟ مگر اندكى كه [به سبب بازداشتن مردم از فساد] نجاتشان داديم. و آنان كه ستم كردند، دنباله‌رو [و دل بسته‌] چيزى از نعمت و ثروت شدند [كه در آن به سركشى و طغيان افتادند] و آنان گنهكار بودند.

﴿وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِينَ* فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِنْهَا يَرْكُضُونَ* لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى‌ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ* قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ* فَمَا زَالَتْ تِلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى‌ جَعَلْنَاهُمْ حَصِيداً خَامِدِينَ﴾«45»

و چه بسيار از شهرهايى كه [اهلش‌] ستمكار بودند، درهم شكستيم، و پس از آنان قومى ديگرپديد آورديم.* پس هنگامى كه عذاب ما را احساس كردند، ناگهان از آن مى‌گريختند.* [از روى استهزا و تحقير به آنان گفتند:] فرار نكنيد، و به سوى زندگى مرفّهى كه در آن نازپرورده [و مغرور] بوديد و خانه‌هايتان بازگرديد تا [بار ديگر به وسيله تهيدستان و مستمندان‌] از شما درخواست كمك شود [و شما آنان را با كبر و نخوت برانيد.]* [با ديدن عذاب فرياد برداشتند و] گفتند: اى واى بر ما كه ما قطعاً ستمكار بوديم!* پس همواره سخنشان همين بود تا آن كه آنان را ريشه‌كن و خاموش ساختيم.


14- ستمگران در روز قيامت‌

ستمگران در روز قيامت از حضرت حق نجات از جهنّم مى‌خواهند ولى به آنان پاسخ داده نمى‌شود:

﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى‌ أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾«46»

و مردم را از روزى كه عذاب به سويشان مى‌آيد، هشدار ده. پس كسانى كه ستم ورزيده‌اند، مى‌گويند: پروردگارا! ما را تا [سرآمدى نزديك و] مدتى كوتاه مهلت ده تا دعوتت را اجابت كنيم، و از پيامبرانت پيروى نماييم. [ولى به آنان گويند:] شما نبوديد كه پيش از اين سوگند ياد مى‌كرديد كه هرگز براى شما زوال و فنايى نيست؟!

﴿قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ * قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ﴾«47»

مى‌گويند: پروردگارا! تيره‌بختى و شقاوت ما بر ما چيره شد، و ما گروهى گمراه بوديم.* پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آر، پس اگر [به بدى‌ها و گمراهى‌ها] بازگشتيم، بى‌ترديد ستمكار خواهيم بود.* [خدا] مى‌گويد: [اى سگان!] در دوزخ گم شويد و با من سخن مگوييد!


15- عذاب ستمكاران‌

ستمكاران در عذاب جهنّم؛ تخفيف ندارند:

﴿أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾«48»

اينان كسانى‌اند كه زندگى [زودگذر] دنيا را به جاى آخرت خريدند؛ پس نه عذاب از آنان سبك شود و نه يارى شوند.

﴿وَاذا رَأَ الَّذينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلا هُمْ يُنْظَرُونَ﴾«49»

و چون كه ستمكاران عذاب را ببينند [مى‌يابند كه هيچ راه‌گريزى از آن ندارند] پس [به كيفر ستمشان‌] نه عذاب از آنان سبك مى‌شود، و نه مهلتشان دهند.


16- تمسخر وحى‌

بازيچه گرفتن وحى و تمسخر به خبر انبياى الهى ظلم است:

﴿مَا يَأْتِيهِم مِن ذِكْرٍ مِن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ* لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾«50»

هيچ يادآورى و پند تازه‌اى از سوى پروردگارشان براى آنان نمى‌آيد مگر آن كه آن را مى‌شنوند و در حالى كه سرگرم بازى هستند [آن را مسخره‌مى‌كنند.]* دل‌هايشان [به امور مادى، خوشگذرانى و معصيت‌] مشغول است؛ و آنان كه ستم‌پيشه‌اند رازگويى خود را پنهان داشتند [و گفتند:] آيا اين پيامبر جز اين است كه بشرى مانند شماست؟ آيا شما با چشم باز وشناخت وآگاهى به سوى سِحر مى‌رويد؟!

كلمه ذكر در آيه فوق اشاره به هر سخن بيدار كننده است و تعبير به «مُحْدَث»«51» اشاره به اين است كه كتب آسمانى يكى پس از ديگرى نازل مى‌گردد و سوره‌هاى قرآن و آيات آن هر كدام محتواى تازه و نوى دارد كه از طرق مختلف براى نفوذ در دل‌هاى غافلان وارد مى‌شود، اما چه سود براى كسانى كه همه اينها را به شوخى مى‌گيرند.

گويا آنها از تازه‌ها وحشت دارند، با همان خرافات قديمى كه از نياكان خود به ارث برده‌اند دل خوش كرده، گويى پيمان جاودانه بسته‌اند كه با هر حقيقت تازه‌اى مخالفت كنند، در حالى كه اساس قانون تكامل بر اين است كه هر روز انسان با مسائل تازه و نوينى مواجه مى‌سازد.

باز براى تأكيد بيشتر مى‌گويد: آنها در حالى هستند كه دل‌هايشان در لهو و بى‌خبرى فرو رفته است؛ زيرا آنها از نظر ظاهر، همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مى‌پندارند و از نظر باطن، گرفتار لهو و اشتغال فكر به مسائل بى ارزش و غافل كننده هستند و طبيعى است چنين كسانى هرگز راه سعادت را نخواهند يافت.

بعد به گوشه‌اى از نقشه‌هاى شيطانى آنها اشاره كرده مى‌فرمايد:

اين ستمگران گفتگوهاى درگوشى خود را كه براى توطئه انجام مى‌دهند، پنهان مى‌دارند و مى‌گويند: اين پيغمبر يك بشر عادى همچون شماست، حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جز سحر نمى‌تواند باشد، آيا شما به سراغ سحر مى‌رويد با اين كه مى‌بينيد؟


17- پشيمانى ظالم در قيامت‌

عذر ظالم در قيامت به هيچ عنوان پذيرفته نيست:

با بعثت صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و امامت دوازه امام و عقل و فطرت و وجدان و حكمت حكيمان و نصيحت ناصحان و عرفان عارفان كه همه و همه در راه هدايت انسان قرار داده شده براى بشر در قيامت عذر قابل پذيرش وجود نخواهد داشت.

﴿فَيَوْمَئِذٍ لايَنْفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ﴾«52»

پس در آن روز كسانى كه [به آيات ما و پيامبران‌] ستم كرده‌اند، عذرخواهى‌شان به آنان سود نمى‌دهد، و نه از آنان مى‌خواهند كه [براى به دست آوردن خشنودى خدا] عذرخواهى كنند.

﴿يَوْمَ لايَنْفَعُ الظّالِمينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدّارِ﴾«53»

همان روزى كه عذرخواهى ستمكاران سودشان ندهد و براى آنان لعنت خدا و سراى سخت و بدى است.


18- خواسته‌هاى نابجا

تقاضاى بى جا در حالى كه از جانب حق همه چيز براى انسان فراهم است ظلم است:

﴿وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ ۖ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ ﴿١٨﴾ فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾«54»

و ميان مردم سبا و شهرهايى كه در آنها بركت نهاديم، آبادى‌هاى به هم پيوسته و نمايان قرار داديم، و سير و سفر را در [ميان‌] آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتيم، [و گفتيم:] شب‌ها و روزها با امنيّت در آنها مسافرت كنيد.* پس [اين مغرورشدگان به رفاه و خوشى و ناسپاسان در برابر نعمت‌] گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاى ما، دورى و فاصله انداز. [اين را درخواست كردند تا تهيدستان و پا برهنگان نتوانند در كنار آنان سفر كنند]، و [اين گونه آنان‌] بر خودشان ستم كردند، پس ما آنان را داستان‌هايى [براى عبرت آيندگان‌] قرار داديم و جمعشان را به شدت متلاشى و تار و مار كرديم، همانا در اين [سرگذشت‌ها] براى هر صبركننده سپاس گزارى عبرت‌هاست.

در تفسير نمونه شرح دو آيه بالا آمده است:

«سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه ميان آنها و سرزمين‌هايى را كه بركت به آن داده بوديم شهرها و آبادى‌هاى آشكار قرار داديم. در حقيقت در ميان قوم سبا و سرزمين مبارك‌ آبادى‌هاى متّصل و زنجيره‌اى وجود داشت و فاصله اين آبادى‌ها به اندازه‌اى كم بود كه از هر يك ديگرى را مى‌ديدند.

اين از نظر آبادى، ولى از آن جا كه تنها عمران كافى نيست و شرط مهم و اساسى آن امنيّت است، اضافه مى‌كند: ما در ميان اين آبادى‌ها فاصله‌هاى مناسب و نزديك مقرّر كرديم و به آنها گفتيم: در ميان اين قريه‌ها؛ شب‌ها و روزها در اين آبادى‌ها در امنيّت كامل مسافرت كنيد.

به اين ترتيب آبادى‌ها فواصل متناسب و حساب شده‌اى داشت و از نظر حمله وحوش و درندگان بيابان، يا سارقين وقطاع الطريق نيز در نهايت امنيّت بود، به گونه‌اى كه مردم مى‌توانستند بدون زاد و توشه و مركب، بى آن كه احتياج به حركت دسته جمعى و استفاده از افراد مسلح داشته باشند بدون هيچ خوف و ترس از جهت ناامنى راه يا كمبود آب و آذوقه به مسير خود ادامه دهند.

مقدم داشتن ليالى بر ايام ممكن است از اين جهت باشد كه مهم وجود امنيّت در شب‌هاست، هم امنيّت از نظر دزدان راه و هم وحوش بيابان و گرنه تأمين امنيّت در روز آسانتر است.

ولى اين مردم ناسپاس در برابر آن همه نعمت‌هاى بزرگ الهى كه سرتاسر زندگى آنها را فرا گرفته بود، مانند بسيارى ديگر از اقوام متنعّم، گرفتار غرور و غفلت شدند، مستى و نعمت و كمى ظرفيت، آنها را بر آن داشت كه راه ناسپاسى پيش گيرند، از مسير حق منحرف شوند و به دستورهاى الهى بى‌اعتنا گردند.

از جمله تقاضاهاى جنون‌آميز آنها اين كه از خداوند تقاضا كردند كه در ميان سفرهاى آنها فاصله افكند، گفتند: ميان سفرهاى ما دورى افكن تا بينوايان نتوانند دوش به دوش اغنيا سفر كنند!!

منظورشان اين بود كه در ميان اين قريه‌هاى آباد فاصله‌اى بيفتد و بيابان‌هاى خشكى پيدا شود، به اين جهت كه اغنيا و ثروتمندان مايل نبودند افراد كم درآمد همانند آنها سفر كنند و به هر جا مى‌خواهند بى زاد و توشه و مركب بروند، گويى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود و مى‌بايست اين امتياز و برترى هميشه براى آنان ثبت شود.

به هر حال آنان با اين تقاضاى بى جا به خودشان ستم كردند، آرى، اگر فكر مى‌كردند به ديگران ستم مى‌كردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته و سينه خود را مى‌شكافتند و دود همه اين آتش‌ها در چشم خودشان فرو رفت.

به دنبال اين جمله كه درباره سرنوشت دردناك آنها بيان مى‌كند مى‌فرمايد: چنان آنها را مجازات كرديم و زندگانيشان را درهم پيچيديم كه آنها را سرگذشت و داستان براى ديگران قرار داديم.

از آن همه زندگانى با رونق و تمدن درخشان و گسترده چيزى جز اخبارى بر سر زبان‌ها و يادى در خاطره‌ها و سطورى بر صفحات تاريخ باقى نماند «و آنها را سخت متلاشى و پراكنده ساختيم».«55»

به يقين در اين سرگذشت آيات و نشانه‌هاى عبرتى براى صابران و شاكران است.

﴿وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا ۖ قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَىٰ بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ ۚ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ ۗ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾«56»

و [ياد كنيد] هنگامى كه گفتيد: اى موسى! ما هرگز بر يك نوع غذا صبر نمى‌كنيم، پس از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمين مى‌روياند از سبزى و خيار و سير و عدس و پيازش را براى ما آماده كند. [موسى‌] گفت: آيا شما به جاى غذاى بهتر، غذاى پست‌تر را مى‌خواهيد؟! [اكنون كه چنين درخواست ناروايى داريد] به شهرى فرود آييد كه آنچه خواستيد، براى شما آماده است. و [داغِ‌] خوارى و بيچارگى و نياز بر آنان زده شد و سزاوار خشم خدا شدند؛ اين [خوارى و خشم‌] به سبب آن بود كه آنان همواره به آيات خدا كفر مى‌ورزيدند و پيامبران را به ناحق مى‌كشتند؛ اين [كفرورزى و كشتن پيامبران‌] به علت آن بود كه [از فرمانِ من‌] سرپيچى نمودند و پيوسته [از حدود حق‌] تجاوز مى‌كردند.


19- عذاب ستمگر در قيامت‌

از ظالم و ستمگر در قيامت براى رفع عذاب چيزى نمى‌پذيرند:

﴿وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا ۚ وَذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَلَا شَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا ۖ لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ﴾«57»

و كسانى كه دينشان را بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنيا آنان را فريفت، و اگذار؛ و [مردم را] با قرآن اندرز ده؛ كه مبادا كسى [در روز قيامت‌] به [كيفر] آنچه [از گناهان‌] مرتكب شده [از رحمت و ثواب‌] محروم ماند [و به هلاكت سپرده شود]؛ و او را جز خدا سرپرست و ياور و شفيعى نباشد؛ و اگر [براى رهايى‌اش از عذاب‌] هر گونه عوض و فديه‌اى بدهد از او پذيرفته نشود. آنانند كه به سبب آنچه [از اعمال زشت‌] مرتكب شده‌اند [از رحمت و ثواب‌] محروم مانده [و به هلاكت سپرده شده‌] اند. و به خاطر آن كه همواره [به آيات الهى‌] كفر مى‌ورزيدند براى آنان نوشابه‌اى از آب جوشان و عذابى دردناك است.

﴿وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ ۗ وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ ۖ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ ۚ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾«58»

اگر [در قيامت‌] براى هر كسى كه ستم كرده همه ثروتى كه در زمين است فراهم باشد، يقيناً آن را براى بازخريد خود [از عذاب جاودانه‌] مى‌پردازد؛ و زمانى كه عذاب را ببينند [از شدت شرمسارى‌] پشيمانى و اندوه خود را پنهان مى‌كنند، وميان آنان به عدالت و انصاف داورى مى‌شود و مورد ستم قرار نخواهند گرفت.

﴿وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ﴾«59»

و اگر براى كسانى كه [به آيات خدا] ستم ورزيده‌اند، همه آنچه در زمين است و مانندش با آن باشد، بى‌ترديد حاضرند آن را براى رهايى خود از عذاب سخت روز قيامت عوض دهند، و از سوى خدا آنچه را كه [از عذاب‌هاى گوناگون‌] نمى‌پنداشتند، آشكار مى‌شود.


20- مظلومان در آخرت‌

خداوند مهربان به آنان كه از طرف ستمكاران مورد ظلم واقع مى‌شوند، در دنيا و آخرت عنايت خاص مى‌نمايد:

﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَلَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ * الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾«60»

و آنان كه پس از ستم ديدنشان براى به دست آوردن خشنودى خدا هجرت كردند، يقيناً آنان را در اين دنيا در جايگاه و مكانى نيكو جاى دهيم، و قطعاً پاداش آخرت بهتر و برتر است، اگر مى‌دانستند [كه داراى چه كمّيّت و كيفيتى است.]* همانان كه [در برابر مصايب، وحوادث و آزار ديدن از ديگران‌] صبر كردند و فقط بر پروردگارشان توكّل مى‌كنند.

در تفسير نمونه در ذيل اين دو آيه آمده است:

«مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجى است، هم خود پيامبر و هم مسلمانان بعد، همگى براى آنها احترام خاصى قائل بودند، چرا كه آنها به تمام زندگى خويش براى گسترش دعوت اسلام پشت پا زدند، بعضى جان خود را به خطر انداختند و بعضى از همه اموال خود چشم پوشيدند و جالب اين كه خود را در اين معامله نيز برنده مى‌دانستند.

اگر فداكارى آن مهاجران در آن روزها نبود، محيط خفقان بار مكه و عناصر شيطانى كه بر آن حكومت مى‌كردند هرگز اجازه نمى‌داد صداى اسلام به گوش كسى برسد و اين صدا را براى هميشه در گلوى مؤمنان خفه مى‌كردند، اما آنها با اين جهش حساب شده نه تنها مكه را زير سيطره خود درآورند، بلكه صداى اسلام را به گوش جهانيان رساندند و اين سنّتى است براى همه مسلمانان در چنين شرايطى و در همه تاريخ.

تعبير به‌ ﴿هاجَرُوا فِى اللّهِ‌﴾ كه حتى كلمه «سبيل» هم در آن ذكر نشده اشاره به نهايت اخلاص اين مهاجران است كه تنها براى خدا و در مسير الله و به خاطر رضاى او و حمايت و دفاع از آيينش دست به چنين هجرتى زدند نه براى نجات جان خود و يا استفاده مادى ديگر.

جمله‌ ﴿مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا﴾ نشان مى‌دهد كه نبايد فوراً ميدان را خالى كرده بلكه بايد تا آن جا كه ممكن است ايستاد و تحمّل نمود، اما هنگامى كه تحمل آزار دشمن جز جرأت و جسارت و تضعيف مؤمنان ثمرى نداشته باشد در اين جا بايد دست به هجرت زد، تا با كسب قدرت بيشتر و فراهم ساختن سنگرهاى محكم‌تر، جهاد در تمام زمينه‌ها از موضع بهترى تعقيب شود و به پيروزى طرفداران حق در زمينه‌هاى نظامى و فرهنگى و تبليغاتى منتهى گردد.

جمله‌ ﴿لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فى الدُّنْيا حَسَنَةً﴾ نشان مى‌دهد كه مهاجران راستين اگر چه در آغاز كار، امكانات مادى خود را از دست مى‌دهند ولى سرانجام حتى از نظر زندگى دنيا پيروزى با آنهاست.

چرا انسان زير فشار ضربات دشمن بماند و ذليلانه بميرد، چرا با شجاعت مهاجرت نكند و از موضع تازه‌اى به مبارزه برنخيزد تا حق خويش را بگيرد؟

انتخاب دو صف صبر و توكّل براى مهاجران دليلش روشن است؛ زيرا در چنين حوادث سخت و طاقت فرسا كه در زندگى انسان پيش مى‌آيد در درجه اول شكيبايى و صبر و استقامت لازم است، استقامتى به عظمت حادثه و يا برتر و بيشتر، سپس توكّل و اعتماد بر خدا و اصولًا اگر انسان در اين گونه حوادث تكيه گاه محكم و مطمئن معنوى نداشته باشد، صبر و استقامت براى او ممكن نيست.

بعضى گفته‌اند: انتخاب صبر به خاطر اين است كه در آغاز اين مسير به سوى اللّه شكيبايى و استقامت در برابر خواسته‌هاى نفس لازم است و انتخاب توكّل به خاطر اين است كه پايان اين مسير به انقطاع و بريدن از هر چه غير خدا است و پيوستن به او مى‌انجامد بنابراين صف اوّل آغاز راه است و دوم پايان آن.

و به هر حال هجرت بيرون، بدون هجرات درونى ممكن نيست، انسان، نخست‌ بايد از علايق پست مادى درونى ببرد و به سوى فضايل اخلاقى هجرت كند تا بتواند در بيرون دست به چنين هجرتى بزند و از دارالكفر با پشت پا زدن به همه چيز به دار الايمان منتقل گردد.»«61»

﴿أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ﴾«62»

به كسانى كه [ستمكارانه‌] مورد جنگ و هجوم قرار مى‌گيرند، چون به آنان ستم شده اذن جنگ داده شده، مسلّماً خدا بر يارى دادن آنان تواناست.


21- حسرت ظالمان در دنيا و آخرت‌

ستمگران و ظالمان در دنيا و آخرت بر اثر اعمال ناشايسته و اخلاق سوء دچار حسرت و اندوه مى‌شوند، حسرت و اندوهى كه دائمى و هميشگى است و علاجى ندارد:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۚ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ ۗ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾«63»

مسلماً كسانى كه كافرند، اموالشان را هزينه مى‌كنند تا مردم را از راه خدا بازدارند، و به زودى همه اموالشان را [براى جلوگيرى از گسترش اسلام‌] خرج مى‌كنند؛ سپس [اين عمل‌] براى آنان مايه حسرت و ندامت مى‌شود [زيرا خواهند ديد كه ثروتشان را از دست داده‌اند و اسلام هم گسترش يافته‌] و آن گاه مغلوب مى‌شوند، و آنان كه كافرند به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد.

﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾«64»

و آنان را از روز حسرت- آنگاه كه كار از كار بگذرد- بترسان، در حالى كه آنان در بى‌خبرى [شديدى‌] هستند و ايمان نمى‌آورند.

﴿وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾«65»

و آنان كه [به جاى خدا از پيشوايان شرك و كفر] پيروى كردند، گويند: كاش براى ما بازگشتى [به دنيا] بود تا ما هم از آنان بيزارى مى‌جستيم، همان گونه كه آنان از ما بيزارى جستند. خدا اين گونه اعمالشان را كه براى آنان مايه اندوه و دريغ است، به آنان نشان مى‌دهد و اينان هرگز از آتش بيرون آمدنى نيستند.


22- ولايت كفار

انتخاب كفّار به ولايت و سرپرستى و سردمدارى ظلم است:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾«66»

اى اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و كسانى از شما كه آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند كه ستمكارند.

﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى‌ يُهاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيّاً وَلَا نَصِيراً﴾«67»

آنان دوست دارند همان گونه كه خود كافر شده‌اند، شما هم كافر شويد، تا [در كفر و ضلالت‌] با هم برابر و يكسان باشيد. بنابراين از آنان دوستانى انتخاب نكنيد تا آن كه در راه خدا [براى پذيرش دين‌] هجرت كنند؛ پس اگر [از هجرت‌] روى برتافتند [و به خيانت و جنايتشان بر ضد شما ادامه دادند] آنان را هر كجايافتيد بگيريد و بكشيد، و از آنان يار و ياورى نگيريد.

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ﴾«68»

اى اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد، شما با آنان اظهار دوستى مى‌كنيد، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه از حق براى شما آمده كافرند.


23- رستگار نشدن ستمكاران‌

ستمكاران و ظالمان در صورت ادامه ظلم تا لحظه مرگ از فلاح و پيروزى و نجات و سعادت براى ابد محرومند:

﴿قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى‌ مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لَايُفْلِحُ الظّالِمُونَ﴾«69»

بگو: اى قوم! تا جايى كه در قدرت شماست [براى مبارزه با من و آيينم‌] بكوشيد، من هم [در انجام دادن وظايفم‌] مى‌كوشم، سپس خواهيد دانست‌ كه سرانجام خوش و نيكوى سراى آخرت براى كيست؟ قطعاً ستمكاران رستگار نمى‌شوند.

﴿وَ قالَ مُوسى‌ رَبّى اعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى‌ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ انَّهُ لايُفْلِحُ الظّالِمُونَ﴾«70»

و موسى گفت: پروردگارم به كسى كه از نزد او هدايت آورده و به كسى كه سرانجام نيك براى اوست داناتر است؛ بى‌ترديد ستمكاران پيروز نمى‌شوند.


24- ستمكاران در گمراهى‌

ستمكاران در گمراهى آشكارند:

﴿هَٰذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ ۚ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾«71»

اين است آفرينش خدا. پس به من نشان دهيد آنها كه غير اويند [و شما به عنوان معبود برگزيده‌ايد] چه چيزى آفريده‌اند؟ [آنها چيزى نيافريده‌اند] بلكه ستمكاران در گمراهى آشكارى هستند.

﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا ۖ لَٰكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾«72»

آنان روزى كه به سوى ما مى‌آيند [نسبت به حقايق‌] چه شنوا و چه بينا مى‌شوند، ولى امروز ستمكاران در گمراهى آشكارند.


25- ياور نداشتن ستمكاران در قيامت‌

ستمكاران در روز قيامت كه تمام مردم نياز به يار و ياور دارند، هيچ گونه پشتيبان و ياورى ندارند:

﴿رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾«73»

پروردگارا! بى‌ترديد هر كه را تو در آتش در آورى، قطعاً خوار و رسوايش كرده‌اى، و براى ستمكاران هيج يارى وجود ندارد.

﴿وَ انْذِرْهُمْ يَوْمَ الْأزِفَةِ اذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَلا شَفيعٍ يُطاعُ﴾«74»

و آنان را از روز نزديك بيم ده، آنگاه كه [از شدت ترس‌] جان‌ها به گلوگاه رسد، در حالى كه همه وجودشان پر از غم و اندوه است. براى ستمكاران هيچ دوست مهربانى و شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود، وجود ندارد!


26- احتجاج ملائكه با ستمكاران‌

ملائكه با ستمكاران به وقت مرگ احتجاج مى‌كنند و ستمگران در اين احتجاج و گفتگو محكوم مى‌شوند:

﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فيهَا فَأُولئِكَ مَأْوَاهُمْ جهنّم وَسَاءَتْ مَصِيراً﴾«75»

قطعاً كسانى كه [با ترك هجرت از ديار كفر، و ماندن زير سلطه كافران و مشركان‌] بر خويش ستم كردند [هنگامى كه‌] فرشتگانْ آنان را قبض روح مى‌كنند، به آنان مى‌گويند: [از نظر دين‌دارى و زندگى‌] در چه حالى بوديد؟ مى‌گويند: ما در زمين، مستضعف بوديم. فرشتگان مى‌گويند: آيا زمين خدا وسيع و پهناور نبود تا در آن [از محيط شرك به ديار ايمان‌] مهاجرت كنيد؟! پس جايگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.

﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَى‌ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ* فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جهنّم خَالِدِينَ فِيها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ﴾«76»

همانان كه فرشتگان جانشان را در حالى كه ستمكار بر خود بوده‌اند، مى‌گيرند؛ پس [در آن موقعيت‌] از در تسليم در آيند [و گويند:] ما هيچ كار بدى انجام نمى‌داديم. [به آنان گويند: يقيناً انجام مى‌داديد] ومسلماً خدا به آنچه همواره انجام مى‌داديد، داناست.* بنابراين از درهاى دوزخ وارد شويد در حالى كه در آن جاودانه‌ايد؛ و بد جايى است جايگاه مستكبران.


27- ستمكاران و فرار از مرگ‌

ستمكاران و ظالمان از مرگ فرارى و ترسان هستند:

﴿قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ ا لْآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خَالِصَةً مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ* وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾«77»

بگو: اگر [آن گونه كه مى‌پنداريد] سراى آخرت [با همه نعمت هايش‌] نزد خدا ويژه شماست نه مردم ديگر، پس چنانچه راستگوييد مرگ را آرزو كنيد. * و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهانى كه مرتكب شده‌اند، آرزو نمى‌كنند؛ و خدا به ستمكاران داناست.

﴿قُل يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ* وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾«78»

بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى‌كنيد كه فقط شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس آرزوى مرگ كنيد اگر راستگوييد [چون دوستان خدا براى رسيدن به لقاى او مشتاق مرگ هستند.]* ولى آنان به سبب گناهانى كه مرتكب شده‌اند هرگز آروزى مرگ نمى‌كنند، و خدا به ستمكاران داناست.


28- محروميت از هدايت الهى‌

ظالم تا در ظلمت كفر و عناد و فساد است از هدايت الهى محروم است:

﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ ۖ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾«79»

آيا [با ديده عبرت‌] ننگريستى به كسى كه چون خدا او را پادشاهى داده بود [از روى كبر و غرور] با ابراهيم درباره پروردگارش به مجادله و ستيز و گفتگوى بى‌منطق پرداخت؟! هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارم كسى‌ است كه زنده مى‌كند و مى‌ميراند [او] گفت: من هم زنده مى‌كنم و مى‌ميرانم. [و براى مشتبه كردن كار بر مردم، دستور داد دو زندانى محكوم را حاضر كردند، يكى را آزاد و ديگرى را كشت.] ابراهيم [براى بستن راه مغالطه و تزوير به روى دشمن‌] گفت: مسلماً خدا خورشيد را از مشرق بيرون مى‌آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آن كه كافر شده بود، متحير و مبهوت شد. و خدا گروه ستم‌گر را [به خاطر تجاوز، ستم، پافشارى بر عناد و لجاجشان‌] هدايت نمى‌كند.

﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾«80»

پس ستمكارتر از كسى كه به خدا دروغ بندد تا مردم را از روى نادانى و جهالت گمراه كند، كيست؟! مسلّماً خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‌كند.


29- لعنت ستمگران‌

ستمگران مورد لعنت خداوند و ملائكه و تمام مردم مى‌باشند:

﴿كَيْفَ يَهْدِى اللّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ* أُولئِكَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالمَلَائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾«81»

چگونه خدا گروهى را هدايت كند كه بعد از آن كه ايمان آوردند، و به حقّانيّت رسول اسلام شهادت دادند، و دلايل روشن و آشكار براى آنان آمد، كافر شدند؟ و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‌كند.* اينان كيفرشان اين است‌ كه لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان است.

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۚ أُولَٰئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ﴾«82»

و ستمكارتر از كسانى كه به خدا دروغ بندند چه كسى است؟ اينان [در قيامت‌] بر پروردگارشان عرضه خواهند شد، وگواهان [اعمال‌] مى‌گويند: اينان كسانى هستند كه بر پروردگارشان دروغ بستند؛ آگاه باشيد! لعنت خدا بر ستمكاران باد.


30- كناره‌گيرى از ستمگران‌

يكى از دعاهاى اهل ايمان به پيشگاه حضرت حق اين است كه آنان را از قرار گرفتن با ستمكاران حفظ كند:

﴿وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾«83»

و چون بهشتيان، چشمانشان ناخواسته به سوى دوزخيان گردانده شود، گويند: پروردگارا! ما را با گروه ستمكاران قرار مده.

﴿رَبِّ فَلا تَجْعَلْنى فِى الْقَوْمِ الظّالِمينَ﴾«84»

پس پروردگارا! مرا در ميان گروه ستمكاران قرار مده [و با آنان قرين عذاب مكن.]


31- ستمكار و مؤمن در قيامت‌

ستمكار و مؤمن در پيشگاه خداوند مساوى نيستند:

﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۚ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾«85»

آيا آب دادن به حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را مانند [عمل‌] كسى قرار داده‌ايد كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد كرده است؟! [اين دو] نزد خدا برابر و يكسان نيستند و خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‌كند.

﴿أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا ۚ لَا يَسْتَوُونَ﴾«86»

با اين حال آيا كسانى كه مؤمن‌اند مانند كسانى هستند كه فاسق‌اند؟ [نه هرگز اين دو گروه‌] مساوى و يكسان نيستند.


32- جاسوسى و ظلم‌

جاسوسى عليه مردم مسلمان خيانت و از مصاديق بارز ظلم و ستم است:

﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾«87»

اگر [هم‌] با شما بيرون مى‌آمدند، جز شرّ و فساد به شما نمى‌افزودند و مسلّماً خود را براى سخن چينى [و نمّامى‌] در ميان شما قرار مى‌دادند تا [براى از هم گسستن شيرازه سپاه اسلام‌] فتنه‌جويى كنند و در ميان شما جاسوسانى براى آنان هستند [كه به نفعشان خبرچينى مى‌كنند]؛ و خدا به ستمكاران داناست.

شركت نكردن افراد تاريك دل در ميدان جهاد نه تنها جاى تأسّف نيست، بلكه شايد جاى خوشحالى باشد؛ زيرا آنها نه فقط مشكلى را نمى‌گشايند، بلكه با آن روح نفاق و بى ايمانى و انحراف اخلاقى سرچشمه مشكلات تازه‌اى خواهند شد.

آيه شريفه در حقيقت به مسلمانان يك درس بزرگ مى‌دهد كه هيچ گاه در فكر افزودن سياهى لشگر و تعداد نباشند، بلكه به فكر اين باشند كه افراد مخلص و با ايمان انتخاب كنند هر چند نفراتشان كم باشد، اين درسى بود براى ديروز مسلمانان و براى امروز و فرداى آنان.

اگر آنها همراه شما به سوى ميدان جهاد حركت مى‌كردند نخستين اثر شومشان اين بود كه چيزى جز ترديد و اضطراب بر شما نمى‌افزودند.

به علاوه آنها با سرعت كوشش مى‌كنند در ميان نفرات لشگر نفوذ كنند و به ايجاد نفاق و تفرقه و از هم گسستن پيوندهاى اتحاد بپردازند.

در ميان شما پاره‌اى از افراد هستند كه براى گروه منافقان جاسوسى مى‌كنند ﴿و فيكُمْ سَمّاعُونَ لَهُمْ﴾

خداوند همه ستمگران را مى‌شناسد، آنها كه آشكارا و آنها كه پنهانى ستم به خويش يا جامعه مى‌كنند از ديدگاه علم او مخفى نيستند.


33- ستمگران مبغوض خدا

ستمگران مورد محبت خدا نيستند:

﴿وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا ۖ فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾«88»

پاداش بدى [چون قتل و زخم زدن و اتلاف مال‌] مانند همان بدى است؛ ولى هر كه بگذرد و [ميان خود و طرف مقابلش را] اصلاح نمايد. پاداشش بر عهده خداست؛ يقيناً خدا ستمكاران را دوست ندارد.

﴿وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ﴾«89»

و اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، خدا پاداششان را به طور كامل مى‌دهد؛ و خدا ستمكاران را [كه به دين كافر شدند، يا از دين فقط به اسم آن قناعت كردند] دوست ندارد.


34- ستمكارترين مردم‌

ستمكارترين مردم كيانند؟:

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى‌ فِى خَرَابِهَا أُولئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَلَهُمْ فِى الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾«90»

و چه كسانى ستمكارتر از كسانى مى‌باشند كه از بردن نام خدا در مساجد خدا جلوگيرى كردند، و در خرابى آنها كوشيدند؟ آنان را شايسته نيست كه در آن [مراكز عبادت‌] درآيند، جز در حال ترس [از عدالت و انتقام خدا]. براى آنان در دنيا خوارى و زبونى است و در آخرت عذابى بزرگ است.

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾«91»

وستمكارتر از كسى كه شهادتى را كه از خدا نزد اوست پنهان كند، كيست؟ وخدا از آنچه انجام مى‌دهيد، بى‌خبر نيست.

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ۗ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴾«92»

ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بسته، يا آيات او را تكذيب كرده، كيست؟ يقيناً ستمكاران، رستگار نخواهند بود.

﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾«93»

پس ستمكارتر از كسى كه به خدا دروغ بندد تا مردم را از روى نادانى و جهالت گمراه كند، كيست؟! مسلّماً خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‌كند.

﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ۚ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ﴾«94»

پس ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا آياتش را تكذيب كند، كيست؟ يقيناً گنهكاران، رستگار نخواهند شد.


35- رفيق گمراه كننده‌

انتخاب رفيق گمراه كننده ظلم است:

﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي ۗ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا﴾«95»

و روزى كه ستمكار، دو دست خود را [از شدت اندوه و حسرت به دندان‌] مى‌گزد [و] مى‌گويد: اى كاش همراه اين پيامبر راهى به سوى حق برمى‌گرفتم،* اى واى، كاش من فلانى را [كه سبب بدبختى من شد] به دوستى نمى‌گرفتم،* بى‌ترديد مرا از قرآن پس از آن كه برايم آمد گمراه كرد. و شيطان همواره انسان را [پس از گمراه كردنش تنها و غريب در وادى هلاكت‌] وامى‌گذارد.

در شأن نزول آيات بالا در تفسير نمونه آمده است كه:

«در عصر رسول خدا دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابىّ بودند، هر زمان عقبه از سفر مى‌آمد غذايى ترتيب مى‌داد و اشراف قومش را دعوت مى‌كرد و در عين حال دوست مى‌داشت به محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.

روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نيز دعوت نمود.

هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: من از اين سفره غذا نمى‌خورم تا شهادت به وحدانيّت خدا و رسالت من دهى، عقبه شهادتين بر زبان جارى كرد.

اين خبر به گوش رفيقش ابىّ رسيد، گفت: اى عقبه از آيينت منحرف شدى؟ او گفت: نه به خدا قسم من منحرف نشدم، اما مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اين كه شهادتين بگويم، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آن كه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم.

ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمى‌شوم مگر اين كه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى! عقبه اين كار را كرد و مرتدّ شد و سرانجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابىّ نيز در روز جنگ احد كشته شد.

آيات فوق سرنوشت مردى را كه در اين جهان به انتخاب دوست گمراه و گمراه كننده دست مى‌زند و به گمراهى كشيده مى‌شود شرح داد«96»


36- يار مظلومان‌

خداوند يار مظلومان و ستمديدگان است:

﴿وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلا يُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُوراً﴾«97»

و كسى را كه خدا كشتنش را حرام كرده [و به جانش حرمت نهاده‌] جز به حق نكشيد، و هر كس مظلوم [و به ناحق‌] كشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل [جهت خونخواهى، ديه و عفو] قرار داده‌ايم، پس وارث مقتول نبايد در كشتن زياده روى كند؛ زيرا او [با قوانين صحيح و درستى چون ديه و قصاص‌] مورد حمايت قرار گرفته است.


ظلم در روايات‌

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:

لَمّا حَضَرَتْ عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (عليه السلام) الْوَفاةُ ضَمَّنى الى‌ صَدْرِهِ ثُمَّ قالَ: يا بُنَىَّ اوصِيكَ بِما اوْصانِى بِهِ ابِى (عليه السلام) حينَ حَضَرَتْهُ الْوَفاةُ، وَ بِما ذَكَرَ انَّ اباهُ اوْصاهُ بِهِ فَقالَ: يا بُنَىَّ ايّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عَلَيْكَ ناصِراً الَّا اللّهَ.«98»

چون وقت وفات امام سجّاد (عليه السلام) رسيد مرا به سينه گرفت، سپس فرمود: اى پسرم! تو را به آنچه پدرم به وقت وفاتش به من وصيت كرد سفارش مى‌كنم، سپس يادآور شد كه پدرش به او وصيت فرمود: اى پسرم! بر حذر باش از ستم به كسى كه بر تو يارى جز خدا ندارد.

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

مَنْ خافَ رَبَّهُ كَفَّ ظُلْمَهُ.«99»

هر كه از خدا بترسد؛ جلوى ستم خود را بر مردم مى‌گيرد.

و نيز فرمود:

بِئْسَ الزّادُ الَى الْمَعادِ الْعُدْوانُ عَلَى الْعِبادِ.«100»

ستم بر بندگان خدا، چه توشه بدى براى معاد است.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ: يا بُنَىَّ لِلظّالِمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ، وَ يُعِينُ الظَّلَمَةَ.«101»

لقمان به فرزندانش گفت: براى ستمكار سه علامت است: به بالاتر از خودش با نافرمانى ستم مى‌كند و به پائين‌تر از خودش با زورگوئى و غلبه و به‌ ستمكاران كمك مى‌دهد.

امام صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) روايت مى‌كند كه امير المؤمنين (عليه السلام) پيوسته مى‌فرمود:

الْعامِلُ بِالظُّلْمِ، وَ الْمُعينُ عَلَيْهِ، وَ الرّاضى بِهِ شُرَكاءُ ثَلاثَةٌ.«102»

ستمگر و كمك كار به او و راضى از عمل ظالم سه شريك در گناهند.

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود:

لظُّلْمُ فِى الدُّنْيا هُوَ الظُّلُماتُ فِى اْلآخِرَةِ.«103»

ستم در دنيا نتيجه‌اش تاريكى‌ها در آخرت است.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

مَنْ اكَلَ مِنْ مالِ اخيهِ ظُلْماً وَ لَمْ يَرُدَّهُ عَلَيْهِ اكَلَ جَذْوَةً مِنَ النّارِ يَوْمَ الْقِيامَةِ.«104»

هر كس از مال برادر دينى خود، به ستم و ظلم بخورد و آن را به صاحبش برنگرداند، در قيامت آتش سرخ شده خواهد خورد.

امام صادق (عليه السلام) فرمود:

يا يُونُسُ مَنْ حَبَسَ حَقَّ الْمُؤْمِنِ اقامَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ خَمْسَمِأَةِ عامٍ عَلى رِجْلَيْهِ حَتّى‌ يَسيلَ مِنْ عَرَقِهِ اوْدِيَةٌ وَيُنادِى مُنادٍ مِنْ عِنْدِ اللّهِ: هذَا الظّالِمُ الَّذى حَبَسَ عَنِ اللّهِ حَقَّهُ. قالَ: فَيُوَبَّخُ ارْبَعينَ يَوْماً ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ الَى‌ النّارِ.«105»

اى يونس! هر كس حق مؤمنى را حبس كند خداوند در قيامت پانصد سال او را در روى دو پايش نگاه مى‌دارد در حدى كه رودها از عرق از او جارى شود و ندا دهنده‌اى از جانب خداوند ندا مى‌دهد: اين است ستمگرى كه حقش از جانب خدا حبس شده، سپس فرمود: او را چهل روز سرزنش مى‌كنند، آنگاه امر مى‌شود كه به آتش واردش كنند.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

ايُّما مُؤْمِنٍ حَبَسَ مُؤْمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ يَحْتاجُ الَيْهِ لَمْ يَذُقْ وَ اللّهِ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَلا يَشْرَبُ مِنَ الرَّحيقِ الْمَخْتُومِ.«106»

هر مؤمنى مؤمن ديگر را از مالش منع كند، در حالى كه به آن محتاج است، به خدا قسم از غذاى بهشت نچشد و از باده ناب و پاكيزه بسته شده نياشامد.

حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌كند:

افْضَلُ الْجِهادِ مَنْ اصْبَحَ لايَهُمُّ بِظُلْمِ احَدٍ.«107»

برترين جهاد انسان صبح كردن اوست در حالى كه قصد ستم به كسى از مردم را نداشته باشد.

حضرت رضا (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) روايت مى‌كند:

ايّاكُمْ وَ الظُّلْمَ فَانَّهُ يُخْرِبُ قُلُوبَكُمْ.«108»

از ظلم و ستم بپرهيزيد كه اين عمل دل‌ها را ويران مى‌كند.

امام باقر (عليه السلام) فرمود: رسول خدا در سخنرانى خود مى‌فرمودند:

سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ، وَ قِتالُهُ كُفْرٌ، وَ اكْلُ لَحْمِهِ مَعْصِيَةُ اللّهِ، و حُرْمَةُ مالِهِ كَحُرْمَةِ دَمِهِ.«109»

ناسزا گفتن به مؤمن فسق و جنگ با او كفر و غيبت او معصيت خدا و احترام مالش همچون احترام خون اوست.

امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:

مَنْ ظَلَمَكَ فَقَدْ نَفَعَكَ وَ اضَرَّ بِنَفْسِهِ.«110»

آن كس كه به تو ستم مى‌كند به حقيقت كه به تو سود مى‌رساند و به خود ضرر مى‌زند.

پيرمردى از قبيله نخع گفت: به حضرت باقر (عليه السلام) عرضه داشتم:

انّى لَمْ ازَلْ والِياً مُنْذُ زَمَنِ الْحَجّاجِ الى يَوْمِى هذا فَهَلْ لِى مِنْ تَوْبَةٍ؟ قالَ: فَسَكَتَ ثُمَّ اعَدْتُ عَلَيْهِ، فَقالَ: لا، حَتّى‌ تُؤَدِّى الَى كُلِّ ذى حَقٍّ حَقَّهُ.«111»

من به طور دائم تا امروز از طرف حجاج بن يوسف ثَقَفى آن ستمكار بى بديل فرماندار بودم، آيا براى من از اين عمل توبه‌اى هست؟ مى‌گويد امام باقر در جوابم سكوت كرد، دوباره سؤالم را تكرار كردم حضرت فرمود: نه، مگر اين كه حق هر صاحب حقى كه در ايام حكومتت از بين رفته به او باز گردانى.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

مَنْ ظَلَمَ مَظْلِمَةً اخِذَ بِها فى نَفْسِهِ اوْ فى مالِهِ اوْ فى وُلْدِهِ.«112»

كسى كه ستمى مرتكب شود، انتقام آن ستم از او يا مال او يا فرزندان او گرفته مى‌شود.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

ثَلاثَةٌ يُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ، وَ ثَلاثَةٌ يُدْخِلُهُمُ اللّهُ النّارَ بِغَيْرِ حِسابٍ. فَامَّا الَّذينَ يُدْخِلُهُمُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسابٍ فَامامٌ عادِلٌ وَ تاجِرٌ صَدُوقٌ وَ شَيْخٌ افْنى‌ عُمْرَهُ فى طاعَةِ اللّهِ عَزَّوَجلَّ. وَ امَّا الثَّلاثَةُ الَّذينَ يُدْخِلُهُمُ النّارَ بِغَيْرِ حِسابٍ فَامامٌ جائِرٌ وَ تاجِرٌ كَذُوبٌ وَ شَيْخٌ زانٍ.«113»

خداوند سه نفر را بدون حساب وارد بهشت مى‌كند و سه نفر را بدون حساب به جهنّم مى‌برد. اما آنان كه بدون حساب به بهشت مى‌روند: رهبر عادل، تاجرى كه شديداً راستگو ست وپيرمردى كه عمرش را در طاعت خدا به سر برده است و اما سه نفرى كه بدون حساب وارد جهنّم مى‌شوند: رهبر ستمگر و تاجر دروغگو و پيرمرد زناكار است.

حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام) از على (عليه السلام) روايت مى‌كند:

انَّ فى جهنّم رَحَى تَطْحَنُ، افَلا تَسْالُونى ماطَحْنُها؟ فَقيلَ لَهُ: فَما طَحْنُها يا أمِير المُؤْمِنينَ؟ قالَ: الْعُلَماءُ الْفَجَرَةُ، وَ الْقُرّاءُ الْفَسَقَهُ، وَ الْجَبابِرَةُ الظَّلَمَةُ، وَ الْوُزَراءُ الْخَوَنَةُ، وَ الْعُرَفاءُ الْكَذَبَةُ. وَ انَّ فِى النّارِ لَمَدينَةً يُقالُ لَها: الْحَصينَةُ افَلا تَسْأَلُونِى ما فيها؟ فَقيلَ: وَ مَا فيها يا اميرَالْمُؤْمِنين؟ فَقالَ: فِيها ايْدى النّاكِثينَ.«114»

در جهنّم آسيائى است كه آرد مى‌كند، از من نمى‌پرسيد آرد آن آسيا چيست؟عرضه داشتند چيست؟ فرمود: علماى گناهكار، قاريان فاسق، سلاطين ستمگر، وزيران خائن، خبرگزاران دروغگو. و در آتش شهرى است كه به آن حصينه مى‌گويند، از من نمى‌پرسيد در آن چيست؟ عرضه داشتند چيست؟فرمود: بيعت شكنان.

فداى دوست نكرديم جان و دل صد حيف‌

زاختيار نرستيم زآب و گل صد حيف‌

زعشق حق نزديم آتشى بجان نفسى‌

هميشه ز آتش ديويم مشتعل صد حيف‌

بكام دوست نبوديم يك نفس صد آه‌

رسيد دشمن آخر بكام دل صد حيف‌

جهاز عقبى باقى نمى‌كنيم دمى‌

بكار دنيى فانيم مشتغل صد حيف‌

گذشت عمر نكرديم از سر اخلاص‌

عبادتى كه زند سر ز نور دل صد حيف‌

نيافت آيينه دل صفا زصيقل ما

بماند در دل ما زنگ ز آب و گل صد حيف‌

(فيض كاشانى)

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 75/ 173، باب 22، ذيل حديث 5؛ تحف العقول: 293.

(2)- بقره (2): 229.

(3)- بقره (2): 231.

(4)- تفسير نمونه: 2/ 178- 179، ذيل آيه 231 بقره.

(5)- نحل (16): 33- 34.

(6)- نمل (27): 44.

(7)- اعراف (7): 103.

(8)- نمل (27): 11.

(9)- بقره (2): 278- 279.

(10)- اعراف (7): 148.

(11)- اعراف (7): 23.

(12)- لقمان (31): 13.

(13)- بقره (2): 54.

(14)- يونس (10): 106.

(15)- زخرف (43): 36- 39.

(16)- بقره (2): 59.

(17)- اعراف (7): 162.

(18)- آل عمران (3): 108.

(19)- آل عمران (3): 117.

(20)- هود (11): 101.

(21)- نحل (16): 118.

(22)- يونس (10): 44.

(23)- زخرف (43): 76.

(24)- بقره (2): 165.

(25)- نساء (4): 14.

(26)- بقره (2): 85.

(27)- مائده (5): 33.

(28)- حج (22): 9.

(29)- اعراف (7): 41.

(30)- آل عمران (3): 135- 136.

(31)- نساء (4): 64.

(32)- نساء (4): 110.

(33)- مائده (5): 39.

(34)- رعد (13): 6.

(35)- نبيذ: شراب. از باب ضرورت شعرى با دال آمده است.

(36)- نساء (4): 18.

(37)- نساء (4): 168- 169.

(38)- انعام (6): 45.

(39)- هود (11): 45- 46.

(40)- توبه (9): 80.

(41)- هود (11): 113.

(42)-/ فتح (48): 29.

(43)- تفسير نمونه: 9/ 262- 263، ذيل آيه 113 سوره هود.

(44)- هود (11): 116.

(45)- انبياء (21): 11- 15.

(46)- ابراهيم (14): 44.

(47)- مؤمنون (23): 106- 108.

(48)- بقره (2): 86.

(49)- نحل (16): 85.

(50)- انبياء (21): 2- 3.

(51)- محدث: تازه و جديد.

(52)- روم (30): 57.

(53)- غافر (40): 52.

(54)- سبأ (34): 18- 19.

(55)- تفسير نمونه: 18/ 63- 66، ذيل آيه 18- 19 سوره سبأ.

(56)- بقره (2): 61.

(57)- انعام (6): 70.

(58)- يونس (10): 54.

(59)- زمر (39): 47.

(60)- نحل (16): 41- 42.

(61)- تفسير نمونه: 11/ 237- 239، ذيل آيه 41- 42 سوره نحل.

(62)- حج (22): 39.

(63)- انفال (8): 36.

(64)- مريم (19): 39.

(65) بقره (2): 167.

(66)- توبه (9): 23.

(67)- نساء (4): 89.

(68)- ممتحنه (60): 1.

(69)- انعام (6): 135.

(70)- قصص (28): 37.

(71)- لقمان (31): 11.

(72)- مريم (19): 38.

(73)- آل عمران (3): 192.

(74)- غافر (40): 18.

(75)- نساء (4): 97.

(76)- نحل (16): 28- 29.

(77)- بقره (2): 94- 95.

(78)- جمعه (62): 6- 7.

(79)- بقره (2): 258.

(80)- انعام (6): 144.

(81)- آل عمران (3): 86- 87.

(82)- هود (11): 18.

(83)- اعراف (7): 47.

(84)- مؤمنون (23): 94.

(85)- توبه (9): 19.

(86)- سجده (32): 18.

(87)- توبه (9): 47.

(88)- شورى (42): 40.

(89)- آل عمران (3): 57.

(90)- بقره (2): 114.

(91)- بقره (2): 140.

(92)- انعام (6): 21.

(93)- انعام (6): 144.

(94)- يونس (10): 17.

(95)- فرقان (25): 27- 29.

(96)- تفسير نمونه: 15/ 68- 69، ذيل آيه 27- 29 سوره فرقان.

(97)- اسراء (17): 33.

(98)- بحار الأنوار: 72/ 308، باب 79، حديث 1؛ مجموعة ورّام: 2/ 163.

(99)- بحار الأنوار: 72/ 309، باب 79، حديث 3؛ الأمالى، شيخ صدوق: 322، حديث 8.

(100)- بحار الأنوار: 72/ 309، باب 79، حديث 4؛ مستدرك الوسائل: 12/ 97، باب 77، حديث 13623.

(101)- بحار الأنوار: 72/ 310، باب 79، حديث 8؛ الخصال: 1/ 121، حديث 113.

(102)- بحار الأنوار: 72/ 312، باب 79، حديث 16؛ الخصال: 1/ 107؛ حديث 72.

(103)- بحار الأنوار: 72/ 312، باب 79، حديث 18؛ وسائل الشيعة: 16/ 49، باب 77، حديث 20949.

(104)- بحار الأنوار: 72/ 313، باب 79، حديث 24؛ وسائل الشيعة: 16/ 53، باب 78، حديث 20960.

(105)- الكافى: 2/ 367، حديث 2؛ المحاسن: 1/ 100، باب 33، حديث 72؛ ثواب الاعمال: 240.

(106)- بحار الأنوار: 72/ 314، باب 79، حديث 31؛ المحاسن: 1/ 100، باب 33، ذيل حديث 72.

(107)- بحار الأنوار: 72/ 314، باب 79، حديث 32؛ المحاسن: 1/ 292، باب 47، حديث 449.

(108)- بحار الأنوار: 72/ 315، باب 79، حديث 34؛ مستدرك الوسائل: 12/ 103، باب 77، حديث 13635.

(109)- بحار الأنوار: 72/ 320، باب 79، حديث 46؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 569، حديث 4946.

(110)- بحار الأنوار: 72/ 320، باب 79، ذيل حديث 48؛ الدّعوات، راوندى: 293، حديث 45.

(111)- بحار الأنوار: 72/ 329، باب 79، حديث 59؛ وسائل الشيعة: 16/ 52، باب 78، حديث 20959.

(112)- بحار الأنوار: 72/ 330، باب 79، ذيل حديث 62؛ الكافى: 2/ 332، حديث 9.

(113)- بحار الأنوار: 72/ 337، باب 81، حديث 5؛ الخصال: 1/ 80، حديث 1.

(114)- بحار الأنوار: 72/ 338، باب 81، حديث 14؛ الخصال: 1/ 296، حديث 65.


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^